دلنوشته کاربران مجموعه دلنوشته چشم‌های تار | فاطمه صفارزاده کاربر انجمن نگاه دانلود

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
به نام تواناترین مصور
«ترس عجیب»
من با لبخند موافق نیستم.
من با شادی هم‌پیمان نیستم.
من به شادی عشق نمی‌ورزم.
من از نگاه خوشی می‌ترسم.
من خندیدن را مرگ می‌دانم.
ترس من از این، کمی طنز است؛
ولی عمقش، پر از گریه.
کسی نیست بفهمد که ترس از شادی و لبخند،
درد است. مرگ است.
انتهاترین ره است.
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام داناترین بینا

    «درددل»
    روزها جلوی آینه می‌ایستادم و به چهره‌ی جدیدم خیره می‌شدم. چهره‌ای که با یک عینک تغییر یافته بود.
    من آدمی احساسی‌ای هستم؛ اما هرچه درد و بغض و ناراحتی دارم قورت می‌دهم. آن‌قدر صدای قورت‌‌‌دادنم آرام است که حتی خودم هم گاهی متوجه‌ی ناراحتی‌های خفیفم نمی‌شوم. یک آدم احساسی تودار چقدر می‌توانست در خودش بریزد؟ یک شب با مادرم صحبت کردم از دردهایم؛ آن هم برای اولین‌بار! نمی‌دانم چرا؛ ولی اصلا از حس خالی‌شدن کوله‌بار غمم لـ*ـذت نبردم. خب عادت نداشتم یا شاید هم دوست نداشتم.
    رفتیم پیش چشم پزشک. دکتر قبلاً به من گفته بود چشم‌هایم مشکل دیگری دارد. من فکر نمی‌کردم خیلی مهم باشد؛ اما بود. آن‌قدر که حتی قسمتی از ضعف چشمانم تقصیر این مشکل بود.
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام اولین نویسنده

    «نبود»
    کاش خنده‌هایم انعکاسی از گریه نبود!
    کاش هیچ‌کس نمی‌فهمید،
    گریه‌هایم ضبط‌شده نبود.
    کاش روزی می‌آمد، طوفانی!
    هوا مثل آن روز که تو را دیدم، نبود.
    کاش هیچ‌وقت آفتاب قد علم نمی‌کرد!
    آفتاب هیچ‌وقت برایم آغاز خوبی نبود.
    عشق همیشه درد به همراه داشت.
    رفتن تو دردناک‌ترین خاطره نبود؟
    باید همان روزها می‌مردیم،
    این نبودها واقعاً مرگ نبود؟
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام آن که گفت:سوگند به قلم و آن‌چه می‌نویسد

    «لیلی و مجنون»
    لیلی منم.
    لیلی تویی.
    لیلی اوست.
    هرکس می‌تواند لیلی باشد؛
    اما عاشق، هرگز!

    (ادامه دارد...)
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    می‌نویسم به یادش که به یادم هست

    «کابوس رؤیایی»
    وقتی رؤیا دیدی، فکر کن کابوسه.
    بالاخره یه روز رؤیاهات واسه‌ت کابوس میشن.
    گفتم عادت کنی.
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام آن‌که عشق اول من، اوست.

    «دیوانگی»
    دیوانگی را خیلی‌ها تجربه می‌کنند.
    این تجربه‌ی من همگانی‌ست.
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام آن‌که پاک ترین عشق است.:NewNegah (11):

    «کاش»
    افتخار هر کسی، مولای اوست.
    مولای من کیست جز علی(ع)،
    فاطمه(س) الگو ترین الگو برای یک زن است.
    کاش می‌شد کمی از وفای عباس(ع) می‌داشتیم!
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    با یاد او شروع می‌کنم، که آرامش‌دهنده است.

    «درددل»
    دکتر گفت که من ماهیچه‌های چشمانم تنبل است و این دردی بود که به من اضافه شد. می‌ترسم دو روز دیگر، بگویند: «دنیا را همیشه سیاه خواهی دید.»
    این‌بار دکتر به من امید داد. گفت می‌توانم از پیشرفت تنبلی ماهیچه‌ها جلوگیری کنم و حتی کاهشش بدهم؛
    اما به هر حال مجبور بودم پول یک عینک و شیشه‌ی عینک دیگری را پرداخت کنم؛ چون نمره‌ی عدسی این عینک باید بالاتر می‌بود. این راز بین خودمان بماند؛

    تنبلی عضله‌های چشمم را می‌گویم.
    از آن به بعد دکتر تمریناتی به من گفت انجام دهم که سرم درد می‌گرفت، تمرین اول این بود که به مدت ده الی پانزده دقیقه به نوک خودکاری زل بزنم و آن را آهسته‌آهسته جلو بیاورم.
    اما این درد اصلی من نیست، درد اصلی‌ام را بعدها در همین تاپیک خواهم گفت.
    دکتر که نامش ج.خ بود، به من پیشنهاد کرد لنز بندازم. من و مادر و پدرم هم قبول کردیم. ج.خ پرسید که چه رنگ لنز می‌خواهم و من پاسخ دادم که...

    (ادامه دارد...)
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام آن‌که مرا برای توصیف غم انتخاب کرد.:aiwan_light_girl_cray:

    «چه سود؟»
    من از آسمان شب برایت می‌گویم؛
    وقتی تو ستاره دوست نداری چه سود؟
    من از عشق صحبت می‌کنم و تو می‌گویی:
    - عشق بی‌علاقه را چه سود؟
    من هیچ پاسخی در برابر نگاهت ندارم.
    زندگیِ بی زندگی «زندگی‌نکردن»
    را چه سود؟

     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    با یاد او شروع می‌کنم که تقدیر لیلی و مجنون را، جدایی دید.

    «لیلی و مجنون»
    لیلی!
    گرچه بازیکنی حرفه‌ای هستی؛
    اما سال‌ها پیش
    یک لیلی مثل تو،
    یک بازیکن مثل تو،
    به همین عشق باخت.

    (ادامه دارد...)
     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    Z
    پاسخ ها
    35
    بازدیدها
    1,526
    Zhinous_Sh
    Z
    بالا