نقد رمان معرفی و نقد رمان جفت هفت | Reyhun کاربر انجمن نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع Reyhun
  • بازدیدها 422
  • پاسخ ها 4
  • تاریخ شروع

Reyhun

کاربر انجمن نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/01/07
ارسالی ها
289
امتیاز واکنش
3,844
امتیاز
597
محل سکونت
میان انبوه احساس:)
«بنام خدا»

نام رمان: جفت هفت
نام نویسنده: Reyhun (ریحانه السادات خسروی) | کاربر انجمن نگاه دانلود
ژانر :عاشقانه، اجتماعی
نام ناظر:@آرمیـbzـتا

خلاصه داستان:
می گویند، دیدار های اجباری، کار سرنوشت است. گویی دستش را دراز کرده، تو را در چنگ‌هایش گرفته و می خواهد از بیراهه ای که در آن گیرافتادی بیرون بکشد؛ و تو را به سمت معشوق هل دهد! برایت یک شانس اجباری مهیا کند و تو بمانی با سن و سال کمت... اسمش را هر چه می خواهی بگذار! روایت، حکایت، قصه، داستان، رمان، چرندیات...! اما من می گویم مهربانوی قصه، حرفی بیش از عاشق شدن در سـ*ـینه دارد. نوجوانی دروغین را می بیند؛ عاشق می شود؛ عاشق می کند. حقایق را نادیده می گیرد و با سرنوشت، جدالی را آغاز می کند. غافل از این که بهانه این جدال را، عشق را، معشوق را، خودِ سرنوشت مهیا کرده است! حالا، جدال سرنوشت با خودش؟ آوین بانو جان، مانند همیشه، امیدوار باش! عشاق اگر به یکدیگر هم نرسند؛ پایان خوشی دارند...

منتظر نقد و نظر شما هستم!:)
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • *Elena*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/16
    ارسالی ها
    656
    امتیاز واکنش
    7,488
    امتیاز
    571
    محل سکونت
    زیر سایه خدا
    به نام خدا


    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده
    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم
    -تند تند پست بزار
    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن
    و...........

    برای درخواست نقد توسط "شورای نقد انجمن نگاه دانلود" می توانید به تاپیک زیر مراجه نمایید:
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید:
    نقد کده

    8a2p_شورای_نقد_انجمن_نگاه_دانلود.jpg
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    "Maein"

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/10/26
    ارسالی ها
    1,060
    امتیاز واکنش
    3,862
    امتیاز
    560
    سن
    21
    محل سکونت
    تهران
    به نام خالق قلم
    نقد رمان جفت‌هفت


    ضمن تشکر از شما نویسنده‌ی عزیز جهت انتقادپذیریتان، نقد خود را آغاز می‌کنم.
    نویسنده‌ی عزیز، بگذارید همین ابتدا برای انتخاب نام جذاب رمانتان به شما تبریک بگویم. می‌توان گفت نام انتخابی شما، دارای ملاک های خوب اعم از ایجاد ابهام، جذابیت و اثرگذاری می‌باشد، اما نویسنده‌ی گرامی، زمانی که نام انتخابی شما تا این اندازه در جذب مخاطب موفق است، نیاز دارد محتوایی متناسب با خود را دربر بگیرد.
    نام جفت‌هفت، تداعی‌کننده‌ی فضایی رمزآلود و معمایی است. با این تفاوت که ژانر رمان شما عاشقانه و اجتماعی می‌باشد و محتوا به اندازه‌ی اسم، آن حس پر از رمز و راز را به مخاطب منتقل نمی‌کند.
    تناسب ژانر و نام از اهمیت بسیاری برخوردار است. چرا که نام اولین رکنی است که خواننده را به سمت یک اثر می‌کشد و طرفداران مخصوص به خود را جذب می‌کند.
    فرض کنید افرادی به رمان شما جذب شوند که علاقه‌ی چندانی به دو ژانر انتخابیتان ندارند و تنها با قضاوت نام به سمت رمان شما کشیده شده‌اند. آن‌وقت زمانی که می‌بینند محتوا آن چیزی که انتظارش را داشته‌اند نیست، رفته‌رفته خواندن را کنار می‌گذارند.
    با این حال جایی برای نگرانی وجود ندارد؛ زیرا نام انتخابی شما از هر نظر بی‌نقص است و می‌توانیم این ایراد کوچک را نیز با کمک یک‌دیگر رفع نماییم.
    به نظر خودتان، اگر کمی حال و هوای رمان خود را معماگونه کنید، این تناسب برقرار نخواهد شد؟
    اگر پاسختان مثبت است، چند ایده طرح کنید. ابهام‌ها را در ذهن خود بچینید و از آن‌ها موضوعی معمایی و رازآلود استخراج کنید. برای گذشته‌ی شخصیت‌هایتان داستان‌پردازی و مدام خواننده‌هایتان را در فهمیدن پاسخ سوال‌هایشان دچار تردید کنید. اگرچه شما چنین قصدی داشتید و این شیوه را در بیان اختلاف چهل‌ساله‌ی محمود و پدربزرگ آوین به کار بـرده بودید، اما نکته‌ای در این میان وجود داشت که باید کمی بیش‌تر به آن دقت می‌کردید.
    بگذارید ابتدا از سیر رمانتان سخن بگویم تا رفته‌رفته این نکته را دریابیم.
    از نظر شما یک سیر بی‌نقص چه ویژگی‌هایی دارد و سیری که فراز و فرود به‌جا و دقیقی داشته باشد، نیازمند رعایت چه نکاتی است؟
    بی‌شک، سیری مورد تحسین واقع می‌شود که ایده، شروعی جذاب، روندی متعادل و پایانی دور از انتظار و حدس داشته باشد.
    از جایی که رمان شما هنوز به اتمام نرسیده است، بیایید مورد آخر را کنار بگذاریم و ابتدا اولین آن را به نقد بکشیم.
    از آن‌جا که نام شما بکر و جدید است، یک ایده‌ی بکر هم می‌طلبد.
    داستان دختری که برای یاددادن موسیقی به یک عمارت می‌رود و آن‌جا با پسری آشنا می‌شود که یحتمل در پایان رمان شما زندگی خوشی را کنار یک‌دیگر رقم می‌زنند، ایده‌ای نیست که نتوان مشابهش را در جایی یافت، اما جالب این‌جاست که برخی از نویسنده‌ها می‌توانند از تکراری‌ترین موضوعات، رمانی جدید و خواندنی خلق کنند. لازم به ذکر است که قلم شما نیز چنین توانایی را داراست و با رعایت نکات ذکرشده می‌توانید ایده‌ی خود را به داستانی مهیج و جذاب‌تر تبدیل نماید.
    شاید از خود بپرسید لازمه‌ی این کار چیست؟
    نویسنده‌ی عزیز، لازمه‌ی آفریدن نگـاه دانلـود بی‌نقص از موضوعی ساده، رعایت نکاتی است که همچنین موجب می‌شود خوانندگان بیش‌تری را هم به خود جذب کند.
    مورد اول، نام رمان است که در انتخاب آن موفق بوده‌اید. مورد دوم که بعد از نام از اهمیت زیادی برخوردار است، جلد می‌باشد که البته شما هنوز برای رمانتان جلدی برنگزیده‌اید. شایان ذکر است که جلد شما، حتما باید با نام و محتوای رمانتان سازگاری داشته باشد. باید ژانر را به خواننده برساند و او را به این که با چه نوع داستانی روبه‌روست آگاه کند.
    مورد بعدی، خلاصه‌ای است که مخاطب در ابتدا با آن مواجه می‌شود. خلاصه باید گره ایجاد کند، ابهام داشته باشد و در عین حال اطلاعات بدهد. البته نه آن‌قدر که همه‌چیز برملا شود و خواننده دیگر اشتیاقی برای خواندن نداشته باشد. این اطلاعات باید در عین کامل بودن، مبهم باشند. یعنی اگر اشاره می‌کنید آوین در خانواده‌ای متولد شده است که از لحاظ اعتقادی با یک‌دیگر اختلاف دارند، نیازی نیست ریشه‌ی این اختلاف را بازگو کنید. برای مثال می‌توانید در خلاصه‌ی خود از دختری بگویید که پدربزرگی متعصب دارد و هرگز نمی‌تواند رفتارهای عجیب او را درک کند. حال خلاصه‌تان این پرسش را در ذهن مخاطب برمی‌انگیزید که علت این رفتارها چیست و چه رازی پشت زندگی آن پیرمرد پنهان شده است؟
    به یاد داشته باشید که خلاصه نباید مقدمه‌وار باشد و این نقصی است که در رمان شما دیده می‌شود. هر خواننده‌ای تمایل دارد قبل از خواندن یک اثر، بتواند چکیده‌ای از داستان کلی را در ذهن ثبت کند تا برای ادامه دادن یا ندادن آن تصمیم بگیرد. به هر میزان که خلاصه‌ی شما نتواند اطلاعی از محتوای کلی بدهد، به همان مقدار هم نمی‌تواند مخاطب مربوطه را جذب کند.
    نکته ی سوم، شروع رمان شماست.
    نویسنده‌ی گرامی، زمانی که مخاطب از نام، جلد و در نهایت خلاصه‌تان می‌گذرد، تنها شروع شماست که او را برای ادامه‌ی خواندن مصمم می‌کند. زمانی که خواننده با شروعی مواجه می‌شود که در سایر رمان‌ها نیز به آن برخورده است، دیگر دلیلی نمی‌بیند تا به آن ادامه دهد. این‌گونه اگر محتوای رمانتان هم جدید و تازه باشد، کسی متوجه آن نمی‌شود.
    به یاد داشته باشید که شروع باید آن‌قدر منحصر به فرد باشد که خواننده را از همان ابتدا به دام بیندازد تا مشتاق باشد خطوط را یکی پس از دیگری پشت سر بگذارد تا به انتها برسد.
    برای مثال شما می‌توانید در شروع یک ابهام را مطرح کنید. ابهامی که در گذشته رقم می‌خورد و زمینه‌ای می‌شود برای اختلاف چهل‌ساله‌ای که می‌خواهید در ادامه‌ی رمانتان به آن پروبال دهید.
    می‌توانید رمان را با یک درگیری شروع کنید. به آن آب‌وتاب دهید، از احساسات شخصیت‌ها بگویید و بعد به زمان حال بیایید و روزگار دختر جوانی را شرح دهید که گویی قرار است قربانی آن اختلافات شود.
    یا حتی می‌توانید در ابتدا از احساسات دختری بگویید که با پدربزرگ خود اختلاف عقیده دارد. این مسئله چیزی است که بسیاری از نوجوان‌های کنونی درکش می‌کنند و وقتی در خطوط اول رمانتان با آن مواجه شوند، برای ادامه‌ی دادن حوصله به خرج می‌دهند.
    مورد بعدی که می‌تواند در حرفه‌ای‌ترشدن اثر شما تاثیر به‌سزایی داشته باشد، تعادل در سیر رمان و فراز و فرودهای به‌جاست.
    رمان شما، با دختری آغاز شد که به موسیقی علاقه‌ی زیادی داشت و مادر و پدرش نیز او را حمایت می‌کردند. در این میان، پدربزرگ او مخالف بود و با این حال او را به عمارتی فرستاد که گویی رابـ ـطه‌ای با گذشته‌شان داشت.
    نویسنده‌ی گرامی، همان‌طور که مشاهده می‌کنید، رمان شما تا این جای کار وقایع فراوانی را درمی‌گیرد، با این که تعداد پست‌های شما از سی هم کم‌تر است.
    این تنها بیان می‌کند که سیر رمان، سیری است که شاید اندکی تند پیش می‌رود.
    آیا به نظر خودتان بهتر نبود اگر ورود آوین به عمارت را کمی با تاخیر پیش می‌کشیدید؟ یا این که درباره‌ی عقاید آوین و خانواده‌ش با پدربزرگشان بیش‌تر توضیح می‌دادید. از احساسات آن دختر می‌گفتید و روزهایی که در تنهایی خویش با موسیقی سر می‌کند. از اخلاق و رفتارهای عجیب پدربزرگ او و اطمینان آوین از این که وی رازی را پنهان می‌کند. رمزآلودبودن کارهای آن مرد را شرح دهید و بعد از گذر چند پست بگویید پدربزرگ، ناگهان تصمیم گرفته است آوین را به عمارت مکارچی‌ها بفرستد. این خود برای خواننده سوالی ایجاد می‌کند که چرا آن پیرمرد بی‌دلیل چنین تصمیمی را گرفته است؟ چه دلیلی ممکن است باعث شده باشد تا او با وجود اعتقاداتش راضی به این امر بشود؟
    اولین ملاقات آوین را با پسران مکارچی واضح‌تر بیان کنید. از ادامه‌دادن به گفت‌وگوها یا بیان اتفاقات بیش‌تر نهراسید؛ زیرا این‌ها تنها زمانی سیر را تند خواهند کرد که بی‌هدف بیان شوند، اما هنگامی که آوین برای اولین‌بار به ملاقات مکارچی‌ها می‌رود، قسمتی است که نباید بدون صحنه‌سازی و داستان‌پردازی مناسب رها شود. به آن ادامه دهید و به‌گونه‌ای بیانش کنید تا خواننده بتواند هم‌گام با آوین دو شخصیت جدید را بشناسد. اگرچه این وضوح، تا مقدار زیادی هم به توصیفات شما بستگی دارد که کمی بعد به آن می‌پردازیم.
    به داستان هدف مشخصی بدهید تا همه‌چیز هم‌گام با آن جلو برود و این نظم، سیر را نیز متعادل کند. جهش شما از اتفاقی به اتفاق دیگر، تنها روند را ناواضح می‌کند؛ پس لازم است برای جلوگیری از گنگ‌شدن، یک هدف مشخص را دنبال کنید و طبق آن وقایع را کنار هم بچینید.
    بگذارید در این‌باره توضیح بیش‌تری بدهم.
    تصور کنید شما خواننده‌ی رمان جفت‌هفت هستید. ابتدا با نام مواجه می‌شوید و انتظار نگـاه دانلـود معماگونه را می‌کشید. سپس به ژانر عاشقانه و اجتماعی برمی‌خورید و منتظر می‌مانید تا داستان این‌گونه شود.
    جلوتر می‌روید و درباره‌ی دختری می‌خوانید که در ملاقات اول خود با یکی از پسران مکارچی اندکی به او دل می‌بندد، اما هرچه جلوتر می‌روید خبری از یک داستان عاشقانه و اجتماعی نیست. سپس ناگهان وارد رمز و راز پسر بزرگ خانواده می‌شوید و توضیح کوتاه و ناواضحی درباره‌ی عقاب‌ها را می‌خوانید. سپس آن را هم بدون دلیل رها می‌کنید و به سراغ آموزشگاه موسیقی و مرد پشت در بسته می‌روید. به‌گونه‌ای متوجه می‌شوید این دو خانواده در گذشته به هم مربوط هستند، با این که نویسنده هرگز از گذشته‌شان شرحی نداده است و شما هم به عنوان یک خواننده نمی‌دانید آوین چرا محمودخان مکارچی را می‌شناسد؟ سپس وارد جریانات کلاس موسیقی می‌شوید که مشخص نیست برای چه ناگاه درش تخته می‌شود و آوین با عصبانیت به عمارت مکارچی‌ها می‌رود. بعد داستان را از زبان سوم‌شخص می‌خوانید و به گذشته می‌روید. گذشته برایتان در یک پست خلاصه می‌شود و بعد بار دیگر به آینده می‌آیید. حال ناگهان مقابل بازار محمودخان هستید. چند خط بعد، آوین و امیرحسام افرادی هستند که ادعا دارند از گذشته‌ی بزرگانشان زخم خورده‌اند.
    آیا این روند برای شما کمی گنگ نیست؟
    نویسنده‌ی گرامی، به‌وجودآوردن گره و ابهام، با ایجاد سیری نامفهوم فرق بسیاری دارد. اگر قصد دارید ذهن مخاطب را درگیر کنید، ابتدا باید وقایع را کنار یک‌دیگر بچینید. باید یک هدف کلی داشته باشید تا تنها همان را دنبال کنید.
    حال از خودتان بپرسید هدف من از نوشتن این رمان چیست؟
    بیان مشکلات دو مرد که اکنون به زندگی نوه‌هایشان گره خورده است؟ یا عشق دختر و پسر جوانی که خانواده‌هایشان با یک‌دیگر اختلاف دارند؟
    اگر هدفتان این‌هاست، آن‌ها را پررنگ‌تر کنید. در حقیقت این اهداف در داستان شما مشاهده می‌شوند، اما آن‌قدر کم‌رنگ هستند که نمی‌توان پی برد شما حقیقتاً چه قصد و نیتی از رمان خود دارید. علت آن نیز تنها سیر تندی است که برای رمان انتخاب کرده‌اید و البته عدم توصیفات کافی.
    برای این که این اشکال را از بین ببریم، نیاز است ابتدا یک زاویه‌ی دید ثابت را برای نوشتن برگزینید. زاویه‌ی دید را پی‌درپی از اول‌شخص به سوم‌شخص تغییر ندهید؛ زیرا از یک‌سو انسجام رمان شما را به هم می‌ریزد و از سوی دیگر مخاطب را گیج خواهد کرد.
    اگر می‌خواهید احساسات تمام شخصیت‌های خود را به راحتی بیان کنید، کافی است از همان ابتدا از زبان سوم‌شخص بنویسید. این‌گونه می‌توانید به راحتی در گذشته و حال سفر کنید و خواننده را در پیچ‌وخم این زندگی شریک نمایید. با این روش، دستتان برای شناساندن هر شخص به مخاطب باز است و خواننده نیز بیش‌تر با آن‌ها خو می‌گیرد.
    پرسشی را که راجع‌به عقاب‌ها در ذهن آوین به وجود می‌آید واضح‌تر بیان کنید. شرح دهید که او موقع خواب هم به آن مجسمه‌ها می‌اندیشد و این‌گونه آن‌ها را بیش‌تر در ذهن خواننده جا بیندازید. ابهام‌های به‌وجود آمده را رها نکنید. چندین بار یادآوری‌شان کنید تا وقتی به پاسخ می‌رسید، همچنان در ذهن خواننده مانده باشد.
    زمانی که شما از هر واقعه به سادگی عبور می‌کنید، خواننده با خواندن یک اتفاق پشت اتفاق دیگر، آن هم با یک سیر نسبتاً تند، ابهام‌های مهم پیشین را به فراموشی می‌سپارد.
    به عنوان مثال، از نظر خودتان بهتر نمی‌شد زمانی که آوین هنوز در آموزشگاه موسیقی، قادر به مشاهده‌ی مرد جوان نشده بود، نام او را بیان نمی‌کردید؟ این‌گونه مخاطب هم‌زمان با آوین به هویتش پی می‌برد و ابهام این که او واقعا کیست، بیش‌تر در ذهنش رنگ می‌گرفت.
    نویسنده‌ی گرامی، بعد از نقد تمام این‌ها، به بخشی می‌رسیم که اصلاح آن به خوبی می‌تواند کمک شایانی به بهترشدن روند سیرتان کند و آن چیزی نیست جز توصیفات.
    توصیفات در دو زمینه‌ی مکان و شخصیت‌پردازی خلاصه می‌شود که البته جای خالی آن‌ها به وضوح در رمان شما به چشم می‌خورد.
    در رابـ ـطه با توصیفات مکان، باید خانه‌ی آوین و به خصوص عمارت مکارچی‌ها را بیش‌تر وصف می‌کردید. از رنگ دیوارها گرفته تا تابلوهای روی آن‌ها، ابعاد اتاق‌ها، حالت راه‌پله و مبلمان، شکل درهای خانه و...
    خیابان ها، آموزشگاه موسیقی و هر قسمت دیگری که نیاز است با توصیف آن چارچوب و نظمی را در ذهن خواننده ایجاد کنید.
    بعد از توصیف مکان، شخصیت‌پردازی نیز از اهمیت بسیاری برخوردار است. شخصیت‌پردازی یعنی بیان صحیح و کامل روحیات، حالات، ظاهر، رفتارها، علاقه‌مندی‌ها، نفرت‌ها و حتی نوع حرف‌زدن هر شخص، مانند تکه‌کلام‌ها.
    نویسنده‌ی عزیز، لطفا بار دیگر رمان خود را بخوانید و از خود بپرسید آیا تمام این‌ها را برای تک‌تک شخصیت‌های خود به کار بـرده‌اید؟ آیا آوین، امیرحسام، حسام و یا اشخاص مهم دیگر را توصیف کرده‌اید؟ این که لاغر هستند یا چاق؟ بلند هستند یا کوتاه؟ رنگ پوست، چشم و حالت موهای آن‌ها چه‌گونه است؟ به چه شکل لباس می‌پوشند؟ سلایقشان چیست و هزار توصیف دیگر که با کمک آن‌ها می‌توانید شخصیت‌هایتان را بیش‌تر به خواننده بشناسانید.
    عدم توصیفات، یکی از دلایلی می‌باشد که با کمک عوامل مذکور دیگر، روند و سیر رمانتان را نامفهوم و تند کرده است. شما روی احساسات و افکار اشخاصتان وقت کافی نگذاشته‌اید و صرفاً وقایع را دنبال هم ردیف کرده و یک داستان ساخته بودید. داستانی که شخصیت‌های آن نه فکر می‌کردند و نه به اندازه‌ی کافی با یک‌دیگر سخن می‌گفتند.
    به نظر شما بهتر نبود اگر احساسات دخترانه‌ی آوین را بیش‌تر شرح می‌دادید که رفته‌رفته به صدای آن مرد در آموزشگاه موسیقی دل می‌بندد؟ ساعت‌ها پشت در بسته می‌نشیند و همراه او زمزمه می‌کند؟ اگر هنگام خواب او را بی‌تاب نشان می‌دادید که مشتاق است روز بعد هم آن صدا را بشنود یا حتی ضبط صوتی را با خود می‌برد تا آن را ثبت کند چه می‌شد؟ آیا توصیفات بیش‌تر باعث نمی‌شود سیر رمان منطقی و متعادل‌تر از آب دربیاید؟
    اگر تعداد جلسات آموزشی آوین و امیرحسام را بیش‌تر کنید و در هر جلسه ذره‌ای به احساس آوین بیفزایید تا به خوبی احساسات یک دختر نوجوان را نسبت به یک پسر به نمایش بگذارید، رمان سیر بهتری نمی‌گیرد؟ آیا این‌گونه به ژانر انتخابی‌تان نزدیک‌تر نمی‌شوید تا فضا عاشقانه به نظر بیاید؟
    بعدها می‌توانید آوین را نیز با آن مرد درون آموزشگاه روبه‌رو کنید تا مخاطب هم‌زمان با آن دختر متوجه شود که صاحب صدا، همان امیرحسام بوده است.
    از شباهت‌های آن مرد با امیرحسام سخنی نگویید. طوری وانمود کنید که انگار آن دو افرادی مجزا هستند. در ذهن خواننده شبهه بیندازید و نگذارید به ایده و طرح درون ذهنتان دستیابی پیدا کند. به بیان دیگر، او را تشنه نگه دارید تا خود کلید حل معمایش را بیابد.
    نویسنده‌ی عزیز، ژانر اجتماعی تنها به معنای آن نیست که شما وارد مسائل روزمره‌ای چون دعوا، کینه، بخل یا عشق شوید. ژانر اجتماعی به آن معناست که شما تنها به موضوعی پروبال دهید که به عنوان معضلی شناخته می‌شود که نقش بسیار پررنگی در جامعه دارد و در زندگی تک‌تک اعضای اجتماع اثر می‌گذارد. مسائلی همچون اعتیاد، سرقت، بی‌خانمانی، کودکان کار، برخی اختلافات پررنگ و عقیدتی که مورد آخر تنها بخش کوچکی از رمانتان را در برمی‌گیرد.
    پس از توصیفات، به بعضی از اشکالات نگارشی می‌پردازیم که در ناواضح‌شدن برخی قسمت‌ها تاثیر داشته است.
    حال بیایید تا به برخی از آن‌ها اشاره کنیم:
    1- با حرص در آشپزخانه حرکت کرده و شروع به غر زدن می‌کند.
    توضیح: فقط در زمانی می‌توانید فعلی را به این صورت بیان کنید که دو قسمتی و در قسمت دوم خود با فعل بعدی یکسان باشد. برای مثال:
    او تمام وقت خود را صرف گریختن کرده و بی‌اندازه مضطرب شده بود.
    بنابراین در جمله‌ی شما، فعل کرده باید به صورت می‌کند بیاید. صحیح:
    با حرص در آشپزخانه حرکت می‌کند و مثل همیشه غر می‌زند.
    2- نمی‌تونی دو دقیقه حواست و به نهار بدی؟
    صحیح: نمی‌تونی دو دقیقه حواست (رو) به ناهار بدی؟
    یا:
    نمی‌تونی باور کنی من و!
    صحیح:
    نمی‌تونی من رو باور کنی.
    3- فلک‌زده‌ات
    صحیح: فلک‌زده‌ت
    4- زیر لب "ببخشید" ی می‌گوید.
    نیازی نیست ببخشید را درون پرانتز بگذارید.
    یا:
    "ویلیام استرز"
    بازهم نیازی به پرانتز نیست، در صورت نیاز بهتر است از () استفاده کنید.
    5- این مرد را باید کسی سر جایش می‌نشاند.
    صحیح:
    کسی باید این مرد را سر جایش می‌نشاند.
    عکسی از امام حسین (ع)
    صحیح:
    عکسی از امام حسین علیه‌‌السلام
    نویسنده‌ی عزیز، برخی از جملات را باید بارها بخوانیم تا متوجه منظورتان شویم و این نقصی است که در چند قسمت از رمانتان مشاهده می‌شد. منظور این است که کمی صحنه‌ها و وقایع را گنگ بیان کرده بودید. برای مثال اولین ورود آوین به عمارت و دیدارش با حسام و برادرش یا پست نوزدهم نیز این‌گونه به نظر می‌رسید. گویی مشغول خواندن نمایش‌نامه‌ای بودیم که تنها به بیان پشت سر هم اتفاقات پرداخته شده بود و در آن خبری از احساسات و حالات افراد وجود نداشت.
    اگر بار دیگر آن‌ها را بخوانید متوجه منظور بنده خواهید شد.
    و آخرین توصیه‌ی بنده در جمع‌بندی نقدم این است که اتفاقات را خلاصه بیان نکنید و با استفاده از توصیفات، به رمان خود فضا و شکل بدهید. بگذارید مخاطبتان به جای تک‌تک شخصیت‌ها زندگی کند و هم‌زمان با آن‌ها پیش برود. سیر تند، خواننده را کلافه می‌کند؛ با این که مهارت و قدرت قلم شما ارزش بسیار بیش‌تری دارد.


    با آرزوی موفقیتتان
    قلمتان مانا :aiwan_lggight_blum:
    تیم نقد انجمن نگاه دانلود
     
    آخرین ویرایش:

    Reyhun

    کاربر انجمن نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/07
    ارسالی ها
    289
    امتیاز واکنش
    3,844
    امتیاز
    597
    محل سکونت
    میان انبوه احساس:)
    من واقعا ازتون ممنونم! نقد شما واقعا برای من کمک کننده بود و منی که بعد از دوسال نمی دونستم با رمانم چیکار کنم رو نجات داد!:)
    مرسی از این همه نکته سنجی و ریزبینی تون :)
    امیدوارم تو همه ی مراحل زندگی تون موفق باشید!^^
    در پناه حق.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا