دلنوشته کاربران مجموعه دلنوشته چشم‌های تار | فاطمه صفارزاده کاربر انجمن نگاه دانلود

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
به نام خدای غم‌ آفرین

«غم»
غم حاصلِ زندگانی من است.
غم‌‌انگیزترین زندگی، زندگیِ من است.
همدمِ با وفایِ من کجاست؟
غم را می‌گویم که مونس تنهایی من است.


اللهم صل علی محمد و آل محمد
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام خالق انسان‌هایی که آدم نیستند

    «انسان‌ها»
    جمعیت انسان‌ها هر روز در حال کم‌شدن است. در میان هزاران موجود خاکی، انسان به ندرت پیدا می‌شود.
    البته که صفت انسان را می‌توان به راحتی خریداری نمود.
    باید به این موجودات بگوییم «انسان» یا «انسان‌صفت»؟ نه! حیف است چنین حیوان صفتانی انسان نامیده شوند.
    انسان یعنی عقل، فکر، شعور. انسان یعنی مهربانی، پاکی، خوبی. انسان بخشی از روح خدا است. چگونه می‌شود این موجودات از روح خداوند باشند؟
    باید به خدا خبر دهیم.
    انسان‌ها دارند کاهش می‌یابند و انسان‌های دیگر قدرت مقابله ندارند.
    باید به خدا خبر دهیم.
    فقط کافی است انسان‌ها از عمق وجود او را صدا بزنند.


    اللهم صل علی محمد و آل محمد
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام کردگار زندگی

    «تو من رو کشتی»
    خنده‌هات زندگی بود.
    گریه‌هات زندگی بود.
    قهر و آشتی، مهر و خشمت زندگی بود.
    و چه راحت تو رفتی و
    زندگی من رو کشتی.
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام خداوند جهان آفرین

    «فرهاد شدی»
    تو راحت دل می‌شکنی و دل می‌بری؛
    اما چه سود که درددهنده‌ترین آدمی.
    تو من رو نه یک‌بار که صدبار فروختی.
    تو مجنونِ پاکم نبودی؛
    ولی من که بودم لیلی.
    تو با لیلی‌بودنم می‌توانستی مجنون‌ شوی؛
    اما خودت نخواستی و فرهاد شدی.
    من که شیرین نبودم پس کی بود؟
    میگی لایق عشقت نبودم، پس کی بود؟
    تو من رو تو بیابون ول کردی و رفتی سراغ کوه‌کندن.
    تو شیرین دوست داشتی و من تلخ.
    فرهادشدنت مبارک،
    مجنون من!
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام بی همتاترین

    «لبخند»
    من گریه‌م می‌گیره؛ وقتی لبخندای تو رو می‌بینم.
    من همیشه حسرت، یک‌بار خندیدن رو می‌خورم.
    حسادت می‌کنم به تو که می‌تونی لبخند بزنی؛
    ولی حیف که من از این نعمت محرومم!
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام خدای مردگان

    «مرگ من، مرگ تو»
    قبر تو معدن آرامش من است؛ اما قلبت کو که مایه‌ی آسایش خاطر من است؟
    تو مرا به مرگ فروختی. من چه می‌کردم از غم و فراق تو؟ جز اینکه من هم مرگ را بخرم و زندگی را بفروشم.
    مرگ من آسان نبود؛ بلکه دردناک‌ترین مرگ بود.
    من به عشق تو مبتلا بودم. تو درد بودی و درمان هم!
    رفتی و هم خودت را و هم درمان را از من گرفتی؛ اما دردت در قلبم ماندگار شد. من از این درد مردم.
    رگ دست من خونین شد. قرمزی دور و اطرافم نشان از مرگ می‌داد؛ ولی من دوباره از تو جدا شدم. نمی‌دانم کدام از خدا بی‌خبری مرا از این رؤیا نجات داد. من دیگر بعد از آن رؤیا ندیدم. هرچه بود فقط کابوس بود؛ کابوس دوری از تو.
    حالا رؤیایم برگشت و من هم در یک قبر مردگی می‌کنم؛ اما قبر من آرامش هیچ‌کس نیست.

     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام خداوند مهتاب

    «آسمان شب لایق است یا نه؟»
    به صلیب کشیده شد عیسی مسیح.
    من هم ماه را مصلوب می‌کنم در آسمان شب.
    ستاره‌ها را به زنجیر می‌کشم.
    آن‌ها را با حقارت دار می‌زنم.
    چون آسمان شب لایق پاکی ماه و ستاره نیست.
    پاکی ستارگانی که از خوبی می‌درخشند.
    پاکی مهتابی که به‌ خاطر مهربانی‌اش نور می‌بخشد.
    پاکی ماهتاب و ستاره‌هایی که عشق می‌ورزند به آسمان شبی که لیاقتشان را ندارد.
    اما آن‌ها می‌دانند که آسمان روز گرچه لایق است؛ اما با وجود روشنی‌اش نمی‌تواند مثل آسمان شب آن‌ها را به نمایش بگذارد.
    پس آسمان شب را به آسمان روز ترجیح می‌دهند.
    ما هم زود قضاوت نکنیم آدم‌های بد را.
    شاید آن‌ها برای درخشان‌کردن یک نفر
    خودشان را سیاه کرده‌اند.
    پس این جمله اشتباه است
    و درستش این است:
    «آسمان شب لایق پاک‌ترین‌ها است.
    آسمان شب جای پاک‌ترین‌ها است.»
    یادمان نرود که همین سیاهی سقف دنیا،
    آرام‌‌بخش‌ترین جایی است که بیشترمان به آن دسترسی داریم و می‌توانیم خیلی راحت،
    هرگاه دلمان گرفت نگاهی اندک به آسمان بیندازیم و آرام شویم.

