دلنوشته کاربران مجموعه ♠ نصیریوس ، منتقضیوس ♠ | فاطمه نصیری کاربر انجمن نگاه دانلود

Dictator

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/18
ارسالی ها
586
امتیاز واکنش
20,076
امتیاز
671
هیاهوی سکوت

***

در سکوت هیاهویی است که در صوت پیدا نمی شود.
در تاریکی نوریست که در روز نمایان نیست.
انچه که باور می کنیم، وهمی بیش نیست
و واقعیات زندگی، همان لحظه هایی هستند که به سادگی گوشه ای رهایشان می کنیم.
وارونگی دنیایمان را در بر گرفته و ما هم محکومیم به پذیرش انچه ردش باید کرد.
نمی فهمیم و می دانیم که نفهمیدن سودمند تر است...
به بند زنجیری کشیده می شویم که نیست. در رهایی اسیریم و جز در اسارت نمی توانیم به ازادی برسیم.
این حکم ما در دادگاه سرنوشت است.
ازادی مشروطی که جای پاداش می دهند.
و لب هایی که مهر می خورد تا ساکت بماند
و چشم هایی که با سکوت مقصودشان را فریاد می زنند.

نویسنده: فاطمه نصیری

 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • Dictator

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    586
    امتیاز واکنش
    20,076
    امتیاز
    671
    تا حالا به مفهوم عدالت دقت کردین؟
    اصلا عدالت یعنی چی؟ برابری؟
    من فکر نمی‌کنم عدالت با برابری یکسان باشه؛ اگرچه خیلی جاها مفهوم نزدیک به همی دارن، ولی عدالت و برابری یکی نیستن.
    مثلا، برابری میگه ارزش یک کیلو سیب با یک کیلو پرتقال برابره. چون هر دو به یه اندازه هستن. اما عدالت می‌گـه پرتقال با ارزش تره. چون الان فصلش نیست و نایابه!
    ولی کدوم درست تره؟ هر دو یه میزان هستن و هر دو میوه ان. این که یکی نایاب تره، دلیل بر با ارزش تر بودنشه؟
    چرا 1 گرم طلا از 1 گرم مس مهم تره؟ چون طلا کم یاب تره؟ مگه جفتشون فلز نیستن؟ هر دو هم رنگ زیبایی دارن. به نظر من که رنگ سرخ مس کمی از زردی طلا نداره!
    یا مثلا، زن و مرد برابرن؟ همه می‌گن برابری زن و مرد، یعنی عدالت. اما به نظر من برابری و اصل مقایسه ی زن و مرد، مثل مقایسه ی پیتزا و قرمه سبزیه. می‌شه این دوتا رو با هم مقایسه کرد؟ درسته جفتشون غذان، درسته زن و مرد هر دو انسان هستن، اما یکی فست فوده یکی یه غذای سنتی! یکی کلی نگره یکی جزئی نگر! یکی می‌تونه فرق قرمز و البالویی رو تشخیص بده یکی گالاردو و اونتادور! یکشون می‌تونه کوه بکنه و اون یکی می‌تونه یکی رو روونه ی بیابون بکنه! نمی‌شه اینا رو با هم مقایسه کرد...
    ولی اگه برابری رو کنار بزاریم، خود عدالت چیز خوبیه؟
    من گرسنه ام. از هر دری وارد شدم، "هیچ" راهی برای سیر کردن خودم پیدا نکردم. اگه یه نون بدزدم، مجرم محسوب می‌شم؟ برای رفع یه نیاز فطری و میل به بقا، باید به زندان برم؟ باید دستم قطع بشه؟
    یا وقتی به من حمله می‌شه، وقتی جونم در خطره، وقتی از خونم دزدی می‌شه، اگه برای دفاع از خودم به دزد اسیب بزنم، من مقصر محسوب می‌شم؟ برای حفظ جونم؟
    یا وقتی من یه محیط بانم، وقتی توسط حیوانات یا شکارچی های غیرقانونی تهدید می‌شم، اگه یه بلایی سرشون بیارم، باید مجازات بشم؟
    عدالت به همه ی این سوال ها جواب مثبت می‌ده. اما عقل بشر و انسانیت چه طور؟
    به نظرم، بهتره قبل از که کسی رو برای اشتباه مقصر بدونیم، اول ببینیم چه خبره! شاید چاره ای جز اون اشتباه نداشته!
    واسه همینه که همیشه می‌گم، اگه عدالت اینه، پس خدا نمی‌تونه عادل باشه!
    چون اگه خدا با این مفهوم عادل بود، تا حالا هممون سنگ شده بودیم...
    حالا یه سوال بزرگ مطرحه. عدالت ما اشتباهه یا عدالت خدا؟؟؟


    "نصیریوس، منتقضیوس!"

    +دوست دارم نظراتتون رو درباره ی این پست تو صفحه ی پروفایلم بدونم...
    +برای اگاهی از پست های جدید پیگیری موضوع رو بزنید.

    +اگه از تاپیک خوشتون اومد، اون رو به دوستانتون معرفی کنید.
     
    آخرین ویرایش:

    Dictator

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    586
    امتیاز واکنش
    20,076
    امتیاز
    671

    در میخوانه بزن، گر که زدی
    در مسجد و دگرباره نشد
    میِ صد ساله و ساقی و طرب
    اگرت صحبت کاشانه نشد
    بنشین جنبِ یکی مـسـ*ـتِ خراب
    که اگر زاهد و رندانه نشد
    حالیا شعر من از طاعت تو
    به خطا رفت و صمیمانه نشد
    "فاطمه نصیری"
     
    آخرین ویرایش:

    Dictator

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    586
    امتیاز واکنش
    20,076
    امتیاز
    671
    گل هایی که در روزگار صلح بر موها گره می‌خورند، در جنگ زیر سم اسب ها لگدمال می‌شوند...
    قاتلین روز های سکوت، همان شوالیه های روز های پر هیاهو اند.
    می‌جنگیم.
    رود ها را خون می کنیم و خون ها را رود.
    پرندگان خوش اهنگ، قاصد مرگ می‌شوند و اسب های نجیب، بادپای قاتل!
    می‌‌جنگیم.
    خنجر هایمان را در قلب ها فرو می‌کنیم. خار ها را در چشم ها می‌ریزیم؛ حال، دم از صلح می‌زنیم.
    چه کسی جز انسان، به چنین قادر است امروز؟
    هم تو می‌دانی و هر کدام از این مردم در ابادی.
    باید مُرد. جای دیگر باید زیست.


    "نصیریوس، منتقضیوس!"
     
    آخرین ویرایش:

    Dictator

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    586
    امتیاز واکنش
    20,076
    امتیاز
    671

    من از عقرب نمی ترسم، ولی از نیش می ترسم!
    از ان گرگی که می پوشد لباس میش می ترسم!
    از ان جشنی که اعضای تنم دارند، خوشحالم!
    ولی از اختلاف مغز و دل با ریش می ترسم!
    هراسم جنگ بین شعله و کبریت و هیزنم نیست!
    من از سوزاندن اندیشه در اتیش می ترسم...
    تنم ازاد، اما اعتقادم سست بنیان است!
    من از شلاق افکار تهی بر خویش می ترسم...
    کلام اخر این شعر یک جمله و دیگر هیچ
    که هم از نیش و میش و ریش و هم از خویش می ترسم...

    "سیمین بهبهانی"
     
    آخرین ویرایش:

    Dictator

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    586
    امتیاز واکنش
    20,076
    امتیاز
    671

    همیشه یه اختلاف بزرگ بین کسی که هستیم، با کسی که خودمون انتظار داریم هست.
    ترس ها، توانایی ها، رویا ها و محدودیت هایی که تو ذهن برای خودمون می‌سازیم، با خود واقعی ما متفاوت‌ هستن.
    همیشه به خودت می‌گی که ادم قوی ای هستی، اما از خودت متنفر می‌شی وقتی با یه سرما خوردگی از پا می‌افتی.
    فکر می‌کنی به همه سوال ها می‌تونی جواب بدی، اما حرص می‌خوری وقتی از یاد بردن یه نکته ی کوچیک باعث ضعفت می‌شه.
    همه ی ما، تو وجودمون یه من قهرمان داریم. منی که از کمبود هامون نشأت می‌گیره. منی که هیچ کدوم از ضعف های ما رو نداره. منی که تنها نیست، منی که قویه. منی که باهوشه. منی که می‌تونه رهبری کنه. منی که ادم بزرگیه.
    اشتباه بزرگمون اینه که صبر می‌کنیم تا بزرگ بشیم. فکر می‌کنیم اگه بزرگ بشیم همه چی درست می‌شه. ضعف هامون از بین می‌رن و اون من استثنایی رو پیدا می‌کنیم، در صورتی که باید الان بسازیمش.
    مثل همه ی ابرقهرمان هایی که دنیا رو تغییر می‌دن.


    "نصیریوس، منتقضیوس!"
     
    آخرین ویرایش:

    Dictator

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    586
    امتیاز واکنش
    20,076
    امتیاز
    671
    ان کس که نداند و نداند که نداند
    در جهل مرکب ابدالدهر بماند
    «مولانا»

    همه ی ادما، تو شرایط سخت به این نتیجه می‌رسن که قانون حاکم بین ادما، قانون جنگله. این که قوی، ضعیف رو بخوره و نابودش کنه!
    جالبه، نه؟ موافقم! مسخرس!
    این حقیقت نیست. اگه قرار بود قانون این باشه، چه نیازی بود به بشری از گِل؟
    !
    قانون ادما فرق می‌کنه. اینه که قوی از ضعیف حمایت کنه. بشر برتر، ولیعهد زمین از بقیه ی موجودات حفاظت کنه.
    این قانون ادم هاست، قانونی که باید باشه!
    و می‌دونین چیه؟ تا وقتی این ولیعهد احمق به این نتیجه نرسه، از همه ی این موجودات دیگه پست تره.
    و بازم می‌‌دونین چرا؟ چون اون بقیه، بالاخره یه غـ*ـریـ*ــزه ای داشتن تا هدفشون رو پیدا کنن و ما، در جهل مرکب ابدالدهر موندیم!


    نویسنده: فاطمه نصیری
     
    آخرین ویرایش:

    Dictator

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    586
    امتیاز واکنش
    20,076
    امتیاز
    671

    برای ساختن یه کوه، باید یه چاله به همون بزرگی کند...
    کسی که طاقت نشستن ته چاه رو نداره، حق نداره روی قله بایسته.

    "نصیریوس، منتقضیوس"
     
    آخرین ویرایش:

    Dictator

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    586
    امتیاز واکنش
    20,076
    امتیاز
    671
    تا حالا دقت کردین بچه کوچولو ها بعضی از ادما رو دوست ندارن؟
    اصلا بقلشون نمیرن! تا می بیننشون گریه میکنن و غیره!
    حالا به هر دلیلی، می ترسن از طرف، خاطره ی بد دارن یا شاید اصلا چیزایی رو میبینن که ما نمی بینیم!
    ایناش اصلا مهم نیست، حرفم با عکس العمل اون ادم بزرگاس. برای اون بچه شیرینی و شکلات و عروسک و اسباب بازی می خرن! پهش پول و عیدی و هزار جور چرت و پرت میدن که دل اون بچه رو به دست بیارن یا مثلا بقلشون کنن و غیره!
    حالا اصلا بگیم طرف هیچ قصد بدی نداره! اشنائه! مادر بزرگی، خاله ای، دایی، عمو یا هر چی!
    مشکلم با اون فکر و عقیده ایه که ناخوداگاه تو ذهن بچه شکل میدن!
    این که حس کنه در ازای اون پول، خریده شده!
    یا نه، برای این که چیزی به دست بیاره، باید خودش رو لوس بکنه و بره تو بقل این و اون!
    ادم بزرگایی که طوری با بچه ها رفتار میکنن، انگار رضایت اون بچه ها کالائه! باید بخریش!
    رضایتی که شاید با بازی و خنده و شوخی و همراهی اون بچه، یا حتی گوش دادن به حرفاش میتونه به دست بیاد!
    ناخوداگاه انسان خیلی چیز جالبیه! وقتی یه فرمول ریاضی یا یه مبحث شیمی و زیست رو یاد میگیرین، تو خوداگاهتون ذخیره میشه. اونجا میمونه و شما می دونین که اونجاست!
    اما وقتی یه عقیده، یه خاطره یا یه طرز فکر تو ناخوداگاهتون باشه، شاید حتی شما "ندونین" که به اون فکر "باور" دارین، اما اون همیشه با شماست و همیشه توی کار هاتون تاثیر میزاره! این یکی از اصلی ترین تاثیر های فرهنگ و عادت روی ناخوداگاه ادماس.
    زنی که احساس میکنه باید ازادیش رو از جامعه پس بگیره، اما وقتی موقع یه سری حق و حقوق کوچیک تو خونش میشه، راحت قیدشون رو میزنه! میگه مرده دیگه! چیکارش کنم!
    یا نه، مردی که داره له میشه! اما تو ناخوداگاهش ثبت شده که حق نداره اه بیرون بده! اخرشم یه روز از زور حرص و فشار سکته میکنه!
    ترسی هایی که داریم... مثال میزنم، من از خفگی می ترسم. نه از فضای تنگ و بسته یا اب و یا هر چیز دیگه ای، از خود خفگی!
    ادمایی هستن که از چنگال میترسن! حتی ترس از "پر" یا فوبیا های عجیب غریب دیگه ای که هممون تو شبکه های اجتمایی بهشون برخوردیم یا اصلا بهشون خندیدیم!
    خیلی از این ترس ها، ریشه در خاطراتی دارن که ما اصلا به یاد نمی یاریمشون! ولی یه جایی، توی اون پستو های ذهنمون جا خشک کردن.
    اینا رو گفتم تا تاثیر ناخوداگاه توی اعمالمون رو نشون بدم...
    حالا فکر کنید، به یه بچه ی یک ساله، دو ساله، القا بشه که برای به دست اوردن چیزایی که میخواد چیکار بکنه... وقتی بزرگ میشه، به نظرتون عکس العملش در مورد چیزایی که میخواد به دست بیاره چیه؟؟؟
    خیلی مسخرس که یه چیزی به این کوچیکی بخواد همچنین فاجعه ای رو بعد از ده سال یا بیست سال به وجود بیاره، اما وقتی بزرگ شدن یه بچه و روند رشد یادگیری اون رو ببینین، تحلیل و بهش دقت کنین، متوجه میشین که هر چی یاد میگیره، اون رو متناسب با خواسته های خودش تغییر میده و ازش استفاده میکنه! چه شیوه ی گرفتن یه مداد یا قاشق توی دستش باشه، چه روش رسیدن به خواسته هاش با گریه کردن یا شیرین بازی در اوردن!


    نویسنده: فاطمه نصیری
     
    آخرین ویرایش:

    Dictator

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    586
    امتیاز واکنش
    20,076
    امتیاز
    671

    وقتی با یه "ادم دیگه" حرف میزنین، کجا رو نگاه میکنین؟
    به زمین؟ نگاهتون مدام میچرخه؟ با چیزی بازی میکنین؟
    من از اون ادمایی ام که صاف تو چشمای طرف زل میزنم!
    وقتی به ایینه میرسین، چیکار میکنین؟
    صورتتون رو برانداز میکنین؟
    توی اینه چی میبینین؟
    گذشتتون رو؟ یا اینده رو؟
    من از اون ادمایی ام که صاف تو چشام زل میزنم.

    "نصیریوس، منتقضیوس"
     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    Z
    پاسخ ها
    35
    بازدیدها
    1,531
    Zhinous_Sh
    Z
    بالا