نقد رمان معرفی و نقد رمان خدا گاهی دختر می فرستد | marya.m کاربر انجمن نگاه دانلود

Karbarr

نویسنده آزمایشی
نویسنده انجمن
عضویت
2020/01/03
ارسالی ها
70
امتیاز واکنش
1,487
امتیاز
812
هوالحق
نام رمان: خدا گاهی دختر می فرستد
نام نویسنده: marya.m
ناظر: الهه.م
ژانر: اجتماعی_عاشقانه
خلاصه: این بار حکایت، حکایت کسانیست که با یک غوره سردیشان می کند و با یک مویز گرمی...
هوا خیالشان را برمی دارد و سختی گذاشتن و گذشتن را به جان می خرند، غافل از این که برگشتن و ماندن بسیار سخت تر است...
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • برترین
    به نام خدا

    نویسنده‌ی عزیز، ضمن عرض سلام، ورود شما به تاپیک نقد که نشان از نقد پذیری و علاقه‌ی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می‌گوییم.
    لطفا پیش از فعالیت در تاپیک نقد، قوانین بخش را مطالعه فرمایید.

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که چنین پیام‌هایی اسپم محسوب می‌شوند. در صورت مشاهده، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد، گزارش دهید:
    _عزیزم ادامه بده.
    _خیلی رمانت قشنگه. من عاشقش شدم.
    _تند تند پست بذار.
    _تو رو خدا فرهود و مهناز بهم برسن.
    و...

    برای درخواست نقد توسط "شورای نقد انجمن نگاه دانلود" می‌توانید به تاپیک زیر مراجعه فرمایید.

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    برای آموزش نقد میتوانید از تاپیک زیر بهره بگیرید.

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    _Janan_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/04/21
    ارسالی ها
    360
    امتیاز واکنش
    6,351
    امتیاز
    601
    محل سکونت
    رویابافی های ناتمام :)
    به نام خدا

    نویسنده‌ی عزیز، ضمن عرض سلام، ورود شما به تاپیک نقد که نشان از نقد پذیری و علاقه‌ی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می‌گوییم.
    لطفا پیش از فعالیت در تاپیک نقد، قوانین بخش را مطالعه فرمایید.

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که چنین پیام‌هایی اسپم محسوب می‌شوند. در صورت مشاهده، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد، گزارش دهید:
    _عزیزم ادامه بده.
    _خیلی رمانت قشنگه. من عاشقش شدم.
    _تند تند پست بذار.
    _تو رو خدا فرهود و مهناز بهم برسن.
    و...

    برای درخواست نقد توسط "شورای نقد انجمن نگاه دانلود" می‌توانید به تاپیک زیر مراجعه فرمایید.

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    برای آموزش نقد میتوانید از تاپیک زیر بهره بگیرید.

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
     
    برترین

    "Maein"

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/10/26
    ارسالی ها
    1,060
    امتیاز واکنش
    3,862
    امتیاز
    560
    سن
    21
    محل سکونت
    تهران
    به نام خالق قلم
    نقد رمان خدا گاهی دختر می‌فرستد
    ضمن تبریک جهت روحیه‌ی انتقادپذیری شما نویسنده‌ی عزیز، در این نقد همراه با یک‌دیگر در راستای بهبود هرچه بیش‌تر رمان‌تان گام خواهیم برداشت.
    خدا گاهی دختر می‌فرستد، به طور حتم می‌تواند بیان‌گر فضایی عاطفی و سرشار از احساس باشد. واژه‌ی دختر و اشاره به رحمت‌بودن آن هدیه از سوی خدا، برای پررنگ‌شدن این فضا به نام شما کمک کرده است و می‌تواند درستی ژانر عاشقانه را اثبات کند. با این حال در نگاه اول این‌چنین به نظر می‌رسد که خداوند به خانواده‌ای دختر داده است که مدت‌ها در آرزوی فرزند پسر بوده‌اند. حال خدا یک‌بار هم دختر فرستاده است تا شاید آزمایشی برای آن‌ها باشد.
    برای رفع این تصور چند راه پیش پای شماست. یک آن که خلاصه‌ی خود به‌گونه‌ای بنویسید که خواننده همان ابتدا نظر خود را تغییر دهد، دو این که در سیر بیش‌تر به علت انتخاب این نام اشاره کنید و در غیر این صورت شاید بهتر باشد نام را تغییر دهید.
    یکی از ویژگی‌های یک نام تاثیرگذار و مناسب، مرتبط‌بودن آن با ژانرهای انتخابی‌‎ست. در این زمینه، نام انتخابی شما با دو ژانر عاشقانه و اجتماعی مرتبط بود و می‌توانست مخاطب مربوطه را به خود جذب کند. با این حال باید توجه داشته باشید که متناسب‌بودن نام و ژانر دلیلی بر تکمیل ویژگی‌های عنوان رمان نیست؛ بلکه از یک سو نام باید با محتوا و از سوی دیگر محتوا باید با ژانر مرتبط باشد.
    همان‌طور که خود نیز اشاره داشتید، منظور از دختر، کودک یک‌ساله‌ای‌ست که شخصیت اصلی ناخواسته عهده‌دار مراقبت و پرورش وی شده است؛ بنابراین این واقعیت نیازمند شرح بیش‌تری می‌باشد. منظور از شرح بیش‌تر، افزایش توضیحاتی‌ست که علت برگزیدن نام‌تان را ملموس‌تر می‌کند. شما تنها در یک جمله علت انتخاب این نام را توضیح داده بودید و این‌گونه انتظار نمی‌رود که خواننده ارتباط میان عنوان و موضوع رمان‌تان را تشخیص دهد. از سوی دیگر، محتوای رمان شما به خوبی با ژانر عاشقانه مرتبط است؛ اما آن‌طور که انتظار می‌رود با ژانر اجتماعی هم‌خوانی ندارد.
    حال شاید از خود بپرسید چه‌گونه می‌توان این ارتباط را ملموس‌تر جلوه داد؟ پاسخ این سوال را در ادامه برای‌تان توضیح خواهم داد.
    همچنین باید بدانید تنها نام نیست که در جذب مخاطب موثر است. ارکان دیگری چون جلد، خلاصه و شروع رمان نیز در این امر نقش دارند. از آن‌جایی که در حال حاضر جلدی طراحی نکرده‌اید؛ بنابراین به نقد دیگر عناصر می‌پردازیم؛ اما حواستان باشد که برای طراحی یک جلد مناسب باید همچون نام، به ارتباط آن با ژانر و محتوای اصلی رمان دقت کنید.
    نویسنده‌ی عزیز، تصور کنید می‌خواهید شخصی برای خواندن رمان شما ترغیب شود. در این صورت چه‌گونه موضوع آن را برایش توضیح می‌دهید؟
    شما در این راه سه انتخاب دارید. می‌توانید تمام نکات کلیدی و اصلی را برای او شرح دهید و تنها خواندن قسمت‌های فرعی را به او بسپارید، یا می‌توانید بیان نکات اصلی را کنار بگذارید و موضوع اصلی را شرح دهید تا خواننده با دانستن تک‌تک فراز و فرودهای رمان خواندن آن را آغاز کند، یا این که تصمیم بگیرید طرح اولیه‌ی خود را به شکل یک چکیده‌ی کامل دربیاورید و آن را با ابهام و سوال بیامیزید تا ذهن خواننده درگیر پاسخ آن ابهامات شود.
    کدام یک را ترجیح می‌دهید؟
    به طور حتم افراد زیادی وجود دارند که مشتاقند ابتدا سیر کلی نگـاه دانلـود را بدانند و سپس خواندن آن را آغاز کنند؛ اما در مقابل تعداد فراوان‌تری هستند که خواهان پیداکردن تدریجی پاسخ‌ها می‌باشند. از نظر خودتان، طراحی یک چکیده‌ای که کامل باشد، اطلاعات بدهد و در عین حال ذهن خواننده را درگیر اتفاقات پیش رو کند جذاب‌تر است یا این که مخاطب پیش از شروع تمام اتفاقات را بداند؟
    بیایید نگاهی به خلاصه‌ی شما بیندازیم. خلاصه‌ای که در هیچ‌کدام از موارد ذکرشده قرار نمی‌گرفت و باعث می‌شد تصور غلط مخاطب در رابـ ـطه با اسم همچنان پابرجا بماند.
    به طور حتم اگر بخواهید به طور کلامی شخصی را برای خواندن رمان‌تان ترغیب کنید، یکی از آن سه گزینه را برمی‌گزینید و مسلماً به بیان چند جمله‌ی ادبی و بدون ارتباط با محتوا نمی‌پردازید. چرا که در آن صورت چه‌گونه می‌خواهید قصد و هدف خود را از نوشتن آن رمان به منظور برسانید؟ آیا زمانی که قصد شخص نویسنده نیز در همان ابتدا مشخص نیست، خواننده می‌تواند هدفی برای خواندن آن رمان پیدا کند؟
    خلاصه‌ی شما نوعی مقدمه‌ست. مقدمه می‌تواند متشکل از نکاتی باشد که نویسنده قصد رساندن مطلب و پیام آن‌ها را دارد. می‌تواند با آن پند بدهد، به‌گونه‌ای نتیجه را در برداشته باشد، یا همان‌طور که شما نوشته‌اید، شامل جملاتی باشد که شرح حال‌واحوال شخصیت‌ها را در برمی‌گیرد. از این رو متن مد نظر شما، خلاصه نیست و لازم است ویرایش شود. به عنوان مثال می‌توانید به جای بیان این جملات که هیچ اطلاعی از هدف رمان به خواننده نمی‌دهد، از زندگی یاس بگویید که همراه با یک کودک زندگی سختی را در پیش گرفته است. می‌توانید درباره‌ی پدر کودک توضیحات کوتاهی دهید و در ذهن خواننده ابهام ایجاد کنید که چرا یاس تنها مانده است؟ می‌توانید به گذشته‌ی او اشاره‌ی کوچکی داشته باشید و از این طریق ابهامات را بیش‌تر کنید. البته حواستان باشد که این توضیحات نباید از حد فراتر رود و نکات کلیدی و اصلی رمان‌تان را فاش کند.
    اگر خلاصه به خوبی مطرح نشود و نیاز به اصلاح داشته باشد، شروع عالی قادر است تا حدی روی آن سرپوش بگذارد. شروع خوب می‌تواند جمله‌ای باشد که همان ابتدا ذهن خواننده را برای ادامه‌دادن مشتاق کند، یا می‌تواند بیان اتفاقی مهیج باشد. شرح حال‌وهوایی که خواننده با آن غرق در جملات شود نیز می‌تواند شروع خوبی خلق کند. با این حال آغاز شما آن‌چنان که باید مخاطب را به دام نمی‌‍انداخت.
    شروع این رمان با دیالوگ‌هایی بود که میان دو زن ردوبدل می‌شد. اگرچه قادر بود در همان فضا و با همان حال‌وهوا بهتر نوشته شود، به شرط آن که پیش از نوشتن دیالوگ‌ها، به خوبی آن فضا را صحنه‌سازی می‌کردید. برای مثال بیان شدت گرمای تابستان، فضای داخل اتوبوس، توقف‌های پی‌درپی‌ش، توصیف افراد مختلف و در نهایت یاس و کودکی که در آغـ*ـوش دارد، به راحتی می‌توانست خواننده را با فضایی جدید و همان‌طور که خود نیز اشاره داشتید، یک تابستان داغ و سخت مواجه کند؛ بنابراین شروع شما در صورتی جذاب به نظر می‌رسید که صحنه‌سازی قوی‌تری خلق می‌کردید. در حالی که شما آن را کنار گذاشته و با آوردن ناگهانی دیالوگ‌ها، فضاسازی خود را کم‌رنگ کرده‌اید. این فضاسازی و توضیح اندک از همان آغاز رمان، باعث می‌شود خواننده به خوبی موقعیت شخصیت‌های‌تان را درک نکند و همین از قدرت آغاز می‌کاهد. اگرچه این کاهش قدرت به عوامل دیگری چون توصیفات و جمله‌بندی‌های گنگ نیز مربوط می‌شود که رفته‌رفته آن‌ها را نیز به نقد می‌کشیم.
    شروع می‌توانست با اتفاق مهیج‌تری نیز آغاز شود. برای مثال یکی از اتفاقاتی که خواننده ممکن است در ادامه با آن مواجه گردد. همچون قسمتی که یاس با نصیر روبه‌رو می‌شود و بیان هراسی که از این دیدار دارد. یا رویدادی که موجب بازگشت ذهنش به خاطرات گذشته می‌شود. این‌ها می‌تواند برای شروع ابهام ایجاد کند و مشوق خواننده برای ادامه‌دادن رمان باشد. با این وجود مسلماً اتفاقات مهیج‌تر دیگری نیز در ادامه وجود دارد که می‌توانید از آن‌ها در شروع استفاده کنید و هیجان را بالا ببرید. مثلاً می‌توانید از شرح تصادف دو زوج جوان استفاده کنید و کودکی که همراه آن‌ها در آن تصادف حضور دارد. البته حواستان باشد که اشاره‌ای به نام و مشخصات آن‌ها نداشته باشید. می‌توانید آن صحنه را به‌گونه‌ای بیان کنید که خواننده گمان کند این یاس بوده که در آن تصادف حضور داشته است. این ذهن خواننده را به این سمت سوق می‌دهد که همسر یاس در آن تصادف کشته شده و به همین دلیل او تنها مانده است. سپس زمانی که با افرادی همچون نصیر و عدنان مواجه می‌شود، ابهاماتش به اوج می‌رسد و مشتاق می‌شود باز هم رمان را دنبال کند. سپس زمانی که متوجه می‌شود یاس اصلاً در آن تصادف حضور نداشته و هورا فرزند حقیقی او نیست، بیش‌تر جا می‌خورد و هیجان کارتان دوچندان می‌شود.
    نویسنده‌ی گرامی، همان‌طور که پیش‌تر نیز ذکر شد، فضاسازی شما بسیار جای کار دارد و این یکی از همان عواملی‌ست که باعث می‌شود تعادل سیر هم همراه آن از بین برود. اگر بخواهید سیری با فراز و فرود به‌جا و متعادل داشته باشید، نیاز است بدانید در چه زمانی باید توضیحات را بیش‌تر کنید و چه زمانی می‌بایست از آن بکاهید. سیر رمان شما پراکندگی بسیاری دارد و یک خط و محور مشخص را دنبال نمی‌کند. شاید بهتر باشد بگوییم تکه‌تکه است. یعنی به نظر می‌رسد وقایع مهم از سیر جدا و به یک‌دیگر متصل گشته تا از حجم رمان کاسته شود. برای مثال یک سریال تلویزیونی را در نظر بگیرید که قسمت‌های آینده را در قالب چند صحنه‌ی گذرا و کوتاه به تصویر می‌کشد. رمان شما نیز درست به همان‌گونه خلاصه شده و تنها به بیان اتفاقات کوتاه و مهم پرداخته است.
    بگذارید برای‌تان چند مثال بزنم.
    قسمتی را برای خود یادآوری کنید که یاس قرار بود به عنوان اولین روز کاری خود کلاسی را مدیریت کند. یاس با بچه‌ها مواجه شد. برای گذراندن آن روز برنامه چید و تمام سعی خود را کرد که معلم خوبی باشد. سپس میان شاگردانش کودکی آشنا را دید. آیا واکنش یاس را در آن هنگام به خاطر می‌آورید؟ به طور حتم خیر. چرا که شما اصلاً درباره‌ی آن جلسه‌ و اولین روز کاری او هیچ سخنی نگفته بودید. فقط به خواننده فهمانده بودید که او معلم زبان شده است و حال می‌خواهد کلاسی را اداره کند. سپس به سادگی از آن گذشتید، به سوی شخصیت دیگری رفتید و از کودک نازنین‌نامی گفتید که او را دایی صدا می‌زد تا خبر دیدن زندانی خود را به وی بدهد. از نظر شما این تکه‌تکه‌بودن خواننده را گیج نمی‌کرد؟ آن هم در صورتی که هنوز در اولین قدم‌های شناساندن یاس به خواننده بودید. آیا بهتر نیست این یاس باشد که ابتدا متوجه نازنین می‌شود و از دیدن او جا می‌خورد؟ این‌گونه اگر بتوانید سوالاتی را که در ذهن او می‌چرخد به خوبی شرح دهید، ابهام خواننده نیز در رابـ ـطه با او بیش‌تر می‌شود و با خود می‌گوید مگر آن کودک چه ارتباطی با یاس دارد؟ اما زمانی که ناگهان با یک پرش به شخصیت جدیدی می‌پردازید، خواننده گیج می‌شود و مدتی به طول می‌انجامد تا بتواند اتفاقات را به هم ربط دهد. از سوی دیگر عدنان به زودی وارد رمان شده است و این ورود ناگهانی و سریع سیر را تند جلوه می‌دهد.
    یکی از دلایل دیگر، این است که رمان شما سیر پیوسته‌ای ندارد. پرش‌های زمانی بسیار است و گویی این شیوه‌ای‌ست که به تازگی میان نویسندگان مرسوم شده؛ اما بهتر است بدانید با چنین روشی تنها سیر را تند و بی‌تعادل جلوه می‌دهید. از همان ابتدای شروع از پیرمردی سخن گفتید که یاس نزد او رفت. سپس پرش زمانی داشتید و پس از آن تنها با نوشتن یک پاراگراف، باز هم به بیان قسمت دیگری از رمان خود می‌پرداختید. بعد از آن هم تا آخرین پست توضیح ندادید آن پیرمرد که بود؟
    به بیان دیگر، شما موضوعات مختلف را گسترش نمی‌دهید و سیر را تند و پراکنده پیش می‌برید.
    بیایید بار دیگر به زمانی بازگردیم که یاس نازنین را دیده بود. زمانی که نگرانی خود را با پریسا در میان می‌گذاشت؛ اما از نظر شما، اگر به جای بیان نگرانی خود با دیالوگ، پرش را کنار می‌گذاشتید و احوال یاس را در حالی شرح می‌دادید که تا رسیدن به خانه مدام در فکر نازنین است، سیر پیوسته و منسجم‌تر نمی‌شد؟
    یا اگر در پست‌های آغازین از نوع زندگی یاس می‌گفتید، خواننده را بیش‌تر با او آشنا نمی‌کردید؟ این که چه‌طور زندگی خود را به تنهایی می‌چرخاند؟ چه‌طور هورا را بزرگ می‌کند و برای گذراندن این زندگی به چه کارهایی دست می‌زند؟ این‌گونه زمانی که به سراغ شرح زندگی عدنان می‌رفتید، خواننده برای رویارویی با شخصیتی دیگر آمادگی داشت؛ اما زمانی که سیر شما پیوسته نیست و مدام از اتفاقی به اتفاق دیگر می‌پرید، خواننده به درستی متوجه تغییر شخصیت نمی‌شود؛ بنابراین بیش‌تر وقت خود را در قسمت‌های اولیه‌ی رمان را تنها صرف این می‌کند که شخصیت‌ها را از یکدیگر تفکیک و کمی سیر را در ذهن خود متعادل کند.
    نویسنده‌ی عزیز، پیشنهاد بنده این است که توضیح‌دادن را کنار نگذارید. شما وقت کافی برای نوشتن و پیش‌بردن سیر دارید. با بیان کم، هیچ ابهام و هیجانی ایجاد نمی‌شود. تنها نکته‌ی این نوع نوشتن خلاصه‌شدن و کاهش حجم رمان است که به طور حتم باعث می‌شود خواننده نتواند آن‌طور که باید وقایع را در ذهن تصور کند و با شخصیت‌ها خو بگیرد.
    در واقع همین خلاصه‌نویسی‌ها و توضیحات کم، دلیلی‌ست که موجب بی‌ارتباط‌شدن نام رمان با محتوای آن می‌شود. زمانی که شما در قسمتی از رمان با یک جمله‌ی (خدا گاهی هم دختر می‌فرستد...) اشاره می‌کنید هورا همان دختری‌ست که با آمادنش زندگی یاس را متحول کرده، خواننده آن‌چنان که باید به نقش مهم هورا به تغییر شیوه‌ی زندگی یاس توجهی نمی‌کند. از این رو لازم است با افزایش توضیحات، این تحول را پررنگ‌تر به منظور برسانید. برای مثال، شرح قسمت‌هایی از گذشته‌ی یاس و بیان خصوصیاتی که با آمدن هورا تغییر کرده است، تفاوت شیوه‌ی زندگی، افکار، عقاید و بسیاری از اتفاقات دیگر که بتواند به خواننده توضیح دهد خدا هورا را فرستاده است تا علتی برای تغییر و تحول یاس باشد. این‌گونه نام رمان شما ملموس‌تر می‌گردد و ارتباط آن نیز با محتوا به خوبی روشن خواهد شد.
    از سوی دیگر با افزایش توضیحات می‌توانید ژانر اجتماعی را نیز در رمان‌تان نمایان‌تر کنید. طلاق عدنان و یاس می‌تواند اشاره‌ی خوبی به این ژانر داشته باشد؛ اما شما آن‌چنان به علت‌های آن اشاره نمی‌کنید تا این ژانر پررنگ‌تر شود. از همین روست که در ابتدای نقد اشاره شد این ژانر آن‌چنان که انتظار می‌رود با محتوا هماهنگ نیست. پیشنهاد بنده این است که بخشی از رمان را به بیان گذشته و علت این طلاق اختصاص دهید و آن زمان به راحتی ژانر اجتماعی را نیز کنار دیگر ژانر انتخابی بنشانید.

    پس از تمام این‌ها نیاز بود شرح دهید که سالاری به چه علت از یاس طلب دارد؟ درباره‌ی این شخصیت سخن بیش‌تری بگویید و اشاره کنید یاس چه‌گونه با او رودررو شده است؟ نصیر نیز یکی از همان اشخاصی‌ست که نیاز است خواننده از او اطلاعات بیش‌تری بگیرد. چرا خانواده‌ی عدنان او را می‌شناسند و به چه علت در ابتدای رمان به یاس گفت حق دارد هورا را ببیند؟ حواستان باشد که هر گره‌ای برای بازشدن زمان مشخصی را می‌طلبد و اگر این زمان بیش از حد به تعویق بیفتد، تنها خواننده را خسته و دلزده خواهد کرد.
    نویسنده‌ی عزیز، ایده‌ی شما در پنهان نگه‌داشتن هویت هورا به‌جا و خوب بود. با این حال در صورتی روی خواننده تاثیر بیش‌تری می‌گذاشت که پیش از آن کمی بیش‌تر از گذشته‌ی یاس سخن می‌گفتید. همان‌طور پیش‌تر نیز ذکر شد، می‌توانستید ابهامات را در رابـ ـطه با این که چرا اون ناچار است تنها زندگی کند افزایش دهید، ذهن خواننده را بیش‌تر با گذشته‌ی او درگیر و کمی هویت نامعلوم پدر هورا را در سیر پررنگ‌تر کنید.
    برای این منظور می‌توانستید نقش نصیر را در رمان بیش‌تر کنید. به‌گونه‌ای که خواننده مطمئن شود او پدر هوراست. شما یک اشاره‌ی کوچک و گذرا به او داشتید که اگرچه در یک لحظه ذهن خواننده را به خود درگیر می‌کرد؛ اما آن‌طور که باید پررنگ به نظر نمی‌رسید تا برای مخاطب دغدغه ایجاد کند. این‌گونه زمانی که عدنان نیز وارد سیر می‌شد، درگیری ذهن او درباره‌ی هویت پدر هورا دوچندان افزایش می‌یافت.
    همچنین زمانی که عدنان به یاس نشان داد در رابـ ـطه با پدر هورا کنجکاو است، می‌توانستید پیش از آن قسمتی از رمان خود را به بیان افکار پیچ‌درپیچ و به‌هم‌ریخته‌ی او اختصاص دهید که گمان می‌کند خودش پدر آن کودک است. همین توضیحات است که باعث می‌شود خواننده نیز سیر رمان را روان و آسوده‌تر دنبال کند. سپس زمانی که درمی‌یابد هورا اصلاً فرزند یاس نیست، بیش‌تر از ایده‌ی نویسنده شگفت‌زده می‌شود.
    بیایید در ادامه به توضیحات دیگری که نیاز به گسترش و پروبال‌گرفتن دارند اشاره کنیم.
    رابـ ـطه‌ی یاس و فخری‌خانم بهتر است تا حدی گسترش یابد.
    برای مثال توضیح این که چه‌طور یاس را پذیرفتند که مستاجرشان شود، یا این که یاس چرا آن‌قدر به فخری احساس نزدیکی می‌کند و چرا تنهایی خود را با او می‌گذراند؟
    بهتر است در رابـ ـطه با خانواده‌ی یاس توضیح بیش‌تری دهید. یعنی پیش از آن که هویت هورا را مشخص کنید، کمی به بیان رابـ ـطه‌ی او با خانواده‌اش بپردازید. (شما در یک جمله شرح داده بودید که حال مادر یاس خوب نیست و به همین علت کشور را ترک کرده است؛ بنابراین این نقطه‌ی قوتی‌ست که باعث شود از طریق آن ذهن خواننده را بیش‌تر به ایجاد ابهام و سوال وادار کنید. این که چرا مادر یاس او را تنها گذاشته است؟ مگر علت ناراحتی او چه بوده که دختر خود را با یک کودک خردسال رها کرده است؟) حال پس از فاش‌شدن هویت هورا، از کسری و مهتاب سخن بیش‌تری بگویید؛ چرا که بیش از پنجاه پست گذشته و هنوز به طور مستقیم اشاره نکرده‌اید که رابـ ـطه‌ی خویشاوندی یاس با کسری و مهتاب چیست؟
    توضیحات اندک در این زمینه موجب می‌شود توجه کنید علت تنهاماندن یاس با کودک کسری و مهتاب تا اندازه‌ای غیر طبیعی به نظر برسد. آیا فرد دیگری نبود که از او مراقبت کند؟ چرا مادر یاس باید او را تنها بگذارد و برای بهترشدن حال خود ایران را ترک کند؟ آیا بهتر نبود کنار یاس و هورا بماند؟
    شما می‌بایست به جای یک اشاره‌ی کوچک در دیالوگ، در مونولوگ‌تان از رابـ ـطه‌ی فامیلی میان حمیدرضا و محسن با خانواده‌ی عدنان سخن بگویید. زمانی که خواستگاری پریسا را شرح می‌دهید، به اضطراب یاس اشاره می‌کنید؛ اما کسی که علت این اضطراب را می‌داند فقط خودتان هستید؛ بنابراین بهتر است همان ابتدا توضیح دهید که محسن و عدنان رابـ ـطه‌ی فامیلی دارند و یاس به همان دلیل است که قصد ندارد مقابل آن‌ها ظاهر شود. حواستان باشد مخاطب از ذهنیات شما آگاه نیست و به طور حتم نمی‌تواند از آن دیدی که شما به اتفاقات نگاه می‌کنید بنگرد؛ پس وظیفه‌ی نویسنده این است که تا حد توان بستری بسازد تا خواننده نیز بتواند به اندازه‌ی خود او در درک اتفاقات موفق باشد.

    همان‌طور که در توضیحات قبل نیز اشاره شد، توصیفات یکی از عوامل مهم در برقرای تعادل در سیر رمان است. به بیان دیگر توصیفات با جهش‌های پی‌درپی و خلاصه‌نویسی‌ها رابـ ـطه‌ی مستقیم دارد. خلاصه‌نویسی‌ها دستتان را برای توصیفات بیش‌تر می‌بندد و توصیفات اندک سیرتان را تند و پر از جهش می‌کند.
    شما در توصیف حالات و احساسات یاس خوب عمل کرده بودید. با این حال این توصیفات در رابـ ـطه با دیگر شخصیت‌ها به حداقل می‌رسید و شخصیت‌پردازی شما را ضعیف جلوه می‌داد. در این صورت بهتر است زاویه‌ی دید سوم‌شخص خود را به یاس محدود کنید؛ چرا که شما احساسات او را بهتر از احساسات عدلان شرح می‌دهید. در این صورت می‌توانید افکار عدلان را برای مخاطب نامشخص بگذارید؛ اما زمانی که شما با زاویه‌ی دید سوم شخص به همه‌جا سرک می‌کشید، ممکن نیست به بیان احساسات یک شخصیت روی آورید و از دیگر اشخاص قافل شوید. باید توصیف احساسات و افکار آن‌ها را به صورت متعادل جلو ببرید و خواننده‌ی خود را در دغدغه‌های هریک از آن‌ها سهیم کنید. برای این منظور از احساسات عدلان نسبت به یاس بیش‌تر سخن بگویید. از دغدغه‌های فکری او و این که مدام یاس قدیم را با یاس جدید مقایسه می‌کند. درون ذهن عدلان را برای خواننده به تصویر بکشید و به کمک این شخصیت، ویژگی‌های یاس گذشته را به خوبی وصف کنید.
    گاهی اوقات نیاز است از بیان سریع اتفاقات دست بکشید و به بیان افکار اشخاص بپردازید. گاهی بهتر است یک شخصیت با خود سخن بگوید و با بیان افکار و دغدغه‌هایش موجب شود خواننده نیز بیش‌تر به او احساس نزدیکی کند. تفکر بیش از حد یک شخصیت ممکن است سیر را کند کند یا برای خواننده خسته‌کننده باشد؛ اما از سوی دیگر، گذر سریع از هر اتفاق نیز سیر را تند می‌کند و شخصیت‌پردازی را ضعیف جلوه می‌دهد؛ بنابراین نیاز است تعادل این دو را در رمان خود حفظ کنید و در برخی از قسمت‌ها نیز به این تفکر و بیان احساسات دقیق شخصیت‌ها بپردازید. مثلاً احساسات دقیق یاس نسبت به این که مجبور است از هورا مراقبت کند، احساس او درباره‌ی ازدست‌دادن مهتاب و کسری، احساس او زمانی که به شدت تنها و بی‌یاور مانده است و نیز زمانی که فرناز به آموزشگاه زبان می‌آید تا او را از برادرش براند. همچنین احساسات دیگر شخصیت‌ها به ویژه عدنان در موقعیت‌های مختلف.
    توصیفات و شخصیت‌پردازی باید به گونه‌ای باشد که مخاطب تفاوت هر شخص را به خوبی تشخیص دهد؛ اما آیا خودتان تفاوت بارزی در شخصیت عدنان و حمیدرضا احساس می‌کنید؟ آیا سعی کرده‌اید برای پریسا یک ویژگی طرح کنید که خوانند او را با همان بشناسد؟ آیا تلاش کرده‌اید چهره‌ی فخری خانم در ذهن مخاطب نقش ببندد؟ در رابـ ـطه با عدنان، پریسا، حمیدرضا و دیگر اشخاص چه‌طور؟
    اگر پاسخ‌تان خیر است، می‌بایست وقت بسیار بیش‌تری را روی شخصیت‌پردازی و توصیفات خود بگذارید.
    در یک شخصیت‌پردازی خوب، نیاز است برای هر یک از اشخاص خود رفتار و خلقیات مجزایی طرح کنید. همچنین توصیف ظاهر هر شخصیت، امری‌ست که باید به طور دقیقی در رابـ ـطه با تک‌تک افراد بیان شود. (برای مثال: حالات چهره، قد و هیکل، حالت چشم‌ها، لب و دندان‌ها و هر خصوصیت بارزی که برای هر شخصیت در نظر دارید. مثل پوست به شدت سفید و موهای حنایی یاس که آن را با تکرار در ذهن خواننده جا انداختید). اگرچه این توصیفات در رمان شما آن‌چنان پررنگ نبود و همین باعث می‌شد مخاطب آن‌چنان که لازم است با شخصیت‌های‌تان خو نگیرد. با این حال شما در تمامی این توصیفات در رابـ ـطه با یاس نسبت به دیگر افراد بهتر عمل کرده بودید و هرچه بیش‌تر پیش می‌رفتیم، بیش از پیش به بیان احساسات او می‌پرداختید.
    حواستان باشد که توصیفات ظاهر را باید تکرار کنید تا در ذهن خواننده بماند. اگر از عدنان یا هر شخصیت دیگری، یک ویژگی می‌گویید، آن را رها نکنید و تلاش خود را به کار بگیرید تا در جای مناسب برای خواننده یادآوری شود.
    شما با توصیفات می‌توانستید در برخی قسمت‌ها با افزایش توصیفات، فضای رمان را دلنشین‌تر و حتی هیجان اتفاقات را بیش‌تر نشان دهید.
    برای مثال زمانی که هورا در اتاق حبس شده بود، می‌توانستید از تلاش‌های یاس بیش‌تر سخن بگویید. اضطراب او را با شرح رفتارهایش وصف کنید و بگویید چه‌گونه برای بیرون آوردن هورا خود را به آب‌وآتش می‌زند؟ اما شما در این قسمت باز هم سیر را در دیالوگ‌های خود خلاصه کرده و توضیح و توصیف را کنار گذاشته بودید.
    از نظر شما، اگر زمانی که یاس، عدنان را دید واکنش‌های او را بهتر وصف می‌کردید، خواننده با او بیش‌تر همدردی نمی‌کرد؟
    یعنی اشاره به این که با دیدن عدنان مقابل موسسه، رنگ از رخش پرید، چه‌گونه مضطرب شد؟ یا متقابلاً همین توصیف‌ها را برای عدنان نیز به کار می‌بردید.
    در قسمتی که فرناز سعی داشت یاس را قانع کند که از زندگی برادرش بیرون برود، یاس چه حالی داشت؟ آیا بهتر نبود اگر در این قسمت با بازی جملات، ذهن آشفته‌ی او را بهتر به نمایش می‌گذاشتید؟ برای مثال اشاره می‌کردید به کلاس درس رفت؛ اما نمی‌توانست به خوبی تمرکز کند؟
    یا به عنوان مثالی دیگر، زمانی که یاس همراه عدنان به مزار کسری و مهتاب می‌رود، به طور حتم قادر بودید احساسات او را هنگام دیدن قبر آن دو بهتر به تصویر بکشید. (آیا یاس به زجه افتاد؟ چه حرف‌هایی به آن دو بگوید؟ آیا گله کرد و...)
    رابـ ـطه‌ی عاشقانه‌ای برای بار دیگر میان یاس و عدنان شکل می‌گرفت، می‌توانست دقیق‌تر بیان شود. آن هم در صورتی که توصیف احساسات آن دو نسبت به هم بیش‌تر پروبال می‌گرفت. منظور آن است که به آن سرعت رفت‌وآمد عدنان را در خانه‌ای که به یاس داده عادی جلوه ندهید. باز هم از تفکرات و احساسات یاس درمورد او بگویید. دیدن عدنان باید او را تا مدتی مضطرب کند. همچنین این را که عدنان هربار با دیدن او چه‌گونه در خود فرو می‌رود وچه واکنش‌هایی نشان می‌دهد بیش‌تر شرح دهید. آیا دیدن یاس او را عصبانی می‌کند؟ آیا مدام در فکر است و بارها هوش‌وحواس خود را از دست می‌دهد؟ و...
    می‌توانید اتفاقات بیش‌تری میان آن دو بسازید و با توصیف حالاتی که نسبت به هم دارند، تا کمی از تندی سیرتان بکاهید.
    شما در موارد متعددی از توصیف احساسات گذشته بودید؛ در حالی که استفاده از آن حتماً قادر بود به قدرت قلمتان بیفزاید.
    توصیف مکان شما از تمام توصیفات دیگر کم‌تر بود. برای این منظور می‌توانستید خانه‌ی عدلان را با ریزه‌کاری‌های بیش‌تر وصف کنید. خانه‌ی قدیمی یاس، خانه‌ی پریسا، آموزشگاه زبان و هر مکان دیگری که مخاطب در طول داستان با آن مواجه می‌شد.
    همچنین می‌توانید با توصیفات مکان مثل نحوه‌ی چینش وسایل خانه، رنگ‌های به‌کاررفته و مواردی از این قبیل، روحیات شخصیت‌ها را بهتر به تصویر بکشید و خواننده را با آن‌ها آشنا کنید.
    به عنوان مثال آکواریومی که در خانه‌ی عدنان بود، رنگ و نوع ماهی‌ها، تعدادشان، شکل و اندازه‌ی آکواریوم.
    یا برای مثالی دیگر، فضای کافی‌شاپی که عدنان و یاس برای خوردن بستنی به آن‌جا رفتند نیز می‌توانست دقیق‌تر وصف شود.
    (نحوه‌ی چینش تخت‌ها، آیا سرسبز بود یا بدون درخت؟ مغازه‌های اطراف و...)

    نویسنده‌ی عزیز، نگارش شما در پست‌های اولیه نیاز به ویرایش بسیاری دارد. چرا که جمله‌های گنگی را خلق کرده‌اید و استفاده‌ی اشتباه از جایگاه فعل و دیگر ارکان به تعداد زیادی به چشم می‌خورد.
    به این چند مثال دقت کنید:
    1- نگاهش را از بحث سه نفره‌ی مقابلش گرفت.
    صحیح: گرفتن نگاه از بحث اشتباه است؛ بنابراین: (نگاهش را از جمع سه نفره‌ی مقابل خود گرفت).
    2- دردانه‌ی بین آغوشش...
    صحیح: دردانه‌ای که در آغوشش...
    3- ماشا این اواخر سنگین‌تر شده بود و به آغـ*ـوش‌گرفتنش تقریباً نشدنی.
    جمله‌ی پیشنهادی: ماشا این اواخر سنگین‌تر شده و در آغـ*ـوش‌گرفتن او تقریباً نشدنی بود.
    4- صدای نامفهوم غغغغ کودک
    صحیح: می‌توانید به جای بیان (غغغغ) تنها به اصوات نامفهومی که کودک روی لب جاری می‌کند اشاره کنید.
    5- پریسا که چیزی از داخل یخچال نسیبش نشده بود...
    صحیح: نصیب

    نویسنده‌ی عزیز، در کلام آخر باید اشاره کنم ایده‌ی نگـاه دانلـود همان رکنی‌ست که سبب تفاوت و جذابیت منحصر به فرد آن می‌شود. ایده‌ی رمان شما ایده‌ای خوب و تقریباً جدید می‌باشد؛ اما باید توجه داشته باشید که این بی‌نقص‌بودن دیگر ارکان و نیز عناصر بیرونی و درونی یک اثر است که سبب جلوه‌گری هرچه بیش‌تر این ایده می‌گردد. ارکانی که اگر به نحو احسن رعایت شوند، حتی تکراری‌ترین ایده‌ها را نیز به زیباترین اثر تبدیل خواهند کرد. از این رو به شما اطمینان می‌دهم پس از اصلاح نکات ذکر شده و ایده‌های دیگری که پس از این به ذهن خودتان می‌رسد، به راحتی می‌توانید سطح این رمان را بالاتر ببرید.
    با احترام و آرزوی موفقیت برای شما نویسنده‌ی گرامی :aiwan_lggight_blum:
    zxvo_screenshot_20210225-151359.jpg
     
    آخرین ویرایش:

    Karbarr

    نویسنده آزمایشی
    نویسنده انجمن
    عضویت
    2020/01/03
    ارسالی ها
    70
    امتیاز واکنش
    1,487
    امتیاز
    812

    "Maein"

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/10/26
    ارسالی ها
    1,060
    امتیاز واکنش
    3,862
    امتیاز
    560
    سن
    21
    محل سکونت
    تهران

    برخی موضوعات مشابه

    بالا