دلنوشته کاربران مجموعه دلنوشته قاصدک خیس | Zhila.h کاربر انجمن نگاه دانلود

🍫 Dark chocolate

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/09/06
ارسالی ها
2,828
امتیاز واکنش
38,895
امتیاز
1,056
سن
23
محل سکونت
°•تگرگ نشین•°
حکم کردیم از دل و تنهایی هامان را به رخ کاغذ کشیدیم
خون دل هایمان جوهر شد و بر تنه ی دردناک کاغذ کشید
کلمات و واژگان بی حرف و هیچ اشاره ای پشت سر حرکت قلم روی تنه ی سفید رنگ برفی کاغذ روانه شدند
رد پا های درد هایمان ، نا گفته هایمان چوبی شد و
دنیا را به صلابه کشید
اشک هایمان رود کوچکی روی کاغذ ساخت
گرمی نگاه پر از حرفمان خورشید شد و بر کاغذ جای گرفت
نفس های ممتد پر آشوبمان پروانه ای شد و جسته و گریخته روی کاغذ جای گرفت
قلم شدیم و ساختیم
دنیای کوچکی که چندی بعد
در میان مشت های گره خورده مان
پر از درد
مچاله شد...
نقطه سر خط ..
 
  • پیشنهادات
  • 🍫 Dark chocolate

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/06
    ارسالی ها
    2,828
    امتیاز واکنش
    38,895
    امتیاز
    1,056
    سن
    23
    محل سکونت
    °•تگرگ نشین•°
    سکوت کردیم
    سکوتمون نه نشونه ی رضایتمون بود
    نه مثل این متن های ادبی پر از حرف و ناگفته بود .
    زمونه ...
    کاری کرده بود باهامون که چیزی برای گفتن نداشتیم
    مثل مجرمی که بی گـ ـناه پای دادگاه کشیده می شه ...
     

    🍫 Dark chocolate

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/06
    ارسالی ها
    2,828
    امتیاز واکنش
    38,895
    امتیاز
    1,056
    سن
    23
    محل سکونت
    °•تگرگ نشین•°
    یاد باد آن دل دیوانه ی تنها
    یاد باد آن شب مهتاب خیابان
    یاد باد قلب گره خورده به غم ها
    یاد باد یار سفر کرده ز اینجا
    یادم آمد دل رسوای خودم را
    یاد باد آن تن بی کس ، دل تنها
    یادم آمد که منی بودم و یک عالَم خاموش
    یاد باد عالم هجرِ دل تنها
    یاور شام غریبان شبانی
    یاد باد آن شب باران زده ی سخت خیابان
    یاد کردیم و نیامد به بر و بال شکسته
    یاوری یار ، دیاری ، باز تنها شده ای ای دل تنها ‌...;
    یاد بادت دل تنها ، یاد بادت دل تنها
     

    🍫 Dark chocolate

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/06
    ارسالی ها
    2,828
    امتیاز واکنش
    38,895
    امتیاز
    1,056
    سن
    23
    محل سکونت
    °•تگرگ نشین•°
    حالم خوش نیس
    قاصدک بیا و اشک هامو ببر
    برسون اون بالاها
    نزدیک خدا
    شایدم درست پیشش
    بهش بگو مگه قول نداده بود تو دردام
    بغلم کنه
     

    🍫 Dark chocolate

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/06
    ارسالی ها
    2,828
    امتیاز واکنش
    38,895
    امتیاز
    1,056
    سن
    23
    محل سکونت
    °•تگرگ نشین•°
    دلم می خواد خدایا یه وقتا از همون دم دم های شب که می رم توی رخت خواب و چراغای خونه خاموش می شن، تا خود صبح فقط بگم خدا خدا خدا. آخه یه سری دمل های چرکی هستن روی دلم که سر باز نمی کنن. که سر باز نکردن انقد که شدن یه توده سرطانی. توده ی پر بغضی ته گلوم که هر لحظه ممکنه جونمو بگیره. توده ای که زبونمو بند آورده‌.
    انقد که نتونم بهت بگم آخه چه مرگمه خدا!
    فقط بگم خدا، خدا، خدا. خودت از خ تا الف حرفمو بخونی و تا صبح نگام کنی.
    همیشه پشت شیشه ی پنجره می نشستم تا بارش ابر های آسمونتو نگاه کنم.
    انگار دیگه وقتش شده من مثل بارون ببارم و تو تا صبح نگام کنی. این بارش پر دردی که چندان مثل بارون های پاییزی قشنگت باشکوه نیست.
    خیلی منتظر موندم خیلی، ولی خدایا، مسیحا نفسم نمیاد. نمیاد.
    نمی شه تنهایی رو پا وایستاد. حتی واسه تکیه زدن هم که شده باید یکی باشه یه چیزی باشه. صدام در نمیاد. اما تو که سواد خوندن خط نگامو داری. نگاهای غمباری که هی موج به موج می لرزن و یه وقتام طوفانی می شن.
    دریای چشمام چند وقتی هست که مجبور شده به ساحل گونه هام پناه بیاره.
    همیشه از آسمون به زمین باریده، الان داره از زمین به آسمون می باره.
    چشام داره می باره خدا و نگام به آسمونه. اشکهایی که میان سمتت رو می گیری تو هوا؟
     

    برخی موضوعات مشابه

    Z
    پاسخ ها
    35
    بازدیدها
    1,530
    Zhinous_Sh
    Z
    بالا