دلنوشته کاربران مجموعه دلنوشته چشم‌های تار | فاطمه صفارزاده کاربر انجمن نگاه دانلود

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
به نام خدای نوشتن

«می‌نویسم»
می‌نویسم از دردهای روزگار.
از زخم‌هایش که حاصل تازیانه‌‌های مشکلاتند.
می‌نویسم از روزهایی که گذشت،
از خاطرات خوب و بدی که در دفتر زندگی ثبت شدند.
می‌نویسم از سختی‌ها.
از مشکل‌هایی که روزگار به جای پاداش به ما داد.
می‌نویسم از نوشتن؛
از نوشتنی که به ما آموخت دردها را ننویسیم.
می‌نویسم از فقر؛
از فقر مالی و فرهنگی و علمی‌ای که به جامعه ضرر می‌رساند.
می‌نویسم از دشمنی‌ها.
از کدورت و کینه‌هایی که در دل‌ها ماند و کسی نبود که بگوید رفعش کن.
می‌نویسم از بدی‌ها.

آری!
فقط از بدی‌ها و نه از خوبی‌ها، تا روزگار بفهمد بدی‌ها در این روز روشن بیشتر دیده می‌شوند
.
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام خداوند شهید و حسین(ع)

    «محرم»
    محرم است و من نمی‌دانم چه باید بنویسم.
    از دل زینب یا از کودک سه‌ساله‌ی رنج‌دیده.
    از حسین تشنه‌لب یا از علی‌اکبری که شهید شد.
    از علی‌‌اصغری که فقط شش‌ماه زندگی کرد یا
    از خونی که در کربلا ریخته شد.
    نمی‌دانم چه بنویسم.
    نمی‌دانم از کدام درد کربلا بنویسم.
    نمی‌دانم از فاجعه‌ی آن زمان چه بنویسم.
    فقط همین را می‌دانم که
    من عاجزم از درک.
    من عاجزم از نوشتن.
    من عاجزم از گریه برای امامم.
    من عاجزم! ناتوانم! نمی‌توانم!
    امام زمان یاری‌ام نمی‌کنی؟
    منِ پیشانی‌سیاه را.
    منِ گناهکار را.
    منِ آرزوبه‌دل را، یاری‌ام نمی‌کنی؟
    خسته‌ام از این همه گـ ـناه؛ اما هر دفعه توبه کردم، نشد.
    امامم! حسین جان! شهید مظلوم تشنه‌لب!
    یاری‌ام نمی‌کنی؟
    ای نواده‌ی اباعبدالله، تو چه؟ یاری‌ام نمی‌کنی؟
    می‌دانم این محرم هم می‌گذرد و من،
    آدم نمی‌شوم.
    پاک نمی‌شوم.
    صالح نمی‌شوم.

    بنده‌ی خوب خدا نمی‌شوم.
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام کردگار یکتا

    «رؤیاهای محال»
    من هم مثل همه، رؤیاهایی دارم.
    رؤیاهای من عشق دارند.
    عشق می‌خواهند.
    عشق‌های امروزی؛ اما جاودانه.
    رؤیاهای من قصه‌ای دارند برای خودشان.
    داستانی عاشقانه؛ اما تلخ و سخت!
    رؤیاهای من غیرممکن نیستند؛
    اما عجیب این است که غیرممکن‌ها رؤیاهای منند.
    و او یکی از همین رؤیاها بود
    و دیدنش، یکی از همین رؤیاها بود.
    و خواستنم (دوست‌داشته‌شدنم) یکی از همین رؤیاها بود.
    عجیب درد دارد که غیرممکن‌ها تبدیل به رؤیاهایت شوند.
    من این درد را حس ‌کرده‌ام.
    رویاهای من طعمی خوب دارند؛
    اما چاشنیِ تلخی باید به آن اضافه شود؛
    چون رؤیاهای من محالند
    .
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام خالق مور و موریانه

    «آدم‌ها»
    آدم‌ها هم بعضی وقت‌ها تغییر می‌کنند، متغیرند؛
    درست مثل حرف a یا b یا هرحرف لاتین دیگری در ریاضی، متغیرند.
    آدم‌ها حتی زودتر از این حروف تغییر می‌کنند.
    یک لحظه طرفدار فرد هستند و یک لحظه ضدّ آن شخص می‌شوند.
    آدم‌ها را چرا اشرف مخلوقات کردند؟
    که روی تخت پادشاهی بنشینند؟
    نه!
    که از فکرشان، از عقلشان، از عمرشان استفاده کنند.
    افسوس و صد حیف که آدم‌ها نمی‌فهمند جایگاه اشرف مخلوقات بودن یعنی چه.
    نباید به خاطر اشرف‌ مخلوقات بود، فخر فروخت.
    یک‌جور بعضی‌ها می‌گویند ما اشرف مخلوقاتیم که انگار با دانش خودشان شریف شده‌اند.
    و اما او.
    او هم آدم است.
    او هم شریف و اشرف است.
    او هم یک حرف لاتین متغیر است؛
    ولی حرف لاتینش مجهول است.
    x است.
    او مجهول‌ترین معادله‌‌ی زندگی من است که تمام محاسبات دلم را به هم ریخته‌.
    ای x متغیر من!

    هرکس در زندگی‌اش یک مجهول دارد که برای همیشه مثل یک معادله‌ی حل‌نشده باقی می‌ماند و تو همان حاصل به‌دست‌نیامده‌ی معادله‌ای.
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به نام خدا

    «آخرین»
    ‌همیشه آخرین‌ها غمگینند.
    مثل همین پستی که آخرین است و ناراحت‌کننده یا مثل آخرین صفحه‌ی نگاه‌دانلود، تراژدی!
    نمی‌دانم این‌بار را چه بنویسم؛ چون آخرین پستی است که در این تاپیک قرار می‌گیرد.
    من یک نویسنده‌ی مبتدی دل‌نوشته‌ام؛
    اما اگر نوشتنشان را ترک کنم، قطعاً غمگین خواهم شد و احساس پوچ‌بودن می‌کنم.
    من به نوشتن ادامه می‌دهم؛ اما نه در اینجا.
    آخرین دل‌نوشته‌ی این تاپیک را بخوانید.
    «روزهای بهاری و تابستانی گذشت.
    پاییز آمد و بعد نیز زمستان می‌آید.
    فصل سردی که بی‌رحمی در ظاهرش بیداد می‌کند؛ اما باطن همین برف و سردی، آن‌قدر گرم و خوب است که تعجب می‌کنی.»
    خدایا! می‌خواستم این آخرین پست را برای تو بنویسم؛ اما هیچ نوشته‌ای نمی‌تواند شایسته‌ی تو باشد. پس فقط می‌نویسم:
    «خدا اولین و آخرین کسی است که من داشتم و خواهم داشت. تو نیز قدر خدایت را بدان که همیشه تو را می‌نگرد.»
    و حالا نصیحتی از من به تویِ خواننده:

    «هیچ‌وقت گریه نکن؛ چون یک‌ روز از گریه‌‌کردنت پشیمان می‌شوی!»
    این آخرین پسته.
    در تاپیک
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هر وقت تاپیک جدید را زدم اعلام می‌کنم!
    تشکر از همه‌ی شما که همیشه همراهم بودید...
    اتمام تاپیک!
    تاریخ 16 مهرماه سال 1397|1397/07/16
    ساعت 20:56
     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    Z
    پاسخ ها
    35
    بازدیدها
    1,530
    Zhinous_Sh
    Z
    بالا