نقد رمان معرفی و نقد رمان هستی ام را نگیر|♥م.عبدالله زاده♥ کاربر انجمن نگاه دانلود

کدوم یک از شخصیت های رمان رو دوست داشتید؟

  • مبینا

    رای: 0 0.0%
  • هومن

    رای: 0 0.0%
  • آریا

    رای: 0 0.0%
  • سحر

    رای: 0 0.0%
  • احسان

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    5

م.عبدالله زاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/06/30
ارسالی ها
738
امتیاز واکنش
36,910
امتیاز
845
سن
25
به نام خالق زیبایی ها

d9h8_6.png

نام رمان: هستی ام را نگیر
نام نویسنده: م.عبدالله زاده
ناظر: زهرابهاروند
ژانر: عاشقانه،اجتماعی

خلاصه:

داستان در مورد دختری به نام هستی است که درکشاکش زندگی با پسری به نام مهیار آشنا می شود و با عشقی بی پایان که از او در سـ*ـینه دارد تصمیم به ازدواج با مهیار میگیرد اما درست شب عروسی، مهیار او را ترک می کند و چهار سال از زندگی هستی را تحت تاثیر قرار می دهد.حال چهار سال از زندگی سخت و دشوار هستی گذشته و رویداد های جدیدی را در پیش رو می بیند....
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :

    -عزیزم ادامه بده

    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم

    -تند تند پست بزار

    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن

    و...........
    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد

    36599
     

    Rey_banoo

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/05
    ارسالی ها
    253
    امتیاز واکنش
    10,155
    امتیاز
    506
    محل سکونت
    در سایه الطاف یزدان:)
    سلام خدمت شما نویسنده گرامی
    یک سری انتقادات هست که امیدوارم به چشم سازندگی ببینیشون.
    اول:خیلی از‌زمان رمانت رو به تشریح دیگران و اتفاقات اختصاص دادی.
    دوم:در نوشتن جمره های پشت سرهم ایرادداری، مثلا تو پست یک نوشته بودی:
    یک پرنده زیبا با بال های خاکستری‌در محدوده نگاهم فرود اومد و از تکه نانی نوک می زد.
    خب اولین ایراد این جمله که تو خیلی از بخش ها دیده میشه درست نبودن افعالته ، نوشتی اومد ، کلمه اومد فعلی در زمان حال عه ولی می زد فعلی از گذشتس.
    ولی موضوع رمانت جالبه و سرآغاز خوبی هم داره موفق باشی
    علایم نگارشی هم درست کن چون باعث ایراد میشه.
    زمان حرف زدن رودر رو از ( : )استفده کن.
    از پشت تلفن از ( - )استفاده کن.
    وزمان مرور کردن حرف های دیگران از ( _«.....»)
     
    آخرین ویرایش:

    م.عبدالله زاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/30
    ارسالی ها
    738
    امتیاز واکنش
    36,910
    امتیاز
    845
    سن
    25
    سلام دوست عزیزم خیلی ممنون که وقت با ارزشت رو برای خوندن رمانم اختصاص دادی
    حق باشماست،مطمئن باشید نکاتی رو که گفتید حتما تصیح میکنم:aiwan_light_give_rose:
     

    عقیق

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/09
    ارسالی ها
    621
    امتیاز واکنش
    10,219
    امتیاز
    661
    نقد رمان هستی ام را نگیر

    * نام رمان
    اولین چیزی که با دیدن نام میشه خیلی راحت بهش پی برد اینه که قصه ژانر عاشقانه و احتمالا اجتماعی خواهد داشت هستی ام را نگیر انگار یه خواهش یا درخواسته یک نفره از شخصی دیگه . یه احساس عجز و التماس در نام موج میزنه انگار کسی در موضع ضعف قرار داره و از کسی که نسبت به او موقعیت قدرتمند تری داره چنین درخواستی میکنه. نام به شکل بسیار قوی این حس رو در مخاطب ایجاد میکنه که قصه قرار ژانر عاشقانه داشته باشه یا حداقل یکی از ژانرها عاشقانه است و قطعا مخاطبان طرفدار ژانر عاشقانه رو با کمترین تلاش به سمت خودش میکشه دلیلش هم علاوه بر مواردی که در بالا گفتم یه حس غم و شکست خوردگی نهفته در نام وجود داره که علاوه بر کمی غمگین کردن مخاطب بهش یک استرسی رو هم وارد میکنه . معتقدم نام میتونه به خوبی مخاطبان احساساتی و طرفداران زانر عاشقانه رو جذب کنه بعد از مطالعه رمان خب مخاطب یه سری موارد مرتبط با نام قصه رو از محتوا برداشت میکنه اما زیاد مطمئن نیست که دقیقا کدوم برداشتش صحیح تر هست.در نام یه ایهام وجود داره و مخاطب نمیدونه منظور از هستی ام را نگیر " هستی شخصیت اصلی قصه است " یا " هستی در معنای عام اش ، زندگی و جان و عامل وجود زندگیش" رو.

    * خلاصه
    خلاصه اتون یه دید کلی از قصه به مخاطب داده یه گره اساسی رو هم مطرح کرده اما نحوه نوشتن خلاصتون طوریه که کنجکاوی ظریفی که در مخاطب شکل گرفته رو دچار خدشه میکنه و انتهای خلاصه هم اصلا مخاطب رو کنجکاو نمی کنه بزارید بگم کدام بخش های خلاصه چنین تاثیری دارند.
    این بخش " داستان در مورد دختری به نام هستی است که درکشاکش زندگی با پسری به نام مهیار آشنا می شود و با عشقی بی پایان که از او در سـ*ـینه دارد تصمیم به ازدواج با مهیار میگیرد اما درست " رو تغییر بدید این نحو نوشتن خلاصه تون رو کمی از شکل و شمایل خلاصه خارج کرده. بجای گفتن رمان در مورد دختری به نام هستی که فلان و فلان اگر بنویسید " هستی زندگی خودش رو میکنه که وارد ماجرای عاشقانه ای با فلانی میشه و تصمیم به ازدواج میگیرند اما در شب عروسی، مهیار او را ترک می کند و چهار سال از زندگی هستی را تحت تاثیر قرار میده اما پس از چهار سال ..." البته این فقط یه نمونه بود تا منظورم رو بهتر براتون بیان کنم .بهتره برای جذاب تر شدن خلاصه اتون با حفظ دید کلی و گره موجود در خلاصه( ترک شدن هستی توسط مهیار در شب عروسی) کمی تغییرات درش ایجاد کنید تا مخاطب راحت تر بتونه درگیرش بشه.( کاربرد علامت سه نقطه در گذاشتن پایان باز در انتهای جمله در خلاصه یه دعوت نامه ظریف به مخاطبه تا بهش بگه اگر میخوای بقیه قصه رو بفهمی رمان رو شروع کن)

