نقد رمان معرفی و نقد رمان تعویض |matina انجمن نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع matina
  • بازدیدها 554
  • پاسخ ها 9
  • تاریخ شروع

matina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/11/05
ارسالی ها
475
امتیاز واکنش
6,412
امتیاز
626
سن
22
محل سکونت
تهران
نام رمان: تعویض
نام نویسنده: matina کاربر انجمن نگاه دانلود
ژانر رمان: اجتماعی عاشقانه
ناظر:*SiMa
لینک رمان:
Please, ورود or عضویت to view URLs content!

خلاصه: مدت‌هاست به مسیری که طی کرده ایم می‌اندیشم. سال 1430 آغاز تمام این اتفاقات بود. در اوج جوانی و شهرت بودیم. بهترین بازیکن فوتبال زنان جهان بودم و مهم‌تر از آن خوشحال ازاین‌که هیچ قائم مقامی در زندگیمان باقی نمانده! همان زمان بود که بزرگ خاندانشان مرد و با برگشتن "تانیای لعنتی " دوباره زندگی ما بازیچه دست قائم مقامی‌ها شد. تانیا برای رسیدن به اهدافش هرکاری می‌کرد و هرکسی که در این راه کشته شد را خسارت جانبی فرض کرد. تانیا برگشت و زندگی ما نابود شد!
مقدمه:
گاهی تنها راه برای ادامه دادن به زندگی، رهایی از تمام بندهاست.
من هم نیاز به رهایی داشتم و بزرگترین بند زندگی‌ام خانواده‌ام ‌بود.
آن بند را بریدم و تا می‌توانسم از آن‌ها دور شدم اما... اما پس از پانزده سال دوباره آن بند را به زندگیم آویختند.
مجبور شدم دوباره به نزدشان برگردم؛ اما من دیگر آن دختر بچه‌ای که آتشش زدند نیستم!
من خود آتشم و برگشته‌ام تا هر چه دارند را به آتش بکشم!
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • *Elena*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/16
    ارسالی ها
    656
    امتیاز واکنش
    7,488
    امتیاز
    571
    محل سکونت
    زیر سایه خدا
    0
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    نقد رمان تعویض
    با عرض سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده گرامی؛
    همانطور که می‌دانید نام رمان خلاصه‌ترین خلاصه‌ی رمان است که جذابیت اولیه‌ی رمان برای جذب مخاطب را به دوش دارد. نام رمان باید در حین ارتباط با رمان و ژانر جذاب نیز باشد. نام رمان شما، تعویض، با ژانر ارتباط داشت؛ اما ارتباطی میان نام و محتوا تا اینجای رمان مشاهده نمی‌شد و همچنین جذابیت زیادی هم برای جذب مخاطب نداشت. بهتون پیشنهاد می‌کنم نام رمان رو که جای بهتر شدن داشت تغییر دهید. برای پیدا کردن یک نام مناسب می‌توانید نام‌هایی بر اساس ژانر خود روی کاغذ بنویسید و آنها را بر اساس مرتبط بودن با محتوا خط بزنید و نام‌هایی باقی مانده را هم از نظر جذابیت بررسی کنید تا نام مناسب خود را پیدا کنید.
    پس از نام خلاصه مهمترین رکن برای جذب خواننده جذب خواننده است. یک خلاصه‌ی خوب خلاصه‌ای است که در حین کوتاه بودن به خواننده اطلاعات بدهد و او را برای ادامه‌ی داستان کنجکاو کند. خلاصه‌ی شما تا حدی این قانون را رعایت کرده بود. اگر گاهی به جای استفاده از جملات طولانی که برای احساسات استفاده می‌شود از جملات کوتاه و صریح‌تر استفاده کنید بهتر می‌شود. مثلا نیازی نیست در خلاصه هم جوانی و شهرت و هم بهترین بازیکن زن جهان بودن بیان شود چون خود بهترین بازیکن جهان بودن شهرت را نیز در پی دارد و وجودش در خلاصه چندان الزامی نیست. یا اگر دو جمله‌ی اول با هم ترکیب شوند شاید کمی مفید تر عمل کنند. یک نکته‌ی دوستانه اینکه وقتی در رمان از زبان سوم شخص استفاده کردید بهتر است در خلاصه نیز از سوم شخص استفاده کنید تا یکدستی رمان حفظ شود.
    ژانر اجتماعی کاملا با توجه به رسومات مختلف قائم مقامی‌ها و زندگی شخصیت‌ها کاملا مشخص و قابل مشاهده بود؛ اما اثر زیادی از ژانر عاشقانه دیده نمی‌شد و انتظار می‌رود که در ادامه این ژانر را پررنگ‌تر کنید و با استفاده از توصیف احساسات آن را بیشتر به تصویر بکشید.
    جلد رمان شما نسبتا خوب بود و با محتوای داستان تا حدودی ارتباط داشت. با اینکا ژانر اجتماعی در آن دیده نمی‌شد؛ اما با توجه ارتباط خوب ان با محتوا می‌توان از ان چشم پوشی کرد و نیاز مبرمی به تغییر جلد نیست و جلد قابل قبول است.
    شاید مقدمه کمی بی‌اهمیت جلوه کند؛ اما فرصتی است تا نویسنده احساسات و فضای رمان را به نویسنده نشان دهد. مقدمه شما برگرفته از احساسات تانیا بود و در حین کوتاه بودن احساسات او را نیز نشان می‌داد‌ و این نکته مثبتی برای رمان تعویض به شمار می‌رفت.
    پس از ارکان بیرونی نوبت ارکان درونی است که خواننده را به سمت خود جذب کنند. ارکان بیرونی با تناسب و تعادل می‌توانند داستان زیبایی را چه برای نویسنده و چه برای خواننده رغم بزنند. اولین رکنی که پس از اجزای بیرونی نظر خواننده را جذب می‌کند؛ شروع رمان است. یک شروع خوب باید هیجان انگیز و کنجکاو کننده باشد. شروع شما با توجه به تم و روند داستان مناسب بود و اطلاعات مناسبی را هم در اختیار خواننده قرار می‌داد.
    اگر رمان را یک بوم نقاشی در نظر بگیریم توصیفات رنگ‌های آن هستند. رنگ‌هایی که به رمان جان می‌دهند. توصیفات لازمه‌ی هر رمان هستند؛ اما این بدین معنا نیست که باید در هر قسمت از رمان پاراگراف بلندی را به توصیفات اختصاص دهیم بلکه توصیفات باید گسسته و مکرر باشند. اگر توصیفات پشت سرهم بیایند برای خواننده خسته کننده خواهند بود. توصیفات باید تکه تکه و در حین ماجرا بیان شوند. دو متن زیر را بخوانید:
    ۱_ رو به روی آینه استادم و به انعکاس خود در آینه نگریستم. چشمان قهوه‌ای‌ام را از مادر به ارث بـرده و پوست سفیدم ارثیه‌ی پدرم بود. بر فراز چشمانم ابروهای هشتی مشکی‌ام قرار داشتند‌. ابروهایی که مدلشان عجیب بر دلم می‌نشست. نگاهم روی چسبی که روی بینی‌ام قرار داشت نشست‌. چسب به من دهان کجی می‌کرد و حواس پرتی‌ام را مدام یاداور میشد.
    ۲_پارت سه: با حرص از جا بلند شدم و به سمت در رفتم که ناگهان پای راستم به در برخورد. پوفی از سر حرص کشیدم. باز هم حواس پرتی! همین حواس پرتی بود که چند ماه پیش هم کار دستم داد و چسب روی بینی‌ام را برایم به یادگار گذاشت. شکستگی نازیبایی که بر بینی غضروفی‌ام نقش بسته بود.
    پارت پانزده: حالم... حالم قابل وصف نبود. قلبم گویی از خوشی در حال پرواز بود و مطمئنا چشمان میشی‌ام از خوشی برق می‌زدند. بینی‌ام خوب شده بود و از آن مهمتر حال دلم بود. حال دلی که حتی با فکر به آن چشمان قهوه‌ای هم در دم فرو می‌ریخت. دل عاشقی که معشوقش نامرد نبود.
    کدام بهتر بود؟
    در نوشته اول همه توصیفات پشت سر هم آمده بودند و خسته کننده بود؛ اما در نوشته دوم در حین روایت قصه چهره شخصیت در ذهن خواننده نقش می‌بست‌. به نوعی باید نباید خواننده حس کند که در میان توصیفات قصه‌ای هم روایت می‌شود بلکه باید توصیفات را جزئی از روایت بداند.
    توصیف چهره نسبتا خوبی داشتید که اگر در آن به حالت بینی و لب‌ها هم اشاره کنید بهتر می‌شود. رکن گسسته بودن در توصیفتان چندان رعایت نشده بود و امید است با توضیحات بالا توصیفات زیباتری را بر بوم رمانتان نقش بزنید و با تکرار آن را در ذهن خواننده ثابت کنید.
    توصیف مکان نسبت به دیگر توصیفات ضعف بیشتری داشت. توصیف مکان هم باید در طول اتفاقات توصیف شود. مثلا: پایم به میز سبزرنگ برخورد کرد، اتاق هم مانند من روح صورتی و لطیفی دارد و...
    توصیفات مکان را در دیالوگ و تبادل اطلاعات میان دو شخص هم می‌توانید بیان کنید.
    توصیف حالت و احساسات از توصیف‌های مهمی است که شخصیت پردازی را هم در کنار خود رقم می‌زند. توصیفی که معمولا جای بهتر شدن دارد. دقت به واکنش دیگران یا بازیگران یک فیلم می‌تواند در این راستا توصیفات جذابی را رقم بزند. یا هم می‌توانید خود را جای شخصیت بگذارید. اگر یک بازیگر بودید و چنین نقشی داشتید چگونه حسش را منتقل می‌کنید؟
    ظاهر شخصیت‌ها به خوبی توصیف شده بود و غیر از همان متوالی بودن توصیفات مشکل دیگری نداشت. فقط توجه کنید که هر شخص بسته به شخصیت و اخلاقش یک نوع لباس را انتخاب می‌کند و حتی توصیف ظاهر هم می‌تواند راهی برای پردازش شخصیت باشد.
    شخصیت پردازی نسبتا خوبی داشتید و در نظر گرفتن اخلاق و رفتار متفاوت برای شخصیت‌ها از نقاط قوت رمان بود و قطعا با توجه به نکاتی که در توصیفات گفتم بهتر هم خواهد شد.
    ایده جذاب و به نوعی جدید بود؛ اما می‌توانست پردازش بهتری داشته باشد. شما در خلاصه ذکر کرده بودید که داستان در سال هزار و چهارصد و سی روایت می‌شود؛ اما این مورد چندان در رمان نمود پیدا نمی‌کرد. شما در کنار ایده اصلی با پرداختن تغییرات اون دوره و ایده‌های فرعی می‌توانید جذابیت خوبی را در رمان ایجاد کنید. به عنوان مثال خیلی کم از پیشرفت‌های تکنولوژی صحبت کرده بودید و این در حالیست که تکنولوژی هر روزه در حال پیشرفت و کاربردی‌تر شدن است. به این اشاره کنید که سی سال بعد چه تغییراتی غیر از فوتبال ایجاد شده است.
    تعادل دیالوگ و مونولوگ رعایت شده بود؛ اما دقت داشته باشید که بهتر است با توجه به قلم خود و روند داستان حداقل یک یا دیالوگ خاص در رمان داشته باشید. دیالوگ‌ها زبان شخصیت هستند و خاص نوشتن آنها باعث تحت تاثیر قرار گرفتن خواننده می‌شود و نکته دیگر آنکه سعی کنید تمامی دیالوگ‌ها را یا به زبان ادبی یا به زبان عامیانه بنویسید. در ابتدای رمان گاهیی دیالوگ‌ها ادبی نوشته شده بودند.
    برای بهتر شدن مونولوگ هم می‌توانید آن را برای خود بلند بخوانید تا راحت‌تر متوجه قسمت‌هایی که نیاز به ویرایش دارند بشوید. یکی از نکات مهم برای داشتن یک روایت خوب و روان، داشتن انسجام و تعادل بین ارکان مختلف است‌. همه‌ی ارکان با هم نگـاه دانلـود را نقش می‌زنند و قطعا هیچکدام بر دیگری ارجحیت ندارند بلکه تنها مقدار آنهاست که تغییر می‌کند؛ یکی از نکاتی که یک روایت خوب را رقم می‌زند جمله سازی خوب است. یک داستن بر فراز جمله‌ها و کلمات بنا می‌شود و نویسنده می‌تواند با کوتاه نوشتن و بازی به جا با کلمات روایت جذابی را رقم بزند. گاهی در رمان ساختار اشتباهی از جمله به کار می‌رفت یا جای خالی یک کلمه در جمله احساس میشد بهتر است این موارد را اصلاح کنید تا خواننده علاوه بر داستان خوب از یک متن روان و خوب نیز لـ*ـذت ببرد.
    برخی از جملاتی که بهتر است اصلاحشان کنید:
    ببخشید دیگه دفعه بعد از اجازه می‌گیرم چی بپوشم.✖
    ببخشید دیگه دفعه بعد از تو اجازه می‌گیرم چی بپوشم.✔
    دوربین یکی از بازکنان‌های دیگر را گرفت.✖
    دوربین یکی از بازیکنان دیگر را گرفت.✔
    با یکدیگر سوار ماشین شدم.✖
    با یکدیگر سوار ماشین شدند.✔
    و...
    غلط املایی:
    لحضه✖
    لحظه✔
    غلط‌های تایپی:
    تانیان✖
    تانیا✔
    حواس پرتیداشت✖
    حواس پرتی داشت✔
    ایر✖
    امیر✔
    و...
    *برای علائم نگارشی دقت داشته باشید که پس از اما، پس، بنابراین و... علامت ؛ قرار می‌گیرد.
    قلمتون سبز:aiwan_lggight_blum:
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
     

    matina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/05
    ارسالی ها
    475
    امتیاز واکنش
    6,412
    امتیاز
    626
    سن
    22
    محل سکونت
    تهران

    ممنونم.
    قطعا همه این مسائل رو در ویرایش لحاظ می‌کنم.
    فقط در مورد نام رمان، باید بگم که رمان دو جلده و در پایان رمان کاملا دلیل نامگذاری رمان به این اسم مشخص می‌شه.
     

    "Maein"

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/10/26
    ارسالی ها
    1,060
    امتیاز واکنش
    3,862
    امتیاز
    560
    سن
    21
    محل سکونت
    تهران
    به نام خالق قلم
    نقد رمان تعویض (جلد اول)

    نویسنده‌ی گرامی، مبرهن است که نگـاه دانلـود موفق، نیازمند بی‌نقص‌بودن تمامی ارکان آن می‌باشد. حال آن که حتی مشهورترین آثار نیز بی‌نقص نیست و بهبود جز‌ءبه‌جزء هر اثر، دقت و مشورت کامل می‌طلبد. از این‌رو جهت انتقادپذیری بالا و همکاری‌تان با تیم نقد، به شما تبریک می‌گویم.
    همان‌طور که می‌دانید، زمانی که از نوشتن نگـاه دانلـود سخن می‌گوییم، می‌بایست به تمامی اجزای مرتبط با آن، یعنی عناصر درونی و بیرونی توجه داشته باشیم. اولین رکن نام رمان است. نامی که با محتوا و ژانر انتخابی سازگار باشد و خواننده را در یک نگاه به خود جذب کند؛ بنابراین اگر بخواهم در یک کلام نام رمان شما را به نقد بکشم، باید بگویم هیچ ارتباطی با ژانرهای انتخابی‌تان ندارد. اگرچه می‌تواند تا اندازه‌ای به ژانر اجتماعی مربوط شود؛ اما موضوع آن است که این محتوای رمان شماست که با ژانر اجتماعی بی‌ارتباط است. اگر کمی روی انتخاب ژانر تمرکز کنیم، متوجه خواهیم شد که موضوع رمان بیش‌تر حول مسائلی چون قتل، درگیری، نزاع و گریز می‌چرخد و به طور حتم چنین محتوایی با ژانر جنایی هم‌خوانی بیش‌تری دارد. البته درصورتی که رمز و راز در رمان‌تان رنگ بیش‌تری به خود بگیرد و پررنگ‌کردن این رموز به قدرت توصیفاتتان مربوط می‌شود که در ادامه به نقد آن‌ها می‌پردازیم.
    شاید از خود بپرسید چرا محتوا نسبتاً با ژانر اجتماعی بی‌ارتباط است؟
    در پاسخ به شما می‌گویم ژانر اجتماعی مسئله‌ی مهمی را افشا می‌کند که بخش وسیعی از جامعه را در بربگیرد؛ اما به نظر خودتان، چه تعداد از افراد جامعه بازیکن فوتبال هستند یا این که در خانواده‌ای ثروتمند درگیر مسائلی چون قتل و رقابت می‌شوند؟
    تعویض ممکن است تا حدودی ژانر اجتماعی را به تصویر بکشد؛ اما با این حال چنین سبکی نمی‌تواند یکی از ژانرهای رمان شما باشد. از طرفی دیگر، ژانر عاشقانه نیز در سیر شما آن‌چنان پررنگ نیست. هدف ما این است که پله‌پله جلو رویم تا به همراه هم علت‌ها را بیابیم؛ بنابراین لازم می‌دانم دلیل نامتناسب‌بودن این ژانر را کمی دیگر بشکافیم.
    پیشنهاد می‌کنم برای اصلاح و به وجودآوردن ارتباط میان ژانر و محتوا، در اولین قدم ژانر جنایی را به عنوان یکی از ژانرهای رمان خود برگزینید. رمان شما در کنار مسائلی چون قتل و جنایت، رمز و راز پنهانی دارد که با گسترش آن، به این ژانر نزدیک می‌شود.
    در قدم دوم برای انتخاب نامی موثرتر، وقت و دقت بیش‌تری بگذارید. چرا که تعویض طبق توضیحات ذکرشده، نه تنها با ژانرهای انتخابی هماهنگی ندارد؛ بلکه به اندازه‌ی کافی در جذب مخاطب موفق نیست. نام یک اثر زمانی بیش‌ترین تاثیر را در ذهن خواننده می‌گذارد و او را برای شروع رمان تشویق می‌کند که چند اصل را در برگیرد:
    1- عنوان باید بتواند ذهن خواننده را قلقلک دهد و به نوبه‌ی خود جرقه‌ای برای شروع باشد.
    2- بهتر است قادر باشد ایده‌ی داستان را به حدی آشکار کند که مخاطبین مربوطه را به سمت خود بکشد.
    3- عنوان همان‌طور که پیش‌تر نیز ذکر شد، می‌بایست مرتبط با ژانر و جلد باشد.
    4- و مهم‌تر از همه، عنوان نباید ایده‌های رمان را فاش کند.
    لازم به ذکر است که پایان‌بندی رمان شما می‌تواند تا اندازه‌ای ذهن خواننده را به سمت و سویی بکشاند که او به‌گونه‌ای ارتباط عنوان انتخابی‌تان و نیز رابـ ـطه‌ی میان دو شخصیت آتنا و تانیا را برای خود اثبات کند. در این صورت اگر حدس بنده درست از آب دربیاید، نام انتخابی به اندازه‌ی زیادی در فاش‌کردن اتفاقات مربوط به جلد دوم نقش دارد که به طور حتم این فاش‌شدن زودهنگام، به تعادل سیر شما لطمه وارد می‌کند.
    همچنین لازم به ذکر است که تصویر روی جلد باید ارتباط عمیقی با عنوان داشته باشد. یک نظر به جلد شما، شاید بتواند تعویض و راز نهفته‌ی هادود را به تصویر بکشد؛ اما این به تصویرکشیدن ممکن است قادر باشد در همان ابتدا یکی از اصلی‌ترین ایده‌ها و شاید رازهای نهفته در رمان‌تان را آشکار کند. رازی که شاید خواننده از آن مطمئن نباشد؛ اما بدون شک روند رسیدن او به پاسخ‌های احتمالی را سریع‌تر خواهد کرد.
    ارتباط عمیق میان تصویر روی جلد و عنوان تنها ویژگی طراحی آن نیست. جلد باید با ژانر هم‌خوانی داشته باشد؛ اما آیا شما در آن ارتباطی با ژانر عاشقانه پیدا می‌کنید؟ با ژانر اجتماعی چه طور؟
    اگر کمی دقیق‌تر شوید، درمی‌یابید که فقدان این ارتباط به وضوح به چشم می‌آید و از سوی دیگر احتمال فاش‌شدن زودهنگام ایده‌ی شما، ممکن است رفته‌رفته از هیجان رمان‌تان بکاهد.
    پس از بررسی این رکن، اگر به خلاصه‌ی شما نگاه بیندازیم، در ابتدا با متنی روبه‌رو می‌شویم که شاید برای فهمیدن آن نیاز است چندین بار خطوطش را مطالعه کنیم. توجه کنید که شما در این خلاصه از دو شخصیت سخن می‌گویید. اولین آن‌ها آتناست. شما در این‌جا به صراحت از ارتباط خانواده‌ی قائم‌مقامی و آماردی سخن می‌گویید در حالی که در ادامه، آن‌طور که باید به روابط این دو نمی‌پردازید. (علل آن را در ادامه بیش‌تر توضیح داده‌ام).
    خلاصه در نمای کلی شاید قادر باشد ابهام به وجود آورد؛ اما این ابهام بیش‌تر برای این به وجود می‌آید که متن نامفهوم و گنگ است. شما هیچ اشاره‌ای به نام آتنا نکرده‌اید و به طور حتم کسی که سیر و موضوع داستان را نداند، در نگاه اول هیچ مطلب مفیدی از این متن استخراج نمی‌کند.
    کافی‌ست یک‌بار خلاصه‌تان را از دید کسی بخوانید که نه با فردی به نام آتنا آشناست و نه چیزی از تانیا می‌داند. آیا به نظر شما این خلاصه قادر است او را برای رویارویی با اتفاقات رمان آماده کند؟
    همان‌طور که می‌دانید، خلاصه باید در عین جذاب‌بودن گره ایجاد کند و همچنین به خواننده اطلاعات مفید بدهد؛ اما در این متن، هیچ اطلاعاتی جز یک نام خانوادگی و اطلاعاتی راجع‌به دختری فوتبالیست بیان نشده است؛ بنابراین این توضیحات نمی‌تواند چکیده‌ای کامل از آن‌چه قرار است در ادامه خواننده را به چالش بکشاند نمایش دهد.
    پیشنهاد بنده این است که ابتدا نام آتنا را نیز ذکر و سپس از بیان ارتباط او با قائم‌مقامی‌ها خودداری کنید؛ زیرا شما در سیر داستان در لفافه به این موضوع اشاره کرده‌اید و در غیر این صورت در همان ابتدا ایده‌ی خود را با خلاصه فاش می‌کنید.
    نویسنده‌ی عزیز، آغاز خوش، سیر متعادل و پایانی برنامه‌ریزی‌شده از اوجب واجبات هر رمان موفق است.
    بیایید ابتدا آغاز شما را بررسی کنیم.
    آغاز نگـاه دانلـود، تکمیل‌کننده‌‎ی دیگر عناصر بیرونی در جذب مخاطب است. اگر آغاز بتواند به خوبی نقش خود را ایفا کند، ممکن است تا حدی از کم‌وکاست دیگر ارکان بکاهد و فرصت دیگری باشد تا خواننده را به رمان جذب کند. اگر نویسنده می‌خواهد قدرت ایده‌ی خود را به منظور برساند، موظف است شروع را تله‌ای برای به دام انداختن ذهن خواننده بداند. وقتی نویسنده برای نحوه‌ی آغاز اهمیت قائل شود، ناخواسته در جریانی قرار می‌گیرد تا بهترین آن را رقم بزند.
    بهترین شروع، بسیاری از ویژگی‌ها را شامل می‌شود؛ اما یکی از مهم‌ترین آن‌ها، هماهنگی آغاز با محتواست. به عنوان مثال، فرض کنید نویسنده‌ای در ابتدای رمان خود از موضوعی سخن می‌گوید که بی‌اندازه معمول و به دور از هیجان است. سپس سیر رمانش ناگهان از آن سمت و سو فاصله می‌گیرد و دیگر هیچ ارتباطی با فضای اولیه ندارد. آیا چنین روندی درست مانند این نیست که او در ابتدا به خواننده‌ی خود اطلاعات غلط داده باشد؟ زمانی که موضوع رمان این نویسنده سیر رمان خود را پر از فراز و نشیب انتخاب می‌کند؛ پس به چه علت نباید از همان ابتدا شروعی نفس‌گیر خلق کند؟
    این درست همان نکته‌ای بود که در آغاز رمان شما نیز دیده می‌شد. سخن از روال عادی زندگی یک دختر جوان فوتبالیست که درگیر یک‌سری اتفاقات معمول شده بود. سپس ناگهان داستان از آن اتفاقات معمول بیرون آمد و زندگی شخصیت دیگری را شرح داد که خون‌ریز و قاتل بود!
    در حقیقت اشکال اصلی از آن‌جا آغاز می‌گردد که بیش‌تر فضای رمان درگیر ماجراهایی‌ست که بیش‌تر به جنایت و خون‌ریزی باز می‌گردند؛ بنابراین شروع رمان شما کافی‌ست تا خواننده را در همان نگاه اول به اشتباه بیندازد. چرا که ژانر انتخابی‌تان نیز هیچ اشاره‌ای به جنایی‌بودن رمان ندارد و این در کنار شروع نامربوط به محتوا، به طور حتم در جذب مخاطب مربوطه ناموفق می‌ماند.
    از این‌رو به شما اطمینان می‌دهم عده‌ی زیادی از علاقه‌مندان با دیدن نحوه‌ی شروع رمان، به امید خواندن نگـاه دانلـود فوتبالی و ورزشی جلو آمده‌اند؛ اما رفته‌رفته با ظهور ژانری که هیچ ارتباطی با پست‌های پیشین نداشته است، دلزده شده و رمان را کنار گذاشته‌اند.
    در حقیقت شما در این نوع شروع، فرع را به عنوان اصل قرار داده‌اید. ممکن است شما بخواهید آتنا در رمان‌تان نقش پررنگی داشته باشد؛ اما باید توجه کنید که سیرتان حول اتفاقاتی می‌چرخد که بیش‌تر به سبک زندگی تانیا مربوط می‌شود؛ بنابراین شایسته است آغازی را خلق کنید که با محتوای اصلی سازگاری بیش‌تری دارد.
    راه حل من برای نوشتن شروعی مرتبط با محتوا، زیر و روکردن سیر و یافتن اتفاقاتی‌ست که قادرند آغاز را منسجم‌تر جلوه دهند. سخن گفتن از هر دری در ابتدای رمان، تنها به بی‌هدفی آن اشاره دارد و همین کافی‌ست تا خواننده را خسته کند. همین امر موجب می‌شود ایده‌ی رمان شما آن‌چنان در نظر مخاطب جدید و متفاوت جلوه نکند؛ چرا که نمی‌داند سخن و محور اصلی رمان شما چیست؟
    از نظر خودتان، اگر همه‌چیز را از ماجرای آتش‌سوزی بیان کنید، انسجام کارتان را در شروع بیش‌تر نکرده‌اید؟
    واضح است که قصد داشته‌اید جریان آتش‌سوزی را همچون یک ابهام نگه دارید تا رفته‌رفته رازهای تانیا را برای خواننده رونمایی کنید؛ اما این رونمایی به شدت نیازمند زمینه‌سازی و مقدمه‌چینی‌ست. اگر می‌خواهید ابهامی در ذهن خواننده نقش بگیرد؛ باید زمینه را برای آن فراهم کنید. چرا که سرباززدن از این کار و بیان اندک موضوعات، موجب می‌شود بیش‌تر ذهن خواننده را از ابهامی که در سر دارید فاصله دهید.
    به بیان دیگر، شما قصد دارید راز و رمز گذشته‌ی تانیا را پنهان نگه دارید و با ورود ناگهانی او به داستان شخصیتش را به خواننده بشناسانید. درصورتی که آغازرمان شما با دختری در یک دنیای متفاوت شکل گرفته است و ارتباط چندانی با تانیا و موضوع اصلی داستان ندارد.
    پس با این وجود چه‌طور می‌توانید راز و رمز نهفته در رمان را برای مخاطب خود بال‌وپر دهید یا بعدها به توضیح دلایلش بپردازید؛ وقتی در ابتدا و همچنین در سیر عادی رمان هیچ اشاره‌ی واضحی به آن نکرده‌اید؟
    اکنون نیاز است وارد نقد سیر شویم تا دقیق‌تر به بررسی این مورد بپردازیم.
    نویسنده‌ی عزیز، سیر رمان شما، سیری نامتعادل است.
    به طور کل سیر متعادل چه نوع سیری‌ست؟
    منظور از تعادل در سیر، فراز و فرود به‌جا، پرهیز از لفافه یا خلاصه‌گویی و مهم‌تر از تمام این موارد، خودداری از نمایش‌نامه‌نویسی‌ست؛ بنابراین زمانی نگـاه دانلـود از تعادل منحرف می‌شود که تمامی این موارد در آن مشاهده شود و این همان دلیلی‌ست که نامتعادل‌بودن سیرتان را اثبات می‌کند.
    بگذارید ابتدا به آخرین مورد؛ یعنی نمایش‌نامه‌نویسی اشاره کنیم.
    همان‌طور که می‌دانید، یکی از ویژگی‌های نوشتن نمایش‌نامه، پرده به پرده بودن آن است. پرده‌ی اول نوشته می‌شود و به طور نمادین از چند شخصیت رونمایی می‌کند. سپس در پرده‌ی دوم صحنه‌ی دیگری خلق می‌شود و به همین ترتیب پیش می‌رود تا به آخرین آن‌ها برسد؛ اما همان‌طور که از نام این سبک نوشتار پیداست، تنها متعلق به نمایش‌نامه می‌باشد و زمانی به کار می‌رود که کارگردانی بخواهد آن را روی صحنه ببرد تا با خلاقیت خود به شخصیت‌ها جان بیش‌تری ببخشد. در نمایش‌نامه یا فیلم‌نامه آن‌قدرها از دغدغه‌های فکری و احساسات شخصیت‌ها سخنی به میان نمی‌آید؛ چرا که این وظیفه بر عهده‌ی کارگردان است. با این حال سبک رمان شما شباهت بسیاری به متن یک نمایش‌نامه دارد و این از ارزش کارتان می‌کاهد.
    یکی از این دلایل، پرش زمانی بیش از حد شماست. بنده در طی ماه‌هایی که مشغول به نقد هستم، این روش را حداقل در پنجاه درصد رمان‌ها دیده‌ام و در نقد هر کدام توضیح داده‌ام که اصول نوشتن نگـاه دانلـود، کاملاً با یک فیلم‌نامه متنفاوت است. زمانی که شما اثر خود را در دسته‌ی رمان‌ها قرار می‌دهید، می‌بایست شرایط آن را نیز رعایت کنید. شخصیت‌پردازی، توصیفات، بیان دقیق احساسات، بست‌دادن به موقع و در نهایت جمع‌بندی برنامه‌ریزی‌شده از اصول هر رمان موفق می‌باشد.
    رمان شرح حالی عمیق است. شرح حالی که خواننده با آن زندگی می‌کند و هم‌پای احساسات هر شخص پیش می‌رود. رمان خوگرفتن با تک‌تک شخصیت‌ها را می‌طلبد و این وظیفه‌ی سنگینی‌ست که نویسنده باید از عهده‌ش بربیاید.
    پرش زمانی پیوسته، پراکنده‌نویسی و در نهایت تبدیل اثر به پرده‌های یک نمایش، همان موضوعی‌ست که مانع ارتباطگرفتن مخاطب با سیر رمان شما می‌شود.
    در واقع شما در رمان خود سعی کرده‌اید صحنه‌ها را بازگو کنید؛ اما صحنه‌سازی نمی‌کنید. برای مثال هنگامی که مراسم عروسی ثریا و هادود را شرح می‌دادید، در یک جمله بیان کردید که صدای شلیک تیر آمد و ناگاه جمع متشنج شد. سپس ثریا را سوار آمبولانس کردند و به بیمارستان بردند. پس از آن بلافاصله از علامت سه‌ستاره استفاده کردید و به صحنه‌ای رفتید که همه در بیمارستان جمع شده بودند. آیا از نظر خودتان، این پرش زمانی بیش‌تر به تغییر پرده‌ی نمایش شباهت دارد یا سیر متعادل یک شرح حال از شخصیت‌ها؟
    نوشتن در چنین سبکی، نیازمند کارگردانی‌ست تا صحنه‌ها را کنار هم بچیند و احساسات شخصیت‌ها را از دل تخیلات خود بیرون بکشد تا فراز و فرود آن‌ها را به خوبی به مخاطب منتقل کند. در صورتی که نگـاه دانلـود به چنین فردی احتیاجی ندارد و تمام این وظایف به عهده‌ی شخص نویسنده‌ست. این به منزله‌ی آن است که شما متن ساده‌ای خلق کنید و بدون بیان جزئیات، صحنه‌سازی را به خواننده بسپارید تا آن را در ذهن خود کارگردانی کند!
    بگذارید چند مثال دیگر از رمان‌تان بزنم تا دقیق‌تر متوجه مقصودم شوید.
    برادر آتنا او را با لباس‌های خونین می‌بیند و بلافاصله مخاطب با سه‌ستاره مواجه می‌شود.( یا به عبارتی پرده تغییر می‌کند!) سپس باران و آرش در برج به سخن می‌ایستند. باران آرش را از برج پایین می‌اندازد و آتنا شاهد این ماجرا می‌شود. شما تنها اشاره کرده‌اید او شوک شده است؛ اما آیا این برای خواننده کافی‌ست؟ به طور حتم هرکسی از دیدن پرت‌شدن یک انسان درست از بالای سرش جا می‌خورد و این امری کاملاً طبیعی‌ست. با این وجود نهایت قدرت قلم نویسنده در عبارت شوک‌شدن خلاصه می‌شود؟ اگر خود شما جایی نشسته باشید و ناگهان فردی از بالای سرتان به پایین پرتاب شود، تنها شوک می‌شوید و بعد برایش دستمال می‌آورید تا زخمش را ببندید؟ شاید اگر هر روز شاهد فرود انسان‌ها از پشت‌بام خانه‌هایشان بودیم، این صحنه اندکی برایمان طبیعی‌تر جلوه می‌کرد.
    دقت کنید که صحنه‌سازی شما در همین اندازه کوتاه است و بار دیگر صحنه عوض می‌شود؛ اما این تغییر پیوسته و پشت سر هم، رفته‌رفته خواننده را دلزده می‌کند. چرا که او برای تماشای یک نمایش نیامده است و تنها هدفش خواندن رمانی از عمق وجود نویسنده می‌باشد.
    از این‌رو باید بدانید یکی از دلایل دیگر برای اثبات سیر نامتعادل رمان شما، توصیفات ضعیف است که کمی بعد در این‌باره بیش‌تر برایتان توضیح می‌دهم.
    پراکنده‌گویی در کنار گذر آسوده از هر توصیف، ظاهر نوشته‌ی شما را از قالب رمان دور می‌کند و گویی این سبک از نوشتار، میان نمایشنامه و رمان معلق مانده است.
    مثال دیگر، صحنه‌ای‌ست که در ابتدای رمان خلق کرده‌اید و بار دیگر در آن تیراندازی رخ می‌دهد. تانیا در این تیراندازی هدف قرار می‌گیرد و امیر از این موضوع عصبانی می‌شود. صحنه‌ی تیراندازی در همین اندازه خلاصه می‌گردد و شما بار دیگر به بیان موضوعی تازه می‌پردازید. حال خواننده باید بنشیند و چند دقیقه با خود بیندیشد؛ پس زمانی که امیر عصبانی بود چه کاری انجام داد؟ آیا شروع به فریاد‌زدن کرد؟ آیا با چشم خود تیر خوردن تانیا را دید و از دیدن این ماجرا فقط عصبانی شد؟ آیا نباید رنگ از رخش می‌پرید یا این که حداقل تلاشی برای محافظت از تانیا انجام می‌داد؟ تنها ایستاد، او را تماشا کرد و در نهایت فقط عصبانی شد؟
    در مورد تانیا چه‌طور؟ آیا او اصلاً دردی احساس کرد؟ خون‌ریزی او چه‌گونه بود؟ تیر به کدام ناحیه از دستش اصابت کرد؟ وقتی خون از او می‌رفت چه حالی داشت؟
    به طور کلی، تمامی این موارد اوصافی‌ست که می‌تواند قالب رمانتان را از حالت پرده‌های یک نمایش خارج کند.
    ببینید، همین توصیفات اندک است که سیر را تند و بی‌هدف جلوه می‌دهد. سوال دیگر این است که خانواده‌ی قائم‌مقامی‌ها با آن ابهت و ادعایشان، در حدی نبودند که حداقل بتوانند جلوی این تیراندازی‌های پی‌درپی را بگیرند؟ آن هم زمانی که شما از دستگیری افرادی که به تانیا صدمه زده بودند سخن چندانی نگفتید و این صحنه را در قسمتی که تانیا سوار آمبولانس شد به پایان رساندید. اگرچه او از پشت چشم‌های نیمه‌بازش شاهد دستگیری آن افراد بود؛ اما حدس این که آن‌ها چندنفر هستند، چه‌گونه لباس پوشیده‌اند، هنگام دستگیرشدن چه حس و حالی داشتند، فرار کردند یا از فرار ناامید شده بودند را به عهده‌ی خواننده گذاشتید.
    این روش شما از همان ابتدای شروع داستان خواننده را به خود درگیر می‌کرد. درست در پست چهارم که ناگاه پرش زمانی داشتید و همان‌طور که پیش‌تر نیز ذکر شد، از روال عادی زندگی یک دختر فوتبالیست، به زندگی دختر خون‌ریز و بی‌رحمی به نام تانیا وارد شدید.
    توجه داشته باشید که بنده نمی‌گویم از ورود اتفاقات و موضوعات جدید خودداری کنید؛ خیر! مقصود بنده این است که برای ورود هر موضوع، نیازمند مقدمه‌چینی هستید. زمانی که به دنبال بحث فوتبال و مسابقات ناگهان از ژانر جنایی سخن می‌گویید، علاقه‌مندان موضوع پیشین را دلسرد خواهید کرد. لازمه‌ی پرهیز از این دلسردی، تنها و تنها به زمینه‌سازی بازمی‌گردد که شما علناً از آن سرباز می‌زدید.
    خواننده رفته‌رفته می‌خواست با شخصیت آتنا اشنا شود که تانیا را وارد کردید. هنوز او را نمی‌شناخت که امیر آمد. سپس برادران آتنا و بدون هیچ زمینه‌ای همسر آرین. شما ناگهان وارد زندگی و مشکلات شخصی آن دو شدید در حالی که هنوز دو شخصیت اصلی یعنی تانیا و آتنا را به خواننده نشناسانده بودید.
    ببینید، شخصیت‌های رمان شما فراوان هستند و نیازمند توصیف و شخصیت‌پردازی دقیق و اصولی می‌باشند تا در ذهن جای بگیردند. شما در اولین پست رمان خود اشاره کردیده‌اید که شخصیت‌ها زیاد هستند و ممکن است خواننده را گیج کنند. سپس به او اطمینان داده‌اید که این گیج‌شدن یک امر طبیعی‌ست و در اواخر رمان کاملاً با شخصیت‌ها آشنا می‌شوند.
    در این‌جا باید بگویم اتفاقاً این امر به هیچ‌وجه طبیعی نیست و زمانی که قرار بر این باشد تا خواننده در اواخر داستان با شخصیت‌ها آشنا شود، پس او چه سودی از سیر داستان خواهد برد؟
    ورود به موقع هر فرد در رمان‌هایی که شخصیت‌های آن تعداد بالایی دارد، امری ضروری‌ست؛ زیرا همان‌طور که خودتان نیز حدس زده بودید، خواننده را گیج و سردرگم می‌کند. اگرچه ممکن بود موفق شوید رفته‌رفته از این سردرگمی بکاهید؛ اما توصیفات اندک و پرش‌های زمانی متعدد، مانع می‌شد تا در این کار موفق باشید.
    همین موجب می‌شد که حتی دو شخصیت اصلی یعنی تانیا و آتنا نیز تفاوت چندانی با یک‌دیگر نداشته باشند. خوش‌بختانه شما در این‌باره نیز حدس زده بودید که خواننده ممکن است آن دو را با یک‌دیگر اشتباه بگیرد؛ اما نویسنده‌ی گرامی، حدس‌زدن و توضیح‌دادن در این‌باره کمک چندانی به بهبود رمان شما نمی‌کند. پیشنهاد بنده این است به جای نوشتن متنی برای ابتدای داستان و اثبات متنفاو‌ت‌بودن آن دو، شخصیت‌پردازی خود را دقیق‌تر کنید تا خواننده بدون خواندن توضیحات پست اول، به سادگی به تمایز آتنا و تانیا پی ببرد. (از جمله خصوصیات ظاهری دقیق‌تر، رفتارها، تکیه‌کلام‌ها مانند شرافتاً که فقط مخصوص آتنا بود و نیز ویژگی اخلاقی متفاوت).
    تانیا شخصیتی خشن دارد و این از بدو ورود او به داستان مشخص است. اگرچه این ورود آن‌قدرها که باید تاثیر خود را در ذهن خواننده نمی‌گذارد ( به دلیل ورود نابه‌جا و توصیفات اندک)؛ اما باز هم خواننده تا اندازه‌ای شخصیت او را می‌شناساند. با این حال در رابـ ـطه با آتنا، همین شخصیت‌پردازی اندک نیز صورت نگرفته است.
    شاید از نظر شما آتنا شخصیت اصلی رمان‌تان باشد؛ اما موضوع این است که او بیش‌تر با بزرگ‌نمایی خانواده‌ی خود رنگ می‌گیرد. برای مثال مشکلات میان ثنا و آرین یا درگیری میان ایمان، حلما و نگار. در حقیقت شما از آتنا بی‌اندازه سخن می‌گویید؛ با این وجود که در عین حال از او هیچ حرفی به میان نمی‌آورید. بخش‌های مربوط به این شخصیت در مسابقه‌ی فوتبال و روابط دیگر اعضای خانواده‌ش خلاصه می‌شود، در حالی که از ذهنیت و احساسات خود او هیچ سخنی نمی‌گویید.
    نویسنده‌ی عزیز، شخصیت‌پردازی نیازمند توصیفات فراوان احساسات و دغدغه‌های هر فرد است. شما آن‌ها را خلق کرده‌اید؛ بنابراین بیان نوع رفتارشان و تفاوت آن‌ها با دیگری تنها به عهده‌ی خودتان است. به نظر شما، زمانی که هیچ توضیحی از ذهنیت تانیا نسبت به باراد نمی‌دهید، خواننده چه‌طور می‌تواند در شرایط گوناگون با او همردی کند؟ زمانی که بدون هیچ پیش‌زمینه یا بیان احساسات آتنا، ناگاه بیان می‌کنید خود را در حالی می‌یابد که به رامین علاقه‌مند شده است؛ به طور حتم نباید انتظار داشته باشید مخاطب با شخصیت‌های‌تان خو بگیرد. او هیچ ذهنیتی از آن‌ها ندارد و صرفاً درگیر روابطی می‌شود که نمی‌داند آیا عشق در آن ریشه‌ای دوانده است یا خیر؟
    شاید با خود بگویید من قصد غافلگیرکردن مخاطب خود را دارم. بله؛ بنده نیز این را نقض نمی‌کنم؛ اما از نظر خودتان، اگر از کشمکش ذهن آتنا نسبت به رامین بگویید، هیجان رمان‌تان را دوچندان نخواهید کرد؟ چنان‌چه نمی‌خواهید خواننده به علاقه‌ای که او نسبت به رامین دارد مطمئن شود، کافی‌ست از جنگ ذهنی و روانی او بیش‌تر سخن بگویید. اگر خبرنگارها درباره‌ی آن‌ها شایعه‌پراکنی می‌کنند، به بی‌احساسی آتنا دامن نزنید و ذکر کنید او آن‌قدرها هم از پخش‌شدن این خبرها بدش نمی‌آید. با این که خود نیز نمی‌داند چه احساسی دارد. در غیر این صورت، خواننده زمانی که به احساس واقعی او پی می‌برد، متوجه می‌شود در سیر این رمان هیچ لذتی از خواندن نهایت احساسات یک دختر نبرده است. احساساتی که می‌تواند بسیار شیرین‌تر بیان شود. نیازی نیست مستقیماً به احساس رامین نیز اشاره کنید. بگذارید افکار او برای خواننده سوال ایجاد کند. این‌گونه زمانی که از علاقه‌ی او مطمئن می‌شود، بیش‌تر با آتنا همدردی می‌کند.
    این توضیحات درباره‌ی تانیا و باراد نیز صادق است. شما در آخرین صفحه از رمان خود به علاقه‌ی این دو زوج اشاره کرده‌اید؛ در حالی که در طول داستان ذره‌ای از دغدغه‌های شخصی هیچ کدامشان سخن نگفته‌اید. با این روال، چه‌گونه می‌خواهید شخصیت اصلی، محبوب، منفور و فرعی را از یک‌دیگر جدا کنید؟ وقتی که به بیان کلیات پرداخته و وصف جزئیات را کنار گذاشته‌اید؟
    زمانی که اشخاص خود را به سرعت وارد رمان می‌کنید و بدون پردازش هر کدام به سراغ دیگری می‌روید، خواننده تا بخواهد نفر قبلی را به ذهن بسپارد، شخصیت جدید وارد سیر می‌شود و به دلیل توضیحات اندک، تا پایان رمان شخصیت‌ها را با یکدیگر اشتباه می‌گیرد.
    پیشنهاد بنده در این مورد، زمینه‌سازی برای ورود هر شخصیت است. برای مثال زمانی که از تانیا سخن می‌گویید، یک توضیح کلی و مختصر درباره‌ی خانواده‌ی قائم‌مقامی‌ها نیز شرح دهید. همان‌طور که می‌دانید، قوانین این خاندان مفصل و بسیار است و اگر بخواهید به صورت پراکنده و کوتاه در هر گوشه و کناری از رمان به آن اشاره کنید، نمی‌توانید آن‌طور که باید این قوانین را در ذهن مخاطب جای دهید. پیشنهاد می‌کنم پس از ورود تانیا به این خاندان، بلافاصله از وظیفه و جایگاه هر فرد سخن بگویید. جایگاه افرادی همچون علی‌رضا، آرش، باران و بسیاری از شخصیت‌های دیگر که ناگاه وارد سیر شدند و در نهایت نیز آن‌طور که انتظار می‌رفت جا نیفتادند. سپس رفته‌رفته این توضیحات را گسترش دهید و با تکرار قوانین، رسم و رسومات قائم‌مقامی‌ها را دقیق و منسجم‌تر بیان کنید تا در ذهن بماند.
    ببینید، شما از ثریا تنها در دیالوگ‌های دیگران نام بـرده‌اید و زمانی که از رسم و رسومات ازدواج او و هادود می‌گویید، خواانده درست نمی‌داند درباره‌ی چه کسی سخن می‌گویید؛ زیرا هرگز به طور مستقیم به او اشاره نکرده‌اید. اگر می‌خواهید خوی جنایتکار این خاندان را بهتر به تصویر بکشید، نیاز است جرم‌های آن‌ها را باز کنید و مواردی را مفصل‌تر شرح دهید. زمانی که ثریا را ناگاه در روز عروسی‌اش وارد سیر می‌کنید و از تنفر و رفتار ناشایست تانیا با او می‌گویید، خواننده هنوز نمی‌تواند به علت این رابـ ـطه‌ی خشن و عجیب میان مادر و دختر پی ببرد، زیرا شما هیچ توضیحی از روابط میان آن‌ها نداده‌اید.
    پیشنهاد می‌دهم توضیحات را از قالب دیالوگ خارج و آن‌ها به صورت مونولوگ به خواننده تفهمیم کنید. این‌گونه از سردرگمی احتمالی او نیز جلوگیری خواهید کرد.
    نویسنده‌ی عزیز، پیش از هر کار نیاز است قدرت جمع‌بندی قلم خود را بالا ببرید و برای بست‌دادن صرفاً از علامت سه‌ستاره استفاده نکنید. برای پرش از مکانی به مکان یا زمانی به زمان دیگر می‌توانید از این روش بهره بگیرید؛ اما همان‌طور که ذکر شد، شما در قسمت‌هایی پرش زمانی دارید که هیچ ضرورتی ندارد از آن استفاده کنید. (مثال‌ها پیش از این ذکر شده است).
    برای جلوگیری از این کار کافی‌ست بتوانید اتفاقاتی را کنار هم بچنید که با یک‌دیگر ارتباط دارند، حتی اگر به شخصیت‌های مختلف مربوط می‌شوند. اگر از ذهنیت آتنا نسبت به رابـ ـطه‌ی ثنا و آرین می‌نویسید، با پرش زمانی به توصیف زندگی آن دو مشغول نشوید. در این‌جا می‌توانید همان‌طور که از افکار آتنا در رابـ ـطه با نزاع میان آن دو سخن می‌گویید، رفته‌رفته از فکر او خارج شوید و داستان را آرام به سمتی بکشانید که خواننده ناخودآگاه دریابد از عمق افکار آتنا، وارد زندگی آرین و ثنا شده است. این‌گونه به راحتی می‌توانید قالب رمان خود را حفظ کنید.
    این پراکنده‌گویی، به خوبی در قسمتی مشاهده می‌شود که شما در میان معرفی دو شخصیت اصلی خود، از مشکلات خانوادگی ثنا و آرین سخن گفتید. از نظر خودتان بهتر نبود این اختلافات را زمانی بیان کنید که تانیا، خانواده‌ی قائم‌مقامی، آتنا و خانواده‌ی آماردی را کاملاً به خواننده شناسانده باشید؟ آن‌گونه زمانی که به علت اختلاف آرین و ثنا اشاره می‌کنید، مخاطب به راحتی قادر است دسیسه‌های آن‌ها را درک کند؛ اما زمانی که چنین مطلبی را میان معرفی اولیه‌ی شخصیت‌های خود قرار می‌دهید، نه‌تنها سیرتان تعادل لازم را حفظ نمی‌کند؛ بلکه از سوی دیگر ذهن خواننده نیز شلوغ می‌شود و به تدریج رمان را کنار می‌گذارد.
    زمانی که سیر را با خلاصه‌گویی پیش می‌برید، به گونه‌ای‌ست که جمله‌ای را نصفه و نیمه رها کنید و از خواننده انتظار داشته باشید خودش مابقی ایده‌ی شما را حدس بزند. این موجب می‌شود که با وجود پایان‌یافتن این سیر، او همچنان با فضای رمانتان احساس غریبی کند. چرا که تک‌تک شخصیت‌ها، همچنان تازه‌وارد باقی مانده‌اند.
    نویسنده‌ی گرامی، نیازی نیست تک‌تک شخصیت‌ها را به دنبال هم وارد داستان کنید. با به‌کارگیری نکات ذکرشده به رمان‌تان قالب دهید و پرش زمانی خود را به حداقل برسانید. وقتتان را تنها روی به پایان رساندن سیر و بیان صحنه‌های کوتاه و گذرا نگذارید، آن را با توصیفات درآمیزید و کیفیت کارتان را بالا ببرید. حواستان باشد این یک فیلم سینمایی نیست که برای جمع‌‌بندی‌اش وقت محدودی داشته باشید؛ یا این که شخصیت‌ها مجبور باشند بیش‌تر اطلاعات داستان را با گفت‌وگو به مخاطب منتقل کنند. نیاز است درباره‌ی هر شخصیت به اندازه‌ی کافی توضیح دهید و سپس به سراغ دیگری بروید. حتی اگر قصد دارید همه را هم‌زمان با هم به رمان وارد کنید، حداقل از توصیف پراکنده‌ی آن‌ها بپرهیزید و مفصل درباره‌ی هرکدامشان توضیح دهید. (برای مثال آداب و رسوم قائم‌مقامی‌ها). سپس با تکرار، این توضیحات را در ذهن خواننده حک کنید. بنده به شما اطمینان می‌دهم این‌گونه دیگر نگران سردرگم‌شدن مخاطبین خود نیز نخواهید بود.
    از سوی دیگر شاید بهتر باشد برای ورود برخی شخصیت‌ها، از دید اشخاص دیگر بنویسید. برای مثال زمانی که حلما وارد تیم می‌شود، به جای این که روی حرکات او مانور دهید، او را از دید آتنا وصف کنید. این‌گونه فراوانی شخصیت‌هایتان نیز کم‌تر به چشم می‌آید. مانوردادن روی تک‌تک شخصیت‌ها در صورتی که از شخصیت‌پردازی دقیقی بهره نبرید، موجب می‌شود تمامی آن‌ها رفتاری شبیه به هم داشته باشند و از جایی که شما خواسته‌اید زندگی هر یک از آن‌ها را زیر ذره‌بین ببرید، این شباهت رفتاری افراد را با وضوح بیش‌تری به نمایش می‌گذارید.
    به عنوان مثال هنگامی که باران را در روز مصاحبه با خبرنگارها توصیف می‌کردید، اوصافتان هیچ تفاوتی با خصوصیات تانیا نداشت. (مدل راه رفتن، غرور، شیوه‌ی سخت گفتن و...) اگر این توصیفات را با یکدیگر مقایسه کنید، بهتر متوجه منظورم خواهید شد.
    از سوی دیگر، رابـ ـطه‌ی بین دو خانواده‌ی آماردی و قائم‌مقامی، در اواخر پست هشتاد و هشت تا حدودی مشخص می‌شود؛ اما این در حالی‌ست که رمان شما تنها کم‌تر از صد و پنجاه صفحه دارد و این نشان می‌دهد سیر تمام مدت حول مسائل فرعی می‌چرخیده است.
    شاید با خود بگویید این رمان جلد دومی هم دارد؛ اما در جوابتان باید بگویم، زمانی که اطلاعات این جلد به طور کامل در اختیار خواننده قرار نگرفته، شروع‌کردن جلد دوم نمی‌تواند آن‌طور که باید موثر واقع شود. مسائلی چون گذشته‌ی تانیا و آتنا باید در این جلد پاسخ داده می‌شد. (مقصود آن نیست که به راز هادود اشاره کنید! منظور ایجاد یک زمینه‌ی کلی برای شکل‌گیری ایده و همین‌طور ذهنیت مخاطب نسبت به موضوع انتخابی شاست). به عنوان مثال، شخصیت‌هایی همانند احسان و نگار باید نقش پررنگ‌تری می‌گرفت و خواننده باید حداقل تا قسمتی به ماجرای آتش‌سوزی پی می‌برد. یعنی توصیفات آن صحنه، احساسات تانیا در آن هنگام و شیوه‌ی نجاتش از آتش؛ چرا که شما در یک قسمت از رمان اشاره‌ی کوتاهی به این موضوع داشته‌اید که چه کسانی او را از آتش‌سوزی نجات داده‌اند.
    به طور کلی نیاز است برای معلول‌هایی که تا اکنون شرح داده‌اید، حداقل علتی را بیان کنید تا خواننده با ذهنی به سراغ جلد بعدی برود که بخواهد پاسخ سوال‌های جدیدتری را پیدا کند. نه این که همچنان برای هیچ‌کدام از اتفاقات ذکرشده در جلد قبل علتی نیافته باشد. به نظر خودتان او در انتهای این جلد از خود نمی‌پرسد؛ پس برای چه رمان را تا این‌جا خواندم وقتی قرار نبود حداقل پاسخ یکی از سوال‌هایم را پیدا کنم؟
    شما موضوعات را سربسته بیان می‌کنید و قصد دارید با سربسته بیان‌کردن در ذهن مخاطب چالش به وجود آورید. درست هنگامی که پس از هشتاد پست، سرانجام به ماجرای آتش و کابوس‌های تانیا اشاره کردید؛ اما به همان سرعت از آن گذشتید و باز هم توصیف احساسات او را نادیده گرفتید. به نظر خودتان بهتر نبود اگر تعداد این کابوس‌ها را افزایش می‌دادید؟ یا به جای ذکرکردن این که او از گذشته‌ی خود متنفر است، کمی این تنفر را شرح می‌دادید؟ عذابی را که گریبانگیرش شده با دقت بیش‌تری توصیف می‌کردید و خواننده را با شخصیت او خو می‌دادید؟ این در مورد آتنا و دیگر اشخاص نیز صدق می‌کند. زمانی که جریان احسان و گذشته‌ی او را به میان می‌کشید، نیاز است این وقایع را دقیق وصف کنید تا خواننده احساسات دختر جوانی به سن آتنا را با دل و جان درک کند؛ اما شما تنها به این اشاره کردید که احسان بنا به دلایلی منطقی او را رها کرده و آتنا غمگین و افسرده شده است. آیا به نظر خودتان چنین وصفی کافی‌ست تا حال و روز یک دختر جوان را به تصویر بکشد؟
    سربسته‌بیان‌کردن موضوعات باعث می‌شود خواننده زمانی به ارتباط بین علی‌رضا، آرین و رامین پی ببرد که شما برای اولین‌بار جایگاه آماردی‌ها را در تیم فوتبال مشخص می‌کنید. در صورتی که این به اواخر رمان مربوط می‌شود و پیش از آن تنها با اسم شخصیت‌ها سروکار داشته‌ایم. از این‌رو نیاز است دوستان و هم‌تیمی‌های آتنا و همچنین جایگاه دیگر اعضای فوتبال یا برادران آتنا را صریح‌تر به اطلاع برسانید.
    موارد بسیاری وجود دارد که برای سریع‌تر جلوبردن سیر از بیان آن‌ها گذشته بودید؛ همچون زمانی که آرش و امیر پی‌گیر ماجرای الکس بودند و تانیا چنین موردی را حدس زده بود. آیا در این‌جا بهتر نبود کمی از موشکافی‌ها و رفتار جاسوسانه‌ی تانیا می‌گفتید تا اخلاق او را بیش‌تر به خواننده بشناسانید؟ این که تانیا چه‌طور به نقشه‌ی آن‌ها پی برد؟ یا او با چه کسانی در ارتباط بود که آن‌قدر در مقابل قائم‌مقامی‌ها از خود مطمئن به نظر می‌رسید؟
    زمانی که باران را دستگیر کردند، چه‌طور این اتفاقات افتاد؟ شما هیچ توضیحی در این‌باره نداده و مثل بسیاری از اتفاقات دیگر صحنه‌سازی زمان دستگیری او را به ذهن خواننده سپرده بودید. (اعم از حالات او در زمان دستگیری، مضطرب بود؟ بی‌خیال بود، یا...)
    نویسنده‌ی عزیز، توصیفات همانند ریتمی هستند که به فضای رمان‌تان آوا و جان می‌بخشد. اگر دقت کنید، بیش‌تر نقد بنده نیز همین موضوع را دنبال می‌کند. برخی از توصیفات را پشت سر هم بیان کرده‌اید و همان‌طور که می‌دانید این روش به خواننده اجازه‌ی تثبیت این اوصاف را نمی‌دهد. برای مثال زمانی که خانه‌ی آتنا را وصف می‌کنید، تمام اجزای خانه‌ی او را پشت سر هم بیان کرده‌اید. شما در توصیف خانه‌ی او اشاره داشتید وسایل ورزشی خود را در آشپرخانه گذاشته است. این می‌تواند نکته‌ی جالبی باشد؛ اما مطمئن باشید عده‌ی زیادی از افراد به علت توصیفات پشت سر هم، متوجه این نکته نشده و اگر هم شده باشند، به علت عدم تکرار، آن را به ذهن نسپرده‌اند.
    به این مثال‌ها در توصیف حالات شخصیت‌های خود دقت کنید:
    آتنا به شدت استرس داشت.
    الکس به شدت از حضور تانیا در خانه‌اش ترسیده بود.
    او با ترس به تانیا نگاه می‌کرد.
    الکس با استرس توام با ترس گفت.
    نویسنده‌ی عزیز، به نظر خودتان بیان واژه‌ی ترس و استرس، به تنهایی قادر است حالات دقیق یک شخصیت را شرح دهد؟ یا این که خواننده مجبور است بار دیگر با خلاقیت ذهن خود رفتار هر یک را تصور کند؟
    من در اغلب نقدهای خود پیشنهاد می‌دهم به جای تاکید بر واژه‌ها، بر بیان رفتارهای هر فرد وقت بگذارید. یعنی به جای این که بگویید استرس توام با ترس، اشاره کنید رنگ آن فرد پریده بود یا بدنش می‌لرزید. اگر می‌خواهید بگویید شخصی خجالت کشید، واژه‌ی خجالت‌زده را به کار نبردید. سعی کنید حالات او را به تصویر بکشید. آیا گونه‌هایش گل انداخت؟ صورتش گر گرفت یا...
    شما به ندرت از بیان حالات اشخاص حرف می‌زنید و این کافی‌ست تا شخصیت‌پردازی‌تان ضعیف جلوه کند. این‌گونه خوانندگان آن‌طور که لازم است با شخصیت‌ها آشنا نمی‌شوند و آن‌چنان که انتظار می‌رود تحت تاثیر اتفاقات رمان قرار نمی‌گیرند.
    به عنوان مثال، زمانی که امیر و تانیا پس از سال‌ها یک‌دیگر را دیدند، تنها در جایشان ایستادند و به یک‌دیگر خیره نگریستند؟ آیا تانیا از دیدن امیر جا نخورد؟ اگر جا خورد، این تعجب را چه‌گونه بروز داد؟
    یا هنگامی که تانیا و خانواده‌اش با یک‌دیگر روبه‌رو شدند، چه‌طور سعی کردند یک‌دیگر را نادیده بگیرند؟ تانیا از این بازگشت چه حالی داشت؟ آیا نیاز نبود در این‌جا دغدغه‌های او را صریح‌تر بیان کنید؟ چراکه شما تنها به لفظ نفرت و تنفر اشاره کرده‌اید. زمانی که وارد عمارتی شد که سال‌ها از آن فاصله گرفته بود، آیا به یاد خاطرات کابوس‌مانند خود نیفتاد؟
    به طور حتم این‌ها توصیفاتی هستند که انسجام کارتان را بالا می‌بردند و شما آن‌قدرها برایشان وقت نگذاشته بودید؛ بلکه تنها به میان مسائل حاشیه‌ای همچون ماجرای تانیا و امیر، تیم فوتبال، ثنا و ایمان و... پرداخته بودید.
    باز هم می‌گویم، برای سرعت‌دادن به رمان عجله نداشته باشید. این توصیفات هستند که به سیر شما ریتم می‌دهد و اگر فراموش شوند، درست مانند آن است که به صدای خواننده‌ای بدون موسیقی گوش دهید. در حالی که اگر این موسیقی نیز با آن همراه شود، به یقین تاثیر دوچندانی را روی مخاطب خود می‌گذارد.
    در حقیقت همین عدم توصیفات است که ژانر عاشقانه را در رمان شما کم‌رنگ می‌کند. زمانی که شما بیش‌تر وقت خود را روی جلوبردن یا اتمام رمان می‌گذارید و توجهی به توصیف ریز‌ه‌کاری‌ها ندارید، احساسات هر شخصیت را به خوبی به خواننده منتقل نمی‌کنید. اگر صرفاً بگویید دو نفر عاشق هم شده‌اند در حالی که در طول داستان هیچ اشاره‌ای به احساساتشان نکرده‌اید، چه‌طور می‌شود ژانر عاشقانه را برای رمان خود برگزینید؟ آن هم زمانی که بیش‌تر به مسائل جنایی یا ورزشی پرداخته‌اید؟
    نویسنده‌ی گرامی، شما در توصیفات مکان بهتر عمل کرده‌‌اید؛ با این حال در وصف احساسات، حالات و تفاوت‌های شخصیتی وقت کم‌تری گذاشته‌اید. اگرچه توصیفتات مکان نیز در خصوص عمارت قائم‌مقامی‌ها یا دیگر مکان‌های مذکور در رمان می‌توانست بهتر شکل بگیرد؛ اما فقدانش آن‌چنان به چشم نمی‌آمد؛ چرا که عدم وجود توصیف شخصیت‌ها در مقابل آن بسیار پررنگ‌تر بود.
    اگرچه در این بین مسئله‌ی دیگری نیز وجود دارد و آن توصیفات سال ۱۴۳۰ می‌باشد. به نظر خودتان، آیا پس از گذشت سی سال، سبک زندگی انسان‌ها تنها در حد به‌کارگیری چند ربات در خانه‌ها تغییر می‌کند؟ به شما اطمینان می‌دهم هم‌اکنون نیز در برخی خانه‌ها این امکانات مشاهده می‌شود و استفاده از آن در عمارت قائم‌مقامی‌ها آن‌چنان دور از ذهن به نظر نمی‌رسد که البته شما به همین یک مورد نیز تنها یک‌بار اشاره کرده بودید. به طور حتم در سی سال دیگر، تکنولوژی بسیار پیشرفته‌تر خواهد شد. در صورتی که این پیشرفت هیچ رنگی در رمان شما ندارد. در حقیقت زمان این داستان، درست مانند زندگی روزمره‌ی امروزه توصیف است؛ بنابراین شرط اصلاح آن، تحقیق بیش‌تر، خلاقیت‌های ذهنی گسترده و همچنین تکرار توصیفات ذکرشده است.

    پس از نقد ارکان بیرونی و درونی رمان شما، نیاز است به برخی از اشکالات نگارشی اشاره کنیم؛ چرا که اصلاح آن‌ها به قلم‌تان کمک شایانی خواهد کرد.
    در کلام اول باید ذکر کنم نیاز است زبان دیالوگ‌های‌تان را یکی کنید. زمانی که شخصیت‌های شما با یک‌دیگر فارسی صحبت می‌کنند، نیازی نیست آن را تغییر دهید و به زبان دیگری حرف‌های‌شان را تایپ کنید.
    لطفاً به این مثال‌ها دقت کنید:
    امیر لبخندی زد و گفت:
    - !Wow
    یا:
    دوباره به امیر نگاه کرد:
    - !come on
    لازم به ذکر می‌باشد تغییر زبان در دیالوگ‌ها صحیح نیست و این به کرات در رمان شما دیده می‌شود؛ بنابراین نیاز است آن‌ها را تغییر دهید.
    چند مورد دیگر از مشکلات نگارشی که لازم می‌دانم به آن‌ها اشاره کنم عبارتند از:
    ناچاراً پاسخ داد: به ناچار پاسخ داد
    درب ورودی: در ورودی
    خانوادت: خانواده‌ت
    نیوفتاده: نیفتاده
    بیوفته: بیفته
    در میان سالن غذاخوری یک میز ده‌نفره حضور داشت.
    مورد اول: حضور داشتن فعلی‌ست که برای موجود زنده به کار می‌رود و استفاده از آن برای اشیاء و وسیله صحیح نیست.
    مورد دوم، استفاده‌ی نامناسب از (در میان) است.
    جمله‌ی پیشنهادی:
    در مرکز سالن غذاخوری، یک میز ده‌نفره قرار گرفته بود.
    وسایل‌هایش: وسایل
    چرا که وسایل، خود جمع وسیله ا‌ست.
    بمی‌ره، بمی‌رد: بمیره، بمیرد
    نویسنده‌‌ی گرامی، در کلام آخر باید متذکر شوم طبق قوانین سایت، باید از بوسیدن و در آغـ*ـوش‌کشیدن‌های غیر شرعی خودداری کنید و به همین دلیل لازم است برخی از قسمت‌های رمان خود را تغییر دهید.
    امیدوارم که نقد بنده برای بهبود کارتان موثر واقع شود.
    با احترام و آرزوی موفقیت
    e1y3_y8qd_8a2p_شورای_نقد_انجمن_نگاه_دانلود.jpg
     

    matina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/05
    ارسالی ها
    475
    امتیاز واکنش
    6,412
    امتیاز
    626
    سن
    22
    محل سکونت
    تهران
    سلام
    ممنونم از نقدتون. واقعا موشکافانه و مشخصا تاثیر گذار بود.
    بیشتر نقد در مورد توصیفات بود که حتما شدید روشون کار می‌کنم. شروع رمان هم تغییر می‌دم. یا سکانسی از آینده و یا کابوس تانیا. تکنولوژی رو هم اضافه می‌کنم و سبک زندگی کلی جامعه رو تغییر می‌دم. همینطور این که با بیان احساسات و توضیح بیشتر در مورد رسومات ژانر ها رو تثبیت می‌کنم و ژانر جنایی هم اضافه می‌کنم.
    خلاصه هم کاملا تغییر می‌دم. ویرایشات تموم بشه مرحله آخر اون کار رو انجام می‌دم.
    در مورد اسم رمان شاید تا حدودی حدس زده باشید این اسم چه ربطی به داستان داره ولی خب داستانش کمی متفاوته. از اون جایی که اسم جلد دوم قرار "تعویض: راز سر به مهر" باشه ( شاید هم عبارت دیگر. اما فرم به این صورت.) از همین هم برای جلد اول استفاده کنم؟ یعنی اسم باشه "تعویض:.......".
    جلد هم اگر امکانش هست و می‌شه تغییر داد ایده در موردش دارم. تصویر کاملا سیاه پس زمینه. توپ فوتبال. تیری که از وسط توپ رد شده توپ رو ترکونده و دودش از یک طرف و خودش هم از طرف دیگه مشخصه. "با نظر خود طراح بهتر می‌شه:)"
    استفاده از لغات انگلیسی توی مکالمات عادی فعلی هم وجود داره. حالا شما سی‌سال دیگه رو در نظر بگیرید و این‌که خانواده قائم‌مقامی توی کالیفرنیا هم زندگی می‌کنن و تانیا سال‌ها اون‌جا بوده. فکر کنم این مسئله با اضافه شدن توصیفات حل بشه.
    در مورد تذکر آخرتون هم متوجه نشدم؟ تمام مسائل این چنینی باید حذف بشن؟ اگر مقدور به گفتن نیستید خصوصی بهتون پیام بدم تا دقیق بدونم چیکار باید بکنم.
    باز هم ممنونم از وقتی که گذاشتید☺️
     

    "Maein"

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/10/26
    ارسالی ها
    1,060
    امتیاز واکنش
    3,862
    امتیاز
    560
    سن
    21
    محل سکونت
    تهران
    سلام
    خواهش می‌کنم.
    درسته که استفاده از لغات انگلیسی در زندگی روزمره وجود داره؛ اما منظور من استفاده‌نکردن از اون‌ها در متن رمان نیست، بهتره همون‌ها رو به فارسی تایپ کنید و انگلیسی تایپ نشه.

    اگه قراره مجموعه‌ی رمان‌هاتون عنوان داشته باشه، توضیحاتم برای تعویض همونه. این‌بار خواننده با عنوان کلی روبه‌رو میشه و نام کلی هم باید همون ویژگی‌ها رو داشته باشه که در نقد هم ذکر شد.
    ببینید، تعویض به خودی خود تاثیر چندانی در جذب مخاطب نداره. حالا فکر کنید عنوان کلی مجموعه‌ی رمان شما بشه که خواننده هم اول با دیدن اون تک‌تک جلدها رو قضاوت می‌کنه. شاید اگه از معادل معنایی یا ترکیب‌های دیگه‌ای استفاده کنید تاثیر بیش‌تری بذاره.
    می‌تونید کلمات رو از دل رمانتون استخراج کنید و با کنار هم قراردادن اون‌ها ترکیب‌های جدیدتری بسازید. می‌تونید همین تعویض رو کمی آب و تاب بدید تا در یک نگاه توی ذهن مخاطب گره ایجاد کنه.

    در مورد نکته‌ی آخر هم اگه توضیحات اول هر تاپیک رمان رو خونده باشید، برای نویسنده‌ها توضیح داده شده. باز هم اگه مشکل حل نشد در خدمتم.
     

    matina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/05
    ارسالی ها
    475
    امتیاز واکنش
    6,412
    امتیاز
    626
    سن
    22
    محل سکونت
    تهران
    ممنونم.
    باید برای تعویض نام رمان خیلی فکر کنم چون پیدا کردن اسم سخته.
    و این‌که می‌تونم جلد رو عوض کنم؟
     

    "Maein"

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/10/26
    ارسالی ها
    1,060
    امتیاز واکنش
    3,862
    امتیاز
    560
    سن
    21
    محل سکونت
    تهران
    خواهش می‌کنم.
    بله؛ جلد لازمه عوض بشه. لطفاً به تطابقش با ژانرها دقت کنید.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا