![220px-Nader_Shah_Afshar.jpg](https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/3/35/Nader_Shah_Afshar.jpg/220px-Nader_Shah_Afshar.jpg)
نادر شاه افشار ( () – خرداد ) که پیش از پادشاهی نادر قلی خوانده میشد، ملقب به تهماسبقلی خان از از ۱۱۱۴ تا ۲۸ خرداد ۱۱۲۶ خورشیدی یا ۳۰ خرداد، پادشاه و بنیانگذار دودمان است. او از مشهورترین پادشاهان ایران، پس از اسلام است و بسیاری از مورخین او را قدرتمندترین پادشاه ایرانی بعد اسلام میدانند. که سرکوب و بیرون راندن و از کشور و تجدید استقلال ایران و نیز فتح و و جنگهای پیروزمندانه او سبب شهرت بسیارش گشت. به او در اروپا لقب «آخرین جهانگشای شرق»، « ایران» و « دوم» نیز دادهاند
کودکی تا مشهور شدن در خراسان
نادر شاه افشار در ۲ آذر ۱۰۶۷ در ایل افشار در خراسان به دنیا آمد.
یا یکی از ایلهای بزرگ و ترکتبار است که در زمان شاه اسماعیل صفوی همراه با شش ایل بزرگ از آناتولی عثمانی به ایران آمدند و پایههای سلسله صفوی را بنیاد گذاردند. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم میشد: یکی قاسملو و دیگری ؛ نادر شاه افشار از شعبه اخیر بود. طایفه قرخلو را شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی ابیورد و درگز و باخرز تا حدود مرو مسکن داد؛ تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدی باشند. شمار زیادی از این ایلها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشتند.
نام اصلی او «نادر قلی» بود و بنا به یک روایت غیرمستند، هنگامی که هنوز به ۱۸ سالگی نرسیده بود همراه با مادرش در یکی از یورشهای به اسارت آنها درآمد. او بعد از مدت کوتاهی از اسارت گریخت و به خراسان برگشت و در خدمت حکمران ابیورد، بود. او گروه کوچکی را به دور خود جمع کرد و بعد از کنترل چند ناحیه خراسان، خود را «نادر قلی بیگ» نامید.
در این هنگام افغانها به رهبری ، را تصرف کرده و صفوی را به قتل رسانده بودند. با سقوط اصفهان و قتل، پسر او به نام صفوی که از اصفهان به گریخته بود، خود را در ۱۱۳۵ق پادشاه ایران خواند، ولی حکام نواحی گوناگون کشور حاضر به اطاعت از او نشدند.
پیوستن به تهماسب دوم و شکست اشرف افغان
محمود افغان نیز که تنها بر اصفهان و نواحی اطراف آن حکومت میکرد، کمی بعد بهدست پسر عمویش بهنام در ۱۱۳۷ق]] به قتل رسید. همزمان با این اوضاع، نادر که از میزان نفوذ خاندان صفوی در میان مردم آگاه بود، به پیوست و در سردار سپاه او شد. سپس را به تصرف خود درآورد.
مالک بزرگ (حاکم ) تا حدی مانع قدرتگیری نادر شد، ولی نادر در سال ۱۱۳۷ ق. پشتیبانی و (پسر و پدربزرگ ) را جلب کرد و توانست ملک محمود را شکست دهد و حاکمیت شاه ایران را در خراسان برپا نماید. شاه تهماسب نیز، نادر قلی را خود در خراسان اعلام کرد و پس از آن نادر نام خود را به «طهماسب قلی» تغییر داد. سال بعد، او پس از سرکوب چند ایل و ، به حکمرانی کامل خراسان رسید.
وی پس از آن، برای بهقدرت رساندن شاه تهماسب با وارد جنگ شد. در ۱۷۲۹ رئیس افغانها یعنی اشرف افغان را در در نزدیکی (طی) و سپس در و برای بار سوم در شکست داد. او سپس در تعقیب اشرف، افغانستان را مورد تاخت و تاز قرار داد و قبایل این دیار را مطیع خود نمود. بدین ترتیب پس از هفت سال شورش افغانها در ۱۱۴۲ق به پایان میرسد.
نادر سپس با دشمنان خارجی وارد جنگ میشود و را از شمال ایران میراند، اما در زمان جنگ با که غرب ایران را در اشغال داشتند، متوجه شورشی در شرق ایران شده و جنگ را نیمه کاره رها کرده و به آن سامان میرود. شاه تهماسب صفوی با توجه به قدرت و شهرت روزافزون نادر و به قصد اظهار وجود، دنباله جنگ وی را با عثمانیان به قصد بازپسگیری ایروان میگیرد، ولی به سختی شکست میخورد.
برکنار کردن تهماسب دوم و نایبالسلطنگی
در سال ۱۱۴۵ق به دنبال قراردادی میان و دولت عثمانی و در پی شکست ایران، و در ازای به آن دولت واگذار شد. نادر که خود این نواحی را به ایران بازگردانده بود، وقتی از این مسئله آگاه شد، به سرعت به اصفهان بازگشت. او از معاهدهٔ صلح به عنوان بهانهای استفاده کرد، را از سلطنت برکنار کرد و پسر خردسالش را با نام () به جانشینی برگزید و برای حفظ قدرت، خود را نایبالسلطنه نامید. نادر، خصومت علیه عثمانیان را از سر گرفت. پس از یک دور پیروزی قاطع، که در میانش چندین بار برای سرکوب خیزشها به فارس و بلوچستان لشکرکشی کرد، او در دسامبر ۱۷۳۳ معاهدهٔ جدیدی با احمد پاشا، حاکم عثمانی بغداد امضا کرد. این امر نشان دهندهٔ تلاشی برای دوباره برقرار سازی معاهده عثمانی-صفوی قصر شیرین (ذهاب) بود زیرا خواهان بازگردانی مرزهای تعیین شده در آن زمان، مبادلهٔ زندانیان و محافظت عثمانی از همهٔ حجاج ایرانی بود. سلطان عثمانی این معاهده را تأیید نمیکرد، زیرا مناقشه بر سر کنترل بخشهایی از قفقاز پابرجا بود، و مخاصمات به تناوب ادامه داشت. یک رشته نبردهای ایران و عثمانی در قفقاز ادامه یافت و نادر گنجه را پس از محاصره به کمک مهندسین روس تسخیر کرد. آن گاه در مارس ۱۷۳۵ امپراتوری روسیه و ایران یک اتحاد دفاعی در گنجه امضا کردند. روسها موافقت کردند بیشتر اراضی فتح شده در دهه ۱۷۲۰ را بازگردانند. این توافق تمرکز دیپلماتیک منطقهای را به مواجههٔ روسیه و عثمانی بر سر کنترل منطقهٔ دریای سیاه منتقل کرد و برای نادر در مرزهای غربی یک آسودگی نظامی فراهم کرد.
پادشاهی
نادر تا پایان ۱۷۳۵، احساس میکرد که از طریق یک رشته پیروزیها اعتبار کافی کسب کرده و وضعیت نظامی را به حد کافی تثبیت کرده که خود بر تخت جلوس کند. او در فوریه ۱۷۳۶، رهبران ایلی و کدخدایان روستاهای قلمروی صفوی را در اقامتگاه بزرگی در جمع کرد. او از مجمع درخواست کرد او یا یکی از صفویان را برای حکومت بر کشور برگزینند. گفته شده نادر وقتی شنید میرزا ابوالحسن گفته که «همه حامی سلسلهٔ صفوی هستند،» دستور داده این روحانی را دستگیر و روز بعد خفه کنند. پس از چنین روز جلسه، مجمع نادر را شاه مشروع اعلام کرد. شاه تازه منصوب، برای به رسمیت شناسی تأیید حاضرین سخنرانی کرد. او اعلام کرد که پس از جلوس بر تخت شاهی، اتباعش رسوم مذهبی خاصی که شاه اسماعیل اول برجای گذاشته بود و ایران را دچار بی نظمی کرده بود، رها خواهند کرد مثل سب (لعن سه خلیفهٔ اول ابوبکر، عمر و عثمان که سنیها آنها را سه خلیفهٔ برحق میدانند) و رفض (نفی حق آنان بر حکمرانی بر جامعهٔ مسلمانان). نادر فرمان داد که شیعهٔ اثنی عشری به افتخار امام ششم جعفر صادق که مرجع اصلی آن شناخته میشد، به عنوان مذهب جعفری شناخته شود. نادر درخواست کرد که این مذهب دقیقاً همچون مذاهب سنتی چهارگانه اسلام سنی تلقی شود. همهٔ حاضران در مغان لازم بود سندی مبنی بر توافق با نظرات نادر را امضا کنند. نادر درست پیش از تاجگذاری در ۸ مارس ۱۷۳۶، پنج شرط برای صلح با امپراطوری عثمانی مشخص کرد که در ده سال بعد آن بیشترشان را مطالبه کرد. شرطها اینها بودند: ۱- به رسمیت شناسی مذهب جعفری به عنوان پنجمین مذهب اسلام سنی؛ ۲- تعیین رکنی برای یک امام جماعت جعفری در بارگاه کعبه مشابه مذاهب سنی؛ ۳-تعیین یک امیرالحاج ایرانی؛ ۴-مبادله سفرای دائمی بین نادر و سلطان عثمانی؛ و ۵-مبادلهٔ اسرا و ممنوعیت خرید یا فروش آنها. در عوض شاه قول داد رسوم شیعی برانگیزندهٔ مخالفت سنیهای عثمانی را منع کند. نادر سعی کرد مشروعیت ایرانی و مذهبی در ایران را در سطوح نمادین و ماهیتی باز تعریف کند. یکی از اولین اقدامات او به عنوان شاه مرسوم سازی یک کلاه چهار گوشه (تلویحاً به افتخار چهار خلیفهٔ سنی برحق) که به کلاه نادری مشهور شد به عنوان جایگزین عمامه قزلباش که دوازده تکهٔ سه گوش داشت (به نشانهٔ شیعه). او اندکی پس از تاجگذاری سفیری به عثمانی فرستاد که حامل نامههایی بود که در آن او مفهوم مذهب جعفری خود را توضیح داد و ریشههای مشترک ترکمنی خود با عثمانیها را به عنوان مبنایی برای توسعهٔ روابط نزدیک تر یادآوری کرد.
تعقیب افغانها و حمله به هندوستان
نگاره نادرشاه و
افغانهای مخالف نادرشاه پس از فتح به دست نادر، به گریخته بودند. نادرشاه سه بار به پادشاه هند، ، اخطار نمود که نظامیان اشرف افغان (حدوداً ۸۰۰ نفر) را به ایران تحویل دهد. در پی عدم تحویل آنها، سپاه ایران از گذشت و در هندیها را شکست داد و را تصرف کرد. سپس ۸۰۰ افغان را در بازار دهلی دار زدند. نادر به رغم کمی سپاهیانش در مقابل لشکریان فیل سوار هندی، توانست با بهکارگیری تاکتیکهای نوین جنگی پیروز شود.
در جنگ کرنال در طی یک روز، بین بیست تا سی هزار شهروند هندی کشته شدند.به ناچار محمد شاه از نادر امان خواست. نادر در قبال گرفتن کلید خزانه سلطنتی هند عقبنشینی را پذیرفت و تاج پادشاهی هند را بر سر او باقی گذاشت و او را با تبر مقطوعالنسل کرد.نادر با غنائم فراوان که از هند به چنگ آورده بود، به ایران بازگشت؛ غنائمی که نادر شاه به ایران آورد ده برابر بیشتر از بیشترین درآمد سالانه دوران صفوی برآورد شدهاست. در میان این غنائم، جواهراتی چون و و شهرت دارند. میزان غنائم به حدی بود که نادر برای سه سال از گرفتن مالیات در ایران چشم پوشید.
با حمله نادر به هندوستان زمینه تضعیف و انقراض یا فراهم آمد و پس از مدتی دولت توسط بر این کشور استیلا یافت.
تغییر اخلاق نادر و ستمگری بر مردم
مقبرهٔ نادر شاه افشار
نادر شاه در اواخر عمر تغییر اخلاق داد و پسر خود را کور کرد. سپس از کار خود پشیمان شد و برخی از اطرافیان خود را که در این کار آنها را مقصر میدانست، کشت.
