نقد رمان معرفی و نقد رمان انهدام تداوی (جلد دوم مجموعه‌ی ادات قتل؛ برش زمان) | Hachiman کاربر انجمن نگاه‌دانلود

  • شروع کننده موضوع _Janan_
  • بازدیدها 561
  • پاسخ ها 2
  • تاریخ شروع

_Janan_

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2020/04/21
ارسالی ها
360
امتیاز واکنش
6,351
امتیاز
601
محل سکونت
رویابافی های ناتمام :)
به نام خالق سیال ذهن

به تالار نقد خوش آمدید. نظر به این‌که سابقا به عنوان منتقد رنگی در تالار نقد فعالیت داشته‌اید، نقد را بدون حاشیه‌پردازی و توضیحات اضافه می‌نویسم. امید است که در کنار هم به سوی بهتر شدن قدم برداریم.
نویسنده‌جان! همان‌‌طور که می‌دانید، اصل اولیه‌ی مارکتینگ نگـاه دانلـود، عناصر بیرونی آن است. رمان شما یک پکیج خوب و کامل از عناصر بیرونی است.
عنوان، ترکیبی متفاوت و دیرآشناست که کنجکاوی مخاطب را قلقلک می‌دهد و او را به سمت داستانتان می‌کشاند. کلمه‌ی "تداوی" یا همان درمان، احتمالا اشاره‌ای به بیماری ایرن دارد و از آن‌جا که داستان حول محور زمان و ارتباطش با ایرن می‌چرخد، انتخاب هوشمندانه‌ای است.
ترکیب تصویر و رنگ‌بندی جلد، عالی از کار درآمده است. در عین حال که به محتوی و ژانر داستان اشاره دارد، حسی از سرما و کنجکاوی را به مخاطب منتقل می‌کند.
خلاصه، نسبتا خوب نوشته شده‌است؛ اما دقت کنید که در خلاصه‌ی تقریبا هشت خطی شما، پنج خط آن حال و هوایی معمایی و جنایی دارد و ذهن مخاطب را به آن سو هدایت می‌کند. بهتر است مقدمه‌ را اندکی تغییر دهید و ژانر فانتزی بیشتر جلوه پیدا کند.
نکته‌ی بعدی ژانر انتخابی شماست. این ژانر کاملا به جا و معقول انتخاب شده‌است. دقت کنید که جای ژانر عاشقانه در ژانرهایتان خالی است. علاقه‌ی بین ویریا و ایرن و تلاش‌ها و نگرانی‌های ویریا ریشه در ژانر عاشقانه دارند. بهتر است این ژانر را هم اضافه کنید. همچنین پارت‌های ابتدایی پتانسیل یک داستان معمایی را دارند. گره‌های ذهنی ایجاد شده برای مخاطب و تلاش برای حل آن، از ویژگی‌های ژانر معمایی است‌. می‌توانید کمی بیشتر روی بازی‌های فکری داستان مانور بدهید و ژانر معمایی را نیز به ژانرها اضافه کنید.
نویسنده‌جان! همان‌طور که پیشتر گفتم، عناصر بیرونی داستانتان مقبولیت خوبی دارند و از این جهت باید به شما آفرین گفت. بازنگری مختصر آن‌ها را بهتر از آنچه که هستند، خواهد کرد.
مقدمه‌ی داستان، آن قدرها خوب از آب درنیامده است و بین متن و شعر دست و پا می‌زند. به نظر می‌رسد مقدمه از زبان، زمان گفته‌ شده است. بهتر است جملاتتان را از اول سامان دهید. به سه جمله‌ی زیر از مقدمه دقت کنید:
《 که می‌خواهم، یک نفس، راحت
که هستید برایم عذاب آور
ندیدم نشانی، لیاقت نداشتید》
جمله‌ها نظم و انضباط ندارند و ذهن خواننده را پریشان می‌کنند. مقدمه با محتوی ارتباط دارد و فکر جالبی برای شروع داستان است، فقط به بازنگری احتیاج دارد.
شروع داستان مناسب است. البته داستان در آغاز بیشتر به داستان معمایی تنه می‌زند. برای یک داستان فانتزی، به زعم بنده، می‌شد شروع هیجان انگیزتری داشت. برای مثال می‌شد از دیوانگی و جنون عجیب ایرن شروع کرد و بعد به صحبت‌های شایگان و ساجد پرداخت. اگر داستان را از اوج‌ گره و فانتزی قصه شروع کنید، انتظار مخاطب بیشتر برآورده می‌شود. گرچه در حال حاضر هم شروع مناسبی دارید. اگر ژانر معمایی را به ژانرها اضافه کنید، همین شروع عالی خواهد بود. اگر مایلید که تم پررنگ داستان همچنان فانتزی بماند، بهتر است شروع فانتزی‌تری داشته‌باشید.
نویسنده جان! حکایت رمان شما و توصیفات ظاهرش، حکایت از آن طرف بام افتادن است. گاهی افسار توصیفات از دستتان دررفته است. مثلا در اوج هیجان و تعلیق داستان دو خط توصیفات می‌بینیم که قبلا هم تکرار شده‌اند و جز در ذوق مخاطب زدن کاربرد دیگری ندارند. شایگان بارها و بارها می‌گوید:《قهوه‌ای‌های روشنم》یا 《لب‌‌های درازم》در حالت طبیعی یک نفر در افکارش و یا توضیحاتش چقدر به ویژگی‌های ظاهری‌اش اشاره می‌کند؟ آن هم با این کیفیت و جزئیات؟ گاهی زیاده‌روی کردید. همچنین صفت"دراز" صفت مناسبی برای لب نیست و زیبایی ادبی هم ندارد. بهتر است بگویید "لب‌های کشیده" یا "لب‌های باریک". در واقع توصیفات ظاهری برای بقیه‌ی شخصیت‌ها به جا و مناسب است و زیاده‌روی در آن کمتر به چشم می‌خورد. اما در مورد شایگان کمی زیادی است. مثلا در پارت‌های ابتدایی بارها به بلندی موها و این‌که از آن متنفر است اشاره شده است.
توصیفات مکان و حالات، خوب، به جا و اندازه‌اند. به همین منوال پیش بروید خیلی خوب است.
اما در توصیف احساسات، کم کاری کرده‌اید. شایگان شخصیتی به شدت بی‌خیال به نظر می‌رسد. در وسط ماجراهای اطرافش و بهم ریختگی‌های ذهنی‌اش یک پاراگراف فکر می‌کند و مثلا در مورد ریشه‌ی یک ضرب المثل کنجکاوی می‌کند! این در فکر فرو رفتن‌های شایگان سه ایراد عمده را به وجود آورده‌اند: توصیف احساسات کم، سیر کند و برهم زدن تعادل دیالوگ و مونولوگ.
وقتی در مورد آلت قتلی که ساجد مرتکب شده است، صحبت می‌کند، لازم است ناباور‌تر و هیجان زده‌تر باشد. وقتی در کوچه‌ی خانه‌ی ایرن قتل مرموزی اتفاق می‌افتد، لازم است ترسیده‌تر، نگران‌تر و کنجکاوتر باشد. وقتی ایرن در سرویس بهداشتی رستوران دیوانه می‌شود یا وقتی در کوچه توسط متهم پرونده‌ای قبلی‌اش خفت می‌شود، باید کمی بیشتر دست و پایش را گم کند. کمی بترسد و حتی کمی عصبانی باشد. وقتی در آن کوچه در زمان سفر می‌کند، باید گیج‌تر و مضطرب‌تر باشد و آن‌قدر سریع فرضیه نسازد و نتیجه نگیرد. نویسنده‌جان! توصیف احساسات بیشتر در بهتر شدن جریان داستان کمک شایانی خواهد کرد.
سیر رمان اندکی کند است. شایگان زیاد فکر می‌کند و فکرهایش سیر داستان را کند کرده است. یا مثلا یک پست کامل در مورد ایلیا و شمارش قدم‌های همسایه‌ها در حین قتل است. این بیان جزئیات زیباست اما تکرار کردن آن نه! شایگان در مورد قدم‌ها فکر می‌کند و نتیجه می‌گیرد، بعد ایلیا این کار را تکرار می‌کند. خواننده به توضیحات ایلیا که می‌رسد، تکرار را می‌بیند و می‌خواهد سریع‌تر عبور کند و به ادامه‌ی ماجرا برسد.
برای تحلیل و بررسی اتفاقات داستان یک زمان معین را اختصاص دهید. نه آن‌قدر تند که خواننده اتفاق را هضم نکرده اتفاق بعدی پیش بیاید و نه آن‌قدر کند، که به تکرار بیفتید و خواننده خسته شود.
مونولوگ‌ها و دیالوگ‌ها خوب و مناسب نوشته شده‌اند. ترکیب کلمات جمله نه آن‌قدر ابتدایی و پیش پا افتاده است و نه آن‌قدر غریب و ثقیل و دور از ذهن. فقط تنها موردی که این تعادل را گاهی بهم می‌زند، به فکر فرو رفتن‌های شایگان است. اگر این مورد را حل کنید، دیالوگ‌ و مونولوگ‌ها عالی خواهد بود.
نویسنده‌جان! همان‌طور که می‌دانید، جان مایه‌ی یک اثر، ایده‌ی آن است. و نیز می‌دانید که در رمان‌های مجازی فانتزی، ایده‌ها به تکرار افتاده‌اند. از این رو خلق شخصیت "زمان" و بازی با آن بسیار جالب توجه است. ساختارشکنی شما در خلق ایده و ایجاد هدف برای قصه خیلی خوب است. فقط یک نکته شایان توجه است‌‌. ایده‌ی یک داستان همیشه می‌بایست در بستر مناسبش جریان یابد. ایده‌ی یک داستان فانتزی، با توانایی بالای زمان برای حذف زندگی انسان‌ها، در بستری مذهبی نمی‌گنجد.
شخصیت‌های شما مذهبی‌اند. نماز می‌خوانند و حجاب دارند. این مسئله به من خواننده می‌گوید که آن‌ها مسلمانند و مسلمان یه یگانگی و قدرت مطلق خدای متعال باور دارد. در داستان شما زمان سرکش است و به خون‌ انسان‌ها تشنه است و آن‌ها را مجازات می‌کند که با باورهای مذهبی مغایرت دارد. بهتر است تم مذهبی داستان را حذف کرده و یا بسیار کمرنگ کنید.
شخصیت پردازی رکن اساسی دیگر داستان است. شخصیت‌های شما، خوب پرداخته شده‌اند و علایق و سلایق و رفتار منحصر به فرد دارند. تنها ایرادی که در این مورد به چشم می‌خورد، بی‌خیالی و خونسردی غیرطبیعی ویریاست که در خیالات گاه و بی‌گاهش و توصیف احساسات کم، ریشه دارد. همان‌طور که پیش‌تر گفته شد، پرداختن بیشتر به احساسات او مشکل را حل خواهد کرد.
دو نکته در طی داستان ذهنم را به خود مشغول کرده بود که اشاره به آن‌ها بد نیست. نکته‌ی اول در مورد پیدا شدن حلقه در محل وقوع جرم توسط ویریاست. ویریا شایگان به عنوان وکیل مدافع یک متهم، یک شی را به اداره پلیس می‌‌برد و ادعا می‌کند که آن را در محل وقوع جرم پیدا کرده است. شی را بی هیچ دردسر و پرس و جویی از او تحویل می‌گیرند و به متعلقات پرونده اضافه می‌کنند‌. این اتفاق خلاف مقررات یا واقعیت نیست؟
نکته‌ی دوم شباهت زیاد اسامی شخصیت‌هاست. ویریا و وریا، ایلیا و ایلیاد. این شباهت در نوشتار و تلفظ خواننده را کمی گیج خواهد کرد. خصوصا در پارت‌های ابتدایی تمیزدادن شخصیت ویریا و وریا کمی سخت است. در کل اسامی بسیار خاصی را برگزیده‌اید که خیلی کم ممکن است کسی به سن و سال شخصیت‌های شما، اسم ویریا یا ایرن داشته باشد.
زیبانویسی و درست نویسی یکی از مواردی است که به درست‌خواندن و بهتر خواندن داستان بسیار کمک می‌کند. داستان شما از این جهت قوی است و ایرادات نگارشی و غلط‌های املایی بسیار کم به چشم می‌خورد.
لولوخرخره ❌
لولو خورخوره✅

سبز و مانا باشید.

Please, ورود or عضویت to view URLs content!
 
  • پیشنهادات
  • Morteza Ali

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/18
    ارسالی ها
    506
    امتیاز واکنش
    8,650
    امتیاز
    622
    سن
    20
    سلام و با تشکر از وقتی که برای نقد گذاشتید
    عمده‌ی مشکل، گویا ویریا شایگان بوده. شایگان یه وکیل سی و شش ساله ‌است که علاوه بر پرونده‌های جنایی زیر دستش که شاید بارها قتل بودن، ماجرای قتل برادرش رو هم از سر گذرونده، توی جلد اول بدتر از همه‌ی این‌ها رو کشیده. بریده شدن دست دیده، با یه قاچاقچی درافتاده، تا سر خودکشی رفته و برگشته، به نظر شما، این آدم باید شبیه یه آدم عادی واکنش نشون بده؟ نه! همون‌طور که یه جک، در صورت تکرار آدم رو کمتر می‌خندونه، شایگان هم از نظر شخصیتی وضعیت مشابهی داره. چرا یه مرد سی و شش ساله وکیل، باید از یه قتل که هنوز ربطش یه همسرش رو نفهمیده، بترسه؟ نهایتاً یه کم ناراحت بشه و حس دلسوختگی بهش دست بده. وقتی بدترش رو تجربه کرده. شایگان از اول، توی جلد اول هم شخصیت بی‌خیالی داشت؛ با این وجود، سریع نتیجه می‌گرفت. حدس می‌زد. با حدساش پیش می‌رفت. استدلال و قدرت نتیجه‌گیری سریع لازمه‌ی یه وکیله که شایگان، در حد عالی اون رو داره. به تناسب چیزهایی که تجربه کرده، بعد تعجب در شایگان کمتر شده و به خاطر وجود ایرن، نگرانیش بیشتر و دنبال راه حل می‌گرده. یعنی وقتی نداره که بخواد پای تعجب بذاره. یه آدم سی و شش ساله تجربه دار خونسرد، چرا باید دست و پاش رو گم کنه؟
    شایگان، از اول رمان احتمال دخالت زمان رو بعد از فهمیدن محدودیت برداشته شده، می‌داد. پس طبیعیه که خیلی سریع، سفر در زمان رو قبول کنه و به نتیجه برسه. ذهنش آمادگیش رو داشته. کلاً شایگان آدمی نیست که زیاد خودش رو درگیر ناباوری کنه، سریع شرایط رو می‌پذیره و دست به عمل می‌زنه؛ خصوصا که ته مایه‌ی این حدس رو، آلت قتل ساجد در ذهنش کاشته بوده. در مورد پرت شدن حواسش، این هم واسه یه آدم به نظرم طبیعیه. همون‌طور که یکی وسط جلسه ختم، جک یادش می‌آد اما اگه سیر رو کند کرده، حذفش می‌کنم.
    در خصوص ژانر معمایی، در ادامه رمان معماهای بیشتری هم طرح می‌شن، سوالات دیگر و عمیق‌تری هم پیش می‌آد اما مسئله اینه که وسط رمان همه چیز رو می‌شه و داستان، روند سرراستی پیدا می‌کنه؛ بنابراین فکر نکنم معمایی واقعاً براش ژانر برازنده‌ای باشه.
    در خصوص بعد مذهبی، این اشکال از من بوده، باید کنار فانتزی، علمی-تخیلی هم می‌نوشتم اما به دلیل شکی که به دلم بود، کمی دست دست کردم. من متوجه حرفتون می‌شم اما کلی باید بگم این ایراد با فهمیدن ماهیت اصلی زمان، رفع می‌شه. اگه نیاز به توضیحات تکمیلی داره، از اون‌جایی که هسته‌ی رمانه، من در شخصی ارائه بدم.
    از دو نکته‌ی اخر، مورد اول رو فکر نکنم. پدر خود من سرهنگ هستن، به علاوه، دقیقاً ذکر نشد که سرهنگ کاملاً ضمیمه‌ی پرونده‌ش می‌کنه. گفت بررسیش می‌کنن و شایگان رو در جریان قرار می‌دن که اون محدودیت پیش اومد.
    ایلیا و ایلیاد که مشکلی ندارن از نظر سنی، ایرن هم داستان خودش رو داره. ویریا رو من با توجه به معنیش انتخاب کردم، قبول دارم خیلی به روزن ولی شرمنده، کاری از دستم در خصوص اسامی برنمی‌آد جداً. جلد اولم ویراستاریشون تموم شده، نمی‌تونم تغییر اسم بدم.
    همه چیز رو در حد توانم ویرایش می‌کنم؛ با تشکر ::گل
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا