مطالب طنز مهمانی ملس ^-^

MAHLA

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2020/04/18
ارسالی ها
184
امتیاز واکنش
1,603
امتیاز
370
محل سکونت
کویر
به نام ایزد منان
اسمان چادر شب پوشیده و روی خورشید را پنهان کرده بود .
اما .... من ! چون کوزت خدابیامرز درحال جفت کردن کفش های ناتمامی بودم که چونان برنجی رِی کرده بودند . انگاري که هرکدام از مهمان ها همراه خود یک گونی کفش بار زده اند بر سر من خراب کرده اند .
آخ ... ، خدایا تورا سپاس که چنین کار نیکویی به بنده ی حقیر عطا کرده اي .
کمرم را راست کردم ، نفسی سر دادم و در خانه را باز کردم و با موجی از گرما و شلوغی و ... بدبختی مواجه شدم . به به چه شود این شب ، خدا به خیر کند .

گروه هشت نفره ي بچه ها کنج خانه را قرق کرده بودند ، براي چند لحظه اي سکوت انهارا محاصره می کرد ... اما ، به ناگه این محاصره را درهم می کوبیدند چون خمپاره ای می ترکیدند و به هر سویی از خانه شوت می شدند . تیرو ترکش هاي جیغ و فریادشان هم گوش هایمان را نوازش می داد.

« درسا » را در ان میان می دیدم که چون عروسک کوکی زیر دست پاي انان چپ و راست می رفت و قل می خورد . می ترسیدم مبادا زیر دست وپاي انان بشکند . خواستم اورا در اغوش بگیرم تا از مهلکه نجاتش دهم که ... تا مرا دید گویی قاتل بروسلی را دیده باشد جیغ کشید مرا در شگفتی واگذاشت ، فرار کرد .

مردان هم سر مبل هاي راحتی پهن شده بودند پشت سرهم فرت فرت و فرت تخمه میشکستند و هر 5 دقیقه یک بار صداي خنده شان خانه را سقف خانه را می لرزاند .
یکیشان سیگار می کشید براي دیگري اتش می زد . یکی هم چرت می زد صداي خرناسه اش چون قل قل قوري فضا را پرکرده بود الباقی هم در مورد مسائل داغ روزگار بحث می کردند که سکه گران گشته دیگر حتی نمی توان براي خود زن دومی دست و پا کرد هر هر می زدند زیر خنده .


رو اب بخندی کوتهی نیز از زنانشان نصیب میشدند .

اما خانم ها ! مثل همیشه در پاتوقشان اشپزخانه بودند . فضاي خانه اکنده از بوي غذایشان که از کله ي سحر بار گذاشته بودند ، شده بود .
حدس می زنید غذا چه بود ؟ کله پاچه ، ان هم چه کله پاچه ای .
طفلکی گوسفند بیچاره گیج و ملنگ بود . چونان مـسـ*ـت ها در حیاط تلو تلو می خورد وا می رفت . اقاجان هم نگاهی فکور به وی افکنده ، تابی به سیبیلان جو گندمی اش داده ، عاقبت گفت باید خلاصش کنم تا حرام نشده ، همراه با شوهر خاله گوسفند را خفت کرده گوش تا گوش سرش را بریدند .
و سرانجام تبدیل به چیزي که درون قابلمه قل قل می کرد شد.

خانم ها ماشاء ال.. از حرف زدن کم نمی اوردند خصوصا خاله های عزیز من . هیچ وقت در بحثشان شرکت نمیکردم زیرا بالغ بر 10 بار بحثشان را شنفته از بر بودم همه را.
بحث گل انداخته شان همچنین اسباب خنده شان درمورد رنگ موي جدید خاله مهری بیچاره بود که بابتش حسابی پول پیاده شده بود.
موهایش را به رنگ ماهگونی کرده بود ، ماهم اورا دست انداخته که هیچ به او نمیاید به هیچ عنوان با این رنگ مو پا به عروسی برادر شوهرش که چند روز آتی بود نگذارد.
طفلکی رنگ صورتش با موهایش یکی شده بود از زور بیچارگی فقط لبخندهاي کج و کوله تحویل می داد و لب هایش را تا بنا گوشش چاك می داد و البته بلا نسبت او قیافه اش چونان عقب مانده ها می مانست با ان لبخند هه هه .
دیدم وضع خراب است الان است خاله ام موهایش را از ریشه بکند .گفتم خاله جان غصه مخور خیلی هم بهت می اید اما از انجایی که کسی مارا ادم حساب نمیکند ضایع گشتیم .
کم کم صداي قار و قور شکم مردها به دنبالش غرغرشان به هوا رفت سردسته شان اقاجان بود .
سریع سفره ي بلند بالایی از سر خانه تا ته خانه انداختیم ، این سفره هم ري کرده بود . به دنبالش نان هاي محلی ، سنگگ هاي خاش خاشی و هر چیزی که لازم بود وسط سفره جولان می دادند .
پرس مخصوصی هم براي شوهر خاله مان چیدیم تخم مرغ اب پز ، گوجه ، خیار ، پنیر سفید .
اخ پسرمان شیر شده بود رژیم گرفته بود . از انجایی که ماهم تازه فهمیده بودیم ایشان در دوران سخت کم خوري اند و کله پاچه به ان خوشمزه گی را میل نمی فرمایند ، به ناچار غذاي سرهمی که همان پرس مخصوص بود سرهم کردیم .
نگاهی به کله پاچه ملوس ان گوسفند بیچاره کردم . پرده اشک چشمانم را درید گفتم اگر تو انقدر خرفت نبودي کمی بیشتر عمر می کردي نفله .
اخ خداوندا روح اورا در کنار همسرش که نمی دانم زن است یا مرد شاد کن .
خلاصه دلسوزي را کنار گذاشته با میـ*ـل تمام کله پاچه را میل کردیم .
بعد از شام بساط چاي و میوه همچنان تخمه بر پا شد . بچه هاهم یکی یکی خواب انهارا می دزدید و پنچر می شدند .
مهمانی مگر بارفتن مهمان ها تمام می شد که انها هم لطف کردن ، منت بر سرما گذاشته در خانه ما چتر پهن کردند و نرفتند . تا خود صبح زنها بودند که مخ سرمان تیلیت کردند و بچه ها که لگد پرانی بر سر ما بیچاره می نمودند .

باشد که روزگار خوشی نصیبتان شود.​
 
آخرین ویرایش:
بالا