تو همانی
همان که
با خنده هایش دلبرانه دلم را ربوده
همان که
با شیطنت هایش عقل را از سرم پرانده
همان که
دلواپس لحظه به لحظه گذران روزانه اش بودم
که مبادا اتفاقی بی افتد
که مبادا پری دختی هوش حواسش را ثانیه اش بگیرد
حال توقع داری
به راحتی از تو
از جانانم
گذر کنم
و
ببخشمت به ...؟!؟!
میدانی
خود هنوز متعجب ام
که چه کردی !
چه شد!
چه گفتی!
که اینقدر مرا مجنون خود ساختی ...
و
هنوز با این همه ظلمی که به من روا داشتی
همچنان دیوانه وار دوستت دارم
حتی
شاید بیشتر از گذشته ...!!