دلنوشته کاربران مجموعه دلنوشته مثل روز روشن | ڕۆژین کاربر انجمن نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع ڕۆژین
  • بازدیدها 2,425
  • پاسخ ها 38
  • تاریخ شروع

ڕۆژین

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/01/03
ارسالی ها
64
امتیاز واکنش
2,933
امتیاز
396
هر کس در این دنیا آرزوهایی دارد
نوشتن شاید یک رویا نباشد
چراکه همه ما از همان روز اولی که قدم در مدرسه می گذاریم،نوشتن را می آموزیم.
ولی جدای از یادگیری نوشتن به یادگیری درست نوشتن نیز نیاز داریم
اینکه تلخ ننویسیم،نوشته هایمان زهر نداشته باشند تا به هیچ کدام از خواننده هایش آسیب نرساند، آرامش هدیه دهد،نه اینکه خاطر خواننده را مشوش کند،بیاموزد، دوست داشتن هدیه دهد نه بی وفایی و...
باشد که همه ما اصول درست نوشتن را بیاموزیم و با نوشته هایمان کسی را نرنجانیم و بتوانیم دانسته هایمان را به دیگران منتقل کنیم.
در این مجموعه شعر علاوه بر شعرهای فارسی در قالب شعر نو وسپید،شعرهایی به زبان کردی به همراه ترجمه قرار داده ام.
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • ڕۆژین

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/03
    ارسالی ها
    64
    امتیاز واکنش
    2,933
    امتیاز
    396
    (زمستان و یاد تو)

    از خواب بیدار شدم
    با خود خیال کردم
    امروز هم مثل روزهای دیگریست که سپری کردم
    اما اشتباه می کردم
    امروز بوی تو را می داد
    به سوی پنجره رفتم
    آری راست گفتم
    برف می بارید
    خاطره هایمان تک تک زنده شد
    صدای خنده هایت
    جای پایت
    روی برف های حیاط
    همه چیز به یادم آمد
    حالا که تو نیستی
    حالا که تو رفته ای
    ولی من هنوز اینجا هستم
    مثل تمام وقت هایی که بودم
    مثل وقت آمدنت
    مثل وقت رفتنت
    مثل همین الان
    با یک فنجان قهوه گرم
    کنار پنجره خانه ام
    روی صندلی راحتم
    چشم به برف ها دوخته ام
    همانند تماشاچی یک فیلم
    نامزد اسکار قلبم
    خاطره هایت را از همان اول مرور می کنم
    گاه لبخند می زنم
    گاه گریه سر می دهم
    گـه گاه هم هردو را باهم قاب صورت می کنم
    هرم گرم نفس هایم را
    به شیشه پنجره هدیه می دهم
    آرامشی وصف ناپذیر می گیرم
    نام تو را بر روی هرم های نفسم می نویسم
    همان گونه که بر قلبم حک کرده ام
    چه کسی گفته که من عاشقت هستم؟
    من عاشق زمستانم
    همان که هرسال منتظرش هستم
    همان که هر سال می آید به عیادتم
    بیمار عشقم
    با لحافی از خیالم
    زیر کرسی نفس های خسته ام
    افتاده ام
    او مثل تو بی وفا نیست.
    گلایه ای نیست
    شکوه ای نیست
    تا خاطراتت هست
    تا زمستان هست
    تا سفیده برف ها هست
    تا قهوه ای هست
    تا این پنجره در اینجاست
    تا این حیاط همینجاست
    تا این صندلی راحت هست
    دوست دارمت
    بی چون و چرا
    می خواهمت
    گر جوابی نیست
    گر وجودت نیست
    با خاطره هایت
    هر لحظه
    تو را زندگی می کنم
    در دفتر زندگی ام
    می نویسمت
    گرچه سرنوشت هربار نامت را خط می زند
    گرچه زندگی تو را از من می گیرد
    گرچه تقدیر هربار از سکانس عشقم سانسورت می کند
    ولی من لجباز تر هستم
    بی وقفه نامت را می نویسم
    گرچه دفتر و قلمی ندارم
    ولی می نویسم.
    دفتر وجودم را چه کنم؟
    هرچه با لبخند گریه می نویسم
    باز هم توان پر کردن صفحه هایش را ندارم
    اما هرچه بگذرد،
    بیشتر می شود سرعتم
    محکم تر می شود اراده ام
    آری من تو را دوست می دارم

    ڕۆژین
     
    آخرین ویرایش:

    ڕۆژین

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/03
    ارسالی ها
    64
    امتیاز واکنش
    2,933
    امتیاز
    396
    (چه کسی مرا مـسـ*ـت می کند؟)

    ساقیا باده ای مرا ده
    می خواهم فراموش کنم
    چو دیوانگان باشم
    تنها بنوشم
    و بخندم
    ساقیا باده ای دگر ده
    هذیان می گویم
    نمی گریم
    هیچ نمی دانم
    تلو خوران می رقصم
    من مستم
    ساقیا دگر بار باده ای ده
    چهره اش نیست در یادم
    مـسـ*ـتی نشسته در کنارم
    می گوید آرام:
    می دانی چرا اینجایم؟
    سری تکان دادم
    لبخندی زد:
    تا او را فراموش کنم
    یارم را می گویم
    از بی لطفی اوست که در اینجا می مانم
    ساقی اینبار خود باده ای آورد
    هرچه نوشیدم نشد
    باز به یادم آمد
    چشمهایم پر از اشک شد
    دیوانه وار هرچه بدست آمد
    شکستم
    فریاد برآوردم:
    دوای من چیست؟
    ساقی نزدیک شد و گفت:
    درد هرچه باشد،
    دوا نیز همان است
    هیچ باده ای مـسـ*ـت نتوان کرد
    چنان که تو خود مـسـ*ـت زلف یاری
    چاره کار همان اوست
    نزدیک شو یاری اش بطلب.
    از جای برخواست
    دست هایم بگرفت
    از می کده بیرونم کرد
    راهی خانه یارم
    به منزلگهش رسیدم
    منزلگه ابدی او
    گرچه حایل میانمان سنگی است
    ولیکن
    از او مـسـ*ـت شدم
    در آن سرمای پاییزی
    گرم شدم
    بوی زلفش به یاد آمدم
    سرمست شدم
    چشمانش به یاد آمدم
    غرق شدم
    وقتی به خود نگریستم
    دیوانه ای دیدم
    بر سر قبری خفته
    آرام و بدون حرف
    جان باخته

    (ڕۆژین)
     

    ڕۆژین

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/03
    ارسالی ها
    64
    امتیاز واکنش
    2,933
    امتیاز
    396
    (دایە وەرە)

    دایە وەرە
    بگەبە هاوارم
    خەریکن هەڵم ئەدڕن
    دایە وەرە
    دەنگم هەڵئەهێنم
    کەس نایە بە هاوارم
    هەر ئەتۆی خەمخۆرم
    دایە وەرە
    دەردەکەم گرانە
    بێ دەرمانە
    قوڵە
    دایە وەرە
    هەر ئە تۆی دەرمانم
    دەرمانی سەر برینەکانم
    ساڕێژ کە زامە قوڵەکەم
    دایە وەرە
    ئێرە پڕ لە گورگە
    ددانیان تیژە
    ترس هێنەرە
    دایە وەرە
    ئەم خەڵکە ساردن
    گۆیان لێ ئەبێ و هەر کەڕن
    لەلام دانیشتون
    بە هاوارم بەڵام نایەن
    دایە وەرە
    ئەزانم هەرچەندیش دوور بی
    بەڵام هەر ییت
    هەر گوێت لێ ئەبی
    دایە وەرە
    باوەشت کەوە
    لای لایەم بۆ بڵێ
    ئارامم کەوە
    دایە وەرە
    بڵێ ڕۆڵە
    ئەم دوونیا ڕەشە
    سارد و ناخۆشە
    ڕەق و سەرسەختە
    جگە لە دایکت
    کەس بە هانات نایە
    بە دەردت ناگری و خەمخۆرت نییە
    دایە وەرە
    ئاهم بۆ بکێشە
    دەس بە سەرما بهێنە
    بۆم ڕەوانە کە
    کانی چاوانت
    ئاگری گیانم خامۆش کەرەوە
    دایە وەرە
    دەردم گرانە
    ساڕێژکە زامم
    ئارامم کەوە

    (ڕۆژین)


    این هم از معنی

    (مادرم بیا)
    مادرم بیا
    برس به دادم
    آنها مرا می درند
    مادرم بیا
    فریاد بر می آورم
    کسی نمی رسد به دادم
    تنها تو غمخوار منی
    مادرم بیا
    دردم گران است
    بی درمان است
    عمیق است
    مادرم بیا
    تنها تو درمان منی
    مرهمی برای زخم هایم
    زخم عمیقم را درمان کن
    مادرم بیا
    اینجا پر از گرگ است
    دندان هایشان تیز است
    ترس آور است
    مادرم بیا
    این مردم سرد و بی رحم اند
    می شنوند و کر هستند
    کنارم نشسته اند
    ولی به کمکم نمی آیند
    مادرم بیا
    می دانم هرچقدر هم که دور باشی
    ولی می آیی
    صدایم را می شنوی
    مادرم بیا
    آغوشت را باز کن
    برایم لالایی بگو
    آرامم کن
    مادرم بیا
    بگو فرزندم
    این دنیا سیاه است
    سرد و ناخوشایند است
    بی رحم و سرسخت است
    به جز مادرت
    کس نمی رسد به دادت
    از درد هایت ناراحت نیست و غمخوارت نیست
    مادرم بیا
    برایم آه بکش
    دست به روی سرم بکش
    چشمه چشمانت را برایم روان کن
    آتش جانم را خاموش کن
    مادرم بیا
    دردم بس گران است
    زخمم را مداوا کن
    آرامم کن.



