دلنوشته کاربران مجموعه دلنوشته دیوانگی های یک دلباخته | سحرمهدی زاده(سحر_میم) کاربر انجمن نگاه دانلود

Sahar_mim76

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/09/08
ارسالی ها
165
امتیاز واکنش
2,257
امتیاز
336
سن
27
محل سکونت
تهران
دشنه ات جا مانده در قلبِ صبورِ کوچکم،
باز با دردِ عمیقِ این یادگاری در تنم،
من به اصرار خودم
گفتم که میخواهم تورا... :) ♡
.
#سحر_میم✍
#سحر_مهدی_زاده
/۱۹ خردادماه ۱۳۹۸/
 
  • پیشنهادات
  • Sahar_mim76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/08
    ارسالی ها
    165
    امتیاز واکنش
    2,257
    امتیاز
    336
    سن
    27
    محل سکونت
    تهران
    ببین ندارمت و به جاش،
    یه زندگی کسالت بار دارم!
    ببین نخواستی بمونی و هنوز،
    یه عالمه حس وفاداری دارم...!
    :)♡
    #سحر_میم✍
    #سحر_مهدی_زاده
    /۲ تیرماه ۱۳۹۸/
     

    Sahar_mim76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/08
    ارسالی ها
    165
    امتیاز واکنش
    2,257
    امتیاز
    336
    سن
    27
    محل سکونت
    تهران
    غم اما به یک باره نمی آید!
    بلکه آرام و بی صدا می آید...
    روز اول، ستاره های آسمانت را می دزد.
    روز دوم، خورشید نگاهت را خاموش میکند.
    روز سوم، آتش به باغچه ی پرگل زندگانیت میزند!
    روز چهارم، میشود کابوس شب های بی خوابیت!
    روز پنجم، کامت را پس از یک ذوق کوچک تلخ میکند.
    روز ششم اما منتظر می ایستد!
    منتظر می ایستد تا خودت بروی به سراغش!
    غمی که هر روز همراهیت کرده بود؛
    هر روز با یک ترفند رنگ دنیایت را سیاه کرده بود؛
    هر روزی که هر ساعتش به اندازه ی سال های خاکستری رنگ برایت سپری شده بود؛
    حالا همین غمی که جزئی از وجود ناتوانت شده است،
    کناری نشسته و نظاره ات میکند،
    تا خودت بروی و سر بگذاری به بالینش...!
    و او هم با نوازش دست های زبر نامهربانش،
    بغضی بیاندازد بیخ گلوی پر از دردت!
    طوری که آنقدر از این درد به خود بپیچی که بی تحمل،
    همان دست های زبر نامهربان را طنابی کنی دور دریای گلویت...!
    و آنقدر بفشاریشان تا چشم های از حدقه درآمده ات به سفیدی موهای سفید در اوج جوانیت برسد!
    اما آن روز دیگر روز آخرست...
    روزی که غم واسطه میشود تا به خواست خودت، بشوی قاتل تقاص یافته قتل خودت...!
    بعدهم با رضایت دست هایش را با قطره های باران روح تکه تکه میشوید،
    و می رود سراغ لب های دیگری که از ته دل میخندند...!
    این روزها حس میکنم رسیده ام به روزهای آخر...
    این روزها دنیا را سیاه و سفید میبینم!
    این روزها ریشه ی خشکیده ی امیدم،
    در مرداب زلال دلم جوانه ای نمیزند!
    این روزها غمی در رگ و ریشه ی مغز استخوانم میگدازد.
    و من این روزها دست هایش را پیچیده ام دور گلویم،
    اما توانی برای فشردنشان ندارم!
    این روزها من چه بی صبرانه نشسته ام،
    به انتظار قتل بی صدای خودم...!
    .
    #سحر_میم✍
    #سحر_مهدی_زاده
    #لبخندی_که_میگرید :)
     

    Sahar_mim76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/08
    ارسالی ها
    165
    امتیاز واکنش
    2,257
    امتیاز
    336
    سن
    27
    محل سکونت
    تهران
    quote_1561975841495.png
    در اوج تلخی هم بخند...
    خدا،
    در شیرینی خنده های تو؛
    پرسه میزند...! ♥
    .
    #سحر_میم✍
    #سحر_مهدی_زاده
     

    Sahar_mim76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/08
    ارسالی ها
    165
    امتیاز واکنش
    2,257
    امتیاز
    336
    سن
    27
    محل سکونت
    تهران
    "غریبانه"

    میروم گوشه ی تنهاییِ خود حبس شوم
    می روم دور ترین دور در این شهر شوم

    هیچکس بخاطرم طعم آسایش نچشید
    میروم بلکه من این بار، سبب خیر شوم

    در میان آشنایان بودم و گویی نبودم
    میروم شاعرِ مجهولِ همین شعر شوم

    دشمنی ها دیدم و با خنده ام لب وا نکردم
    میروم تا به ابد، اسیر این سکوتِ تقدیر شوم

    مدتی بود خسته بودم از صدای وحشتِ غم
    میروم تا که دلیل شادیِ وحشتِ شبگیر شوم

    دلِ چرکینِ سیاهش پر شد از بارش اشک
    میروم تا باعث سستیِ آن ابر شوم

    من که دانستم به دنیای خودم اضافه بودم
    میروم تا که من، از دنیای خودم طرد شوم

    بارها قلبم شکست و مرهمی جز خود نیافتم
    میروم تاکه من این بار، به آغـ*ـوش خدا مسافرِ راه شوم

    #سحر_میم
    #سحر_مهدی_زاده
    /۱۹ تیرماه ۱۳۹۸/
     

    Sahar_mim76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/08
    ارسالی ها
    165
    امتیاز واکنش
    2,257
    امتیاز
    336
    سن
    27
    محل سکونت
    تهران
    IMG_20190801_113919_285.jpg
    صد راه نشان دادم و صد جور شکستم،
    به جای راه دانستن، شکستن را بلد بودی!

    #سحر_میم
    #سحر_مهدی_زاده
     

    Sahar_mim76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/08
    ارسالی ها
    165
    امتیاز واکنش
    2,257
    امتیاز
    336
    سن
    27
    محل سکونت
    تهران
    quote_1564827922826.png
    خواستم تورا بنویسم
    دیدم واژه ها تک به تک،
    در مسـ*ـتانه نگاه دلکشت عمیقا خفته اند!
    خواستم تورا بنویسم،
    نگاهت کردم...
    قلم از نوشتن خشکید!
    اصلا تو را چه به نوشتن؟!
    وقتی میشود یک دل سیر نگاهت کرد...!

    #سحر_میم
    #سحر_مهدی_زاده
    /۱۲ مردادماه ۱۳۹۸/
     

    Sahar_mim76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/08
    ارسالی ها
    165
    امتیاز واکنش
    2,257
    امتیاز
    336
    سن
    27
    محل سکونت
    تهران
    تو بگو
    چگونه تصویرت را هم
    از آیینه دیدگانم پنهان نگاه دارم
    تا آرزوی نهانِ دلم
    آرزوی عیانِ دیگران نشود؟!
    .
    #سحر_میم
    #سحر_مهدی_زاده
    /۱۴ مردادماه ۱۳۹۸/
     

    Sahar_mim76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/08
    ارسالی ها
    165
    امتیاز واکنش
    2,257
    امتیاز
    336
    سن
    27
    محل سکونت
    تهران
    quote_1564605974087.png
    خسته ام...
    خسته ام گمگشته ی دنیایم...
    بیا زیر همین بید مجنون پیر کنارم بنشین
    تا سر روی شانه ی تو خستگی ام را در کنم.
    سال هاست خسته همین انتظارم...!

    #سحر_میم✍
    #سحر_مهدی_زاده
    /۱۷ مردادماه ۱۳۹۸/
     

    Sahar_mim76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/08
    ارسالی ها
    165
    امتیاز واکنش
    2,257
    امتیاز
    336
    سن
    27
    محل سکونت
    تهران
    " طالعِ نحس "
    .
    یک شب آمد زیر و رو رویم کرد، نمیدانم چه شد!
    از همه عالم به دورم کرد، نمیدانم چه شد!

    بی هیاهو خفته بودم فارغ از درد فراق
    لیک بی خواب در تبم کرد، نمیدانم چه شد!

    من که خوش بودم بدون عشق و دلبر داشتن
    آمد و لیلای دردم کرد، نمیدانم چه شد!

    من که با بی رحمی اش با قلب و روحم ساختم
    تیزی تیزی به قلبم کرد، نمیدانم چه شد!

    دست گرمش را به دست دیگری دیدم ولی
    خنده ی تلخی به چشمم کرد، نمیدانم چه شد!

    پا به پاشان دل زدم هرجا که با من رفته بود
    بی دلیل رسوای شهرم کرد، نمیدانم چه شد!

    جان فدایش کرده ام تا باشدش آرام جان
    بی تفاوت پشت به عشقم کرد، نمیدانم چه شد!

    من گمان کردم که او ستاره ی بخت است ولی
    واژه ی نحسی به نامم کرد، نمیدانم چه شد!

    #سحر_میم
    #سحر_مهدی_زاده
    /۲۳ مردادماه ۱۳۹۸/
     

    برخی موضوعات مشابه

    Z
    پاسخ ها
    35
    بازدیدها
    1,529
    Zhinous_Sh
    Z
    بالا