دلنوشته کاربران مجموعه دلنوشته چونین گفت نسترن | دینه دار کاربر انجمن نگاه دانلود

دینه دار

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/30
ارسالی ها
1,555
امتیاز واکنش
29,224
امتیاز
806
نوروز که می شود
درد مردم من گرانی و نبودن ماهی در سفره است.
نداشتن لباس نو و گرفتن کودکان به سخره است.
آن وقت من ، با فکر به این که در کلاه قرمزی
امسال " جیـ*ـگر " حضور ندارد غمگین می شوم.

95/12/16
03 : 22
 
  • پیشنهادات
  • دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    پسته، آن لبخند پرشوری که باید به خاطر دیدن برق دندانش در سفره کلیه بفروشیم.
    به راستی، دلیل رفتن خون و کلیه مردم من در شیشه پسته است؟

    کلیه می فروشیم و باقی عمرمان را شاد می گذرانیم.
    کلیه می فروشیم و ...
    کلیه می فروشیم و ...

    افسوس که دو کلیه بیشتر نداریم و یکی اش نیاز است.
    این بار من توصیه می کنم که فقیران بچه دار شوند و کلیه آنان را هم بفروشند.

    کلیه می فروشند و پسته می خورند.
    کلیه می فروشند و لباس نو می پوشند.
    کلیه می فروشند و ...
    و دیگر نیازی به توالت در خانه نیست!

    ////: آه خدا
     

    دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    کی هستم؟ کی بودم؟ کی شدم؟

    من همونم که به کرگدن می گم کرگردن و نمی تونم درستشو تلفظ کنم.

    همونم که بارها تو آینه تمرین می کنم ماری جوانا رو نگم ماجیروانا اما نمیشه.

    همون که گاهی می ترسه بین یه جمع غریبه همین واژه هارو سوتی بده و گاهی میگه به درک!

    از اونام که بعد باز کردن بستنی درشو می لیسن و با دهنشون از فرط خوشحالی صدا در میارن!

    از همونا که وقتی خوراک خوشمزه ناهار یا شام تموم میشه؛ با انگشت ته بشقاب و برق می اندازن!

    از اون آدمایی ام که ته دیگ سوخته املت چسبیده به ته ماهی تابه رو به خود املت ترجیح می دم و با قاشق می کنمش و ماهی تابه رو خط خطی می کنم.

    از اونام که وقتی توی لیوانیو، بیش از حد پر کردم و اگه بلندش کنم می ریزه؛ خم می شم و وقتی رو زمینِ با صدا هورت می کشمش.

    از اون آدمای رو اعصابی هستم که تحمل سوال پرسیدن و جواب نشنیدن از دیگرانو نداره اما خودش اگه حوصله نداشته باشه جواب هیچ کسو نمی ده و خودشو به کری و کوری می زنه.

    همون آدم بی شعوری ام که وقتی یکی ازم برای درمان روانش کمک می خواست، چون دیگه حوصلمو سر بـرده بود بلاکش کردم.

    من همون دختر بی ادبی ام که وقتی عصبی ام هر چی تو دهنم هستو تف می کنم بیرون.

    اما نمی دونم چطوریِ که هیچ کس این همه بدیو توی من ندیده. چرا کسی باور نمی کنه؟
    تنها کسی که تماما منو می شناسه پدرمه.
    ولی هیچ کدوم از رفتارامو به روم نمیاره. یعنی این روشی که پیش گرفتین برای خودمه؟ یا می ترسین انتقاد نپذیر(!) باشم؟
    من چجور آدمی ام که کسی منو نمی شناسه و نشناخته؟
    یه متظاهر؟
    یه جوگیر؟
    یه دروغ گو؟
    تصوراتم از خودم عوض شده. خودمو گم کردم. من کی هستم؟ کی بودم؟ کی شدم؟
     

    دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    فرق کسی که لباساش اتو کشیده با کسی که لباساش اتو نکشیده چیه؟

    من پارسال دوران مدرسه، هر هفته مانتو و شلوار و مقنعه امو اتو می کشیدم و ناظم ها و دبیرها حساب بیشتری روم باز می کردن.
    اما امسال اصلا حوصله اتو کشیدن ندارم و همه چی برعکس پارسال شده.

    پارسال، چند بار از زبون خود زهره شنیدم که وقت نداره لباساشو اتو کنه و اکثرا مانتوش چروک داشت.
    اما امسال خط تای لباس روی مانتو و شلوار و مقنعه اش بدجوری خودشو نشون می ده و هر دفعه خودشو به رخم می کشه.
    زهره جایی که من پارسال داشتمو پر کرده.

    همه کارهای دبیرها و ناظم و معاون ها رو انجام می ده. امسال من فقط شورایی هستم که فعالیت همیشگیم فرهنگیِ.
    دیروز از زهره پرسیدم که چرا برای شورا کاندید نشد؟ گفت علاقه ای نداره.
    چون جلسه های شورا وسط زنگ های درسی انجام میشه و ممکنه از درس عقب بمونه.
    مطمئنا اگه به شورا شدن علاقه داشت، الان جای من منتخب برتر شورای دانش آموزی بود.

    می خوام منم دوباره مثل منِ پارسال و زهره امسال هر هفته لباسامو اتو کنم اما می ترسم.
    می ترسم فکر کنم محتاج قدرتم.
    می ترسم این فکر به ذهنم خطور کنه که به زهره حسادت می کنم.

    نه. من جایگاه الانمو بیشتر دوست دارم. نسترن اتو نکشیده دوست داشتنی تره. با همه نمرات پایین تر از زهره و منِ پارسال اتو کشیده اش!

    * گاهی باید تغییر را بپذیریم.

    95/12/19
     

    دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    سیاست چیست؟

    فکر کن یکی ازت یه سوالی می پرسه که جوابش خیلی واسش مهمه. اما تو اگه جواب اون سوالو درست بدی خودت خراب می شی.
    اگرم ندی دروغ گو خطاب می شی. پس جوابو طوری می پیچونی که همه حتی خودت گیج بشن و همه حتی خودت تظاهر کنن فهمیدن و مثل اون جانور معروف سرشونو تکون بدن.

    اگه روزی موفق به پیچوندن جواب و نسوزوندن سیخ و کباب شدی، تو یه سیاستمداری.

    این یه جور سیاستِ.

    نوع دوم :

    دبیر فارسیم تو زنگ تفریح ازم خواست که براش دوتا ساندویچ بخرم. منم خریدم و بهش دادم و تو کل راهی که طی شد به این فکر می کردم که اینم یه نوع سیاستِ.

    چجوری؟

    اینجوری که وقتی به قدرت رسیدی، یا حداقل زورت به یکی دیگه می چربید باید ازش کار بکشی.

    پادشاه باید برای حفظ قدرتش از مردمش که به زور زیردست خودش می کنتشون کار بکشه.

    سرگروه باید از زیرگروه هاش کار بکشه وگرنه خودش به بی لیاقتی محکوم میشه.

    مدیر مدرسه باید حتی الکی هم که شده از دانش آموزا پول بگیره و از خانوادشون کار بکشه. وگرنه که اسمش مدیر نمی شه!

    این یه نوع سیاستِ. هر هدفی می تونه داشته باشه. تا ابد زورت بچربه. از قدرتت حفاظت کنی. زورتو به رخ بکشی. چیزی بسازی.
    عقیده ای رو تحمیل کنی. بی گناهی رو زندانی کنی. به چوب ببندی. به طناب ببندی. فرقی نداره.

    حتی یه پدر باید توی خونه سیاست داشته باشه. پدر هم نشد، مادری که قوی تر و موثر تره باید سیاستشو به کار ببنده و بچه هارو به کار بگیره.

    حالا این که زیر دستات برات از روی علاقه کار کنن یا ترس بستگی به خودت داره. هرجوری که وفادار نگهشون داری یه سیاست درسته.

    چونین گفت نسترن
    برداشت آزاد!
     

    دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    مجازات

    امروز سیاست جدیدی یاد گرفتم. هفته پیش غیبت داشتم و زهرا بهم نگفت که درس انگلیسی املا داریم.
    رفتم مدرسه و دیدم زهرا به سرعت میاد سمتم و با دلشوره و اضطراب می گـه امروز املا داریم و همراهش کلی عذرخواهی می کنه.
    عصبی و ناراحت شدم اما به روی خودم نیاوردم. فقط با کنایه های داخل لفافه ام اذیتش کردم.


    حتما می خوای بپرسی چه سیاستی یاد گرفتم؟


    سیاست تازه، این بود که هیچ وقت کار زهرا رو تکرار نکنم. اون می تونست خودشو به بیخیالی بزنه و بگه :

    - به من ربطی نداشت. خودت باید می پرسیدی.

    و این جوری خودشو کنار بکشه و منو تنها بذاره. تا بعدش با کنایه هام ناراحتش نکنم.

    یاد گرفتم اشتباه دیگرانو به گردن نگیرم و بی خودی عذرخواهی نکنم.

    این یه جور سیاستِ!

    گاهی باید خودتو هر چند گناهکار، کنار بکشی تا بیشتر از حقت مجازات نشی.


    هرگز مجازات نشدن بهتر از بیش از حق مجازات شدن است!

    چونین گفت نسترن
    برداشت آزاد!

    06 : 22
    21 / 12 / 95
     

    دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    سه روز پیش متوجه شدم یکی از دوستان یه کار بد انجام داد. یه خصوصی زدم و اسمشو " بازجویی " گذاشتم.
    اونجا ازش پرسیدم که چرا و چطور اینکارو کرده.

    وقتی شب شد و خوابیدم، وحشتناک ترین خوای تمام عمرمو دیدم.
    به خاطر عقاید، مردم کشورم و دوستانمو شکنجه و بازجویی می کردن.
    صدای التماس هاشون هنوزم تو گوشمه.

    هنوزم تو شوک همونم و حرفی نمی زنم.

    امروز اومدم اینجا و دیدم همون دوست برام توی همون خصوصی که با نام " بازجویی " درست کرده بود نوشته :

    الان که نگاه کردم فهمیدم بازجویی می تونه با شکنجه باشه یا با محبت.
    شکنجه گرت دوستت باشه یا دشمن فرق نداره فقط یه یه خورده مهربون باشه حله
    بازجویی میشه یه سوال ساده باشه که جوابش عذاب کشیدن خودت باشه یا
    یه سوال سخت که جوابش شادتون می کنه بهتون چیزی اضافه می کنه

    بازجویی که انسان باشه مجرمشو نمی کشه که یه کلمه بشنوه

    بازجویی که هم انسان باشه هم دوست باشه هم سوالای سخت و جوابای طنز بپرسه بهترین بازجوی دنیاس.


    اتفاق جالبی بود. درست بعد این که توی خوابم کف پا هارو سوراخ می کردن و با قاشق از گوشتش می کندن و می خوردن، دوستم بهم گفتم بازجوی خوبی هستم!

    جالب بود .. خیلی جالب!

    23 / 12 / 95
    20 : 22
     

    دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    از این بهار شاد
    و شب های دلپذیرش
    یک شب بارانی می ماند برای من

    از آن تابستان داغ بعدش
    با نسیم های شبانه اش کنار دریا
    یک شب سرد زمستانی می ماند برای من

    اگر یک روز آزادی از اسارت رها شود
    نمی رسد به من آزادی

    اگر روزی به چشم خودم
    آبادی را در آبادی های ویران ببینم
    باورم نمی شود این آبادی

    دست خودم نیست
    " من " را عادت داده اند
    به غم خواری و پس زدن شادی!

    23 / 12 / 95
    10 : 23
     

    دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    خوشم نمیومد اما از ذوقش ذوق می کردم

    هشت سالم بود. غروب بود و با مامانم توی خیابون به سمت خونه حرکت می کردیم.
    روز قبل و روزهای قبلش اصرار کرده بودم که برام کارتون انیمیشن بخره اما نمی خرید.
    کیف پول خالیشو بهم نشون می داد تا باور کنم نداره. گرچه می دونستم مثل هر زن عاقل دیگه ای تو سوراخ و سنبه های کیفش پول ذخیره داره.
    منم مثل هر دختر عاقل دیگه ای چیزهایی که می دونستمو پنهون می کردم. مثل حالا ..

    اون روز که من به طرز عجیبی ساکت بودم، گفت :

    - برم از اونجا یه کارتون بگیرم.

    سر جام ایستادم و با خودم فکر کردم که مامان چه نیازی به کارتون داره؟ مگه کارتون رو می خرن؟ کارتون که سر کوچه امون تو آشغالا ریخته بود! گفتم :

    - کارتون چی؟

    گفت :

    - کارتون سندباد.

    بهم گفت همون جا وایسم و خودش به سمت کلوپی رفت که بابا همیشه ازش برامون فیلم فراراز زندان می گرفت.
    هنوزم تو خودم بودم و فکر می کردم که مگه این کلوپ کارتون هم داره؟ کارتونی که توی ذهن من بود، از این مقواهای ضخیمی بود که وسایل رو توش می ذاشتن.
    باورم نمی شد که مامان به میل خودش رفته کارتونی بخره که من حتی اسمشم نشنیدم. " سندباد " !
    وقتی برگشت یه مقوای آبی رنگ دستش بود که روش عکس یه پسربچه با لباس هندی داشت. این کارتون اولین قسمت از انیمیشنی بود
    که مامان توی بچگیش می دید.
    هیچ وقت از این کارتون خوشم نیومد اما همیشه ذوق مامان موقع دیدن این کارتون رو دوست داشتم.
     

    دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    ازم می پرسه "چرا بغ کردی" و انتظار داره بشینم براش درد و دل کنم.
    خب آدم حسابی، وقتی با عصبانیت از این می پرسی که چرا تو شادی همپات نیستم چطور توقع داری برات توضیح بدم؟
    تو الان داری کیف دنیا رو می کنی. داری از شادی اطرافت لـ*ـذت می بری. چطور من با غم خودم اوقات خوش تو رو خراب کنم؟
    اصلا اومدیمو اصرار کردی و منم بهت گفتم. تو الان دغدغه ات اینِ که چرا من با ساکت بودنم مهمونیتو خراب کردم.
    چطور می خوای درد منو که درد خودم نیست بفهمی؟
    من نمی خوام اذیتت کنم.
    نمی خوام چون حواست نیست در موردم یه فکر دیگه کنی.
    نمی خوام منو اذیت کنی.
    پس آدم نا حسابی، پرو پی کارت.
    چون وقتی شوق فهمیدن نداشته باشی، هر چی ام که برات بگم سرتو تکون می دی اما نمی فهمی.
    منم تا همین سن مثل تو بودم.
    نمی دونم چی شد که یهو فهمیدم. بدجوری هم فهمیدم.

    96/1/15
     

    برخی موضوعات مشابه

    Z
    پاسخ ها
    35
    بازدیدها
    1,531
    Zhinous_Sh
    Z
    بالا