     
    آخرین ویرایش:

    ڕۆژین

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/03
    ارسالی ها
    64
    امتیاز واکنش
    2,933
    امتیاز
    396
    (معلم من)

    چه بنویسم برایت
    که نکنی رهایم
    از چه بگویم برایت
    که بگیری دست هایم
    از آن روز که در باغ شادان و رقصان بودی، بگویم؟
    از آن روز که در زیر باران می چرخیدی، بنویسم؟
    از آن روز که آرام قدم برمی داشتی، بگویم؟
    از آن روز که شیطنت می کردی، بنویسم؟
    از آن روز که گریه می کردی، بگویم؟
    از آن روز که زیباییت مرا مدهوش کرده بود، بنویسم؟
    از آن روز که زشتی ات مرا به خنده انداخت، بگویم؟
    در تمام لحظاتی که تو بودی، دوستت داشتم
    تو معلم
    ومن شاگردی زیرک که می نویسم
    نام تو را بر دفترم
    دیکته می گویی:
    بنویس زندگی
    نام تو را نوشتم
    بنویس دوستی
    نام تو را نوشتم
    بنویس عاشقی
    نام تو را نوشتم
    بنویس خنده
    نام تو را نوشتم
    بنویس گریه
    نام تو را نوشتم
    بنویس تقدیر و سرنوشت
    باز هم تو را نوشتم
    آمدی به سمتم
    دفترم را بگرفتی
    با دقت در آن نگریستی
    به دنبال دیکته ات بودی
    با چینی در پیشانی،
    دهان به سخن گشودی:
    این چیست که نوشتی؟
    گفتم: همان که گفتی
    در زیر امضایت نوشتی
    نیاز دارد به تلاش بیشتری
    گر دفترم خط بخورد، نیست بیمی
    گر از تو صفر بگیرم، نیست باکی
    تا تو را دارم نیست غمی
    چه می گفتی؟
    هان، تورا عشق است
    درست است
    دنیا را چه کار
    این دیوانه عاشق است

    (ڕۆژین)
     

    ڕۆژین

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/03
    ارسالی ها
    64
    امتیاز واکنش
    2,933
    امتیاز
    396
    (نامه ای به دخترم)

    دخترکم
    شیرینم
    حالا که در بطنم هستی
    حالا که من مادر می شوم
    چه بد، چه خوب
    می خواهم چیز هایی به تو بگویم
    تا فردا گله نکنی
    که مادر خوبی نبودی
    این دنیا آنقدر ها که فکر می کنی خوب نیست
    به یاد داشته باش
    که زیاد لبخند نزنی
    که روزگار، همه را با گریه از تو می خرد
    شاید من هم در کودکی با صدای بلند خندیده ام
    و خواب زمانه را به هم ریخته ام
    که حالا همه را با گریه جبران می کند
    بیاموز مثل مادرت ساده نباشی
    اینجا تاوان سادگی سنگین است
    اینجا سادگی به حراج گذاشته می شود
    آنچه قیمتش سر به فلک می گذارد،
    دو رویی ست
    مثل مادرت عاشق نشوی
    اینجا عاشق شدن کشک است
    اینجا دل شکستن رسم است
    و بی احساس بودن،
    قانون
    دخترکم
    اینجا هر چقدر هم که مرد باشی،
    محکم باشی،
    باز هم می شکنی
    مردمش تو را می شکنند
    با حرفهایشان نابودت می کنند
    پا بر روی احساسات بی زبانت می گذارند
    دل مهربانت را با تیر کنایه هایشان زخمی می کنند
    اینجا زندگی معنایی ندارد
    اینجا باید مردگی کرد
    دخترکم
    موهایت را مثل مادرت بلند نکنی
    اینجا شانه ای برای شانه کردن وجود ندارد
    اینجا مرد عاشقی نیست تا برایت ببافد
    آنها را بلند نکنی
    تا روزی که دلت شکست
    کوتاهشان کنی
    بگذار از همان اول کوتاه باشند
    تا بدانند نباید به تو نزدیک شوند
    دخترکم
    اینجا باید گوشهایت را ببری
    و آنها را در صندوقچه ای پنهان کنی
    تا در گوشت نجواهای عاشقانه سر ندهند
    تا وسوسه نشوی
    تا با شنیدن اشعار بزرگان عاشقی را نیاموزی
    تا با فهمیدن ماجرای شیرین و فرهاد و دیگر عاشقان بزرگ
    شیدای داشتن ماجرایی همچون ماجرای آنها نشوی
    اینجا باید چشمانت را بسته نگاه داری
    پلک هایت را به هم بدوزی
    تا چشمان دکمه ای و دروغین هیچ مردی را نبینی
    تا خیانتی هم نبینی
    دخترکم
    اینجا باید دست هایت را
    در هم قفل کنی
    تا برای آغـ*ـوش هیچ مردی
    گریه سر ندهند
    پاهایت را محکم ببندی
    تا به سوی او قدم برندارند
    دخترم مبادا عاشق شوی
    که کارت تمام است
    اینها را من دنیا دیده می گویم
    که عمری ست
    یک چشمم خون و یک چشمم اشک است
    تنها سخنم هم
    آه است

    (ڕۆژین)
     

    ڕۆژین

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/03
    ارسالی ها
    64
    امتیاز واکنش
    2,933
    امتیاز
    396
    (مرا در گوشه ای دفن کنید)

    امروز میروم
    صدای جشن و سرور می آید
    کفنم را سیاه بپوشانید
    مثل بختم
    مثل سیاهی جهانی که در آن زندگی نکردم
    مثل دل آدم هایش
    مثل سیاهی چشمانم
    مثل سیاهی موهایم
    حال که گردنم با طناب بدبختی به دار آویخته شده
    اگر این کاغذ پاره را یافتی
    به حرمت بودنم در این دنیا
    به حرمت دل شکسته ام
    به حرمت زندگی نکرده ام
    مرا در قبرستان دفن نکنید!
    آنجا خاکش سرد است
    آنجا هم پر از آدم هایی مثل خودم است
    مرا در مکانی دور
    در گوشه ای
    زیر خاک دفن کنید
    تا مبادا پای یک آدم سنگی به آن باز شود
    تا مبادا کسی گلی بر مزارم بگذارد
    آخر در دنیای سیاه مردگان
    مرا چه حاجت به گل های رنگی
    آن هم از طرف که؟
    همان آدم هایی که خود طناب را به گردنم آویختند
    همان هایی که صدای تقلای من برای زندگی
    در میان صدای خنده هایشان گم بود
    در گوشه ای دفنم کنید
    تا هیچ کس آهی برایم نکشد
    تا صدای جیغ و فریاد مردگان دیگر به گوشم نرسد
    تا هرشب با آرامش بر روی ممزار خود بیایم
    و گریه سر دهم
    مرا در گوشه ای دفن کنید

    (ڕۆژین)
     

    ڕۆژین

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/03
    ارسالی ها
    64
    امتیاز واکنش
    2,933
    امتیاز
    396
    (وجود ما)

    خدایا نمی دانم ما را برای چه به این دنیا کشاندی
    تنها چیزی که دیدیم، سختی بود و بدبختی
    شاید برای خالی نبودن عریضه
    و توازن جهان
    و یا شاید هم برای حسرت دیدن
    تا آمدیم بچگی کنیم،
    بزرگ شدیم
    تا آمدیم جوانی کنیم،
    پیر شدیم
    و در میان تمام این بزرگ شدن ها و پیر شدن ها
    تنها به دنبال مقداری زندگی بودیم
    یک تکه زندگی با طعم شیرین چای و نبات
    اما فقط آه نسیبمان شد
    و تا آمدیم زندگی را دوره کنیم،
    قبر آماده، به دنبال جسد می گشت

    (ڕۆژین)
     

    ڕۆژین

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/03
    ارسالی ها
    64
    امتیاز واکنش
    2,933
    امتیاز
    396
    (جان جان)

    رسم شده در یادم
    قامت رعنای تو
    حک شده در قلبم
    نام پر معنای تو
    جاری شده در چشمانم
    چشمه سیاه چشمان تو
    می شنود هردم
    این گوش های من
    صدای خوش آواز تو
    به جان می سپارم
    عطر موهای تو
    می کشد در آغوشم
    زلف پریشان تو
    می سرایم هردم
    شعرها از عشق تو
    ای جان جانم
    بی تو من نمی توانم
    با من بمان
    در این جهان
    که تنها تو را می خواهم
    و بی تو من هیچ ندارم
    پس بمان
    ای جان جان

    (ڕۆژین)
     

    برخی موضوعات مشابه

    Z
    پاسخ ها
    35
    بازدیدها
    1,531
    Zhinous_Sh
    Z
    بالا