بیوگرافی بازیگران كمند امیرسلیمانی عید را دوست ندارد؟

  • شروع کننده موضوع *فریال*
  • بازدیدها 189
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

*فریال*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
7,020
امتیاز واکنش
7,770
امتیاز
465
محل سکونت
لارستان
كمتر خانوادهای را در هنر پیدا میكنید كه تركیب كاملی از پدر، پسر و دختر بازیگر در كنار هم و صدالبته موفق هم باشند. خانواده امیرسلیمانی در این زمینه برای خودش یك استثناست. حضور آنها برای سفره هفتسین در حالی شكل گرفت كه جناب امیرسلیمانی بزرگ بعد از هفت سال دوری از ایران به سرزمین مادری بازگشته تا نهتنها شروعی دوباره را رقم بزند بلكه عید امسال جمع صمیمی این خانواده هنرمند، رونق گذشته را بگیرد.


تقسیم روز اول عید

تا سالها پیش كه همه بزرگان خانواده حضور داشتند و برخی از عزیزان از بین ما نرفته بودند، عید را خیلی دوست داشتم. روز اول عید برای ما خیلی عزیز بود. نصف روز را خانه یك مادربزرگم میگذراندیم و نصف دیگر را در خانه مادربزرگ دیگرم. همه خانواده دور هم جمع میشدیم. نو شدن، عیدی دادن و عیدی گرفتن یا سالهایی كه از قبل برنامهریزی میكردیم كه به مسافرت برویم، تقسیم وظیفه و برای عیدمان برنامهریزی میكردیم. خاطرات خیلی قشنگی بودند.

لـ*ـذت حال و هوای بهاری

چند سالی است كه عید برایم مفهومی ندارد حتی دلم نمیخواهد كار خاصی انجام دهم. فقط سعی میكنم از تعطیلات و خلوتی شهر استفاده كنم. متاسفانه چند سالی است كه اینگونه سپری میشود و هیچ برنامه خاصی برای ایام عید ندارم. امیدوارم چند سال آینده این انگیزه در من به وجود بیاید كه عید را دوست داشته باشم.

490393_834.jpg


تبریكهای تلفنی به جای دید و بازدید

به نظر مهمترین سنتی كه در عید وجود دارد، دید و بازدید است كه متاسفانه امروزه از بین رفته است؛ به نصف بیشتر آشنایان خود با یك پیامك تبریك عید میگویید، به برخی دیگر هم زنگ میزنید و آنهایی هم كه به منزلشان میخواهید بروید، از قبل تلفنی اطلاع میدهید و اگر تلفن روی پیغامگیر برود به همان تبریك تلفنی اكتفا كرده و دیگر بازدید حضوری نمیروید.

آمدیم نبودید رفتیم

قدیمها كه به دید و بازدید میرفتیم، پدر همیشه یكسری كارت داشت و اگر به منزل آشنایی میرفتیم كه نبودند، روی كارت مینوشت «آمدیم، نبودید» و به داخل خانه آنها میانداخت و سراغ منزل یك آشنای دیگر میرفتیم. این برای من خیلی هیجانانگیز بود. چند روز از ایام عید از صبح با ذوق بلند میشدیم و به دید و بازدید از اقوام میپرداختیم.

سپند امیرسلیمانی خاطره صندلی عیدی

خانه مادربزرگم یك صندلی عیدی وجود داشت. رفتن به خانه مادربزرگم و آن صندلی عیدی و اینكه بزرگترها به كوچكترها عیدی میدادند، هنوز پررنگترین خاطره ذهن من از عید آن سالهاست.

شمال بعد از تحویل سال

هفت یا هشت سالی است كه دقیقا بعد از لحظه سال تحویل، حالا هر ساعتی كه باشد، راهی شمال میشوم و همیشه ایام عید شمال هستم.

نوروزهای كودكی من

واقعا عیدهای الان شبیه عیدهای قدیم نیست. فضا و شرایط تغییر كرده است. یكسری خاطرات بچگی در ذهن آدم وجود دارد كه هیچوقت پاك نمیشود. وقتی به خاطرات نوروز دوران كودكیام فكر میكنم، همیشه با خودم میگویم عید آن چیزی است كه در خاطرات من حك شده است. همه دور هم بودیم و عزیزانمان را از دست نداده بودیم.

عاشق سرپایینی بهار

من هم مثل كمند، عاشق فصل بهار هستم و بهشدت حال و هوای بهار و نو شدن طبیعت و زندگی را دوست دارم. به این موقع از سال كه میرسیم مثل این میماند كه دیگر آخرهای یك سربالایی هستی و به قله و بعدش هم سرپایینی نزدیك میشوی.

دور از دعوای خواهر و برادری

خدا را شكر امسال دوباره همه دور هم جمع شدهایم و از امسال دوباره همگی سال نو كنار همدیگر هستیم. برای بعضیها این موضوع كمی عجیب است چون قبلا برایم پیش آمده است اما ما یك خانواده كاملا متحد هستیم. برای اكثر خواهرها و برادرها پیش میآید كه با هم بحث و جدل داشته باشند اما من آخرین باری كه با كمند بحثی داشتم را به یاد ندارم.

همیشه اگر موقعیت یا شرایطی پیش بیاید كه از صحبت یا كار همدیگر ناراحت شویم، آنقدر با هم صمیمی هستیم كه همان لحظه در مورد این ناراحتی به وجود آمده صحبت میكنیم. خدا را شكر هیچوقت قهر و كدورتی بینمان پیش نیامده است. این چند سال كه پدر ایران نبودند و از عیدی من هم خبری نبود ولی دیگر امسال باید جبران كنند.

سعید امیرسلیمانی شروعی پر از امیدواری

من عید را خیلیخیلی دوست دارم. همیشه آدمها قبل از شروع سال مدام با خودشان میگویند یعنی میشود در سال جدید چنین و چنان شود. یك امیدی در دل مردم بارور میشود كه آنها را برای شروع دوباره آماده میكند. عید حسی در مردم ایجاد میكند كه با عشق، سفره هفتسین را میچینند.

از زمانی كه به یاد دارم همیشه سفره هفتسین داشتیم. مادرم سفره هفتسین پهن میكرد، فامیل و آشنایان میآمدند و ما برای عیددیدنی میرفتیم. حالا دیگر نوبت بچههاست كه باید به من عیدی بدهند. البته بالاخره سر این موضوع با هم به توافق میرسیم.
 
بالا