دلنوشته کاربران مجموعه دلنوشته چونین گفت نسترن | دینه دار کاربر انجمن نگاه دانلود

دینه دار

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/30
ارسالی ها
1,555
امتیاز واکنش
29,224
امتیاز
806
حماقت یک موش

خشم طوفان در هوا
مرگ باران در زمین
جنگ و قهر و آشتی
بحث ارنستو و لنین

مسخره است چون
زندگی یعنی همین

عاشقانه در سکوت
لحظه ها در انزوا
مغز ها پر از پِهن
فحش در یک دعوا

گنجشکک می پرد
می زنندش بی پروا

صدای یک اسلحه
سنگینی غم بر دوش
شکم های گرسنه
تکلیف های خاموش

تله های پر از پنیر
و حماقت یک موش

 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    در خانه بوی پیاز می پیچد. تظاهر می کنیم کباب داریم.
    نهارمان پیاز و تخم مرغ و نان است. چه بهتر از این؟
    نباید حسرت کباب داشته باشیم. وقتی هم وطنمان فرق کباب و نان را نمی داند.
     

    دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    تاریخ ایران
    و بحث سر به تاراج رفتن دارایی
    چه فایده دارد؟
    وقتی ندارد برای گشنگی کارایی!

    بحث ها بی فایده است
    بلند شو و کاری بکن
     

    دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    ایران بنامید

    در دندانپزشکی زیادی ناله کردم. آخرش دندانم عفونت کرد و چشم هایم خونریزی کردند. منظور از ریزش خون سیل اشک هایم است.
    مادرم دستمالی به دست گرفت و از اتاق بیرون رفت. وقتی گریه هایش را کرد و سبک شد به اتاق برگشت و با هم به خانه بازگشتیم.
    نمی دانم چرا مادر ترجیح داد در تنهایی گریه کند. شاید اگر دستمال خیس در دستش را وقتی از دندانپزشکی خارج شدیم نمی دیدم هیچ وقت نمی فهمیدم که به حالم گریه کرده است.
    چرا احساسش را پنهان کرد؟ از چشم من یا پزشک؟ آخر پزشک فامیل دورمان بود. مگر دیدن اشک های یک خانم از سر ناراحتی و بروز احساسات چه اشکالی دارد؟
    این قضیه قبلا هم اتفاق افتاده بود. زمستان بود و انسان بی پالتو به زنبور بی عسل می مانست. در بازار شلوغ دم عید گوشه ای ایستاده و منتظر خواهرم بودیم.
    مادرم کمی از من دور تر ایستاده بود و با دستان در جیب به رفت و آمد آدم ها نگاه می کرد. سرما شدید شد و از او خواستم مرا در آغـ*ـوش بگیرد.
    در ابتدا کمی بهانه آورد و وقتی دید برایم قابل قبول نیست، پذیرفت. وقتی دستانش را دورم گذاشت مرا به عقب کشید و از مردم فاصله بیشتری گرفت.
    نگاه هیچ کس به ما نبود. هیچ کس. بوسیدمش و گونه ام را نشان دادم تا جبران کند اما صورتش را عقب کشید. دلیلش را پرسیدم.
    گفت که این کارها برای خانه است. احساس حقارت داشتم. از آغوشش بیرون آمدم و ازش فاصله گرفتم.

    اگر وارد کشوری شدید و دیدید که مردمش از ابراز احساسات جلوی یکدیگر هراس دارند، بی شک آن جا را ایران بنامید.

    پ.ن : فکر کنم باید بابت بـ..وسـ..ـه ای که هر روز صبح جلوی مدرسه توسط پدر روی گونه ام کاشته می شود، خدایم را سپاس بگویم. حداقل پدر از محبت به من جلوی دوستان و دبیرانم هراس ندارد.

    پ.ن 2 : خندیدن هم نوعی ابراز احساسات محسوب می شود که ما دختران از انجام آن ممنوعیم.

    برداشت آزاد
     

    دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    هـ*ـوس کرده ام ...

    هـ*ـوس کرده ام همه چیز را فراموش کنم و به سفر بروم.

    سفر به صحراهای خشک و پر از جنگ و جنگجوی کشورهای پرخطر.

    هـ*ـوس کرده بنشینم و مدت ها به چهره یک کودک جنگ زده بنگرم
    البته، بعد از خیره شدن به یک کودک کار سرزمین خودم.
    البته، بدون استفاده از موبایل و دوربین و پخش در اینترنت.

    هـ*ـوس کرده ام سری به آبشار نیاگارا بزنم.
    نمی دانم کجاست و چیست اما تعریفش را زیاد شنیده ام.

    هـ*ـوس کرده ام بروم به یک خانه فقیر نشین و دعوای زن و شوهری را تماشا کنم.
    کار جالبی نیست اما برای من جالب است.
    مهربان تر باشید، این فقط یک هـ*ـوس است :)

    هـ*ـوس کرده ام خودم را میان یک دعوای خیابانی بیندازم. چیزی نگویم اما بی دلیل کتک بخورم.
    شاید مردمم حرصشان را سر من خالی کردند و از زدن هم دست برداشتند.
    دوستی خوب است. هـ*ـوس کرده ام به یک دوست سر بزنم و در ایوان خانه اش فریاد بکشم :

    - خانه دوست این جاست!

    هـ*ـوس کرده ام بار و بندیلم را پشت دوچرخه ام بار بزنم و به خرمشهر سفر کنم.
    می خواهم مردم آن شهر شاید خرم را ببینم.
    می خواهم مشامم را تیز کنم. بو بکشم و بو بکشم. ببینم هنوز هم بوی جنگ و خون و عشق به مشامم می رسد
    یا آن که فقط بوی شاید شادی و بی احساسی و خستگی خودنمایی می کند.

    می دانی ... هـ*ـوس کرده ام آن قدر واژه هـ*ـوس را به کار ببرم تا سیستم سانسور کننده اینجا هنگ کند.
    اگرچه که با سانسور موافقم.
    چیزی نیست، فقط هـ*ـوس کرده ام قوانین را بشکنم.

    می دانی، این کارها را دوست دارم اما نکته این جاست که من انسان بوالهوسی هستم.
    ساعتی یک چیز می خوام و ساعتی چیز دیگر.
    این است کار و بار یک انسان خسته اما خستگی ناپذیر.

    نسترن نستوه یا همان دینه دار /:
     

    دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    3/14 گمشده ..

    یک ملت مریض
    دهان های عریض

    جوان های بیکار
    قلب های بیمار
    مغز های بودار
    پیدا شدن عددِ
    سه ممیز چهار

    از توی کاسه عسل
    زهر می شود سر ریز
    دل ها می شود از
    غم و حق کشی لبریز

    مرگ به خاطر
    درگیری با یک پلیس
    عشق به آب دهنِ
    کش آمده یک کاسه لیس

    صدای جیغ و فریاد می آید
    از خانه ای بی در و پنجره
    نفرت و خفقان و ترس
    خودکشی های مسخره

    پ.ن : وقتی یکی اون قدر از دنیا زده شده که بارها دست به خودکشی زده اما هنوز زنده
    مونده، خودکشی های
    خودش رو مسخره می دونه و به فکر راهی برای بهتر مردن میفته.
     

    دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    دغدغه ها

    صبح بیدار می شوم
    با دغدغه نون و پنیر

    معتادی از فلاکت
    بدنش شده مثل خمیر

    می رود در پستو
    گریه می کند فقیر

    طفلکی او شده است
    پیش همسرش حقیر

    می زنند بانگی بلند
    برای کوروش کبیر

    بیمه نداریم ما ها
    درد های یک دبیر

    می آید از پستو
    باز صدای جیرجیر

    فقیر خودش را کشته
    این دفعه با شمشیر

    درد در ایران ما
    سال هاست شده کثیر

    روی مین نمی رویم
    پس کجاست آن دلیر؟

    زن به پای زندگی
    می شود دیگر پیر

    دید برای طلاق
    شده است خیلی دیر

    سربازی تازه وارد
    یک عملیات خطیر

    شهادت نه رفیق
    زخم های یک اسیر
     
    آخرین ویرایش:

    دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    بعضیا جوری دروغ می گن و روی دروغی که اسمشو عقیده می ذارن پافشاری می کنن که تو حس می کنی باید با این عقایدت بمیری.

    چونین گفت نسترن
     

    دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    دیگه تکراری بودن بسه. حس می کنم باید چیزای تازه ای رو امتحان کنم.
    مثلا درس خوندن..
    فکر نکردن..
    خوابیدن!
     

    دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    وارونگی

    شورش گوسفند ها

    نیرنگ آیینه ها

    اشک های یک چریک

    کشتن بهینه ها

    بوی بد تعفن

    در هوای آزاد

    سرما و غم و اندوه

    در یک ظهر مرداد

    خورشید پر از مهر

    و زمین پر از غم

    کاش کم کم بشود

    تعداد گوسفند ها کم
     

    برخی موضوعات مشابه

    Z
    پاسخ ها
    35
    بازدیدها
    1,531
    Zhinous_Sh
    Z
    بالا