سیاسی نداى «هل من ناصر» مردم مظلوم بحرین

  • شروع کننده موضوع kiya dokht
  • بازدیدها 129
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

kiya dokht

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/20
ارسالی ها
8,672
امتیاز واکنش
26,158
امتیاز
959
سن
23
محل سکونت
جنوب
Please, ورود or عضویت to view URLs content!




به گزارش قدس آنلاین به نقل از تسنیم، دادگاهى در بحرین با صدور حکمى، تابعیت آیت‌الله شیخ‌عیسى قاسم، رهبر شیعیان و رهبر معنوى انقلاب بحرین را سلب کرد؛ پیش از این نیز دادگاه تجدیدنظر بحرین حکم چهار سال حبس شیخ‌على سلمان، دبیرکل جمعیت اسلامى وفاق ملى بحرین و شاگرد شیخ‌عیسى قاسم را به 9 سال زندان افزایش داده بود.

ملت مظلوم بحرین از 14 فوریه 2011 میلادى با هدف آزادى، برقرارى عدالت و روى کار آمدن نظامى منتخب در کشورشان، انقلاب مردمى علیه رژیم آل خلیفه را آغاز کردند؛ اما این حرکت انقلابى مردم در سایه سکوت مجامع بین‌المللى و حمایت‌هاى همه‌جانبه رژیم آل سعود به طرق مختلف سرکوب شد.

با وجود فشارهاى سنگین و نژادپرستانه، دستگیرى رهبران سیاسى و زندانى کردن زن‌ها و کودکان و شکنجه خوفناک، مردم صبور بحرین هیچ‌گاه از مسیر انقلاب خارج نشدند؛ اما اقدام اخیر آل خلیفه در سلب تابعیت آیت‌الله شیخ‌قاسم، آن عالم فرزانه‌اى که علم، پرهیزکارى، اخلاص و فروتنى‌اش جایگاه بى‌همتایى نزد مردم بحرین به او داده است، جنبشى فراگیر و انتفاضه‌اى عظیم راه خواهد انداخت و زمینه سقوط آل خلیفه را در پى خواهد داشت که بخشى از آن در بیانیه سردار سلیمانى این‌گونه آمده است: «یقیناً آن‌ها مى‌دانند تجـ*ـاوز به حریم آیت‌الله شیخ‌عیسى قاسم خط قرمزى است که عبور از آن شعله‌اى از آتش را در بحرین و سراسر منطقه پدید خواهد آورد و براى مردم راهى جز مقاومت مسلحانه باقى نخواهد گذاشت. قطعاً تاوان آن‌را آل خلیفه پرداخت خواهد کرد و نتیجه آن جز نابودى این رژیم سفاک نخواهد بود. حامیان آل خلیفه بدانند اهانت به آیت‌الله شیخ‌عیسى قاسم و استمرار فشارهاى بیش از حد به مردم بحرین سرآغاز انتفاضه خونینى است که عواقب آن برعهده کسانى خواهد بود که به گستاخى حکام بحرین مشروعیت مى‌دهند. »

رژیم بحرین از هرکسى‌که دستور مى‌گیرد، لازم است به این نکته بیندیشد که سرنوشت سایر حکام جور در منطقه و فرامنطقه بسیار عبرت‌آموز است و نباید براى تکرار تجربه‌هاى ناموفق و ناکارآمد آن‌ها وسوسه شود. آل‌خلیفه هرچقدر که خودش را در مشت جنایتکاران سعودى قدرتمند حس کند، قطعاً در مقایسه با شاه معدوم و صدام، رقمى به‌حساب نمى‌آید ولى آن‌ها با آن‌همه دبدبه و کبکبه از آن‌همه زورآزمائى با مردم سودى نبردند و با خفت و بدنامى به زباله‌دان تاریخ سپرده شدند. **