    «آسمان شب لایق پاک‌ترین‌ها است.
    چه بسا پاکان که مکانشان آن‌جاست.»
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام پروردگار دو عالم

    «خورشید»
    انوار خورشید هم‌چون مادری مهربان،
    دست نوازش بر سر کودکان و بزرگسالان می‌کشند.
    عطر عشق را به برگ‌های تابستانی می‌دهند.
    و عطوفت را به شکوفه‌ها آموزش؛
    اما بس است دیگر!
    مهربانی بیش از حد یک روز تبدیل به منت می‌شود.
    همین خورشیدی هم که بدون هیچ توقعی گرمابخش است، یک روز منت سر ما می‌گذارد.
    بس است دیگر خورشید!
    مگر نمی‌بینی که از احساسات گرم تو دارند می‌میرند.
    این همه ابراز عاطفه یک روز دردسرساز می‌شود.
    حتی عاشق‌ها هم این‌قدر داغ، محبتشان را بروز نمی‌دهند.
    کمی لطیف‌تر هم می‌توانی مهربانی‌ات را به ما نشان دهی.
    هرچند می‌دانم آن‌قدر بی‌توجهی نسبت به خودت دیده‌ای که از خورشیدبودنت پشیمان شده‌ای.
    آفتاب عزیزم!
    خدا را شاکرم که تو را آفرید؛
    تویی که گرما داری و نورانی هستی
    و از تو ممنونم که نور مهتاب را تامین می‌کنی؛
    اما این‌قدر از گرمای وجودت به ما نبخش؛

    شاید خودت از سردی آدم‌ها یخ زدی.
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام پروردگار هستی

    «حرف‌هایی برای تو»
    عکس را در آغـ*ـوش مرگ قرار می‌دهم و سوگواری می‌کنم برای تویی که در عکسی.
    تویی که گناهکاری و توبه‌ برایت حکم شوخی دارد.
    یک روز توبه و روز دیگر غفلتی دوباره.
    تویی که درون عکس قرار داری،
    خاموشی درونت مرا زجر می‌دهد.
    زیبایی ظاهرت را برای چه می‌خواهم؟!
    وقتی درونت حتی ذره‌ای شبیه ظاهرت زیبا نیست.
    هرچند معیار قیاس ظاهر و باطن یکی نیست؛
    ولی همین که آشکار است درونت پر از پلیدی است، یعنی تفاوت با ظاهر فریب‌دهنده‌ات!
    عزاداری برای تو زیادی است.
    برای تویی که قبلا مردی و من چندین سال است که برای تویِ مرده می‌گریم.
    می‌گریم برای فردی که زیر خاک نیست و روی خاک است؛ اما برای من دیگر مرده.
    برای منی که درون عکسم.
    آری!
    من برای خودم می‌گریم.
    برای منی که دیگر من نشد.
    آن من رفت و دیگر نیامد.
    فقط یک مشت کاه درونم را پر کرد.
    راست می‌گویند که بهترین‌ها زود می‌روند.
    تو هم زود رفتی و حالا من با قلبی سیاه، با درونی پلید، با ظاهری زیبا، دعا می‌کنم.
    آری، از ته همان قلب سیاه دعا می‌کنم که آن من برگردد.
    هر رفتنی باید یک برگشتی داشته باشد؛
    پس چرا بعضی‌ها قانون‌شکنی می‌کنند، می‌روند و دیگر نمی‌آیند؟
    مثل همین من که رفت.
    کاش این‌جور افراد از همان اول رفتن را یاد نمی‌گرفتند که حالا ما با چشمانی خیس و تار از آن‌ها بخواهیم برگردند
    .
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام کردگار علم و ادب

    «درددل»

    من از سه‌سالگی تا یازده‌سالگی کابوس می‌دیدم و هروقت کابوس می‌دیدم، جیغ می‌زدم. مادر و پدرم آسایش نداشتن. بعضی‌ها مسخره‌ام می‌کردند. الان هم گاهی کابوس می‌بینم و بعضی‌ وقت‌ها جیغ می‌زنم. هیچ وقت خواب‌هایم را برای کسی دقیق و کامل تعریف نکرده‌ام. خواب‌های آن موقعم برای الانم خنده‌دار است. حرفی ندارم. نمی‌خواهم به گریه بیفتم وقتی از مسخره‌‌کردن‌های بقیه می‌گویم‌. الان هم من با یک چراغ روشن می‌خوابم. آن هم ساعت‌های سه صبح، چهار صبح و حتی پنج صبح. از تاریکی می‌ترسم. آری من یک ترسوام؛ اما الان دیگر نه. من دارم با ترس‌هایم مقابله می‌کنم؛ پس ترسو نیستم، شجاعم.
     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    Z
    پاسخ ها
    35
    بازدیدها
    1,531
    Zhinous_Sh
    Z
    بالا