- عضویت
- 2017/07/30
- ارسالی ها
- 3,720
- امتیاز واکنش
- 65,400
- امتیاز
- 1,075
- سن
- 27
قهر نی نی با ماه
نینی از وقتی ماهرا دیده بود، فکر میکرد ماهیک توپپر از شیر است و حتماً خوشمزه است. برای همین دهانش را باز کرد و دستش را دراز کرد؛ امّا نتوانست ماه را از آسمانبگیرد و بخورد.
نینی با ماه قهرکرد. مادر، نینی را بغـ*ـل کرد و او را به بازاربرد. نینی بغـ*ـل مادرش بود که ماه را از سوراخی که در سقف بازار بود دید؛ اما نینی چادرگلدار مادرش را روی صورتش کشید. مادر میخواست برای نینی لباسنو بخرد. نینی ماهرا از پشت شیشهی مغازهدید. ماه میخواست با نورش آنجا را روشن کند تا نینی رنگ لباس را بهتر ببیند؛ اما نینی نمیخواست ماه لباس نو او را ببیند.
برای همین نگذاشت مادر لباس را به او بپوشاند. ماه برای اینکه نینی با او آشتی کند، همراهشان راه افتاد؛ حتی وقتی آنها سوار اتوبوس شدند،نی نی ماه را از پشت شیشهی اتوبوس دید.
وقتی نی نی و مادرش از اتوبوس پیاده شدند،ماه حتی در آبجوی شنا کرد؛ اما نی نی باز به او نگاه نکرد. مادر وقتی به خانهرسید برای نی نی آب قند درست کرد. ماه فکری کرد. عکسخودش را در شیشه انداخت.
نینی ماه را در شیشهی آب قندش دید. با خوشحالی شیشهی آب قند را که مزّهی ماهمیداد، خورد و با ماه آشتی کرد.