رژیم آل خلیفه طى هفته‌هاى اخیر اقدامات سرکوبگرانه علیه اکثریت مردم بحرین و شخصیت‌هاى انقلابى، حقوقى و رسانه‌اى مخالف خود را تشدید کرده است که مهم‌ترین آن اقدام غیرانسانى‌اش در اخراج زینب الخواجه از فعالان حقوق بشرى، بازداشت مجدد نبیل رجب فعال معروف بحرینى، ادامه بازداشت شیخ على سلمان، منحل کردن جمعیت الوفاق و جمعیت‌هاى التوعیه و الرساله، فراخوانى علماء و جلوگیرى از برپایى نماز و اوج آن، سلب تابعیت از شیخ عیسى قاسم است. هم‌چنین مقامات بحرین مدت محکومیت شیخ على سلمان دبیرکل جمعیت الوفاق را از 4 سال به 9 سال افزایش دادند.

به نظر مى‌رسد عوامل رژیم آل خلیفه با ارزیابى نادرست از اوضاع داخلى این کشور تصور مى‌کنند با لغو تابعیت و در نهایت اخراج شیخ عیسى قاسم مى‌توانند دامنه انقلاب مردمى بحرین را برچیده و آن‌را به‌کلى از اذهان عمومى مردم پاک کنند، اما به نظر مى‌رسد این اقدام عجولانه شوکى براى انفجار اوضاع امنیتى در بحرین و تشدید رویکردهاى انقلابى با محوریت علماى دینى خواهد بود.

آل‌خلیفه تصور نکند با تشدید مجازات روحانى پُرنفوذ و محبوبى همچون شیخ على سلمان از 4 سال به 9 سال حبس گرهى از مشکلات روزافزون رژیمش گشوده مى‌شود. آن‌ها اگر اهل عقل و منطق بودند باید به نصایح دلسوزانه و راهکارهاى مدبرانه پیشنهادى علماى دین و از نفوذ کلام آن‌ها براى ارتقاء سطح فرهنگ جامعه و بهیود مناسبات ملت - دولت و براى تلطیف روابط انسانى در جامعه کوچک بحرین با آن مردان بزرگ و تأثیرگذار تعامل مى‌کردند.

قطعاً با سلب تابعیت فرهیختگان، اندیشمندان و رهبران روحانى جامعه بحرین، هیچکس بهره‌اى عایدش نخواهد شد - این یک خسران بزرگ و جبران‌ناپذیر است و فاصله ملت - دولت را بیش از پیش در مسیرى بدون بازگشت، افزایش مى‌دهد. جاى تعجب است که آل خلیفه نه تنها احزاب و جمعیت‌هاى محبوب و مؤثر و کارآمد را تحمل نکرده و نمى‌کند، بلکه به مقابله با روحانیون صادق و تأثیرگذار که حتى تشکیلات و سازمان و حزبى هم در اختیار ندارند، پرداخته و در مسیر خطرناکى قرار گرفته است. اگر سرکوب و جنایت و شکنجه توانست شاه معدوم و صدام را جاودانه کند یا حتى براى لحظه‌اى به قلب پرتشویش آن‌ها آرامش بخشد، آل خلیفه هم از اقدامات انفعالى و ذلیلانه‌اش سود مى‌برد.

عقل و منطق ایجاب مى‌کند که آل خلیفه حداقل یکبار براى همیشه در عملکرد غیرانسانى و به‌شدت نفرت‌انگیز خود تجدیدنظر کند و در برابر مردم هوشمند و آگاه بحرین خضوع پیشه نماید و از عملکرد نادرست خود پوزش بخواهد. شنیدن حرف دل کسانی‌که محبوب مردم هستند و به‌جز مصالح و منافع مردم بحرین انتظار و توقع و خواسته‌اى ندارند، قطعاً به زیان هیچکس نیست و یقیناً مى‌تواند ثبات و آرامش جامعه کوچک بحرین را تضمین کند.

جرم بزرگ آیت‌الله شیخ عیسى قاسم، صداقت، محبوبیت و نفوذ کلام آن روحانى برجسته و زاهد است که فقط از دیدگاه حاکمان جبار و خونریز ممکن است جرمى نابخشودنى به‌حساب آید اما در پیشگاه ملتها و آزادگان جهان، میزان مظلومیت و مقبولیت چنین فرهیختگانى با این رفتارهاى کورکورانه، به طرز روزافزونى بیشتر و ریشه‌دارتر مى‌شود. اما در عین حال آل خلیفه بداند که با سرکوب حرکتهاى مسالمت‌آمیز، با دست خود زمینه‌ساز خشونت و شکل‌گیرى تشکل‌هاى زیرزمینى مى‌شود که نمى‌تواند در برابر آن دوام بیاورد.

* رژیم آل خلیفه دست‌نشانده و فرمانبر آل‌سعود

با توجه به این‌که نظامیان عربستان هم‌اکنون بحرین را در اشغال خود دارند، در واقع رژیم آل‌خلیفه دست‌نشانده و فرمانبر آل‌سعود است و این اقدام رژیم بحرین هم در چارچوب اطاعت از دستورات اشغالگران سعودى صورت گرفته است. با نگاهى به مسیر حوادث پرشتاب منطقه مى‌توان دریافت که پیروى کورکورانه از آل‌سعود، عاقبت پرننگ و نکبتى به همراه دارد و به مصلحت حکام بحرین نیست که بیش از این افراط نمایند و شانس خود را امتحان کنند. خوبست در این‌زمینه سرنوشت امارات و تابعیت از آل سعود در یمن، مورد توجه حکام بحرین قرار گیرد که چگونه پس از تحمل انواع تحقیرها و رفتارهاى غیرانسانى آل سعود با آن همه کشته و زخمى، سرانجام ناچار شد حساب خود را از حساب رژیم جنایکار آل سعود جدا کند و از ائتلاف طوفان قاطعیت! فاصله بگیرد.

به‌راستى امارات از همدستى با آل‌سعود به‌جز ننگ و نفرت و رسوائى در سطح جهانى، به‌جز ارتکاب جنایات جنگى علیه ملت مظلوم و درعین حال شجاع و رشید یمن چه چیزى عایدش گردید؟

با این تفاوت که امارات علیه ملتى دیگر جنایت کرد ولى رژیم مفلوک آل خلیفه در بحرین به هموطنان خودش هم رحم نمى‌کند، از همه مى‌ترسد و از هر حرکتى هرچند مسالمت‌جویانه و به قصد اصلاح امور نیز وحشت دارد. غیرقانونى اعلام کردن احزاب و جمعیت‌هاى خیرخواه قطعاً به زیان کل جامعه تمام خواهد شد و یقیناً رژیم آل خلیفه هم از این اقدامات ضدانسانى سودى نخواهد برد. باید پرسید اقدامات خیرخواهانه و حرکتهاى مسالمت‌آمیز مردم آگاه بحرین، چه زیانى ممکن است به کسى وارد کند؟ به‌راستى این مردم چه انتظار و توقع نابجائى داشته‌اند؟ چه خواسته غیرمنطقى و نادرستى داشته‌اند که پاسخ آن داغ و درفش، زندان و شکنجه، انحلال احزاب و جمعیت‌ها و سلب تابعیت و نفى بلد مى‌تواند باشد؟

مجموعه اقداماتى که توسط رژیم آل خلیفه انجام گرفته، در چارچوب موجودیت نظام شاهنشاهى عربستان سعودى قابل ارزیابى است.

کشور بحرین در شرایط کنونى از هویت مستقلى برخوردار نیست و وابسته به عربستان است. شاهنشاهى بحرین هم مانند عربستان سعودى اعتقادى به حق شهروندى ندارد بلکه معتقد است شاه نماینده خداست و این سمت از پدر یا برادر به او ارث رسیده و ثروتى هم که در اختیار شاه است، موروثى است و آن‌را بین رعایاى خود تقسیم مى‌کند. رعیت هم وظیفه انجام کار کارگرى و مزدورى دارند و باید تابع محض باشند. این طرز تفکر با شعار مردم بحرین که هر فرد بحرینى صاحب یک حق رأى است و هم‌چنین با مفهوم «ملیت»، تناقض آشکار دارد.

باید توجه داشت این شعار زمانى مطرح شد که رفتار تبعیض‌آمیز این رژیم در رابـ ـطه با احتساب وزن آراى بحرینى‌ها آشکارا بروز پیدا کرد. اگر تفکر برخوردار شدن از حق شهروندى، حق انتخاب و آزادى بیان از کشور کوچک بحرین به عربستان ورود پیدا کند، اساس نظام شاهنشاهى این کشور متلاشى مى‌شود به‌همین‌دلیل اشغال بحرین توسط عربستان رقم خورده است، البته تحت عنوان به‌ظاهر موجهى، مانند پیمان منعقد شده توسط مقامات دو کشور. در واقعیت ماجرا، بحرین تحت اشغال عربستان است و اعتراضاتى که توسط مردم طى این مدت بروز پیدا کرده، در سرزمینى تحت اشغال یک کشور خارجى انجام شده و این مسأله‌اى خطرناک است، چراکه احتمال متشنج شدن اوضاع بسیار زیاد است به این دلیل که عربستان و بحرین باید در این ارتباط یک تجدید نظر اساسى انجام دهند. نکته مهم این است که حاکمیت بحرین با حمایت عربستان، این اعتراضات مردمى را به این صورت تبلیغ مى‌کنند که اکثریت مردم شیعه هستند و حاکمیت نزد سنى‌هاست و این باعث بروز اعتراضات شده و این نکته‌اى کاملا دروغ است. اصل ماجرا رعایت حقوق شهروندى است که باید شامل شهروندان بحرینى فارغ از گرایش‌هاى مذهبى شود. اگر این حقوق به رسمیت شناخته شود، آن تفکر شاهنشاهى مجبور است رخت بربندد.

* اقدامات رژیم سفاک آل خلیفه در تضاد با حقوق و موازین بین‌الملل

از سوى دیگر این‌گونه اقدامات حکومت بحرین ازجمله سلب تابعیت اشخاص، مخالفت آشکار با حقوق بین‌الملل و تمام موازین بین‌المللى دارد. درحقیقت به فردى که در کشورى متولد شده است و به آن تعلق خاطر دارد با ابزار قدرت بگویند که این شخص متعلق به این سرزمین نیست و باید کشور را ترک کند. ذکر این نکته خالى از فایده نیست که تاکنون تمامى اعتراضات در چارچوب روش‌هاى مسالمت‌آمیز و آرام صورت گرفته است، اما اگر همچنان با بى‌توجهى رژیم آل خلیفه و حتى با واکنش شدید حاکمیت همراه شود، امکان تغییر به روش‌هاى خشونت‌آمیز و مسلحانه وجود دارد که در این‌صورت باعث بروز تشنجاتى در سطح منطقه خواهد شد.

* واکاوى پیام سردار سلیمانى‌

پیام «سردار سلیمانى» به رژیم بحرین و جبهه‌اى که این رژیم کوچک‌ترین ضلع آن است آنچنان صراحت داشت که بلافاصله در کانون توجه جهانى قرار گرفت. سردار سلیمانى چه گفت؟ سردار سلیمانى در بیانیه خود که به‌طور رمزگونه‌اى چندان طولانى هم نبود، از آغاز تغییر احتمالى روند مبارزاتى مردم در بحرین سخن گفت و این در حالى بود که رژیم‌آل خلیفه به گمان این‌که مردم بحرین به‌دلیل عدم اتصال زمینى به ایران و به‌طورکلى به جهان، چاره‌اى جز تن دادن به هر شرایطى که رژیم تعیین کند، ندارند، مرتب بر دامنه فشار خود علیه مردم بحرین مى‌افزود و به‌دلیل آن‌که از حمایت همه‌جانبه آمریکا و رژیم سعودى برخوردار بود، براى اقدامات خویش هیچ مانع و محدودیتى قایل نبود.

