گوهر سیراب را صائب در این خاک سیاه گر به نرخ خاک بفروشی به نفرت می خرند نگاه دلبسته ی چشمان تو و دل نگرانم به طرز نگاه تو که بند است جهانم در دشت دلم عطر تو پیچید دوباره هر لحظه کنار تو بهار است خزانم ترک