دلنوشته کاربران مجموعه دلنوشته‌ای ازجنس حوا | سها ن کاربر انجمن نگاه

  • شروع کننده موضوع سها ن
  • بازدیدها 2,127
  • پاسخ ها 42
  • تاریخ شروع

سها ن

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/31
ارسالی ها
423
امتیاز واکنش
20,932
امتیاز
683
سن
27
محل سکونت
رشت
توی اینجا میخوام حس هام رو به نمایش بزارم حس هایی که از دل دختری از جنس حواس..

اشتباه میکنه, گاهی حسد ,گاهی مثل سنگ بی احساس

اما یه دختره با همه ی نازها,رویاها,پر از حس,پر از عشق...

هم ی جملات برگرفته از من و حس های منه,اگه جمله ای از جایی بیاد ذکر میشه.
 
  • پیشنهادات
  • سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    نمیشکنم از سخن انسان هایی که نمیدانند و زخم میزنند.

    اما میشکنم وقتی کسی با زیرکی تمام با ته مانده های غرورم بازی میکند و احساساتم را به اتش میکشد...

    میدانی!

    دلی که شکست ترمیم میشود ولی جای خراش ها و شکستگی هایش نمیرود!

    قلبت همچو چینی بند زده ای میشود که با یک خروش ویران میشود.ولی من بند زدم!

    تمام تکه های غرورم را که تو با تمام سنگدلی و نامردی در زیر پاهایت خرد کردی.

    و حالا قلبی دارم از جنس سنگ که در ان عشق و گذشت و دلسوزی وجود ندارد!

    از تو ممنونم!


    که به من یاد دادی دیگر به کسی اعتماد نکنم,چرا که خیلی زود انرا خواهد شکست.

    و یاد دادی که دیگر دست کمک برای کسی دراز نکنم,چرا که فراموش خواهد کرد و تو را در جاده تنها خواهد گذاشت!

    اری از تو ممنونم چرا که تنها بودن و زندگی کردن را و دوباره ایستادن بعد از سقوط را تو به من یاد دادی!

    با ترک کردنم و شکستن غرورم با حرفهایت!

    شاید بگویی احمقم! ولی من باز هم اعتماد خواهم کرد, کمک خواهم کرد و عشق خواهم ورزید چرا که من دختری هستم از جنس حوا!

    خدایا تو با من قهری و رو برگرداندی! ولی من برای سجده تو خواهم امد

    و خواهم گفت که کسی هست که تو را بخواهد نه برای اجابت دعاهایش

    بلکه برای ارامش حضورت.

    (ادم به زمین امد این حادثه رویا نیست ! این فرصت بیتکرار عشق است و معما نیست) (شاعر:ناشناس)
     

    سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    سرنوشت : امشب هجوم غم ها دو برابر شب های دیگست__

    این بار برای تویی مینویسم،
    که امشب یا هر زمان دیگر ،
    دریای دلت طوفانی بود،
    بخوانی و آرام شوی...
    سر میز غذاخوری،
    دور هم جمع میشویم،
    همه مشغول بحث و گفتگوییم...
    و بازهم با انگشتانشان به سمت من اشاره میکنند...
    آه...
    لعنت به این غذا و این جمعیتِ بی عقل...
    مشتم را روی میز میکوبم،
    ظرف را به گوشی ای پرت میکنم...
    به ایوان میروم،
    از طبقه ی پنجم،
    این شهر واقعا زیباست...
    شهری که با مردمانی به نظر متمدن،
    در تاریکی و آرامش عمیقی فرو رفته است...
    شاید خداوند هم از این بالاها نگاه میکند،
    که از طبقه ی زیرینِ این اَبرِ آرامش بی خبر است...
    نگاهی به ساعت می اندازم،
    نزدیک های 4 صبح است،
    باید بروم،
    باید به تاریکی بازگردم...
    پله ها را به سرعت دوتا یکی میکنم،
    از آخرین مغازه ی بازِ خیابان،
    یک بطری آب و یک جعبه سیگار میگیرم،
    تمامش را یک نفس فرو میبرم،
    هم آب را،
    هم دود سیگارهایی که برای دغدغه هایم ذره ذره فدا میشوند...
    به قدم زدن ادامه میدهم،
    شبح هایی بزرگ در ذهنم،
    افکارم را تعقیب میکنند
    و همزمان بر روی دیوار های آنسوی خیابان،
    شبح هایی کوچک جسمم را...
    صدای ناله دخترکی،
    از خانه ی پیرمردی ثروتمند به گوشم میرسد،
    که
    عشوهایی به تلخیِ زهر میکند،
    تا پولی برای ادامه ی زندگی اش ...
    کمی جلوتر مردی روی زمین افتاده،
    التماس میکند کسی برایش لباس گرمی بیاورد،
    تا حداقل امشب را
    با کمی گرما به صبح برساند...
    هر چه جلوتر میروم،
    شبح های بیرون بزرگتر میشوند
    و شبح های ذهنم مقابلشان کوچکتر...
    اشک هایم را پاک میکنم...
    کاش در پایان این خیابان،
    کسی در انتظارم باشد،
    کاش محکم در آغوشم بکشد... پینوشت
     

    سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    هی شما بانو،
    ارزش زنانگیت را بدان...
    مردت را رام کن،
    او را به زیر پاها و قدمهایت بکش...
    بگذار قدرت و نفوذ تو را بر روح خودش لمس کند،
    بگذار واقعیت ها را ببیند،
    بگذار با تمام وجود،
    یک بودنت را مقابلش،
    و صفر بودنش در مقابل تو را
    به خوبی حس کند،... __________
    》》یک زن
    کوه را حرکت می‌دهد،
    بدون اینکه کلمه ای از خستگی و دلسردی به زبان آورد،
    و تو همواره ناراضی و پرصدا
    سنگریزه ها را جا به جا می‌کنی
    چرا که تو قدرت کمتری داری!!
    》》یک زن
    همچنان به تو اعتماد خواهد کرد،
    با درد کشیدنت عشقش را به تو منتقل میکند...
    به زنانگیش هر لحظه خواهد بالید
    با تمامِ قدرت از تو دفاع خواهد کرد
    و پشتیبانت خواهد بود...
    و تو
    مرد بمان!
    این راز را که او بسیار مردتر و نیرومندتر است را،
    تمام مردم شهر با چشمان خود میبینند
    حتی اگر به روی خود نمی آورند...
    و چه زیبا گفت شهره ی توکلی
    یک زن هیچ چیز نصفه نیمه ای را نمیفهمد
    یک زن عشق نصفه نیمه را نمیفهمد
    یا او را با تمام جانت پرستش کن و برایش بمیر و بمیر و بمیر،
    یا او را به حال خود بگذارید
     
    آخرین ویرایش:

    سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    همیشه نباید بالا باشی تا همه چیزو بفهمی

    گاهی باید بشکنی تا واقعیت ها رو درک کنی

    زندگی چیزی نیست که ما میبینیم

    زندگی حسیه که درک میکنیم

    پس تنها ب دیدن قضاوت نکنیم...

    و ای کاش اصلا قضاوت نکنیم.
     

    سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    بتاب بر کالبد زمین

    تا عـریـان شود از جامه ی سیاهی که در سوگ

    خدا برتن دارد...

    بتاب بر پوشال توهمات تا باورها را از حصار وانهد و آسمان را نتاراند!

    بتاب و جان زمان را از مدهوشی حادثه ها ی نئشه کننده پس بگیر!

    بتاب و حقیقت نور ستارگان دروغین -که ردای خورشید بر تنشان زار میزند از فریب منظومه ای که گرد آورده اند آشکار ساز!

    این شهر خورشید نمیخواهد

    ماه میخواهد که شب اش را نور بخشد!

    بتاب ای ماه...
     

    سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    سرمان پر از درد
    چشم ها بر دیوار
    شکم هایمان نیمه ی خالی را می بیند.
    گیج می خوریم وُ
    خیابان می‌پیچید دور گلومان.
    تصادف پی در پیِ کلمات وُ خفگی...
    صداها
    گوش مان را تکان می دهد_
    خرد شدن حرفها زیر دندان،
    بمب،
    شلیک به سیاه پوستی در نیویورک... ...
    دست‌هامان گلوله هایی
    که تن‌های‌زخمی را لمس می کنند
    دست‌ در جیب می‌بریم،
    چشم در‌می آوریم،
    قلب،
    مغزهای متلاشی... سرهای زیادی هستیم روی تنِ مان
    لبخند می زنیم
    نفس می کشیم
    با سـ*ـینه هایی که گذشته را تیر می کشد.

    مُشت مان را باز کنیم
    خیلی چیزها از دست می دهیم
    ...
    اینجا پر است از
    تاکسیدرمی هایی
    که راه می روند
    لبخند می‌زنند،
    و آماده ی شلیک
    به کفتاری هستند
    که آنها را بو می‌کشد
     

    سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    قدرت و صلابت یه مرد در پهن بودن شونه هاش نیست
    در اینه که چقدر مقابل کسایی که سعی میکنن قٙلمروِ چشماشو بشکنن ، می‌تونه محکم باشه...
    قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چقدر بتونه صداش رو بلند کنه

    به اینه که بینهایت صبور باشه و وقتی صدای آرومش شنیده میشه و وقتی جایی قدم میگذاره دل میلیون ها نفر دریای آرامش بشه

    قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چند تا رفیق دختر یا پسر داره
    به اینه که با هر کسی رفاقت نکنه و گرم نگیره حتی اگه تا آخر عمرش تنها باشه

    قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چند نفر عاشقشن
    به اینه که فقط حتی یه نفر واقعا عاشقش باشه

    قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چه وزنه سنگینی رو میتونه بلند کنه
    به اینه که چه حدی از مشکلات رو می‌تونه بدون ذره ای دم زدن و اخم تحمل کنه
     

    سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    در باز شد,مورد استقبال دوستداشتنی ترین ادمای دنیا قرار گرفته بودم!

    دستاشونو بوسیدمو و دستامو دورشون حلقه کردم

    زمان خیلی کمه برای با هم بودن ,برای دوست داشتن و دوست داشته شدن

    نمیدونم چه حکمتیه که هر چند سالت که باشه ,هر چقدر بزرگ باشی و سری تو سرا داشته باشی

    برای اونا هنوز همون بچه ای هستی که تازه تاتی تاتی کردنو یاد گرفته!

    قدر فرشته های روی زمینتونو بدونین.

    مادر و پدرم عاشقانه میپرستمتان.....
     

    سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    گستاخی خیالم را ببخش
    که حتی
    لحظه ای
    یادت را رها نمیکند....
    .
    احمد شاملو.


    این جمله خیلی عمق داره , درکی داره که پنهانه

    نتونستم نزارمش.
    دوستون دارم
    سها
     

    برخی موضوعات مشابه

    Z
    پاسخ ها
    35
    بازدیدها
    1,524
    Zhinous_Sh
    Z
    بالا