درسته که آدم برای خودش باید زندگی کنه؛ ولی با آدمای زندگیتون جوری برخورد نکنید که دل به یه کما رفتن و یا افتادن یه اتفاق ناگوار برای خودشون خوش باشه، تا ببینن ارزششون براتون چه اندازهست!
یادمه چندسال پیش، اونموقعها که اگه به یه فیلم سانسور شده هم تو ماهواره علاقه داشتی و با دیدن اون مجرم محسوب میشدی! وقتی بقیه نبودن، با ترس و لرز بعد تموم کردن درسها میرفتی پای ماهواره تا مبادا بقیه سربرسن و تو رو ببینن.
شبکهی Farsi1 یه فیلم کرهای به اسم “۴۹ روز” پخش میکرد.
موضوع فیلم این بود که دختری تو تصادف زودتر از موعد تعیین شده، میره به کما و در معرض مرگه!
ولی بخاطر اینکه بتونه دوباره زندگی بکنه، ۴۹ روز بهش وقت دادن تا بتونه ۳ قطره اشک خالصی بخاطر از دست دادنش، براش ریخته میشه رو جمع کنه و به زندگی ادامه بده، در غیر این صورت میمیره.
این ۳ قطره اشک نباید از اشکهای افراد همخون میبود.
موضوع جالبی داشت...
این قسمت اشکهاش دقیقاً زمانی هست که ما با خودمون کلنجار میریم که تو حال بدمون، کی رو دقیقاً داریم!؟
تو زندگیمون کی واقعاً جدای از بقیه همینطوری دوستمون داره!؟
کسی هست که وقتی بمیریم یادمون تو قلبش زنده بمونه اصلاً یا نه...
یه جا گوش دادم،
آدمی که میمیره، اگه بدونه تو این دنیا، تو قلب بقیه یه خونهی محکم داره، دقیقاً وسط این قلب جاش محفوظه، اون دنیا از هیچ چیزی ترسی نداره...
تا حالا از خودتون پرسیدید که شما چند نفر رو دارید؟