دلنوشته کاربران مجموعه دلنوشته شب های بی ماه | ژیلا.ح کاربر انجمن نگاه

🍫 Dark chocolate

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/09/06
ارسالی ها
2,828
امتیاز واکنش
38,895
امتیاز
1,056
سن
23
محل سکونت
°•تگرگ نشین•°
نام مجموعه دلنوشته: شب های بی ماه

نام نویسنده: ژیلا حیدری کاربر انجمن نگاه دانلود

سبک دلنوشته: نثر

ژانر: عاشقانه

محتوا: بعضی شب ها ادم دلش می خواهد بنویسد. بعضی شب ها ادم بد دلتنگ می شود.
این مجموعه دلنوشته خاص همان شب هاییست که واژه حکم می کند.

مقدمه: اصلا کی گفته همه ی شبا باید ماه داشته باشن؟ اصلا کی گفته همه ی ماه ها باید تو اسمون باشن؟
ماه من زمینیه،
تو قلبم...
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • >YEGANEH<

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/13
    ارسالی ها
    10,634
    امتیاز واکنش
    74,019
    امتیاز
    1,171
    محل سکونت
    Clime of love
    کاربر گرامی!
    ضمن تشکر از انتخاب تالار ادبیات برای فعالیت، لطفا قبل از ایجاد تاپیک و ارسال پست،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را مطالعه فرمایید.
    برای ایجاد موضوع جدید در ساب ادبیات نوشتاری، موارد زیر را رعایت کنید:
    - عنوان تاپیک نباید تکراری و مشابه باشد.
    - حجم پست‌ها نباید کم باشد.
    - پست اسپم و تکراری نباید در تاپیک وجود داشته باشد.
    - سبک و ژانر و توضیح محتوا را در پست آغازین تاپیک ذکر کنید.
    تاپیک شعر/دلنوشته‌ی شما تایید شد✅

    درصورت بروز هرگونه سوال و مشکل، با مدیریت تالار درارتباط باشید.
     

    🍫 Dark chocolate

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/06
    ارسالی ها
    2,828
    امتیاز واکنش
    38,895
    امتیاز
    1,056
    سن
    23
    محل سکونت
    °•تگرگ نشین•°
    یک شب که دلم بدجور برایت تنگ شده بود، گفتم برایت بنویسم عزیز.
    دلم پر از حرف بود اما به محض اینکه عزم کردم تا واژه ها را کنار هم دسته دسته کنم و بچینم، از الف تا ی را فراموش کردم. من حتی الفبای حرف زدن با تورا هم نمی دانستم.
    فقط می دانستم که باید دوستت داشته باشم. می دانستم که تو یک جایی همین نزدیکی های قلب من باید باشی. باید در هوایت نفس بکشم. درست مثل تمام شخصیت های عاشق قصه ها. درست است که زیاد هم مثل آن شخصیت ها نیستم، زیبا نیستم، بی ایراد نیستم، شاهزاده و شاهدخت نیستم اما عزیز، من با تمام من بودنم در هوای کنار تو بودن پرسه می زنم. قدم می زنم، دلتنگ می شوم، شعر می گویم، شعر هایی که چندان چنگی به دل نمی زنند.
    اما خب، چیزی که مهم است فقط و فقط این است:
    تو مرا شاعر کردی! من که حتی شعر های دبستان را هم به سختی حفظ می کردم...
     

    🍫 Dark chocolate

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/06
    ارسالی ها
    2,828
    امتیاز واکنش
    38,895
    امتیاز
    1,056
    سن
    23
    محل سکونت
    °•تگرگ نشین•°
    از همان کودکی هر گاه به آسمان شب نگاه می کردم با چشم دنبال ماه بودم. انگار فقط می خواستم خیالم راحت شود که ترگل و ورگل کنار ستاره های دیگر سرجایش نشسته است.
    که هنوز هم چند روز یک بار چاق و لاغر می شود. گرد و هلال می شود. که هنوز هم ستاره های زیادی اطرافش دارد. تنها نیست.
    انگار همین که ستاره ها دورش بودند، خیالم را راحت می کرد. چه می دانستم شب یا شب هایی خواهند رسید که ماه نداشته باشد آسمان. من ماه نداشته باشم...
    همیشه که همه ی ماه های دنیا به سقف آسمان نمی چسبند، بعضی از آن ها هم روی زمین زندگی می کنند‌. برخی در انعکاس آب و برخی هم روی تزیین کیک های تولد.
    نفهمیدم دلم چگونه شب شد، تاریک شد، گرفت و غم گرفت. اما با تک تک سلول هایم حس کردم که یک باره آسمانم ماه ندارد.
    ماه من گم شده بود.
    خبری از کسوف و خسوف و این چیز ها نبود که! ماه من را هیچ کدام از ابرها حریف نبودند. همان ابر های بی پروا و سمج غم وغصه که معلوم نبود ناخوانده از کجا راه به دلم پیدا می کردند و خودشان را جا می کردند.
    ماه من حتی از میان غم وغصه های دلم هم معلوم بود. نامرد نبود. تنهایم نمی گذاشت.
    نمی گذاشت شب هایم تاریک بمانند. می دانست من از تاریکی می ترسم... از شبی که ماه نداشته باشم می ترسم.
    اصلا برای همین هم بود که از بچگی نشانمان کرده بودند.
    آری، یک ماه گرفتگی کوچک روی پهلویم. از همان اول هم من و تو برای هم بودیم. حتی اگر تو ماه بودی و من ماهی...
    حتی اگر ماهی هم که باشم به ماه نیاز دارم. شب های بی ماه من، شب نیستند، جهنمند. جهنم...
     

    🍫 Dark chocolate

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/06
    ارسالی ها
    2,828
    امتیاز واکنش
    38,895
    امتیاز
    1,056
    سن
    23
    محل سکونت
    °•تگرگ نشین•°
    نمی دانم تو کیستی که هم بودنت ترس دارد هم نبودنت.
    ترس اینکه تو را ناراحت کنم، برنجانم، ترس اینکه بروی، نمانی. ترس اینکه هیچ وقت تورا نداشته باشم. اصلا نکند بیایی و دنیا ساز مخالف بزند؟
    نکند دنیا ما را کنار هم نخواهد؟
    نکند بخت ما را در آسمان ها نبندند؟
    نکند تو بخت من نباشی، قسمت من نباشی، سرنوشت من نباشی...
    دیدی،
    دیدی چه طور می شود هم بودن و هم نبودنت ترس به جانم بیندازد؟
     

    🍫 Dark chocolate

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/06
    ارسالی ها
    2,828
    امتیاز واکنش
    38,895
    امتیاز
    1,056
    سن
    23
    محل سکونت
    °•تگرگ نشین•°
    ماه من
    می‌گویم یک وقت بد نشود که ماه در آسمان باشد،
    کنار ستاره ها سخاوتمندانه در آسمان جلوه گری کند،
    و تو نباشی؟
    یک وقت بد نباشد که آسمان به آن بزرگی ماه داشته باشد اما این ماهی کوچک حتی سهمش انعکاس تو در آب هم نباشد؟
    یک وقت بد نشود ماهی بماند بدون ماه آسمانش؟
    پس شب ها را تا صبح به که نگاه کند؟
    آمدن و رفتن که را اندازه بگیرد؟
    دور تصویر چه کسی ماهی درون آب ورجه وورجه کنان پرسه بزند؟
    یک وقت بد نباشد ها،
    که آسمان شب های من بدون ماه بماند؟
    هوم؟
     

    🍫 Dark chocolate

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/06
    ارسالی ها
    2,828
    امتیاز واکنش
    38,895
    امتیاز
    1,056
    سن
    23
    محل سکونت
    °•تگرگ نشین•°
    می گویند دو خط موازی هیچ گاه همدیگر را قطع نمی کنند. دو خط موازی هیچ وقت به یکدیگر نمی رسند.
    اما من از هر طرف نگاه کردم هیچ مداری بین ما نبود. نه تو خط بودی نه من.
    راستش را بخواهی حتی به خط های موازی هم حسودیم می شود. لاقل می توانند همین طور که به سمت جلو می روند به هم خیره شوند. لاقل می دانند یک جایی یکی پیدا می شود که آن ها را به هم برساند.
    از هر طرف که نگاه کردم هیچ مداری بین ما نبود، اما کهکشان ها فاصله داشتیم. چند کهکشان؟ نمی دانم! اما ان قدری بود که کهکشان باور های من را یک شبه کشتی کوچکی کند و به گل بنشاند.
    ماه من،
    تو از اول ماه بودی،
    ماه هستی و ماه هم می مانی.
    اما من،
    کهکشان بودم.
    سیاره شدم.
    دیدم کفایت نمی کند.
    آسمان شدم،
    ستاره شدم، کوچکتر شدم.
    کشتی به گل نشسته شدم،
    و در نهایت،
    ماهی یک حوض کوچک در انتهایی ترین نقطه ی دنیا. که گذر هیچ کسی به آنجا نیوفتد.
    آخر ماه بزرگ دل من،
    من بیش از این ها که دیگر بلد نیستم...
    من بدون ماه بودن را بلد نیستم
    در تاریکی قدم برداشتن را بلد نیستم...
     

    🍫 Dark chocolate

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/06
    ارسالی ها
    2,828
    امتیاز واکنش
    38,895
    امتیاز
    1,056
    سن
    23
    محل سکونت
    °•تگرگ نشین•°
    می گویم ماه من،
    تا به حال چند شب شام غریبان به یاد من شمع روشن کردی؟
    چند شب در لیلت الرقائب هابرایم دعا کرده ای که کارهایم گره نیوفتند؟
    چند بار به پای شمع ها اب شدی و سوختی تا حاجت بگیری؟
    چند شب وقتی همه خواب بودند بی صدا در ژرف ترین اعماق قلبت صدایم زده ای؟
    می دانم.
    خودم می دانم.
    یک روز اگر این ها را بخوانی خنده ات می گیرد. و من احتمالا برای چال های گونه ات چندین بار خواهم مرد.
    اما خب،
    من تمام این کارهارا کرده ام.
    حتی یواشکی. حتی پنهانی.
    از خدایم خواسته ام حالت خوب باشد. از بین ما، لاقل تو خوب باشی. خوش باشی. می گویم کار و بارت چطور است رو به راه است یا نه؟
    گاهی انقدر برایت درد و دل می کنم که خودم خسته شوم و خوابم ببرد.
    دست من نیست. راستش را بخواهی دست دلم هم نیست. یک نفر اسم من و تو را بدجور طاق هم چسبانده. فقط حیف که فرسنگ ها با هم فاصله داریم...
     

    🍫 Dark chocolate

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/06
    ارسالی ها
    2,828
    امتیاز واکنش
    38,895
    امتیاز
    1,056
    سن
    23
    محل سکونت
    °•تگرگ نشین•°
    آقای ماه، اصلا روحت هم خبر دار نیست که این روز ها همه چه تاجرانی شده اند!
    قهار و ماهر طوری کلاه سرم می گذارند که خودم یادم نمی آید قبل از کلاه های رنگ و وارنگ روی سرم که روی هم انباشته می شوند، موهایم چه رنگی بودند.
    باورت نمی شود، حتی حافظ هم سرم را کلاه می گذارد. هی می گوید یوسف گمگشته باز آید به کنعان. آنقدر که گاهی غرق در خیالاتم می شوم. فکر کن تو همان یوسف زلیخا باشی و من همان زلیخای عاشق.
    اما راستش را بخواهی همه اش اداست. من اصلا هم صبر ایوب ندارم. اصلا هم خوش اخلاق نیستم. اصلا هم صبوری کردن را بلد نیستم.
    اصلا می خواهم قهر کنم با تو.
    تو که کنارم نیستی... آخر چه فرقی می کند؟ اما دل زبان نفهم که این حرف ها حالیش نمی شود. حتی نمی گذارد الکی با تو قهر بمانم.
    فکر می کنم این روزها دلم هم آدم فروش شده. هنوز نیامده ای تو را به من ترجیح می دهد! من که برایش اکسیژن می گیرم، جان می شوم به رگ ها می ریزم و کمکش می کنم بتپد! عجب آخر الزمانی شده ها!
    می بینی آقای ماه؟ ...
    راستی کلاغ ها برایم خبر آورده اند حالت زیاد خوب نیست.
    خب راستش را بخواهی خورشید خانوم کمی گلکی ات را کرده. می گوید شب های تابستان به موقع شیفتت را تحویل نمی گیری و مجبور است کمی بیشتر در آسمان بماند.
    نکند مریض شده باشی؟
    به ستاره ها گفته ام مراقبت باشند اما خب...
    ماه قشنگم،
    این روزها کمی بیشتر از همیشه مراقب خودت باش. نکند به تو چیزی شود...
     

    🍫 Dark chocolate

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/06
    ارسالی ها
    2,828
    امتیاز واکنش
    38,895
    امتیاز
    1,056
    سن
    23
    محل سکونت
    °•تگرگ نشین•°
    بعضی وقت ها، فقط و فقط بعضی وقت ها دلتنگ تو می شوم. نمی خواهمم بدانی هر ثانیه را با تو زندگی می کنم، روزهایم را با تو شب می کنم. نمی خواهم اصلا فکرت درگیر شود. تت باید خوب زندگی کنی.
    تو لیاقت بهترین ها را داری ماه بلند بالای قشنگم. کاش بلد بودم برایت لالایی بخوانم. آن وقت مثل قصه ها بعضی شب ها خیره می شدم به ماه آسمان و برایت زمزمه وار لالایی می خواندم تا راحت بخوابی.
    می گویم ماه جان،
    در این اوضاع که مریضی امده یکم بیشتر مراقب خودت باش.
    ماه جان، خورشید هم که باشم تو تنها ماه دنیایی. هیچ کس جایت را نگرفت. آخر مگر شکل مستطیل می تواند جای شکل مربع جا بگیرد؟
    وقتی در دنیای ریاضی که همه چیزش اثبات شده این ممکن نیست آن وقت چگونه انتظار داری کسی خوش خوشانش شود بیاید هلک و هلک و جای تو را بگیرد و من هم بایستم و برایش بمیرم تب کنم مثل تو؟
    نمی شود که.
    قلب من فقط برای تو قانون ندارد‌ و گرنه برای آمدن هر کسی هزار تا سوال و جواب می کند و راستش را بخواهی حسابی پدرم را در می آورد. حتی بعضی اوقات حریفش نمی شوم و کسانی که دوستشان دارم را پرت می کند بیرون.
    آخر می دانی،
    قلبم هم مثل من است، خود خواه و مغرور و بی پروا.
    اما خب... من که دیگر خودخواه نیستم... ارزوهایم دیگر ارزوهای من نیستند، همه شان ارزوهای تو هستند. شادی تو، خوشی تو، آرامش تو، خنده تو...
     

    برخی موضوعات مشابه

    Z
    پاسخ ها
    35
    بازدیدها
    1,529
    Zhinous_Sh
    Z
    بالا