ZahraHayati
کاربر اخراجی
- عضویت
- 2016/07/03
- ارسالی ها
- 5,724
- امتیاز واکنش
- 58,883
- امتیاز
- 1,021
مدنیت و اجتماع
فارابی تحلیل وجودشناسی خود را از عالم فوق قمر، به مدینه و دنیای سیاست تسرّی می دهد و از مدینه نیز قائل به سلسله مراتب است. او برای رئیس مدینه جایگاهی مانند سبب اول در نظر دارد که بنا بر سلسله مراتب عقول، رهبر مدینه را با عالم فوق قمر و الهی متصل می کند. وی در آرای اهل مدینه فاضله می نویسد: «نسبت سبب اول به سایر موجودات مانند نسبت پادشاه مدینه فاضله به سایر اجزای آن است».
فارابی بر مبنای فلسفه دانش محور خود، نظم سیـاس*ـی مدینه را بر اساس تفاضل علم و جهل انسان ها استوار نموده، با اعطای ریاست به عالمان، اطاعت دیگران از آنان را امری ناگزیر تلقی می کند.[1] فارابی در احصاء العلوم، علوم را به علم زبان، منطق، ریاضیات، علوم طبیعی و الهی (فیزیک و متافیزیک طبیعت و مابعدالطبیعه) و علم مدنی تقسیم کرده و مباحث سیاست را جزو علم مدنی می داند و علم مدنی را از انواع افعال و رفتار ارادی و آن ملکات، اخلاق، سجایا و عاداتی که افعال و رفتار ارادی از آنها سرچشمه می گیرند، تعریف می کند.[2]
فارابی به اجمال، علم مدنی را به دو قسمت نظری و عملی تقسیم می کند و سیاست را در جزو عملی علم مدنی قرار می دهد. او غایت سیـاس*ـی را سعادت می داند؛ بنابراین سیاست نزد فارابی فنّی (عملی) غایت مند است و به خودی خود هدف نیست.
به عقیده فارابی، انسان مدنی الطبع است و این ضرورت طبیعی است که انسان ها را وادار به زیستن در اجتماع نموده است. فارابی در سیاست مدنیه، وضعیت حیوانات را در ارتباط با زندگی اجتماعی این گونه بررسی نموده است: دسته نخست، که جدای از یکدیگر و بدون زندگی جمعی قادر به ادامه زیست خود نیستند؛ دوم، آنانی که به طور انفرادی قادر به رفع حوائج خود می باشند؛ دسته سوم، زندگی جمعی برایشان علی السویه است؛ و دسته ای دیگر، که زندگی فردی برایشان بهتر است و زندگی جمعی موجب تعارض و درگیری آنها با یکدیگر می شود. وی این تقسیم بندی را بر مبنای رفع حوائج استوار ساخته و در تقسیم بندی دیگری، مبنای تقسیمات خود را امکان رسیدن به کمالات قرار داده است.
وی انسان را از آن دسته ای می داند که به طور تنها و فردی، نه به حوائج اولیه و ضروری زندگی خود می رسد و نه به کمالات. وی منشأ جامعه انسانی را سرشت و آفرینش انسان می داند.[3] فارابی در فصل بیست و ششم آرای اهل مدینه فاضله می نویسد: «و هر یک از آدمیان بر سرشت و طبیعتی آفریده شده اند که هم در قوام وجودی خود و هم در نیل و وصول به برترین کمالات ممکن خود، محتاج به اموری بسیارند که هر یک به تنهایی نتوانند متکفّل انجام همه آن امور باشند و بلکه در انجام آن احتیاج به گروهی بود...، تجمّع گروه های بسیار که یاری دهنده یکدیگر باشند و اجتماع جمعیت های زیاد در یک مسکن»[4]
فارابی انواع اجتماعات را بر حسب دو ملاک مورد بررسی قرار می دهد: 1 ـ ملاک جغرافیایی؛ 2 ـ رسیدن به کمال. بنا بر ملاک اول، یعنی عوامل جغرافیایی و روابط درونی اجتماعات انسانی، آنها به دو گونه کامل و غیر کامل تقسیم می شوند، که وجه ممیز اجتماعات کامله آن است که قادر به رفع نیازهای اعضای خود باشد. این اجتماعات، خود بر سه قسم اند: 1 ـ عظمی؛ 2 ـ وسطی؛ 3 ـ صغری.
در مقابل، اجتماعات ناقص ناتوان از رفع نیازهای خودند که عبارتند از: 1ـ ده؛ 2ـ محله؛ 3ـ کوی؛ 4ـ منزل. منزل ناقص ترین نوع اجتماع است..
دو عنصر اصلی در تعریف فارابی از مدینه فاضله، سعادت و تعاون است. وی تعاون را در فضای سلسله مراتبی و نابرابر مدینه، همکاری امت بر اساس مراتب وجودی و اجتماعی و در نهایت سازش و سازگاری تعریف می کند[5] که بر پایة عقاید رئیس مدینه تعیین و در دو حوزه نظری و عملی انجام می شود. عنصر بعدی، سعادت است که فارابی در آرای اهل المدینة الفاضلة به تعریف آن پرداخته است.
نظام مدینه از تمامیت و کمال برخوردار است و نظمی سلسله مراتبی، مشابه نظم فلسفه عام فارابی، در آن جریان دارد. این نظم فضا و رابـ ـطه بین کامل ترین عضو که مخدوم مطلق است و ناقص ترین فرد مدینه که خادم مطلق است را پر می کند.
نظام مدینه و تدبیر امور مطابق دریافت رئیس مدینه از سعادت تحقق می یابد و نسبت رئیس اول به اعضای مدینه شبیه نسبت قلب است به بدن.
بعد از تشبیه رئیس اول به قلب و عضو رئیس، فارابی در سیاست مدینه می آورد: «وَ مدبّر تلک المدینه شبیه بالسبب الأول الذّی به وجود سایر الموجودات...» و او را به سبب اول که سایر موجودات ممکن قایم به ذات اویند، مانند می کند. در اجتماع ذی مراتب مدینه فاضله فارابی، ارزش هر عضو از این مدینه به نسبت دوری و نزدیکی وی به ریاست و رهبری متفاوت و متفاضل است. به نظر دکتر داوری، اینکه فارابی رئیس مدینه را علت وجود و علت بقای مدینه می داند[6]، بر این مبناست که وجه غالب فضای مدینه فارابی را عامل سیاست در برمی گیرد و سایر عوامل که در زندگی و سعادت افراد انسانی دخالت دارند، از آنجا که همگی در دست رئیس مدینه اند، تحت سیطره سیاست قرار می گیرند. بنابراین برداشت است که گفته می شود در آرای فارابی جهت و صحت اخلاق را سیاست تعیین می کند[7]. اخلاق و سیاست در نظر فارابی دارای غایت واحدی هستند و هدف هر دوی این ها سعادت است. مدینه فارابی محلی است برای تشریح این که انسان چگونه براساس طبع خود و به کمک[8] علم مدنی می تواند به سعادت که در نظر فارابی غایت محض است و خیر مطلق، برسد.
فارابی در اندیشه های اهل مدینه فاضله، مدینه فاضله را چنین تعریف نموده است: «آن مدینه که مقصود حقیقی اجتماع در آن، تعاون بر اموری است که موجب حصولِ وصول به سعادت آدمی است مدینه فاضله بود».[9]
فارابی برای مدینه، نظامی را ترسیم می کند که در آن، هر عضو با اعضای دیگر، دارای رابـ ـطه ای رئیس و مرئوسی است. در دو سوی مخالف این نظام، رئیس مدینه مخدوم محض است و گروهی در پایین ترین طبقه نظام قرار دارند که خادم محض اند.
سلسله مراتب اعضای مدینه
رئیس (مخدوم محض)
مخدوم¯ خادم
اعضای درجه اول رئیس
مخدوم¯ خادم
اعضای درجه دوم
مخدوم¯ خادم
اعضای درجه سوم
مخدوم¯ خادم
اعضای خادم محض
فارابی تحلیل وجودشناسی خود را از عالم فوق قمر، به مدینه و دنیای سیاست تسرّی می دهد و از مدینه نیز قائل به سلسله مراتب است. او برای رئیس مدینه جایگاهی مانند سبب اول در نظر دارد که بنا بر سلسله مراتب عقول، رهبر مدینه را با عالم فوق قمر و الهی متصل می کند. وی در آرای اهل مدینه فاضله می نویسد: «نسبت سبب اول به سایر موجودات مانند نسبت پادشاه مدینه فاضله به سایر اجزای آن است».
فارابی بر مبنای فلسفه دانش محور خود، نظم سیـاس*ـی مدینه را بر اساس تفاضل علم و جهل انسان ها استوار نموده، با اعطای ریاست به عالمان، اطاعت دیگران از آنان را امری ناگزیر تلقی می کند.[1] فارابی در احصاء العلوم، علوم را به علم زبان، منطق، ریاضیات، علوم طبیعی و الهی (فیزیک و متافیزیک طبیعت و مابعدالطبیعه) و علم مدنی تقسیم کرده و مباحث سیاست را جزو علم مدنی می داند و علم مدنی را از انواع افعال و رفتار ارادی و آن ملکات، اخلاق، سجایا و عاداتی که افعال و رفتار ارادی از آنها سرچشمه می گیرند، تعریف می کند.[2]
فارابی به اجمال، علم مدنی را به دو قسمت نظری و عملی تقسیم می کند و سیاست را در جزو عملی علم مدنی قرار می دهد. او غایت سیـاس*ـی را سعادت می داند؛ بنابراین سیاست نزد فارابی فنّی (عملی) غایت مند است و به خودی خود هدف نیست.
به عقیده فارابی، انسان مدنی الطبع است و این ضرورت طبیعی است که انسان ها را وادار به زیستن در اجتماع نموده است. فارابی در سیاست مدنیه، وضعیت حیوانات را در ارتباط با زندگی اجتماعی این گونه بررسی نموده است: دسته نخست، که جدای از یکدیگر و بدون زندگی جمعی قادر به ادامه زیست خود نیستند؛ دوم، آنانی که به طور انفرادی قادر به رفع حوائج خود می باشند؛ دسته سوم، زندگی جمعی برایشان علی السویه است؛ و دسته ای دیگر، که زندگی فردی برایشان بهتر است و زندگی جمعی موجب تعارض و درگیری آنها با یکدیگر می شود. وی این تقسیم بندی را بر مبنای رفع حوائج استوار ساخته و در تقسیم بندی دیگری، مبنای تقسیمات خود را امکان رسیدن به کمالات قرار داده است.
وی انسان را از آن دسته ای می داند که به طور تنها و فردی، نه به حوائج اولیه و ضروری زندگی خود می رسد و نه به کمالات. وی منشأ جامعه انسانی را سرشت و آفرینش انسان می داند.[3] فارابی در فصل بیست و ششم آرای اهل مدینه فاضله می نویسد: «و هر یک از آدمیان بر سرشت و طبیعتی آفریده شده اند که هم در قوام وجودی خود و هم در نیل و وصول به برترین کمالات ممکن خود، محتاج به اموری بسیارند که هر یک به تنهایی نتوانند متکفّل انجام همه آن امور باشند و بلکه در انجام آن احتیاج به گروهی بود...، تجمّع گروه های بسیار که یاری دهنده یکدیگر باشند و اجتماع جمعیت های زیاد در یک مسکن»[4]
فارابی انواع اجتماعات را بر حسب دو ملاک مورد بررسی قرار می دهد: 1 ـ ملاک جغرافیایی؛ 2 ـ رسیدن به کمال. بنا بر ملاک اول، یعنی عوامل جغرافیایی و روابط درونی اجتماعات انسانی، آنها به دو گونه کامل و غیر کامل تقسیم می شوند، که وجه ممیز اجتماعات کامله آن است که قادر به رفع نیازهای اعضای خود باشد. این اجتماعات، خود بر سه قسم اند: 1 ـ عظمی؛ 2 ـ وسطی؛ 3 ـ صغری.
در مقابل، اجتماعات ناقص ناتوان از رفع نیازهای خودند که عبارتند از: 1ـ ده؛ 2ـ محله؛ 3ـ کوی؛ 4ـ منزل. منزل ناقص ترین نوع اجتماع است..
دو عنصر اصلی در تعریف فارابی از مدینه فاضله، سعادت و تعاون است. وی تعاون را در فضای سلسله مراتبی و نابرابر مدینه، همکاری امت بر اساس مراتب وجودی و اجتماعی و در نهایت سازش و سازگاری تعریف می کند[5] که بر پایة عقاید رئیس مدینه تعیین و در دو حوزه نظری و عملی انجام می شود. عنصر بعدی، سعادت است که فارابی در آرای اهل المدینة الفاضلة به تعریف آن پرداخته است.
نظام مدینه از تمامیت و کمال برخوردار است و نظمی سلسله مراتبی، مشابه نظم فلسفه عام فارابی، در آن جریان دارد. این نظم فضا و رابـ ـطه بین کامل ترین عضو که مخدوم مطلق است و ناقص ترین فرد مدینه که خادم مطلق است را پر می کند.
نظام مدینه و تدبیر امور مطابق دریافت رئیس مدینه از سعادت تحقق می یابد و نسبت رئیس اول به اعضای مدینه شبیه نسبت قلب است به بدن.
بعد از تشبیه رئیس اول به قلب و عضو رئیس، فارابی در سیاست مدینه می آورد: «وَ مدبّر تلک المدینه شبیه بالسبب الأول الذّی به وجود سایر الموجودات...» و او را به سبب اول که سایر موجودات ممکن قایم به ذات اویند، مانند می کند. در اجتماع ذی مراتب مدینه فاضله فارابی، ارزش هر عضو از این مدینه به نسبت دوری و نزدیکی وی به ریاست و رهبری متفاوت و متفاضل است. به نظر دکتر داوری، اینکه فارابی رئیس مدینه را علت وجود و علت بقای مدینه می داند[6]، بر این مبناست که وجه غالب فضای مدینه فارابی را عامل سیاست در برمی گیرد و سایر عوامل که در زندگی و سعادت افراد انسانی دخالت دارند، از آنجا که همگی در دست رئیس مدینه اند، تحت سیطره سیاست قرار می گیرند. بنابراین برداشت است که گفته می شود در آرای فارابی جهت و صحت اخلاق را سیاست تعیین می کند[7]. اخلاق و سیاست در نظر فارابی دارای غایت واحدی هستند و هدف هر دوی این ها سعادت است. مدینه فارابی محلی است برای تشریح این که انسان چگونه براساس طبع خود و به کمک[8] علم مدنی می تواند به سعادت که در نظر فارابی غایت محض است و خیر مطلق، برسد.
فارابی در اندیشه های اهل مدینه فاضله، مدینه فاضله را چنین تعریف نموده است: «آن مدینه که مقصود حقیقی اجتماع در آن، تعاون بر اموری است که موجب حصولِ وصول به سعادت آدمی است مدینه فاضله بود».[9]
فارابی برای مدینه، نظامی را ترسیم می کند که در آن، هر عضو با اعضای دیگر، دارای رابـ ـطه ای رئیس و مرئوسی است. در دو سوی مخالف این نظام، رئیس مدینه مخدوم محض است و گروهی در پایین ترین طبقه نظام قرار دارند که خادم محض اند.
سلسله مراتب اعضای مدینه
رئیس (مخدوم محض)
مخدوم¯ خادم
اعضای درجه اول رئیس
مخدوم¯ خادم
اعضای درجه دوم
مخدوم¯ خادم
اعضای درجه سوم
مخدوم¯ خادم
اعضای خادم محض