به نام خدای نوشتن
«مینویسم»
مینویسم از دردهای روزگار.
از زخمهایش که حاصل تازیانههای مشکلاتند.
مینویسم از روزهایی که گذشت،
از خاطرات خوب و بدی که در دفتر زندگی ثبت شدند.
مینویسم از سختیها.
از مشکلهایی که روزگار به جای پاداش به ما داد.
مینویسم از نوشتن؛
از نوشتنی که به ما آموخت دردها را ننویسیم.
مینویسم از فقر؛
از فقر مالی و فرهنگی و علمیای که به جامعه ضرر میرساند.
مینویسم از دشمنیها.
از کدورت و کینههایی که در دلها ماند و کسی نبود که بگوید رفعش کن.
مینویسم از بدیها.
آری!
فقط از بدیها و نه از خوبیها، تا روزگار بفهمد بدیها در این روز روشن بیشتر دیده میشوند.
«مینویسم»
مینویسم از دردهای روزگار.
از زخمهایش که حاصل تازیانههای مشکلاتند.
مینویسم از روزهایی که گذشت،
از خاطرات خوب و بدی که در دفتر زندگی ثبت شدند.
مینویسم از سختیها.
از مشکلهایی که روزگار به جای پاداش به ما داد.
مینویسم از نوشتن؛
از نوشتنی که به ما آموخت دردها را ننویسیم.
مینویسم از فقر؛
از فقر مالی و فرهنگی و علمیای که به جامعه ضرر میرساند.
مینویسم از دشمنیها.
از کدورت و کینههایی که در دلها ماند و کسی نبود که بگوید رفعش کن.
مینویسم از بدیها.
آری!
فقط از بدیها و نه از خوبیها، تا روزگار بفهمد بدیها در این روز روشن بیشتر دیده میشوند.
آخرین ویرایش: