مطابقت خالد بن سنان با ایزد مهر پارتیان

  • شروع کننده موضوع Elka Shine
  • بازدیدها 174
  • پاسخ ها 9
  • تاریخ شروع

Elka Shine

مدیر بازنشسته
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/11
ارسالی ها
4,853
امتیاز واکنش
14,480
امتیاز
791
مطابقت خالد بن سنان با ایزد مهر پارتیان

در روایات اسلامی و ایرانی قدیم از جمله در بحارالانوار از خالد بن سنان به عنوان پیامبر ایرانیان در عهد بین عیسی مسیح و پیامبر اسلام یاد می شود که به وضوح یاد آور مهر میانجی ایزد پیامبر ایرانیان پیش از اسلام است که در سمت خراسان و خوارزم بیشتر تحت عنوان اَمُری (بیمرگ) خوانده میشده است که آن در عهد اسلام به خالد (جاودانی، بیمرگ) ترجمه شده است.




به سبب اینکه در گرگان (از خاستگاههای پارتیان میثره/مهر پرست) زیارتگاهی مهمی به نام خالد بن سنان خوانده میشود و اینکه در روایاتی یکی از ادیان کهن ایرانی بدو منسوب شده است، بدین نتیجه می رسیم خالد (جاودانی، امشاسپند) فرزند سنان (به کُردی یعنی منسوب به صخره و قلۀ کوه) همان ایزد مهر جاودانی است که از صخرۀ مادر زمین زاده میشود: کتسیاس نام خدا پادشاه اساطیری دربیکان سمت خوارزم را آمُرایوس (بیمرگ) آورده و سیدحسن تقی زاده هم در صفحه ۹۵ بیست مقاله خود نام ایزد مهر خوارزمیها را اِمُری یعنی بیمرگ ذکر کرده است.


دایرة المعارف ترکمن در بارۀ خالد بن سنان (ع) کیست؟ می گوید:
"خالد بن سنان معروف به خالد نبی، در زمان فترت (فترت در اصل به دو معنی سکون و آرامش است و به فاصله میان دو جنبش و حرکت یا دو کوشش و نهضت و انقلاب نیز گفته می شود.) یعنی زمانی که میان رفع عیسی (ع) و بعثت محمد (ص) بود مبعوث گشته و در زمان فترت چهار پیغمبر آمده که سه پیامبر از بنی اسرائیل و چهارمین پیامبر از عرب بوده که او خالد بن سنان (ع) می باشد."


محمد دیدار در گروه اسطوره و آیین این مطلب را از بحار الانوار آوردند:
آیا مجوس پیامبر داشتند؟
یکی از اصحاب ما گوید: از امام صادق – علیه السلام دربارهی مجوس سؤال شد: آیا پیامبر داشتند یا نه؟
حضرت فرمود: آری، مگر داستان نامۀ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به اهل مکه را نشنیدی که برای آنها نوشت: اسلام بیاورید و اگر نه با شما میجنگم. [ صفحه ۱۱۸]
...
آنها برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نوشتند: از ما جزیه بگیر، و ما را بگذار به عبادت بتها ادامه دهیم.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در پاسخ آنها نوشتند: من جزیه نگرفتم مگر از اهل کتاب.
آنان در حالی که قصد داشتند او را تکذیب کنند برای او نوشتند: شما مدعی شدی که جزیه از غیر اهل کتاب نمیگیری، در حالی که از مجوس منطقه «هجر» (که یکی از قصبه های بحرین است) جزیه گرفتی.
پیامبر در جواب آنها نوشتند که: برای مجوس پیامبری بود که او را کشتند، و کتابی داشتند که آن را سوزانیدند که پیامبرشان کتابشان را برایشان آورد. [۱] .
۲ زندیق گفت: به من خبر ده که آیا خدا برای مجوس پیامبر فرستاد؟ زیرا من نزد آنها کتابهائی محکم و استوار، و موعظه ها و پندهائی بلیغ، و مثالهائی مفید و شافی یافتم و دیدم آنها به ثواب و عقاب اقرار میکنند، و شرائع و برنامه هائی مذهبی دارند که به آن عمل میکنند.
امام – علیه السلام فرمودند: امتی نیست که خدا برای آنها بیم دهندهای نفرستاده باشد، و خدا برای آنها پیامبری با کتاب فرستاد، ولی آنان نبوت آن پیامبر را انکار کردند، و کتابش را رد کردند.
سؤال کننده گفت: آن پیامبر کیست؟ زیرا مردم میگویند: آن خالد بن سنان است.
حضرت فرمودند: خالد یک مرد عرب بیابانی بود. و پیامبر نبود، و این چیزی است که مردم میگویند و با حقیقت مطابقت ندارد.
گفت: آیا زردشت است؟
گفت: زردشت برای آنان زمزمه های (وردهائی) آورد، و ادعای پیامبری کرد، گروهی به او ایمان آوردند، و گروهی انکار کردند و او را از شهر خارج کردند، [ صفحه ۱۱۹] و حیوانات درنده او را در بیابان خوردند. [۲] .

(بحار، جلد ۱۴ صفحه ۴۶۳)
 
  • پیشنهادات
  • Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    خالِدُ بنُ سِنانٍ عليه السلام:


    الإمامُ الباقرُ و الإمامُ الصّادقُ عليهما السلام جاءتِ ابنَةُ خالِدِ بنِ سِنانٍ العَبسيِّ إلى رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله فقالَ لَها : مَرحَبا يا ابنَةَ أخِي ، و صافَحَها و أدناها و بَسَطَ لَها رِداءَهُ ، ثُمّ أجلَسَها إلى جَنبِهِ ثُمّ قالَ : هذهِ ابنَةُ نَبيٍّ ضَيَّعَهُ قَومُهُ خالدِ بنِ سِنانٍ العَبسيِّ ، و كانَ اسمُها مَحياةَ ابنَةَ خالِدِ بنِ سِنانٍ . [1]


    أقول : في بعض الأخبار أنّه لم يكن نبيّا ، و قال المجلسيّ رضوان اللّه عليه : الأخبار الدّالّة على نبوّته أقوى و أكثر .
    أنبِياءٌ لَهُمُ اسمانِ
    الإمامُ عليٌّ عليه السلام ـ لَمّا سُئلَ عن سِتَّةٍ من الأنبياءِ لَهمُ اسمان: يُوشَعُ بنُ نُونٍ عليه السلام و هُو ذو الكِفلِ ، و يَعقوبُ بنُ إسحاقَ عليه السلام و هو إسرائيلُ ، و الخضرُ عليه السلام و هو حلقيا، و يُونُسُ عليه السلام و هو ذو النُّونِ، و عيسى عليه السلام و هو المَسيحُ ، و محمّدٌ صلى الله عليه و آله و هو أحمَدُ صلواتُ اللّه ِ علَيهِم . [2]


    خالد بن سنان عليه السلام
    امام باقر و امام صادق عليهما السلام : دختر خالد بن سنان عبْسى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد. پيامبر به او فرمود : خوش آمدى اى دختر برادرم! و با او دست داد و وى را نزديك خود برد و ردايش را براى او پهن كرد و او را كنار خويش نشانيد و سپس فرمود : او دختر خالد بن سنان عبسى پيامبر است [پيامبرى ]كه قومش او را تباه كردند. نام آن دختر محياة دخت خالد بن سنان بود.
    توضيح : در بعضى اخبار آمده است كه او پيامبر نبود. علاّمه مجلسى ـ رضوان اللّه عليه ـ مى گويد : اخبارِ دالّ بر نبوّت او قويتر و بيشتر است.




    پی نوشت:
    [1] كمال الدين : 660/3 .[2] بحار الأنوار : 16/90/22 .

    (و لمزيد الاطّلاع راجع : بحار الأنوار : 14 / 448 باب 30 »قصّة خالد بن سِنان العَبْسيّ عليه السلام«)

    نام کتاب : ميزان الحكمه نویسنده : محمد محمدی ری شهری جلد : 11 صفحه : 558
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    • وبه قال ابن عباس:
      وكان خالد بن سنان بعث مبشرا بمحمد صلّى اللَّه عليه وآله وسلم، فلما حضرته الوفاة قال: إذا أنا متّ فادفنوني في حقف من هذه الأحقاف، فذكر نحو ما تقدم.
      وبه إلى ابن عبّاس،
      قال: ووردت ابنة له عجوز على النبي صلّى اللَّه عليه وآله وسلم فتلقّاها بخير وأكرمها، وقال لها: «مرحبا بابنة نبيّ ضيّعه قومه»
      [1] ، فأسلمت وفي ذلك يقول شاعر من بني عبس فذكر شعرا.
      وأصحّ ما وقفت عليه في ذلك مع إرساله ما قرأت
      على أبي المعالي الأزهريّ، عن زينب بنت أحمد المقدسيّة، عن إبراهيم بن محمود، قال: قرأ على خديجة بنت النهرواني ونحن نسمع عن الحسين بن أحمد بن طلحة سماعا، أنبأنا أبو الحسين بن بشران في الجزء الثاني من الرابع من أمالي عبد الرزاق، عن إسماعيل الصفار سماعا، أنبأنا عبد الرزّاق، إملاء، حدّثنا سفيان، عن سالم الأفطس، عن سعيد بن جبير قال: جاءت ابنة خالد بن سنان العبسيّ إلى النبيّ صلّى اللَّه عليه وآله وسلم فقال: «مرحبا بابنة نبيّ ضيّعه قومه.»
      [2] ورجاله ثقات إلا أنه مرسل.
      وقال الكلبيّ في تفسيره، عن أبي صالح، عن ابن عباس: دخلت ابنة خالد بن سنان على النبي صلّى اللَّه عليه وآله وسلم فقال: «مرحبا بابنة نبيّ ضيّعه قومه.»
      قال الفضل بن موسى الشّيبانيّ: دخلت على أبي حمزة السكري. فحدثته بهذا عن الكلبيّ، فقال: أستغفر اللَّه، أستغفر اللَّه، أخرجه الحاكم في تاريخ نيسابور.
      ورواه أبو محمد بن زبر، عن الخضر بن أبان، عن عمرو بن محمد، عن سفيان الثوريّ، عن سالم نحوه.
      وذكر أبو عبيدة معمر بن المثنى في كتاب «الأرجاء والجماجم» ، خالد بن سنان أحد بني مخزوم بن مالك العبسيّ لم يكن في بني إسماعيل نبيّ غيره قبل محمّد صلّى اللَّه عليه وآله وسلم وهو الّذي أطفأ نار الحرّة. وكانت حرّة ببلاد بني عبس يستضاء بنارها من مسيرة ثلاثة أيام، وربما سطعت منها عنق فاشتعلت في البلاد، فلا تمرّ على شيء إلا أهلكته، فإذا

      [1] أورده المتقي الهندي في كنز العمال حديث رقم 34429 وعزاه للمسعوديّ في مروج الذهب عن عكرمة عن ابن عباس قال وردت ابنة خالد بن سنان على النبي صلّى اللَّه عليه وسلّم فتلقاها بخير وأكرمها وقال فذكره عبد الرزاق في أماليه عن سعيد بن جبير مرسلا ورجاله ثقات. وأخرجه ابن سعد في الطبقات الكبرى 1/ 296، وابن الأثير في أسد الغابة 2/ 99.
      [2] أورده المتقي الهندي في كنز العمال حديث رقم 34429 وعزاه للمسعوديّ في مروج الذهب عن عكرمة عن ابن عباس قال وردت ابنة خالد بن سنان على النبي صلّى اللَّه عليه وسلّم فتلقاها بخير وأكرمها وقال فذكره عبد الرزاق في أماليه عن سعيد بن جبير مرسلا ورجاله ثقات. وأخرجه ابن سعد في الطبقات الكبرى 1/ 296، وابن الأثير في أسد الغابة 2/ 99.


      نام کتاب : الاصابه في تمييز الصحابه نویسنده : ابن حجر العسقلاني جلد : 2 صفحه : 310
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    أنبأنا يَحْيَى بْنُ ثَابِتِ بْنِ بُنْدَارٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا الْحَسَنُ بْنُ أَبِي الْحَسَنِ بْنِ دُومَا قَالَ:

    أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْبَاقِرَحِيُّ قَالَ: أخبرنا الحسن بن علي القطان قال: أخبرنا إسماعيل بن عيسى العطار قال: أخبرنا إسحاق بْنُ بِشْرٍ الْقُرَشِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا ابْنُ جُرَيْجٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ [1] :
    ظَهَرَتْ نَارٌ بِالْبَادِيَةِ بَيْنَ مَكَّةَ وَالْمَدِينَةِ، وَكَانَتْ طَوَائِفٌ من العرب يعبدونها، فقام رجل من عبس يُقَالُ لَهُ: خَالِدُ بْنُ سِنَانٍ الْعَبْسِيُّ، فَأَطْفَأَهَا وَرَفَعَ، وَقَالَ لإِخْوَتِهِ: إِنِّي مَيِّتٌ، فَإِذَا مِتُّ فَادْفِنُونِي فِي مَوْضِعِي هَذَا، فَإِذَا حَالَ الْحَوْلُ فَارْصُدُوا قَبْرِي، وَإِذَا رَأَيْتُمْ عِيرًا أَبْتَرَ مَقْطُوعَ الذَّنَبِ عِنْدَ قَبْرِي فَاقْتُلُوهُ وَانْبِشُوا قَبْرِي، فَإِنِّي أُحَدِّثُكُمْ بِكُلِّ شَيْءٍ هُوَ كَائِنٌ.
    فَمَاتَ، فَدَفَنُوهُ ثُمَّ رَصَدُوا قَبْرَهُ عِنْدَ الْحَوْلِ، فَجَاءَ الْعِيرُ فَقَتَلُوهُ وَأَرَادُوا أَنْ يَنْبِشُوهُ، فَقَالَ إِخْوَتُهُ إِنْ نَبَشْنَاهُ كَانَتْ سُبَّةً عَلَيْنَا فِي الْعَرَبِ فَتَرَكُوهُ.
    فَلَمَّا بُعِثَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قدمت عليه بنت خالد بن سنان بعد ما هَاجَرَ [2] ، فَقَالَتْ: أَنَا بِنْتُ خَالِدِ بْنِ سِنَانٍ، فَقَالَ رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «الْعَبْسِيُّ» قَالَتْ: نَعَمْ، فَرَحَّبَ بِهَا ثُمَّ قَالَ لأَصْحَابِهِ: «إِنَّ أَبَاهَا كَانَ نَبِيًّا هَلَكَ/ بَيْنَ مَكَّةَ وَالْمَدِينَةَ، ضَيَّعَهُ [3] قَوْمُهُ» وَقَصَّ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قِصَّتَهُ وَقَالَ [4] لَوْ نَبَشُوهُ أخبرهم بشأني وشأن هذه الأُمَّةِ وَمَا يَكُونُ مِنْهَا» [5] .
    وَبِالإِسْنَادِ عَنِ ابْنِ جُرَيْجٍ، عَنْ عَطَاءٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ خَالِدِ بْنِ سِنَانٍ الْعَبْسِيِّ، أَنَبِيًّا كَانَ؟ قَالَ: لا، إِنَّمَا كَانَ أُلْهِمَ أَمْرًا، لَوْ نَبَشُوهُ لَبَشَّرَ بِالنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَإِنَّمَا أُلْهِمَ الإِيمَانَ وَالْهُدَى أَنْ غَضِبَ للَّه، وَأَطْفَأَ تِلْكَ النَّارَ لِئَلا تُعْبَدَ.
    وَرَوَى عِكْرِمَةُ [6] ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ خَالِدُ بن سنان لقومه: إني ميّت، فإذا

    [1] حذف السند من ت وكتب بدلا منه: «أنبأنا يحيى بإسناد له عن مجاهد عن ابن عباس قال:» .
    [2] في ت: «بعد ما هاجروا» .
    [3] في الأصل: «فتبعه» .
    [4] «وَقَصَّ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قِصَّتَهُ وقال» سقط من ت.
    [5] انظر قصة خالد بن سنان في: البداية والنهاية 2/ 211- 212. والكامل 1/ 291. وعجائب الحديث للنقاش (خط) . وزاد المسير.
    [6] من هنا حتى آخر خبر خالد بن سنان سقط من ت.

    نام کتاب : المنتظم في تاريخ الملوك والامم نویسنده : ابن الجوزي جلد : 2 صفحه : 147
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    سَرْدِ النَّسَبِ الشَّرِيفِ فَوَائِدَ أُخَرَ لَيْسَتْ هَاهُنَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى وَبِهِ الثِّقَةُ وَعَلَيْهِ التُّكْلَانُ.
    ذِكْرُ جُمَلٍ مِنَ الْأَحْدَاثِ الْوَاقِعَةِ فِي زَمَنِ الْجَاهِلِيَّةِ
    قَدْ تَقَدَّمَ مَا كَانَ مِنْ أَخْذِ جُرْهُمٍ وِلَايَةَ الْبَيْتِ مِنْ بَنِي إِسْمَاعِيلَ طَمِعُوا فِيهِمْ لِأَنَّهُمْ أَبْنَاءُ بَنَاتِهِمْ وَمَا كَانَ مِنْ تَوَثُّبِ خُزَاعَةَ عَلَى جُرْهُمٍ وَانْتِزَاعِهِمْ وِلَايَةَ الْبَيْتِ مِنْهُمْ ثُمَّ مَا كَانَ مِنْ رُجُوعِ ذَلِكَ إِلَى قُصَيٍّ وَبَنِيهِ وَاسْتِمْرَارِ ذَلِكَ فِي أَيْدِيهِمْ إِلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ رَسُولَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَأَقَرَّ تِلْكَ الْوَظَائِفَ عَلَى ما كانت عليه.
    باب ذكر جماعة مشهورين كانوا في الْجَاهِلِيَّةِ
    خَبَرُ خَالِدِ بْنِ سِنَانٍ الْعَبْسِيِّ
    الَّذِي كَانَ فِي زَمَنِ الْفَتْرَةِ وَقَدْ زَعَمَ بَعْضُهُمْ أنه كان كَانَ نَبِيًّا وَاللَّهُ أَعْلَمُ قَالَ الْحَافِظُ أَبُو الْقَاسِمِ الطَّبَرَانِيُّ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زُهَيْرٍ التُّسْتَرِيُّ حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ الْمُعَلَّى بْنِ مَنْصُورٍ الرَّازِيُّ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الصَّلْتِ حَدَّثَنَا قَيْسُ بْنُ الرَّبِيعِ عَنْ سَالِمٍ الْأَفْطَسِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ. قَالَ: جَاءَتْ بِنْتُ خَالِدِ بْنِ سِنَانٍ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَبَسَطَ لَهَا ثَوْبَهُ وَقَالَ بِنْتُ نَبِيٍّ ضَيَّعَهُ قَوْمُهُ. وَقَدْ رَوَاهُ الْحَافِظُ أَبُو بَكْرٍ الْبَزَّارُ عَنْ يَحْيَى بْنِ الْمُعَلَّى بْنِ مَنْصُورٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الصَّلْتِ عَنْ قَيْسٍ عَنْ سَالِمٍ عَنْ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ. قَالَ ذُكِرَ خَالِدُ بْنُ سِنَانٍ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ ذَاكَ نَبِيٌّ ضَيَّعَهُ قَوْمُهُ. ثُمَّ قَالَ وَلَا نَعْرِفُهُ مَرْفُوعًا إِلَّا مِنْ هَذَا الْوَجْهِ وَكَانَ قَيْسُ بْنُ الرَّبِيعِ ثِقَةً فِي نَفْسِهِ إِلَّا أَنَّهُ كَانَ رَدِيءَ الْحِفْظِ وَكَانَ لَهُ ابْنٌ يُدْخِلُ فِي أَحَادِيثِهِ مَا لَيْسَ مِنْهَا وَاللَّهُ أَعْلَمُ.
    قَالَ الْبَزَّارُ: وَقَدْ رَوَاهُ الثَّوْرِيُّ عَنْ سَالِمٍ الْأَفْطَسِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ مُرْسَلًا وَقَالَ الْحَافِظُ أَبُو يَعْلَى الْمُوصِلِيُّ: حَدَّثَنَا الْمُعَلَّى بْنُ مَهْدِيٍّ الْمَوْصِلِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ عَنْ أَبِي يُونُسَ عَنْ عِكْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّ رَجُلًا مِنْ عَبْسٍ يُقَالَ لَهُ خَالِدُ بن سنان قال لقومه: إني أطفئ عنكم نار الحرتين فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنْ قَوْمِهِ [1] وَاللَّهِ يَا خَالِدُ مَا قُلْتَ لَنَا قَطُّ إِلَّا حَقًّا فما شأنك وشأن نار الحرتين تَزْعُمُ أَنَّكَ تُطْفِئُهَا فَخَرَجَ خَالِدٌ وَمَعَهُ أُنَاسٌ مِنْ [2] قَوْمِهِ فِيهِمْ عِمَارَةُ بْنُ زِيَادٍ فَأَتَوْهَا فَاذَا هِيَ تَخْرُجُ مِنْ شِقِّ جَبَلٍ فَخَطَّ لَهُمْ خَالِدٌ خُطَّةً فَأَجْلَسَهُمْ فِيهَا فَقَالَ إِنْ أَبْطَأْتُ عَلَيْكُمْ فَلَا تَدْعُونِي بِاسْمِي فَخَرَجَتْ كَأَنَّهَا خَيْلٌ شُقْرٌ يَتْبَعُ بَعْضُهَا بَعْضًا فَاسْتَقْبَلَهَا خَالِدٌ فَجَعَلَ يَضْرِبُهَا بِعَصَاهُ وَهُوَ يَقُولُ: بَدَا بَدَا بَدَا كُلُّ هُدَى زَعَمَ ابْنُ رَاعِيَةِ الْمِعْزَى أتى لا أخرج منها وثيابي بيدي حَتَّى دَخَلَ مَعَهَا الشَّقَّ فَأَبْطَأَ عَلَيْهِمْ فَقَالَ لَهُمْ عُمَارَةُ بْنُ زِيَادٍ وَاللَّهِ إِنَّ صَاحِبَكُمْ لَوْ كَانَ حَيًّا لَقَدْ خَرَجَ إِلَيْكُمْ بَعْدُ قَالُوا فَادْعُوهُ بِاسْمِهِ. قَالَ فَقَالُوا إِنَّهُ قَدْ نَهَانَا أَنْ نَدْعُوَهُ بِاسْمِهِ فَدَعَوْهُ بِاسْمِهِ فَخَرَجَ وَهُوَ آخِذٌ بِرَأْسِهِ فَقَالَ أَلَمْ أَنْهَكُمْ أَنْ تَدْعُونِي بِاسْمِي فَقَدْ وَاللَّهِ قَتَلْتُمُونِي فَادْفِنُونِي فَاذَا مَرَّتْ بِكُمُ الْحُمُرُ فِيهَا حِمَارٌ أَبْتَرُ فَانْبِشُونِي فَإِنَّكُمْ تَجِدُونِي حَيًّا فَدَفَنُوهُ فَمَرَّتْ بِهِمُ الْحُمُرُ فِيهَا حِمَارٌ أَبْتَرُ فَقُلْنَا انْبِشُوهُ فَإِنَّهُ أَمَرَنَا

    [1] هو عمارة بن زياد كما صرح به الحاكم في المستدرك انتهى.
    [2] عدتهم ثلاثون كما في المستدرك انتهى.
    نام کتاب : البدايه والنهايه ط الفكر نویسنده : ابن كثير جلد : 2 صفحه : 211
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    1366- خالد بن سنان بن أبى عبيد
    خَالِد بْن سنان بْن أَبِي عبيد بْن وهب بْن لوذان بْن عبد ود بْن زيد بْن ثعلبة. شهد أحدًا، واستشهد يَوْم جسر أَبِي عبيد. قاله الغساني عَنِ العدوي.
    1367- خالد بن سنان بن غيث
    (س) خَالِد بْن سنان بْن غيث بْن مريطة بْن مخزوم بْن مالك بْن غالب بْن قطيعة بْن عبس العبسي.
    أخرجه أَبُو موسى ولم ينسبه، إنما قال: قال عبدان: ليست له صحبة، ولا أدرك رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ذكره النَّبِيّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وقال: نبي ضيعه قومه. وقال: هو من بني عبس بْن بغيض، وهو ابنسنان بن غيث، أنت ابنته النَّبِيّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فسمعته يقرأ: (قُلْ هُوَ الله أَحَدٌ) 112: 1 [1] فقالت: كان أَبِي يقول هذا.
    قلت: لا كلام في أَنَّهُ ليست له صحبة، فلا أدري لأي معنى أخرجه! فإن كان ذكره لأنه نقل عنه إخبار بالنبي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فقد أخبر به المسيح عليه السلام وغيره من الأنبياء، فهلا ذكرهم هم في الصحابة!
    1368- خالد بن سويد
    (س) خَالِد بْن سويد. ويقال: خلاد، وهو الأشهر، ويرد في خلاد، إن شاء اللَّه تعالى.
    أخرجه أبو موسى مختصرا.
    1369- خالد بن سيار
    (س) خَالِد بْن سيار بْن عبد عوف بْن معشر بْن بدر بْن أحيمس بْن غفار. وهو سائق بدن رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قاله الكلبي، وسماه الواقدي عَبْد اللَّهِ بْن نضلة بْن عبيد.
    أورده أَبُو موسى، وقال: أخرجه، يعني ابن منده، في غير هذا الباب.
    1370- خالد بن صخر
    (س) خَالِد بْن صخر، قال أَبُو موسى. ذكره عبدان وقال: والد مُحَمَّد بْن إِبْرَاهِيم بن الحارث ابن خَالِد.
    روى عاصم بْن شريك بْن عامر الأنصاري، أَخْبَرَنَا موسى بْن مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيم بن الحارث بن خالد ابن صخر، وكان خَالِد من مهاجرة الحبشة، عَنْ أبيه عَنْ خَالِد بْن عَبْد اللَّهِ، قال: ركب رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى قباء، إِلَى بني عمرو بْن عوف، وكان يشهد الجنائز، ويعود المرضي، ويدعى فيجيب، فرأى شيئًا من حصنة [2] الأموال، ولم يكن رآه فيما مضى، فقال: لا عليكم إذا نزلتم لعيدكم، يعني الجمعة، أن تثبتوا حتى أكلمكم، فلما صلى رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الجمعة صلى في مقامه ذلك ركعتين، ثم لم ير مصليًا لهما قبل ولا يعد، وتواثبت الأنصار من نواحي المسجد حتى احدقوا بالمنبر، فخطب رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَحَمِدَ اللَّه وَأَثْنَى عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ، يا معشر الأنصار، كنتم إذ ذاك تحملون الكلّ [3] ، وتكفلون

    [1] الإخلاص: 1.
    [2] حصنة: جمع حصن.
    [3] الكل: الثقل من كل ما يتكلف، والعيال.

    نام کتاب : اسد الغابه ط الفكر نویسنده : ابن الأثير، أبو الحسن جلد : 1 صفحه : 576
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    فدفنوه فمرّت بهم الحمر فيها حمار أبتر، فقالوا: انبشوه، فإنه قد أمرنا أن ننبشه، فقال لهم عمارة بن زياد تحدّث مضر أنا ننبش موتانا، واللَّه لا تنبشوه أبدا، وقد كان خالد أخبرهم أن في عكن امرأته لوحين، فإذا أشكل عليكم أمر فانظروا فيهما، فإنكم سترون ما تسألون عنه، وقال: لا تمسّهما حائض.
    فلما رجعوا إلى امرأته سألوها عنهما فأخرجتهما وهي حائض. فذهب ما كان فيهما من علم.
    قال أبو يونس: قال سماك بن حرب: سئل عنه النبي صلّى اللَّه عليه وسلّم، فقال: «ذاك نبيّ ضيّعه قومه» [1] ، وإن ابنته أتت النبيّ صلّى اللَّه عليه وآله وسلم فقال: «مرحبا بابنة أخي» .
    [2] قال الحاكم: هذا حديث صحيح، فإن أبا يونس هو حاتم بن أبي صغيرة.
    قلت: لكن معلى بن مهدي ضعّفه أبو حاتم الرّازي، قال الحاكم: قد سمعت أبا الأصبغ عبد الملك بن نصر وغيره يذكرون أن بينهم وبين القيروان بحرا في وسط جبل لا يصعده أحد، وأن طريقها في البحر على الجبل وإنهم رأوا في أعلى الجبل في غار هناك رجلا عليه صوف أبيض، وهو محتب في صوف أبيض، ورأسه على يديه، كأنه نائم لم يتغير منه شيء، وإن جماعة أهل تلك الناجية يشهدون أنه خالد بن سنان.
    قلت: وشهادة أهل تلك الناحية بذلك مردودة، فأين بلاد بني عبس من جبال المغرب.
    وأخرجه البزّار والطّبرانيّ من طريق قيس بن الربيع، عن سالم موصولا بذكر ابن عباس، قال: ذكر خالد بن سنان عند النبي صلّى اللَّه عليه وآله وسلم فقال: «ذاك نبيّ ضيّعه قومه.»
    وزاد الطّبرانيّ: وجاءت بنت خالد إلى النبيّ صلّى اللَّه عليه وآله وسلم فسألها قومه ... » الحديث.

    [1] أخرجه الحاكم في المستدرك 2/ 599 عن خالد بن سنان قال الحاكم هذا حديث صحيح على شرط البخاري ولم يخرجاه ووافقه الذهبي وأورده الهيثمي في الزوائد 8/ 217، عن خالد بن سنان وقال الهيثمي رواه البزار والطبراني إلا أنه قال جاءت بنت خالد بن سنان إلى النبي فبسط لها ثوبه، وفيه قيس ابن الربيع وقد وثقه شعبة والثوري ولكن ضعفه أحمد مع ورعه وابن معين وأورده السيوطي في الدر المنثور 2/ 247
    [2] أخرجه ابن أبي شيبة في المصنف 12/ 200.

    نام کتاب : الاصابه في تمييز الصحابه نویسنده : ابن حجر العسقلاني جلد : 2 صفحه : 312
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    وقال : ابنة نبيّ ضيّعه قومه ـ خالد بن سنان [1] ـ دعاهم فأبوا أن يؤمنوا ـ إلى أن قال ـ : ثمّ قال لهم : تؤمنون بي؟ قالوا : لا.
    قال : فإنّي ميّت يوم كذا وكذا ، فإذا أنا متّ فادفنوني فإنّه ستجيء عانة [2] من حُمُر يقدمها عير أبتر ، حتّى يقف على قبري ، فانبشوني وسلوني عمّا شئتم ، فلمّا مات دفنوه وكان ذلك اليوم ، إذ جاءت العانة فاجتمعوا وجاءُوا يريدون نبشه ، فقالوا : ما آمنتم به في حياته فكيف تؤمنون به بعد موته؟ فاتركوه فتركوه » [3].
    ورواه الراوندي في كتاب « الخرائج والجرائح » وفي « قصص الأنبياء » [4] نحوه [5].


    [1] خالد بن سنان : قال الكلبي في الأنساب ص 449 : هو ابن غيث بن مريطة بن مخزوم الذي أطفأ نار الحدثان ، الذي يقال : « إنّه كان نبي ضيّعه قومه ».وقال الجاحظ : وأمّا نار الحرّتين هي نار خالد بن سنان الذي أطفأ الله به نار الحرتين ، وكانت ببلاد بني عبس ، فإذا كان الليل فهي نار تسطع في السماء. حياة الحيوان 4 : 476.
    وقال ابن أبي الحديد في شرح النهج 7 : 115 :
    وأمّا خالد بن سنان فلم يقرأ كتاباً ، ولا يدّعي شريعة ، وإنّما كانت نبوّته مشابهة لنبوّة جماعة من أنبياء بني إسرائيل الذين لم يكن لهم كتب ولا شرائع ، وإنّما ينهون عن الشرك ، ويأمرون بالتوحيد.
    وانظر المصادر التي ذكرت قصّته :
    تاريخ المدينة لابن شبّة 2 : 420 ـ 433 ، مستدرك الحاكم 2 : 598 ـ 600 ، الإصابة 4 : 407 ، ترجمة محياة بنت خالد بن سنان العبسي ، بحار الأنوار 14 : 448 ، باب 30 ، وقال في آخره : بيان : الأخبار الدالّة على نبوّته أقوى وأكثر ، الكامل في التاريخ لابن الأثير 1 : 376 ، الاشتقاق لابن دريد : 278.
    [2] العانة : القطيع من حُمُر الوحش. الصحاح 6 : 2169 ـ عون.
    [3] الكافي 8 : 342 / 540.
    [4] ( وفي قصص الأنبياء ) لم يرد في « ك ».
    [5] الخرائج والجرائح 2 : 950 ـ 952 ، قصص الأنبياء : 276 / 334.


    نام کتاب : الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة نویسنده : الشيخ الحر العاملي جلد : 1 صفحه : 178
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    • وقال : ابنة نبيّ ضيّعه قومه ـ خالد بن سنان [1] ـ دعاهم فأبوا أن يؤمنوا ـ إلى أن قال ـ : ثمّ قال لهم : تؤمنون بي؟ قالوا : لا.
      قال : فإنّي ميّت يوم كذا وكذا ، فإذا أنا متّ فادفنوني فإنّه ستجيء عانة [2] من حُمُر يقدمها عير أبتر ، حتّى يقف على قبري ، فانبشوني وسلوني عمّا شئتم ، فلمّا مات دفنوه وكان ذلك اليوم ، إذ جاءت العانة فاجتمعوا وجاءُوا يريدون نبشه ، فقالوا : ما آمنتم به في حياته فكيف تؤمنون به بعد موته؟ فاتركوه فتركوه » [3].
      ورواه الراوندي في كتاب « الخرائج والجرائح » وفي « قصص الأنبياء » [4] نحوه [5].


      [1] خالد بن سنان : قال الكلبي في الأنساب ص 449 : هو ابن غيث بن مريطة بن مخزوم الذي أطفأ نار الحدثان ، الذي يقال : « إنّه كان نبي ضيّعه قومه ».وقال الجاحظ : وأمّا نار الحرّتين هي نار خالد بن سنان الذي أطفأ الله به نار الحرتين ، وكانت ببلاد بني عبس ، فإذا كان الليل فهي نار تسطع في السماء. حياة الحيوان 4 : 476.
      وقال ابن أبي الحديد في شرح النهج 7 : 115 :
      وأمّا خالد بن سنان فلم يقرأ كتاباً ، ولا يدّعي شريعة ، وإنّما كانت نبوّته مشابهة لنبوّة جماعة من أنبياء بني إسرائيل الذين لم يكن لهم كتب ولا شرائع ، وإنّما ينهون عن الشرك ، ويأمرون بالتوحيد.
      وانظر المصادر التي ذكرت قصّته :
      تاريخ المدينة لابن شبّة 2 : 420 ـ 433 ، مستدرك الحاكم 2 : 598 ـ 600 ، الإصابة 4 : 407 ، ترجمة محياة بنت خالد بن سنان العبسي ، بحار الأنوار 14 : 448 ، باب 30 ، وقال في آخره : بيان : الأخبار الدالّة على نبوّته أقوى وأكثر ، الكامل في التاريخ لابن الأثير 1 : 376 ، الاشتقاق لابن دريد : 278.
      [2] العانة : القطيع من حُمُر الوحش. الصحاح 6 : 2169 ـ عون.
      [3] الكافي 8 : 342 / 540.
      [4] ( وفي قصص الأنبياء ) لم يرد في « ك ».
      [5] الخرائج والجرائح 2 : 950 ـ 952 ، قصص الأنبياء : 276 / 334.


      نام کتاب : الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة نویسنده : الشيخ الحر العاملي جلد : 1 صفحه : 178
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    وصلت به بني إسرائيل فتناسلا وكثر نسلهما. فلما توفي موسى عليه الصلاة والسلام، انتقلت فوقعت بنجد والحجاز، فلم تزل تأكل الوحوش، وتخطف الصبيان إلى أن نبىء خالد بن سنان العبسي من بني عبس، قبل النبي صلى الله عليه وسلم، فشكوا إليه ما يلقون منها فدعا الله عليها، فانقطع نسلها وانقرضت، فلا توجد اليوم في الدنيا.
    وفي كتاب البدء، لابن أبي خيثمة، ذكر خالد بن سنان العبسي، وذكر نبوته، وذكر أنه كان وكل به من الملائكة، مالك خازن النار وأنه كان من أعلام نبوته، أن نارا يقال لها نار الحدثان، كانت تخرج على الناس من مفازة، فتأكل الناس والدواب، ولا يستطيعون ردها، فردها خالد بن سنان، فلم تخرج بعد ذلك. وذكر شراح الفصوص لابن عربي له قصة غريبة بعد موته، وستأتي إن شاء الله تعالى الإشارة إلى شيء من ذلك في لفظ العير.
    وروى الدارقطني أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: «كان نبيا ضيعه قومه» . يعني خالد بن سنان.
    وذكر غيره من العلماء أن ابنته أتت النبي صلى الله عليه وسلم فبسط لها رداءه، وقال: «أهلا ببنت خير نبي» أو نحو ذلك وذكر الكواشي والزمخشري وغيرهما أنه كان بين عيسى ومحمد صلى الله عليه وسلم أربعة أنبياء: ثلاثة من بني إسرائيل، وواحد من العرب وهو خالد بن سنان العبسي. وذكر البغوي أنه لا نبي بينهما، والله أعلم. وكان القاضي الفاضل ينشد «1» كثيرا:
    وإذا السعادة لاحظتك عيونها ... نم فالمخاوف كلهن أمان
    واصطد بها العنقاء فهي حبالة ... واقتد بها الجوزاء فهي عنان
    وتقدم في العقاب أنه مراد أبي العلاء المعري بقوله «2» :
    هي العنقاء تكبر أن تصادا ... فعاند من تطيق له عنادا
    الأمثال
    : يقال: «حلقت به عنقاء مغرب» «3» . يضرب لمن يئس منه. قال الشاعر:
    الجود والغول والعنقاء ثالثة ... أسماء أشياء فلم توجد ولم تكن
    وسيأتي، إن شاء الله تعالى، ذكر هذا البيت في الغول أيضا.
    التعبير
    : العنقاء في المنام رجل رفيع مبتدع لا يصحب أحدا، ومن رأى العنقاء كلمته نال رزقا من قبل الخليفة، وربما يصير وزيرا، ومن ركب العنقاء غلب شخصا لا يكون له نظير، ومن صادها فإنه يتزوج بامرأة جميلة وربما تعبر العنقاء بولد ذكر شجاع لمن أخذها وله امرأة حامل والله أعلم.
    العنكبوت:
    دويبة تنسج في الهواء، وجمعها عناكب، والذكر عنكب وكنيته أبو خيثمة وأبو

    نام کتاب : حياه الحيوان الكبري نویسنده : الدَّمِيري جلد : 2 صفحه : 224
     
    بالا