حکم کردیم از دل و تنهایی هامان را به رخ کاغذ کشیدیم
خون دل هایمان جوهر شد و بر تنه ی دردناک کاغذ کشید
کلمات و واژگان بی حرف و هیچ اشاره ای پشت سر حرکت قلم روی تنه ی سفید رنگ برفی کاغذ روانه شدند
رد پا های درد هایمان ، نا گفته هایمان چوبی شد و
دنیا را به صلابه کشید
اشک هایمان رود کوچکی روی کاغذ ساخت
گرمی نگاه پر از حرفمان خورشید شد و بر کاغذ جای گرفت
نفس های ممتد پر آشوبمان پروانه ای شد و جسته و گریخته روی کاغذ جای گرفت
قلم شدیم و ساختیم
دنیای کوچکی که چندی بعد
در میان مشت های گره خورده مان
پر از درد
مچاله شد...
نقطه سر خط ..
خون دل هایمان جوهر شد و بر تنه ی دردناک کاغذ کشید
کلمات و واژگان بی حرف و هیچ اشاره ای پشت سر حرکت قلم روی تنه ی سفید رنگ برفی کاغذ روانه شدند
رد پا های درد هایمان ، نا گفته هایمان چوبی شد و
دنیا را به صلابه کشید
اشک هایمان رود کوچکی روی کاغذ ساخت
گرمی نگاه پر از حرفمان خورشید شد و بر کاغذ جای گرفت
نفس های ممتد پر آشوبمان پروانه ای شد و جسته و گریخته روی کاغذ جای گرفت
قلم شدیم و ساختیم
دنیای کوچکی که چندی بعد
در میان مشت های گره خورده مان
پر از درد
مچاله شد...
نقطه سر خط ..