دلنوشته کاربران مجموعه دلنوشته چشم‌های تار | فاطمه صفارزاده کاربر انجمن نگاه دانلود

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
با یاد او

«خانه‌‌خراب منم یا او؟»
کاش بادی بود که خانه‌ی عشق را خراب می‌کرد.
همین عشق سال‌هاست که خانه‌خرابم کرده است.
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام او که رویاهایم موجب خنده‌ی اوست

    «انعکاسی پشت نقاب»
    مردم این شهر ترسناکند.
    من از آن‌ها می‌ترسم.
    چون آن‌ها همیشه می‌خندند.
    من که می‌دانم!
    پشت نقاب، انعکاس صداهای شیطانی،
    صدایی زیباست.
    من از این نقاب‌های دورو می‌ترسم.
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به یاد نامش که نامش آرامش است

    «یک سؤال!»
    از یک فرد عاشق پرسیدم:
    - برای دوست‌داشتن فقط قلب لازم است؟
    او پاسخ نداد.
    یا عاشق نبود یا واقعاً فقط قلب لازم بود.
    انگار این روزها شرایط آسان شده است.
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    با یادش که یادش بهترین یادگاریست

    «درد و دل»
    از دکتر خواستم لنز رنگ نداشته باشد؛ چون اعتقاد داشتم رنگ چشم هر انسانی به صورتش می‌آید و چشم‌های من قهوه‌ای بود. یک رنگ خیلی زیاد که در جامعه پیدا می‌شد. روز اولی که لنز انداختم، با خودم گفتم:
    - چشمام قبل از اینکه عینک بزنم این‌جوری بود؟ این‌جوری می‌دید؟
    حیف که باید اون‌ها رو پشت یه قاب شیشه‌ای پنهان کنم؛ اما به هر حال کار با لنز هم خیلی سخت بود. لنزها را موقع خواب، موقع حمام‌کردن، موقع شنا و... باید درمی‌آوردم؛ البته برای یک دختر چهارده‌ساله که تا به حال نه آرایش کرده بود، نه از آرایش خوشش می‌آمد و نه لنز انداخته بود، گذاشتن و برداشتن لنز سخت بود. لنزهای بی‌رنگی که حس‌وحال قبل از عینکی‌شدن را به آدم می‌داد. روزهای اول زن برادرم برایم لنز می‌انداخت؛ اما کم‌کم توانستم خودم لنز را بردارم و بیندازم. سخت بود؛ اما جالب.
    مشکل کار این بود که من دوتا عینک داشتم و عینک‌های داخل خانه و بیرون خانه‌ام با یکدیگر فرق داشت. این کار را سخت می‌کرد و انگیزه‌ی خوب‌شدن عضله‌های چشمم را کاهش می‌داد.
    اما باز هم این مشکل بینایی‌ام یک‌چهارم مشکلات خودم بود.

    (ادامه دارد...)
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام استاد عشق که عاشقی را یاد انسان می‌دهد.

    «چهره‌ی زیبایش»
    گیسوانش مشکی،
    متضاد قلبش.
    چشمانش، کوهی

    بر روی سبزی پوستش.

    سبزی پوست به معنای رنگ پوست کمی تیره-گندمی است.
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام اولین معشـ*ـوقه

    «لیلی و مجنون»
    لیلی!
    عشق برای همیشه نمی‌ماند.
    یک روز می‌آید که مجنون،
    اسطوره‌ی عشق،
    کمی از عشقش کم می‌شود.
    لیلی!
    به عشق اعتماد نکن.
    عشق همیشه خوب نیست.

    (ادامه دارد...)
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام آن‌که مرگ و زندگی دست اوست

    «کاش بودی! کاش قدر می‌دانستمت!»
    ‌کاش بودی، کاش قدر می‌دانستمت!
    کاش بودن‌ها طولانی‌تر بود!
    رؤیایم عشق ناب و زندگی خوب نیست، رؤیای من دیدار دوباره‌ی توست.
    هفت‌سال است. هفت‌سال است که رؤیایم این است. نمی‌خواهی برای یک‌بار هم که شده بیایی؟
    کاش بودی، کاش قدر می‌دانستمت!
    اشک‌هایم با یاد تو، جاری و صدای گریه‌هایم با شنیدن نامت بلند‌تر می‌شود.
    آرزوهای بارانی‌ام به تو ختم می‌شوند. یک ملاقات ساده، حتی در خواب. به همان هم راضی‌ام، تو فقط بیا.
    نیمی از دعاهای بسیارم متعلق به توست. هفت‌سال دارد به هشت‌سال نزدیک می‌شود.
    یک بار بیا تا ببینمت. مدیونی اگر نیایی. تو به قلب من مدیونی.
    کاش بودی، کاش قدر می‌دانستمت!
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام‌ خدایی که قرآن را در شب قدر نازل نمود

    «اصلا چه معنی‌ای می‌دهد»
    اصلاً چه معنی‌ای می‌دهد دختر آزادی داشته باشد؟
    دختر باید بنشیند خانه، ظرف بشورد و زمین بسابد.
    دختر بدون اجازه نباید آب بخورد.
    دختر باید مثل پرنده‌‌ی زینتی پشت میله‌های قفس بماند و دیگران از زیبایی‌اش استفاده کنند.
    اصلاً چه معنی‌ای می‌دهد دختر حق و استقلال داشته باشد؟
    دختر مال مردم است.
    باید آفتاب مهتاب ندیده باشد.
    باید در اجتماع نباشد تا ‌گرگ‌ها او را ندرند.
    اصلاً چه معنی‌ای می‌دهد دختر بیرون از خانه کار کند؟
    دختر آفریده شده برای کارِ خانه.

    دختر مالِ شوهرش است، نه مالِ مردم.
    باید دنبالِ شوهرش باشد، نه دنبالِ کارِ مردم.
    دختر باید بپوسد در زندان تنهایی‌اش و احساسش را همانند کاغذی سیاه مچاله کند.
    اصلاً چه معنی‌ای می‌دهد دختر قلب داشته باشد؟
    دختر که برای خودش زندگی نمی‌کند، احساسش هم به درک!
    یک وقت گرگ‌ها با احساساتش بازی نکنند؟
    از گرگ‌های این دوره و زمانه بعید نیست.
    جامعه به دست همین‌ها اداره می‌شود. گرگ‌صفت‌هایی که قلب ندارند.
    اصلاً چه معنی‌ای می‌دهد آزادی، وقتی حتی استادیوم آزادی هم آزادی ندارد.
    دختر یعنی یک دنیا حسرت در قفس جهان.
    چقدر سختی به خودمان می‌دهیم.
    یک کلام!

    دختر حق نفس کشیدن ندارد.
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام خدایی که دل را آفرید تا بشکند:aiwan_light_heart:

    «درددل»
    هفت‌ساله‌ که بودم، خواهرم ازدواج کرد و رفت خانه‌ی بخت. خوشحال بودم.
    اما این شادی خیلی طول نکشید.
    فقط یازده روز شاد بودیم و بعد مادربزرگم (پدری) فوت کردند.
    مادربزرگی که چون سید بودند، بی‌بی نامیده شدند.
    من صدا می‌کردم: «بی‌بی‌جان»
    من خیلی دوستشان داشتم و الان نزدیک به هشت‌سال است که از مرگشان گذشته.
    آن شعر «کاش بودی، کاش قدر می‌دانستمت!» را هم برای ایشان نوشتم.
    من فقط از دار دنیا همین یک مادربزرگ را داشتم؛ البته پدربزرگ و مادربزرگ مادری هم داشتم؛ اما بعدا می‌گویم چرا آن‌ها را مادربزرگ و پدربزرگم نمی‌دانم.
    بی‌بی‌‌جانم همیشه به من می‌گفتند داروهایشان را بدهم یا یک شماره تلفن را بگیرم.
    حالا من به زور شماره‌ی خانه‌ی عمه‌ام را به یاد می‌آورم؛ درحالی‌که آن موقع حتی شماره‌ی خانه‌ی دختردایی مادربزرگم را هم حفظ بودم.
    حالا که بزرگ شدم، قدر آن لحظاتم را می‌دانم. همه‌ی دوستانم مادربزرگ و پدربزرگ دارند؛ اما من چه؟ هیچ.
    بعضی‌ شب‌ها به یاد بی‌بی‌جانم ‌گریه می‌کنم. بعد از هشت‌سال هنوز حتی یک شب هم من خواب ایشان را ندیدم.

    این فقط یکی از دردهای من بود که برای من واقعاً درد بود.

    (ادامه دارد...)
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام معبود من و تو، خدا!

    «رقـ*ـص موهایت در باد»
    من رقـ*ـص موهایت در باد را دوست دارم؛
    چون گیسوانت همچون دریایی مواج، حالت‌دار می‌شود
    و همانند خورشید کویر می‌درخشد.
    من رقـ*ـص موهایت در باد را دوست دارم؛
    چون گیسوانت همچون شن‌های ساحل نرم است
    و همانند قلبت از لطافت سرشار است.
    من رقـ*ـص موهایت در باد را دوست دارم.
     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    Z
    پاسخ ها
    35
    بازدیدها
    1,530
    Zhinous_Sh
    Z
    بالا