در سال ، نیروهای نادرشاه از راهبان در حومه شهر خواستند تا به روی بیاورند که پس از امتناع راهبان، نزدیک به ۱۵۰ نفر آنها را قتلعام کردند.
مرگ
نادر برای تأمین هزینه جنگهای خود مجبور بود تا گزافی از مردم بگیرد، به همین دلیل شورشهایی در جایجای کشور روی میداد. زمانی که نادر برای رفع یکی از این شورشها به رفته بود، جمعی از سردارانش به رهبری شبانه به چادر وی حمله کردند و اور ا به قتل رساندند. به گفته مورخ انگلیسی ماجرا از این قرار بوده:
نادر در ماههای پایانی عمر در اوج خشونت حکومت میکرد و به دلایلی چند به تمامی سردارانش سوءظن داشت. نادر شبی رئیس آنها را احضار کرد و چنین گفت: من از نگهبانان خود راضی نیستم و از وفا و دلیری شما آگاهم. حکم میکنم فردا صبح همه آنان را توقیف و زنجیر کنید و اگر کسی مقاومت کند ابقا نکنید. حیات من در خطر است و برای حفظ جان فقط به شما اعتماد دارم. نوکری گرجی این موضوع را به اطلاع سرداران نادر رساند و ایشان مصمم شدند تا دیر نشده، نادر را از میان بردارند. تا پاسی از شب رفت، مواضعین به خیمه چوکی، دختر، که نادر آن شب را در سراپرده او بود، رو آوردند. ترس به آنان چنان غلبه کرد که اکثرشان جرات ورود به خیمه را نکردند. فقط محمد خان قاجار، صالح خان و یک شخص متهور دیگر وارد شدند و چوکی تا متوجه آنها شد نادر را بیدار کرد. نادر خشمناک از جای برخاست و شمشیر کشید. پایش در ریسمان چادر گیر کرد و درافتاد. تا خواست برخیزد، صالح خان ضربتی وارد آورد و یک دست او را قطع کرد. سپس محمد خان قاجار سر نادر شاه را از تن جدا ساخت. (بامداد یکشنبه ۱۱ جمادیالثانی ۱۱۶۰ برابر با ۲۸ خرداد ۱۱۲۶ خورشیدی)
این گفته «لاکهارت» کم و بیش به همین صورت از قول انگلیسی که شخصاً نادرشاه را میشناخته و ماهها همراه او بوده و «بازن» پزشک فرانسوی نادرشاه آورده شدهاست.پس از مرگ نادر شاه، بسیاری از فرزندان و خاندان وی توسط برادرزاده نادر، کشته شدند. علی قلی خان به حدی کینه قطع نسل نادر را به دل بسته بود که زنان نادر را که آبستن بودند هم کشت و از تمام اینان فقط فرزندش شاهرخ را زنده نگهداشت، چون وی از طرف مادر از بود و گفتهاند از ابقای او منظورش این بود که شاید روزی مردم ایران خواستند که پادشاهی از نژاد صفوی داشته باشند.
شمشیر جواهرنشان نادر بخش کوچکی از جواهرات نادر که اکنون قسمتی از است.
آرامگاه نادرشاه در
در ، نسخه سال ۱۸۸۸ و چاپ ۱۸۶۵ (هردو آلمانی) در انتهای مقاله نادرشاه چنین آمده: ... پس از قتل نادرشاه، یکی از فرزندان او ()، توسط یاران وفادار نادرشاه نجات داده شده و نزد حاکم ، ملکه "" بـرده و به او سپرده میشود. ماریا ترزیا این پسر را داده و اورا « فون سملین» "" مینامد. این پسر در بزرگی به ارتش ملحق و در شرکت میکند و در انتها نایل به دریافت درجه افتخار میگردد. او در شهرک در نزدیکی فوت کرد و در همان شهرک نیز به خاک سپرده شد.
ایران در دورهٔ نادرشاه
نادر شاه
در زمانی که صفویان با شورش افغانها از هم پاشیده بودند و کشور مورد تجـ*ـاوز دشمنان داخلی و خارجی بود، از غرب و از شمال و از جنوب و ترکمانان از شرق به تاخت و تاز و قتل و غارت مشغول بودند، نادر وضعیت حاکمیت ایران را سامان داد.
در عهد نادر دشمنان و متجاوزان به کشور توسط وی سرکوب شدند و کشور اندکی از قدرت گذشته خویش را در حفاظت از مرزها و اعمال قدرت یک حکومت مقتدر مرکزی بر تمام وطن، بازیافت. ترکمانان و ازبکان به ماوراءالنهر عقبنشینی کردند.
بناهایی که به دستور نادر در خراسان بنا شدهاند، نظیر و از آثار مهم بازمانده از این دوران هستند.
در عهد او به سپاه و تأمین نیرو بسیار توجه میشد. نادر اقوام ایرانی را متحد و منسجم در زیر پرچم ایران درآورد و بار دیگر ایران قدرتمندترین کشور آسیا گشت. شهرها یا ولایات ایران در دوره نادر به شرح زیر بودند: ، ، ()، ، ، ، ، ، و غیره.
نادر از فرمانروایانی بود که برای آخرین بار ایران را به محدوده طبیعی فلات ایران رسانید و با تدارک کشتیهای عظیم جنگی، کوشید تا استیلای حقوق تاریخی کشور را بر آبهای شمال و جنوب تثبیت کند. نادر شاه در سال ۱۷۴۲ م. دریانورد بریتانیایی مقیم را به رغم کارشکنی روسها و انگلیسیها برای ساختن کشتی جنگی به خدمت گرفت. التون در ژانویهٔ ۱۷۴۳م با سمت دریاسالاری به ریاست کشتیسازی ایران منصوب و به «جمال بیگ» ملقب گردید. با وجود تمامی دشواریهای اجرایی و سیـاس*ـی، با حمایتهای نادر و تلاشهای التون، نخستین ناو ایران مجهز به بیست عراده توپ به نام «نادرشاه» در کرانهٔ گیلان به آب انداخته شد. پس از آن به موجب فرمانی که پادشاه ایران صادر کرد، تمام کشتیهای روسی موظف شدند به پرچم ناو جدید سلام دهند.
با افول دولت نادری، سرزمین پهناور فلات ایران که پس از مدتها به زیر یک درفش درآمده و رنگ یگانگی پذیرفته بود، از هم پاشید.
جانشینان نادرشاه
نادر و فرزندانش
بعد از نادرشاه، از سرداران نادر که از طایفه بود، بهقدرت رسید و حکومت بازماندگان افشار محدود به خراسان شد و کریم خان این منطقه را به احترام نادر که او را ولینعمت خود میدانست، در اختیار جانشینانش باقی گذاشت.
نادر زمینه را برای جانشینی مناسب از بین بـرده بود. او بسیاری از اطرافیان خود را از پای درآورد. پس از مرگ وی سرداران او نیز در گوشه و کنار علم استقلال برافراشتند؛ در - در - فتحعلی خان افشار ارشلو در آذربایجان و در شهر ارومیه - در و در شروع به حکومت کردند.
در خراسان نیز علیقلیخان افشار، برادرزاده نادر بسیاری از اولاد و خانواده نادر را قتلعام کرد و خود را «عادلشاه» نامید و شروع به حکومت کرد. وی که مردی خونریز و عیاش بود، محمدحسن خان قاجار را شکست داد و پسرش را کرد، اما سرانجام توسط برادر خود ابراهیم خان، کور و سپس کشته شد.
بزرگان افشار، نوه نادر به نام را بهقدرت رساندند. او نیز یک سال بعد مخلوع و کور شد، اما دوباره به قدرت رسید، ولی این بار توسط (از خاندان صفوی که مورد احترام عموم بود) شکست خورد. شاهرخ نابینا چهل و هشت سال سلطنت کرد، اما فقط بر خراسان. پس از مرگ کریم خان، آقامحمدخان به قدرت رسید و به خراسان حمله کرد و شاهرخ را با شکنجه کشت. فرزند شاهرخ، پدر پیر و نابینا را در دست آقامحمدخان رها کرد و به افغانستان گریخت و در زمان ادعای سلطنت کرد که دستگیر و کور شد، زبانش را بریدند و او را کشتند و بدین ترتیب آخرین مدعی سلطنت از خاندان افشاریه از میان برداشته شد.