    * مقدمه
    مقدمتون یه متن ادبی جالب بود که کاملا هماهنگ و مرتبط با درونمایه اصلی قصه است . کاملا مخاطب رو وارد جو و محیط قصه میکنه کاملا این رو به مخاطب میگه که این متن زبان حال هستی( شخصیت اصلی قصه) است و روزگاری که بهش گذشته روایت میکنه.مقدمتون به خوبی نظر مخاطب رو جلب میکنه در واقع توانایی اینکار رو هم داره .

    * شروع
    اولین پستی که رسما متن رمان شروع میشه( پست سوم تایپیک) شروع رمانه. خب شروعتون رو رو با توصیف حال و احوال شخصیت اصلی و مونولوگ هاش آغاز کردید خب شروعتون چندان متفاوت و خاص نبود . توصیف مکان و حالت و احساس رو آغاز کرده بودید با وجودی که توصیف مکانتون خیلی خیلی کم بود و تقریبا توصیفی نبود و فقط به گفتن اینکه شخصیت توی پارکه بسنده کرده بودید. معرفی شخصیت ها رو هم خیلی مختصر با نقل قولی از مادر شخصیت در مورد فردی که در حال حاضر داره مونولوگ میگه آغاز کردید که اونم خیلی کمه. مخاطب با جو عاطفی و غم نهفته در شروع بخصوص با اون شعر زیبای فال حس خوبی رو تجربه میکنه اما فقط این حس برای نگه داشتن مخاطبان کافی نیست. در شروع دیالوگی وجود نداره و همچنین از هیچ گرهی یا عامل کنجکاو کننده ای خبری نیست و مخاطب هیچ سوالی توی ذهنش ساخته نمیشه و کنجکاو نمیشه. یه کنجکاوی خیلی کوچیک در مورد دلیل این حال گرفته شخصیت قصه در ذهن مخاطب ساخته میشه اما این کنجکاوی اونقدر جان و توانایی نداره تا مخاطب رو دنبال خودش بکشه تا ادامه بده، توصیه میکنم اصلاحاتی انجام بدید تا مخاطبان هم مشتاق ادامه تصمیمشون مبنی بر خوندم رمان بشوند.

    * نثر
    شما از نثر محاوره برای رمانتون استفاده کردید یه نثر پرطرفدار .نثرتون رو توی پست سوم خوب نوشتید با حفظ شکل درست کلمات محاوره بدون اینکه به بهانه محاوره بودن نصفه و نیمه بشه اما در ابتدای پست بعدی دیگه اینطور نبود و مخاطب نمیتونست با نثر هماهنگ بشه چون به نظر محاوره است اما ادبی و محاوره خیلی در هم تنیده مخلوط هم شدن و همچنین کلمات به شکل درستشون نوشته نشدند توصیه میکنم نثرتون رو اصلاح کنید و این ناهماهنگی هارو درست کنید مخاطب با نثرتون به مشکل میخوره بخصوص در دو صفحه اول... اما کم کم نثرتون بهتر میشه دوباره و درست پیش میره. در ادامه نثرتون روانتر و قوی تر شده .

    * زاویه دید
    زاویه دید منتخب برای روایت قصه اتون اول شخص هست و تمام قصه رو از زبان یک نفر ( هستی )روایت کردید اما این زاویه دید محدودیت هایی داره یکیش اینه که هستی شخصیتی که به عنوان یک ادم داره اطرافش رو میبینه و برحسب تجربیاتش و برخوردهاش اطراف رو میبینه و عمل میکنه پس علم غیب نداره تا قصه سایر ادم های رمان رو هم مطرح کنه و برای حل این مورد از زبان هستی طوری قصه سایر شخصیت ها رو تعریف کردید که همه رو توی خاطرات و شنیده های هستی و برگرفته از گفتگوهای سایر افراد با هستی گنجاندید موارد زیادی که یکم زیاد شده .میتونستید از زاویه دید سوم شخص ( دانای کل بجای اول شخص استفاده کنید و راحت به سایر شخصیت ها و زندگی و احیساس و ... اونها بپردازید اما با این حال تمام تلاشتون رو کردید تا از این زاویه دید به بهترین شکل استفاده کنید البته . در بخشی کوتاه از قصه هم که هستی خوددرگیری پیدا کرده و داره با خودش حرف میزنه انگار از زاویه دید دوم شخص استفاده کرده که البته خدشه و اسیب و مشکلی به زاویه دید اول شخص وارد نکرده .

    * علائم نگارشی و غلط های املایی
    به نظر میرسه رمان رو خیلی با دقت تایپ کردید اما تعدادی غلط املایی و چسبیدگی حروف و جابجا نوشتن حروف وجود داره که بهتره با یک مرور و اصلاح حلش کنید برای مثال : در پست چهار در همون ابتدا گفتید "هرکردوم " که منظورتون "هر کدوم" بود. و همچنین در جاهای مختلف گفتید" به صورتش ذل زدم " کا درستش هست " زل زدن).
    در زمینه علائم نگارشی از علامت ویرگول و نقطه و علامت سوال بیشتر استفاده شده اما از علائم ! ؛ کمتر.

    * شخصیت پردازی
    هستی، مهیار، احسان، امید، هومن، ایدا، خاله طلعت، اقا رضا، اقای حمیدی ، مبینا، کیارش و ....فعلا اینها شخصیت های توی قصه هستند البته چون رمان در حال تایپه هنز ممکنه شخصیت هایی کم یا اضافه بشوند.
    نام شخصیت ها طبیعی و ساده و معمولی و قابل درک هستند. در زمینه شغل شخصیت ها فقط شغل مهیار و پدر هستی رو اشاره کردید.اما در مورد زمینه شغلی و کار دقیق شرکت های محل کار مهیار و احسان زیاد توضیحی داده نشده.
    در مورد شخصیت های اصلی هستی و مهیار و پدر هستی و بقیه جسته گریخته مطالبی رو گفتید اما خب کم . در مورد سایر شخصیت ها هم همینطور و نکات زیادی وجود داره که مخاطب میخواد بدونه.
    رفتار شخصیت ها علاوه بر اینکه از منطق ضعیفی برخورداره و باورپذیریش رو جریحه دار کرده .واکنش هاشون و رفتارهاشون طبیعی نیست. هستی به نظر افسرده و غمگین و عاشق پیشه بود اما در یه سری رفتارهاش ۱۸۰ درجه فرق داره و کاملا نقطه مقابل غم زدگی اش هست درواقع رفتارهای ضد و نقیض داره که به باورپذیر بودن رفتارهاش لطمه میزنه.ادم های دور و بر هستی مدام میگن قویه و بیدی نیست به این بادا بلرزه اما رفتارهاش اصلا چنین چیزی رو نشون نمیده برعکس رفتارهاش اون رو یه دختر ضعیف که مدام غصه میخوره و سریع گریه اش میگیره ، نشون میده.رفتارهاش هم به سنش که انگار ۲۲ الی ۲۴ سالشه نمیخوره .
    هومن هم رفتارهای کودکانه ای داره که اون رو کمتر از سنش نشون میده و اگر اسم دانشگاه رو نمی اوردید مخاطب گمان میکرد با یه پسر ۱۵- ۱۶ ساله روبرو باشه در ابتدا هم رفتارش شبیه ۲۵ تا ۲۸ ساله بود بهتره روی رفتارهای شخصیت هاتون کار کنید مخاطب باهاشون به مشکل میخوره و باورشون نمیکنه( این موارد واقعا به باورپذیری قصه اتون اسیب میزنه)
    در مورد مبینا اومدید تمام ویژگی های چهره و صفات اخلاقیش رو یکجا در صفحه ۶ بیان کردید این طور که به نظر میرسه مبینا دوست هستیه پس در طول قصه هم اونو خواهیم دید میتونستید ویژگی های چهره و صفات اخلاقیش رو توی قصه در چند یا چندین پست و به صورت تدریجی معرفی می کردید تا جذابیتش برای مخاطب حفظ بشه اینکه یهو اومدید معرفیش کردید و بیوگرافیش رو برای مخاطب گفتید چندان جالب نبود
    رفتارهای شخصیت ها خیلی اغراق شده و گاهی لوس است وباز هم از باورپدیریشون کم می کنه رفتار ها هر چقدر طبیعی تر باشند مخاطب باهاشون بهتر ارتباط برقرار می کنه.

    * سیر
    از صفحه اول تا صفحه شش و هفت قصه سیر بسیار بسیار یکنواختی داره به شدت یکنواخت .ارامش و سکون که به شدت مخاطب رو کسل می کنه ماجرای یک روز از زندگی هستی رو در دوصفحه بسیار بسیار کند شرح دادین.مخاطب در وضعیتی قرار میگیره که اصلا کنجکاو نمیشه از فراز و فرود و تنش و اضطراب و ارامش های با برنامه خبری نیست قصه یک سیر معمولی و بسیار یکنواخت رو طی میکنه یه قصه معمولی در شرایط معمولی با اتفاقات معمولی بدون هیچ واقعه ای که مخاطب رو دنبال قصه بکشه یا بهش اضطراب و هیجان بده. حتی تصادف هستی هم نتونست هیجانی به قصه بده اما قصه در قسمت نقشه هستی برای هک رایانه کیارش جذابه و مخاطب رو از رخوت و کسالت ناشی از یکنواختی قصه خارج میکنه و براش جالبه و از اون به بعد قصه کمی از یکنواختی در می اید از پست هفت صفحه هفت دوباره قصه به سمت یکنواخت شدن حرکت میکنه. بهتره برای قصه اتون طرح داشته باشید تا از یکنواختی خارج بشه درست ژانر اتتخابی شما عاشقانه و اجتماعیه اما بازهم این موارد دلیل کافی نیست برای نداشتن هیجان و یا عامل کنجکاو کننده و جذاب پس بهتره اصلاحاتی انجام بدی و چون رمان در حال تایپه برای ادامش هم برنامه بریزید.
    برای تغییرات زمانی و رفتن به گذشته با خاطرات و برگشت به زمان حال با برنامه تر عمل کنید مثلا هستی داره با احسان حرف میزنه و شخصیت بدون اینکه تو اون شرایط واقعا لازم باشه به گذشته رفته موقعیتش برای رفتن به خاطرات توی اون لحظه مناسب نبود اصلا. در یه سری از همین سیر های زمانی ،پرش زمانی هم داشتین و بدون اینکه مخاطب رو از رفتن به خاطرات و یاداوری اونها مطلع کنید ناگهان مخاطب رو پرت می کنید توی گذشته که موجب گیجی مخاطب میشه و کمی هم طول میکشه تا بفهمه الان هستی داره خاطره اش رو مرور میکنه. باید تغییرات زمانی تون هم با برنامه باشه و هم در موقعیت مناسب اتفاق بیفته.در یه سری بخش ها طوری رمانتون رو نوشتید که انگار شخصیت اصلی قصه میدونه که مخاطبان دارند قصه زندگیشو میخونند و اصلا شکل و شمایل جالبی پیدا نکرده( بیان وضعیت عاشقی مبینا توسط هستی برای مخاطبان)

    * دیالوگ ها و مونولوگ ها
    مونولوگ های رمان بسیار بیشتر از دیالوگ هاست تقریبا بخش بسیار زیادی از داستان رو مونولوگ ها تشکیل دادند بهتره بین مقدار دیالوگ ها و مونولوگ ها تعادل برقرار کنید تا رمان هم شکل و شمایل بهتری پیدا کنه و روایت کردن اون هم متعادل تر بشه
    .دیالوگ ها بسیار ساده و معمولی و کمی تکراری که شامل یه سری کل کل خواهر برادری و رفاقتی و ... بود که البته چندان تاثیری در پیشبرد قصه نداشت.تا صفحه ۶ اکثر دیالوگ ها شامل جملات معمولی ساده و جملاتیه که به کرّات توی رمان ها استفاده شده جملات تکراری که مخاطب باورشون نمیکنه اما جملات پایانی دیالوگ های پست ۱۰ صفحه شش اونطوری نبود .بهتره در متن و محتوای دیالوگ ها جملات خاص و تاثیر گذار هم جا بدید چنین جملاتی علاوه بر هک شدن توی ذهن مخاطبان و تاثیری که روی مخاطب میزاره میتونند در خاطرشون ثبت بشن به امضا ها و دست نوشته هاشون هم راه پیدا کنند.
    شخصیت ها کاملا شبیه هم حرف میزنند کلمات یکسان جملات یکسان لحن یکسان تفاوت های سنی و جنسیتی و فرهنگی شخصیت ها در دیالوگ ها لحاظ نشده بود و مخاطب گیج میشه که الان فلان جمله رو چه کسی داره میگه همچنین در یه سری جاها هم که تفاوت ها لحاظ شده ، کم هستند اما توصیه میکنم اونها رو پررنگتر کنید تا مخاطبان بتونند ارتباط بهتری با شخصیت ها و دیالوگ ها برقرار کنند.
    در مونولوگ ها بیشتر افکار و خاطرات مطرح شده بود در رابـ ـطه با حس شخصیت ها هم میشه گفت تا حدودی خوب بود.

    * توصیفات( مکان، حالت و احساس، چهره)
    تا صفحه چهار توصیف مکانی وجود نداشت چند تا هم توصیف کوتاه و مختصر بود که انقدر کم بود میشد نادیده گرفتشون در صفحه چهار توصیفات مکان بیشتر شده بود بخصوص توصیف دکور داخلی اما توصیفات مکانتون به خصوص محیط اطراف شخصیت نمای ساختمان و ... هنوز کمه و مخاطبان همچنان تصویر درستی از اطراف شخصیت ها ندارند. توصیه می کنم توصیفات مکان رو بیشتر و دقیق تر کنید و البته توصیفتون تدریجی و در طی چند یا چندین پست باشه توصیفات زیادی که یکجا به مخاطب داده بشه به همون سرعت که در ذهن نقش میبنده فراموش میشه اما بیان تدریجی به مخاطب فرصت میده تا اونها رو به ذهن بسپاره و کم کم اونها رو کنار هم بزاره و مثل یک پازل تصورش رو تکمیل کنه.
    در زمینه توصیف چهره هم مثل توصیف مکان عمل کرده بودید و توصیفات یکجا و یهویی داشتید برای نمونه در پست پنج یکجا چهره هومن رو توصیف کردید( هومن بوره و چهره گندمی و چشم عسلی) یا توصیف یکجای چهره هستی جلو اینه. در توصیف یکجای چهره شاید بگید چهره رو کامل برای مخاطب توصیف کردید اما زیاد توی ذهن مخاطب نمیمونه و البته شکل و شمایل زیبایی هم نداره اما توصیف تدریجی در طی چند یا چندین پست علاوه بر اینکه مخاطب رو نسبت به چهره شخصیت ها کنجکاو نگه میداره جالب تر و جداب تر هم هست لطفا اصلاح کنید.
    در زمینه توصیف احساس و حالت بهتر عمل کرده بودی البته این نکته رو هم بگم که یه سری حالت ها و حس شخصیت ها اغراق شده بود اما با این وجود عملکرد بهتری در توصیف این مورد داشتید البته بهتره روی حس های شخصیت ها دوباره کار کنید تا بهتر و طبیعی تر و قابل باورتر بشه.

    * ایده
    طبق گفته شما قصه در مورد دختریه که شب عروسیش کسی که قرار همسرش بشه ترکش میکنه و اون بعد از گذشت چهار سال از اون ماجرا زندگیش قراره تغییر کنه.ایده ای که مخاطب از خلاصه برداشت میکنه به نظر جالب البته با وجود اینکه خیلی ایده جدیدی نیست و در موردش فیلم و رمان های دیگه هم وجود داره اما چندان خوب و قوی نتونستید پردازشش کنید بخصوص بیشتر منظورم از صفحه یک تا شش و هفت تایپیک هست. شما میتونستید از زندگی و رفتار و برخوردها و تمام چیزهایی که در زندگی ادم های اطرافتون وجود داره الهام بگیرید تا از یه ایده قبلا استفاده شده یه قصه ناب بسازید اما اینطوری پیش نرفته بودید و انتظار مخاطبانتون رو چندان نتونستید براورده کنید ( این انتظار رو در همون ابتدای رمان با نام و خلاصه در مخاطب ایجاد کردید)
    همچنین در طول قصه رفتار و کردار شخصیت ها وقایع و خاطرات و موارد زیادی وجود داره که علاوه بر حالت غیر واقعی و فانتزیگونه ای که به قصه داده اون رو غیر قابل باور کرده .مخاطب باورشون نمیکنه با وجودی که ایده اصلی که شرح مختصری ازش دادید اما خوب نتونستید قصه رو پردازش کنید .

    * ژانر
    شما ژانرهای عاشقانه و اجتماعی رو برای رمانتون مطرح کردید یه سری نشانه های ژانر عاشقانه در قصه وجود داره که در رفتار یکسویه هستی و در بعضی بخش ها در روابط دوسویه و دونفره شخصیت ها نمود پیدا میکنه.اما در مورد ژانر اجتماعی ، باید در قصه یک معضل یا مشکل اجتماعی وجود داشته باشه و بهش پرداخته شده باشه اما فعلا نشانه ای از این ژانر دیده نشده البته چون رمان در حال تایپه فرصت دارید تا اونها رو بیشتر و بهتر وارد قصه کنی

    * متفرقه و باورپذیری
    با توجه به پست چهار" ده دقیقه دیر کردن ایا خیلی زیاده که به خاطرش تذکر دریافت کنه از پدرش؟ " مخاطب باهاش ارتباط برقرار نمی کنه.
    به جای کشیدن حروف که در بخش های مختلف رمان وجود داشت مثل " بلههههههه" در پست پنج یا شش صفحه دو و همچنین" ن...ن...نه" در پست شش صفحه دو؛ برای نشون دادن حالت و لحن کلام و صدا ها، از کلمات استفاده کنید.
    طبق گفته شما در پست های شش و هفت صفحه دو خانواده هستی مذهبی و متدین و نماز خوان هستند و حتی گفتید صحیفه سجادیه میخونند و ... پس چرا هستی در زمان خواستگاری اونقدر راحت به مهیار که هنوز باهاش نامحرمه اجازه میده لمسش کنه و چونه اش رو بگیره یا بهش دست بزنه این موارد روی باور پذیری صفاتی که از شخصیت گفتید تاثیر منفی داره چون هستی و خانواده اش رو مدهبی معرفی می کنید اما رفتار هایی غیر از نماز خوندنشون چنین چیزی رو نشون نمی ده.
    در جاهای مختلف رمان برای بخش های چایی خوردن از لفظ "فورت " استفاده کردید که فکر میکنم منطورتون همون " هورت" باشه اما لفظ مناسبتر برای چایی خوردن قلپ(قلوپ) هست.
    یه سری موارد توی قصه مطرح کردید که به قصه حالت فانتزیگونه داده و مخاطب اصلا باورشون نمیکنه و باهاشون ارتباط برقرار نمیکنه.
    در پست ۱۰ صفحه پنج اسم هومن به " ومهران " تغییر کرده بود.
    در صفحه هفت که هستی برای مصاحبه به اون شرکت رفته اونقدر حاضر جوابی و تند صحبت کردن اصلا منطقی نیست بخصوص که شرایط مصاحبه است وانگار هستی علاقه زیادی داره تا توی اون شرکت استخدام بشه.
    واکنش های خانواده هستی بعد از فهمیدن خبر ازدواج مهیار زیادی اغراق شده و عجیبه هنوز اتفاق رسمی نیوفتاده بود و هنوز ازدواج رسمی صورت نگرفته بود که طبق گفته مادر خانواده دخترش بدبخت شده باشه .

    دوست عزیز به نوشتن ادامه بده. برات ارزوی موفقیت دارم
    شورای نقد انجمن نگاه دانلود
    منتقدین.jpg
     

    ❤ASAL_M❤

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/02
    ارسالی ها
    5,042
    امتیاز واکنش
    53,626
    امتیاز
    1,121
    محل سکونت
    کهکشان راه شیری ، سیاره ی Exo
    سلام خدمت نویسنده عزیز
    اول بهت تبریک میگم که قلمت رو در دست گرفتی و شروع به نوشتن کردی
    نقد بر اساس پست های گذاشته شده در رمان

    1-نام
    نام رمان شما "هستی ام را نگیر " هستش . در ابتدا اگر بخوایم به معنای این نام بپردازیم به این نتیجه می رسیم که شخصیت اصلی چیزی رو که خیلی براش مهمه که صددرصد اون چیز عشق هستش رو داره از دست میده و از شخص مقابلش خواهش داره که برای مثال ترکش نکنه . با این حال این نام معانی دیگه ای هم میتونه داشته باشه و همین ویژگی باعث میشه که خواننده برای خوندن رمان کنجکاو بشه . نام رمان جذابیت کافی رو داره اما باید دید که با رمان مرتبط هست یا نه . متاسفانه در ربط داشتن نام و موضوع رمان اشکالاتی دیده میشه . در رمان شخصیت دختر هستی خودش رو (مهیار) خیلی وقت پیش از دست داده و الان در حال مرور خاطرات اونه . در واژه "نگیر" خواننده فکر می کنه که شخصیت رمان در این زمان قراره چیزی رو از دست بده و استفاده از این نام برای رمان شما که اتفاق اصلیش مربوط به قدیمه و فلش بک زده میشه مناسب نیست . البته ممکنه اتفاق جدیدی در راه باشه که مربوط به نام رمان بشه اما باز هم اشکالی وجود داره و اون هم طولانی شدن مدتیه که نام رمان در موضوع قرار نگرفته . بهتره از نامی استفاده کنید که به زمان اتفاق رمان هم بخوره . برای مثال اگر کلمه هستی رو نگه داریم باید بشه " هستی از دست رفته " .

    2-ژانر
    ژانر های انتخابی شما عاشقانه و اجتماعی هست . این دو ژانر به هم مرتبط هستن و میشه به طور همزمان ازشون در رمان استفاده کرد . عاشقانه به خوبی در رمان شما در قسمت های فلش بک زده شده دیده میشه . حرف ها و کارهای مهیار در گذشته ، عشق موندگار هستی و احساس کوچیکی که احسان داره (اگر اشتباه نکنم ) همگی نشون دهنده ژانر عاشقانه هستن . ژانر اجتماعی هم به ندرت در رمان دیده میشه مثل ماجرای مبینا و عکس هاش و وضعیت مالی خانواده هستی ، اما بازهم وجود اجتماعی در رمان واضح نیست و بیشتر به موضوعات عاشقانه پرداختین .
    پیشنهاد : با وجود غم های هستی می تونید ژانر تراژدی رو جایگزین اجتماعی کنید .

    3-جلد
    رمان شما جلدی نداشت و بهتره هرچه زودتر برای جلد اقدام کنید . پیشنهاد می کنم برای جلدتون از عکس هایی که نشون از شکست و انتظار دارن استفاده کنید . همچنین عکس گوشه رو به ژانر دیگه رمان اختصاص بدین و فقط عاشقانه رو در جلد به کار نبرید . همچنین رنگ سیاه و سفید در رمان می تونه استفاده بشه . فونت هم فونت هایی مثل نسبعلیق برای نام مناسب هستن . اگر هم سیاه و سفید مد نظرتون نیس از رنگ های جیغ استفاده نکنید و رنگ های ملایم رو در جلد به کار ببرین .

    4-خلاصه
    خلاصه باید به دو صورت 1-حادثه کلیدی و 2-علت وقوع حادثه نوشته بشه . در خلاصه شما حادثه کلیدی رو میشه 4 سال تنهایی و پس از اون رویداد های جدید در زندگی هستی در نظر گرفت و علت وقوع حادثه (4 سال تنهایی) رو رفتن مهیار در نظر گرفت . خلاصه شما کنجکاوی کمی رو برای مخاطب به وجود میاره و مخاطب با این سوالات که : چرا مهیار هستی رو ترک کرد ؟ رویداد های جدید چی میتونن باشن ؟ روبه رو میشه و برای یافتن جواب سوالات سراغ خوندن رمان میره . اما نوع شروع کردن خلاصتون باعث میشه مخاطب جذب خلاصه نشه . تنها نکته مبهم در خلاصه قسمتیه که زدین " در شب عروسی " اما در رمان اشاره ای نکردین که مهیار درست شب عروسی میره . طبق رمان مهیار وقتی رفت که هنوز محرم نشده بودن نه شب عروسی . بهتره این تیکه از خلاصه رو عوض کنید .
    5-مقدمه
    مقدمه رمانتون بسیار عالی بود و تونسته بودین به وسیله اون احساسات هستی رو نشون بدین . اینکه هستی دائما تصمیم می گرفت مهیار رو فراموش کنه اما با حضور یک خاطره باز به یادش می افتاد و گریه می کردو بغض می کرد کاملا با مقدمه مرتبط . همچنین قسمت آخر مقدمه که به صورت کنایه گفته شده " هستی ام را بگیر اما هستی ام را نه ..." و اینکه نام رمان هم در اون آوردین مقدمه رو بسیار عالی جلوه داده . نمیدونم مقدمه کار خودتون بوده یا نه اما بسیار مناسب و مرتبط با رمانه .

    6-ایده
    ایده رمان شما در رابـ ـطه با دختریه به نام هستی که در قدیم به خاطر جا گذاشتن کتابش با پسری به نام مهیار تصادف می کنه . در این بین مهیار و هستی عاشق هم میشن . بعد از چند وقت عکس هایی مبنی بر اینکه مهیار در خارج از کشور ازدواج کرده از طرف دایی مهیار به دست هستی می رسه و 4 سال هستی افسرده و آزرده میشه . حالا بعد از گذشت 4 سال هستی تصمیم داره در شرکتی کار کنه اما با بحث و دعوا با مدیر شرکت از استخدامش نا امید میشه که با تماس و موافقت مدیر مجبور به کار در شرکت میشه . ایده رمان متاسفانه کلیشه ایه و رمان هایی با این مضمون که شخصیت داستان از سوی عشقش ضربه می خوره وجود دارن . همچنین وجود احتمالی مدیر شرکت هم نمیتونه تاثیر چنانی بر ایده بزاره چون بازهم چنین اتفاقی در رمان ها دیده شده . بهتره اتفاق جدیدی رو در رمان رقم بزنید تا ایده حالت جدیدی به خودش بگیره و از کلیشه ای بودن در بیاد .

    7-شروع
    شروع رمانتون کلیشه ای نبود اما عالی و کاملا مناسب هم نبود . نشستن هستی در پارک و تماشای مردم و فکر کردن به زندگی اون ها هین راه رفتن شروع خوب و آرومیه اما با توصیفات و دیالوگ ها و مونولوگ های نادرست و کم نتونستین درست اون رو ادا کنید . با خوندن اون فال و گفتن "چه شد ؟" کنجکاوی خواننده برای خوندن ادامه تحـریـ*ک میشه . اما مشکلی که در پست های آغازین وجود داره جمله بندی نادرست و همچنین تغییر نثر در متن . این دو مشکل باعث شدن که خواننده درک درستی از احساسات و توصیفات هستی نداشته باشه و نتونه با احساسات و حرف های اون خو بگیره . بهتره پست های آغازین رو ویرایش بزنید و قسمت های تغییر نثر از محاوره به ادبی رو تصیح و جملاتی مثل :
    "یه نگاهی به اطرافم انداختم "
    غلط
    "نگاهی به اطرافم انداختم "
    صحیح

    8-نثر
    هونطور که اشاره کردم در پست های آغازین و صفحات اول تغییر نثر دیده میشه . نثر انتخابی شما محاوره ایه که معمولا در محاوره به دلیل آسون و خوانا بودنش تغییر نثر در اون غیر منتظرس پس حتما پست های آغازین رو که قسمت هاییش (که بیشتر شامل توصیفات احساسات ) رو ویرایش کنید و نثر مشخصی رو برای رمانتون در نظر بگیرین . مثال :" متوجه آمدن هومن در اتاقم نشدم که شونه هایم را تکان می داد و اسمم رو صدا می کرد "

    9-زاویه دید
    زاویه دید رمانتون اول شخص و تا اینجا همین مونده . اینکه به طور ثابت با زاویه دید اول شخص حرکت کردین و تغییر زاویه دید ندادین خیلی عالیه . البته می تونستین از زاویه دید دانای کل هم استفاده کنید و راحت تر احساسات و حرف های دل دیگر شخصیت هارو مشخص کنید اما این در حد پیشنهاد بود . زاویه دید مناسبی دارین و امیدوارم تا آخر تغییری نکنه .

    10-توصیفات
    احساسات :احساسات در رمان به خوبی توصیف شده بود . احساسات هستی از دوری مهیار ، عشق مهیار در قسمت های فلش بک ، احساس ترس مبینا از عکس هاش همگی از توصیفات احساس خوبی برخوردار هستن .
    حالات :حالات هم به خوبی توصیف شده و خواننده میتونه درک کنه که شخصیت رمان در هر حادثه و رویدادی چه حالتی داره .
    ظاهر :ظاهر هم در رمان به طور کاملی توصیف شده اما نکته قابل اشاره اینه که شما به طور یکجا شخصیت رو توصیف کردین . بهتر بود در هر خط به طور زیرکانه قسمتی از خصوصیت ظاهری شخصیت رو توصیف می کردین .
    مکان:در رمان مکان به خوبی توصیف شده بود اما در حد عالی نبود و خواننده میتونست فضای شرکت ، خونه و خونه ای که مهیار خریده بود رو تصور کنه . بهتره توصیفات مکان رو کمی بهتر و جدی تر بگیرین .
    درکل توصیفات خوبی داشتین .

    11-شخصیت پردازی
    شخصیت های رمان تا اینجا : هستی ، مهیار، مبینا، هومن ، پدر هستی ، احسان ، مادر هستی و ... بودن .
    هستی دختریه که چهار سال پیش ضربه سنگینی از مهیار خورده و همچنان اثرات اون در هستی مشاهده میشه . هستی شخصیت نسبتا قوی در رمان داره و ناکامی های کمی در اون دیده میشه .
    مهیار پسریه که تا اینجا جز قسمت هایی که عاشقانه با هستی حرف میزد حضور زیادی نداشته و هنوز نمیشه کامل گفت چطور شخصیتی داره اما درکل مطلوبه .
    هومن برادریه غیرتی و صد البته پشتیبان که هوای هستی رو با وجود اینکه از اون کوچک تره داره . در شخصیت های مذکر رمان هومن دوست داشتنی ترین میتوه باشه .
    مبینا دختریه معتقد و مذهبی که دوست هستی و به خاطر عاشق شدن خودش رو به خطر میندازه که هستی اون خطر رو رفع می کنه . شخصیت مبینا هم خوبه اما نمیشه گفت عالی چون کم و کاستی هایی داره . مثلا شیطنت اون در کافه در قسمت فلش بک اصلا به مذهبی بودنش در زمان حال شباهتی نداره .

    12-علائم نگارشی ، غلط املایی و تایپی
    اشتباهات تایپی و املایی در پست های اول دیده می شد که بهتره تصیحشون کنید مثل :
    پست دوم " هرکردوم از این ماشین ها " ..... " هرکدوم از این ماشین ها"
    پست دوم"میخواند به جایی برسند" ...."می خواهند به جایی برسند"
    پست دوم"هرکدوم ازین ماشین ها" ...."هرکدوم از این ماشین ها"
    پست سوم"هنزفری و با تمام وجود " ..." هندزفری و با تمام وجود "
    پست 23 " در خونمون رو خاستگاراکندند" ...." در خونمون رو خواستگارا کندند "
    پست 49" کسی وسایلاتم رو تحویل بگیره" ..."کسی وسایلام رو تحویل بگیره"
    "کجایی هستی ؟ مامان و بابا رو از گرسنگی از پا در آوردی "..."کجا بودی ؟...."
    همچنین از علامت های نگارشی هم به خوبی و در جای مناسب استفاده نشده که بهتره تصیحش کنید

    13-دیالوگ و مونولوگ ها
    دیالوگ های خوبی دارین و خالی از اضافه گویی هستن اما کنجکاوی و وسوسه لازم برای خوندن ادامه رو در مخاطب ایجاد نمی کنن . در مونولوگ ها در بعضی قسمت ها جملات ساختار نادرستی دارن مثل :
    "روی ساعت مچی که سال قبل ...."
    در این جمله بهتره بگین :
    "به ساعت مچی که سال قبل ..."
    "قلبم از لحن صحبت پیرزن سفید مو که با روسری گلداری که روی سرش بود مدام ور می رفت و درستش می کرد ،آروم گرفت."
    بهتره:
    "قلبم از لحن صحبت پیرزن سفید مو که با روسری گلدار روی سرش مدام ور می رفت و درستش می کرد ،آروم گرفت."
    "سلام خیلی خنکی ..."
    درستش
    "سلام خیلی سردی "
    "پرید وسط جاده و این اتفاق افتاد "
    درستش
    "پرید وسط خیابون و این اتفاق افتاد"
    همچنین در پایان بخش 52 زدین "اگه سر ساعت نرم بابام دیگه خونه راهم نمیده " اما پست بعد زدین " اره اما نمیدونم چجوریه که حتی ..." در اینجا نبود و جا انداختن دیالوگی از سوی مبینا کاملا مشهوده .
    در بعضی قسمت ها به جای هومن به اشتباه نوشته بودین مهران .
    اما اینم قابل ذکره که مونولوگ ها خوشبختانه خالی از اضافه گویی بودن .


    14-پیرنگ
    هیجانات در رمان شما متاسفانه در حد مطلوبی نبود و رمان در حالت یکسانی حرکت می کرد . تنها هیجان رمان در قسمت عکس های مربوط به مبینا بود . هیجانات هستن که در رمان خواننده رو جذب ادامه رمان می کنن پس بهتره چالش های بیشتر و قوی تری رو در رمان قرار بدین و اون رو از یکنواختی در بیارین .

    15-سیر
    سیر رمان تا اینجا خوب بوده و نه اونقدر تند بوده که خواننده چیزی نفهمه و نه اونقدری کند بوده که خواننده کلافه و خسته بشه . اما دقت کنید که کم کم سیر رمان داره رو به کند شدن میره و بهتره اتفاقی مهم رو در رمان به هر شکلی مثل اتفاقی در شرکت ، حضور مهیار یا هرچیز دیگه ای قرار بدین .

    16-باورپذیری
    باورپذیری در رمانتون خوب بود اما باید چند نکته رو متذکر بشم :

    *اینکه هومن تا این حد از هویج بدش بیاد که با آوردن اسمش حالش بد بشه کمی غیر منطقیه . میتونست کمی قیافش درهم بره اما عکس العملش کمی دور از منطق بود .
    *منطقی نیست که هستی فکر کنه حتی صدای نفس های پشت تلفن آشناس چون از روی صدای نفس نمیشه تشخیص داد مگر اینکه شخص پشت خط از قصد بلند و شدید نفس بکشه . میتونه بگه یک لحظه احتمال دادم که صدای نفس ها مال اون باشه .
    *در پست های آغازین پدر هستی سلام سردی داد اما بلافاصله در دیالوگ های بعدی از کامه عزیزم استفاده کرد و این تغییر کمی غیر منطقیه .

    رمان خوبی داری عزیزم
    با ویرایش بهتر هم میشه
    به نوشتن ادامه بده
    قلمت سبز و پایدار

    عضو شورای نقد نگاه دانلود
    78825
     

    ساحل۱۳۷۹

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/27
    ارسالی ها
    65
    امتیاز واکنش
    385
    امتیاز
    186
    محل سکونت
    گرگان
    سلام عزیزم اول ازهمه بابت زحماتی که برای نوشتن رمان کشیدی تشکر میکنم ولی از نظر من یه چن تا اشکال داشت که اگه رفع بشه به نظرم رمانت بهتر میشه
    ۱/توصیفات رمان بعضی جاها خیلی ادبی و طولانی میشدوبعضی جاهام زیادی اغراق شده بود مثلا تو توصیف خونه و باغی که مهیار برای بعد ازدواجشون گرفته
    ۲/رمان بعضی جاها غیر واقعی بود و حرکات هومن واحسان لوس بود وایداهم خیلی مغرور بود ومبینا تو کافه جلف بازی در میاوردو حرکت مهیارم تو مراسم خواستگاری به نظرم خوب نبود ،این که تو مراسم خواستگاری پسر رو دختر اب بریزه و خیسش کنه خیلی دوراز انتظاره
    ۳/اونجا که دختره دیر میکنه و باباش به خاطر ده مین دیر کردن بش گیر میده به خواننده القا میشه که باباش یه ادم مستبده یا یه خطایی تو گذشته ازش سر زده که قابل بخشش نیست و الانم تحت کنترله
    ۴/یه غلط املایی تو بخش۲۸ بود که مهیار میگه من ازوقتی تو ور دیدم ...،درستش اینه که ازوقتی تورو دیدم...
    ۵/توی بخش۳۰که مهیار میگه شماهم خوب بلدی از خودشیفتگی نشون بدی بهتر بود بنویسی خانوم خودشیفته ی خودمی یا یه چیزی مث این
    بازم مرسی بابت رمانت خوشگلم با ارزوی موفقیت برات مهساجونم
     

    م.عبدالله زاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/30
    ارسالی ها
    738
    امتیاز واکنش
    36,910
    امتیاز
    845
    سن
    25
    سلام عزیزم اول از همه ممنون بابت اینکه وقت باارزشت رو برای نقد رمانم صرف کردید.
    در مورد خلاصه باید بگم که سعیم رو میکنم که بهتر باشه ودر مورد شروع داستان هم میدونم که خیلی جذاب نیست و حتما بهترش میکنم و در مورد شخصیت هستی هم باید بگم که غم و ناراحتی هستی درون قلب خودش و تنهایی خودشه و سعی میکنه که موقع رویارویی با خانواده و دوستانش خودش رو آدم قوی نشون بده،هومن هم فقط میخواد که با شیطنت ،حال و هوای هستی و پدر و مادرش رو خوب کنه، در مورد این هم که پدر هستی بخاطر ده دقیقه دیر اومدن بهش تذکر میده اینه که اون معلم ریاضیاته و این مسائل که ده دقیقه براش مهمه و یا اینکه در جایی هم گفته شده که از هومن میخواد که صدای تلویزیون رو از بیست بیشتر نکنه ،هم دقیقا همینه!
    باز هم تشکر میکنم از توجه و وقتی که گذاشتید
    در اسرع وقت تمامی نظراتتون رو اجرا میکنم:aiwan_light_give_rose:
     

    م.عبدالله زاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/30
    ارسالی ها
    738
    امتیاز واکنش
    36,910
    امتیاز
    845
    سن
    25
    سلام واقعا نهایت تشکر رو ازتون دارم که وقت با ارزشتون رو برای رمان من صرف کردید
    در مورد نام رمان باید بگم که در قسمت های دیگه ی رمان دلیل نامگذاری مشخص میشه که در متن هم اومده در مورد ژانر هم نظرتون درسته و فکر میکنم ژانر تراژدی بهتره
    درمورد بقیه ی نکاتی هم که گفتید حتما ویرایش میشه و سعی خودم رو میکنم که نظراتتون رو اجرا کنم
    بازم ممنون بابت توجه و نظرات سازندتون:aiwan_light_give_rose:
     

    م.عبدالله زاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/30
    ارسالی ها
    738
    امتیاز واکنش
    36,910
    امتیاز
    845
    سن
    25
    ممنونم ساحل عزیز بابت توجه و وقت با ارزشی که برای خوندن رمانم صرف کردی
    نظرات سازنده ات خیلی کمکم کرد مطمئن باش که همشون ویرایش میشه
    بازم ممنون:aiwan_light_give_heart:
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا