Sepideh.bhz

کاربر انجمن نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/08/05
ارسالی ها
328
امتیاز واکنش
72,460
امتیاز
928
"به نام خداوند جان و جهان"






Please, ورود or عضویت to view URLs content!






در این تاپیک به چندی از غزلسرایان ایران و آثار ایشان می پردازم و گنجینه‌ای از اشعار این بزرگواران را برای شما عزیزان نشر می دهم.
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • Sepideh.bhz

    کاربر انجمن نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    328
    امتیاز واکنش
    72,460
    امتیاز
    928
    اولین شاعر:
    زنده یاد "علی اطهری کرمانی"
    مهارت: غزلسرایی
    زادروز: مرداد 1305
    درگذشت: 1377
    از شاعران برجسته ی کرمان بودن و برخی از آثارشون هم در ترانه‌های خوانندگان معروف استفاده شده.
    آقای اطهری دیوانی با نام "بی عشق هرگز" رو در سال 87 به چاپ رسوندن.


    معروف ترین غزل ایشان:

    رفتی ولی کجا؟ که به دل جا گرفته‌ای/
    دل جای توست گر چه دل از ما گرفته‌ای

    ای نخل من! که برگ و برت شد ز دیگران/
    دانی کز آب دیدۀ من پا گرفته‌ای؟

    ترسم به عهد خویش نپایی و بشکنی/
    این دل که از منش به تمنا گرفته‌ای

    ای روشنی دیده! ببین اشک روشنم/
    تصمیم اگر به دیدن دریا گرفته‌ای

    بگذار تا ببینمش اکنون که می‌رود/
    ای اشک از چه راه تماشا گرفته‌ای؟

    خارم به دل فرو مکن ای گل به نیشخند/
    اکنون که روی سینۀ او جا گرفته‌ای

    گفتی صبور باش به هجرانم
    اطهری/

    آخر تو صبر زین دل شیدا گرفته‌ای
     
    آخرین ویرایش:

    Sepideh.bhz

    کاربر انجمن نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    328
    امتیاز واکنش
    72,460
    امتیاز
    928
    شعر دوم اطهری:

    عاشقم، سوخته‌ام، وا بگذارید مرا/
    لحظه‌ای با دل شیدا بگذارید مرا

    من در افتاده‌ام از پا دِگر ای همسفران!/
    بِبُرید از من و تنها بگذارید مرا

    سرنوشت من و دل بی سر و سامانی بود/
    به قضا و قدر اینجا بگذارید مرا

    عاقلان راه سلامت به شما ارزانی/
    من که مجنونم و رسوا بگذارید مرا

    خسته و کوفته از شور و شر زندگی ام/
    یک دَم آسوده زِ غوغا بگذارید مرا

    تلخ کامم که به غمخواری من بنشینید/
    شاد از آنم که به غم‌ها بگذارید مرا

    دلِ دیوانه‌یِ عاشق نشود پند پذیر/
    بهتر آن است به خود وا بگذارید مرا
     
    آخرین ویرایش:

    Sepideh.bhz

    کاربر انجمن نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    328
    امتیاز واکنش
    72,460
    امتیاز
    928
    شعر سوم اطهری:



    نیست کاری به شما مردم فرزانه مرا/
    واگذارید دمی با دل دیوانه مرا

    خودپرستی زِ شما دوست‌پرستی از من/
    غم جان است شما را، غم جانانه مرا

    کاش در آتش حسرت بگذارد چون شمع/
    آنکه در آتش غم سوخت چو پروانه مرا

    یاد آن شب که به دیوانگی‌ام قهقه زد/
    ریخت آن سلسله‌ی زلف چو بر شانه مرا

    گر نگشتی به مرادِ دلم ای چرخ مگرد/
    بی‌نیاز از تو کند گردش پیمانه مرا

    عاقلان عیب من از باده پرستی مکنید/
    عالمی هست در این گوشه‌ی میخانه مرا

    مستم ای رهرویِ هشیار، زِ خاکم بردار/
    یا به میخانه رسان یا به در خانه مرا

    اطهری نالم از آن چشم فسونگر؟ حاشا/
    دل من کرد به دیوانگی افسانه مرا

     
    آخرین ویرایش:

    Sepideh.bhz

    کاربر انجمن نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    328
    امتیاز واکنش
    72,460
    امتیاز
    928
    شاعر دوم:
    "
    میرزا ابوالوهاب طراز یزدی"
    مهارت: شاعر، خطاط
    از تاریخ دقیق زادروز و درگذشت ایشون مطلب قابل اطمینانی پیدا نکردم.
    از شاعران اهل یزد بود و پدرش هم از زرتشتیان یزد که مسلمان شده بود.
    مدتی به تهران اومد و در دربار محمد شاه قاجار راه یافت؛ اما مورد بی مهری صدر اعظم، حاج میرزا آقاسی، قرار گرفت. بعدش می دونین چی کار کرد؟ به هجو صدر اعظم پرداخت و در نتیجه احساس خطر کرد و به یزد فرار کرد. البته مامورای صدراعظم پیداش کردن و...

    هجو: برعکس مدحه، لحنی گزنده و صریح و توهین آمیز داره!


    خوش آنکه عهد وفا با کس از نخست نبست/
    نه همچو دلبر بد عهد من که بست و شکست

    قرار بود که عاشق نواز باشد، نیست/
    امید بود که پیمان‌شکن نباشد، هست

    میانه‌ی من و معشوق هجر و وصلی نیست/
    چه هجر و وصل که جان‌ها به یکدگر پیوست

    به محفلی که چو من مِی‌کِشان دیرینند/
    اگر نگاه تو نبوَد کسی نگردد مـسـ*ـت


     
    آخرین ویرایش:

    Sepideh.bhz

    کاربر انجمن نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    328
    امتیاز واکنش
    72,460
    امتیاز
    928
    شاعر سوم:
    کمال الدین یا شمس الدین محمد"
    وحشی بافقی"
    زادروز: 911خورشیدی
    درگذشت:961خورشیدی
    سبک: هندی
    قطعا همه ایشون رو می شناسین؛ برای همین توضیحات زیادی نمیدم.(نگین که نمی شناسین؟)
    شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے

    آثار: دیوان وحشی بافقی، مثنوی ناظر و منظور و مثنوی فرهاد و شیرین.


    شعر اول
    وحشی:


    روم به جای دگر، دل دهم به یار دگر/
    هوای یار دگر دارم و دیار دگر

    به دیگری دهم این دل که خار کرده‌ی توست/
    چرا که عاشق نو دارد اعتبار دگر

    میان ما و تو ناز و نیاز برطرف است/
    به خود، تو نیز بده بعد از این قرار دگر

    خبر دهید به صیاد ما که ما رفتیم/
    به فکر صید دگر باشد و شکار دگر

    خموش
    وحشی از انکار عشق او کاین حرف/
    حکایتی‌ست که گفتی هزار بار دگر
     
    آخرین ویرایش:

    Sepideh.bhz

    کاربر انجمن نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    328
    امتیاز واکنش
    72,460
    امتیاز
    928
    شعر دوم وحشی:

    ما چون زِ دری پای کشیدیم، کشیدیم/
    امید زِ هر کس که بریدیم، بریدیم
    دل نیست کبوتر که چو برخاست، نشیند/
    از گوشه‌ی بامی که پریدیم، پریدیم
    رَم دادنِ صید خود از آغاز غلط بود/
    حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم
    کوی تو که باغ ارم و روضه‌ی خلد است/
    انگار که دیدیم، ندیدیم ندیدم
    صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن/
    گر میوه‌ی یک باغ نچیدیم نچیدیم
    سر تا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل/
    هان واقف دَم باش رسیدیم رسیدیم
    وحشی سبب دوری و این قسم سخن‌ها/
    آن نیست که ما هم نشنیدیم، شنیدیم
     
    آخرین ویرایش:

    Sepideh.bhz

    کاربر انجمن نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    328
    امتیاز واکنش
    72,460
    امتیاز
    928
    شعر سوم وحشی:

    چو دیدم خوار، خود را... از در آن بی‌وفا رفتم/
    رِسد روزی که قدر من بداند حالیا رفتم

    بر آن بودم که در راه وفایش عمرها باشم/
    چو می‌دیدم که از حد می‌برد جور و جفا رفتم

    دلم گر آید از کویش برون آگه کنید او را/
    که گر خواهد مرا من جانب شهر وفا رفتم

    شدم سویش به تکلیف کسان اما پشیمانم/
    نمی‌بایست رفتن سوی او دیگر، چرا رفتم؟

    زِ من عشقی بگو دیوانگانِ عشق را وحشی/
    که من زنجیر کردم پاره در دارالشفا رفتم
     
    آخرین ویرایش:

    Sepideh.bhz

    کاربر انجمن نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    328
    امتیاز واکنش
    72,460
    امتیاز
    928
    شعر چهارم وحشی:



    من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را/
    به یک پرواز بی‌هنگام کردم مبتلا خود را

    نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل/
    به دست خویش کردم اینچنین بی‌دست و پا خود را

    چنان از طرحِ وضعِ ناپسندِ خود گریزانم/
    که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را

    گر این وضع است می‌ترسم که با چندین وفاداری/
    شود لازم که پیشت وانمایم بی‌وفا خود را

    چو از اظهار عشقم خویش را بیگانه می‌داری/
    نمی‌بایست کرد اول به این حرف آشنا خود را

    ببین وحشی که در خوناب حسرت ماند پا در گل/
    کسی کو بگذراندی تشنه از آب بقا خود را
     

    Sepideh.bhz

    کاربر انجمن نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    328
    امتیاز واکنش
    72,460
    امتیاز
    928
    شاعر چهارم:
    "سید محمد حسین بهجت تبریزی"




    Shahriar.jpg


    القاب: بهجت و شهریار
    تخلص: شهریار
    زادروز: 11 دی 1285
    درگذشت:27 شهریور 1367
    کتاب‌ها: منظومه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    دیوان: کلیات اشعار شهریار
    ۲۷ شهریور رو به خاطر روز درگذشت ایشون «روز شعر و ادب فارسی» نامیده‌ان.
    قالب‌ها:
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    اما از همه بیشتر در غزل شهره بودن و هستن.
    (همون‌طور که می‌دونین استاد شهریار عاشق یه دختر به نام ثریا بود و چند ماهی هم نامزد بودن؛ اما در نتیجه ثریا با مرد ثروتمندی ازدواج می‌کنه و استاد هم به خاطر شکستِ عشقی، افسردگی و ناراحتی شش ماه مانده به گرفتن دکترا تحصیل و دانشگاه رو رها می‌کنه و...)



    یکی از معروف‌ترین اشعار این بزرگوار با نام "حالا چرا؟":


    آمدی جانم به قربانت، ولی حالا چرا؟/
    بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟

    نوش‌داروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی/
    سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا؟

    عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست/
    من که یک امروز مهمان تو ام فردا چرا؟

    نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم/
    دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟

    آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند/
    در شگفتم من نمی‌پاشد زِ هم دنیا چرا؟

    در خزانِ هجرِ گل ای بلبلِ طبعِ حزین/
    خامشی شرط وفاداری بود، غوغا چرا؟

    شهریارا بی‌حبیب خود نمی‌کردی سفر/
    این سفر راه قیامت می‌روی تنها چرا؟
     
    آخرین ویرایش:
    بالا