پیام سردار سلیمانى این دو انگاره را بهم زد یعنى نشان داد که اولاً مردم بحرین مى‌توانند روش مسالمت‌آمیز را به روش انقلابى تبدیل کنند و به‌جاى مشت‌هاى اعتراض، دست به ماشه ببرند و ثانیاً اینطور نیست که مردم بحرین هیچ کمک مؤثرى از خارج دریافت نخواهند کرد و بى‌پناه باقى خواهند ماند.

آنچه در بیانیه سردار سلیمانى آمد و سپس در بیانیه وزارت خارجه ایران نیز به‌نوعى و با واژگانى دیگر تکرار گردید، به‌درستى نشان داد که جمع‌بندى جمهورى اسلامى ایران درباره سطح دفاع از مردم مظلوم بحرین که آنان را هنوز هم پاره تن خویش مى‌داند، تغییر کرده است و وضع جدیدى پدید آمده است.

در وضع جدید ملاحظات سیاسى مردم بحرین و جمهورى اسلامى کنار مى‌روند و روش انقلابى که سرنگونى رژیم جنایتکار بحرین است را در دستور کار قرار مى‌دهد مگر این‌که این رژیم روش جنگى علیه مردم خود را کنار بگذارد و به‌جاى استفاده از سرنیزه‌هاى سعودى، به حقوق مردم تمکین کرده و حق حاکمیتى آنان و آزادى‌هایشان را در عمل در نظر بگیرد که البته بسیار بعید است که چنین اتفاقى بیفتد.

با این تحلیل چشم‌انداز آنچه اتفاق خواهد افتاد، تغییر فضاى مبارزه در بحرین خواهد بود و البته نتیجه مواجهه یک دولت وابسته با ملتى که پاره کردن زنجیرهاى اسارت آمریکا و آل‌سعود را با جدیت دنبال مى‌نمایند معلوم است. اگر فقط ده درصد از کسانى‌که نزدیک به شش سال است مشت‌ها و انگشت‌هاى خود را به سمت کاخ‌ها و تانک‌ها در بحرین نشانه رفته‌اند دست به ماشه شوند، رژیم آل خلیفه را به‌سرعت متلاشى مى‌کند. 10 درصد معترضین یعنى 60 هزار رزمنده‌اى که از سوى حدود 600 هزار نفر پشتیبانى مى‌شوند. این در حالى است که عدد همه نیروهاى نظامى و ادارى و.. . رژیم به ده هزار نفر هم نمى‌رسد.

کاش آل‌خلیفه به این نکته توجه کرده بود که در فاصله سالهاى 1357 تا 1389 که انتفاضه عربى شکل گرفت، مردم بحرین آماده قیام بودند و تجمع‌هاى بزرگ عاشورا و اربعین بحرینى‌ها که با شعار مرگ بر آمریکا و... همراه بود و این اواخر با مرگ بر آل‌خلیفه هم توأم گردید... براى سرنگونى رژیم کفایت مى‌کرد. بعد از انقلاب فوریه 2011 هم اگر توصیه اکید ایران به پرهیز از روش‌هاى انقلابى نبود، مردم بحرین کار را تمام کرده بودند.

این ایران بود که با هدف حفظ دماء مسلمانان، مردم بحرین را از درگیرشدن با رژیم آل‌خلیفه پرهیز مى‌داد و مردم هم با تلخى تمکین مى‌کردند. کار این مبارزه مسالمت‌آمیز به آنجا رسید که رژیم آل‌خلیفه گمان کرد شیعیان راه‌حلى جز مبارزه مسالمت‌آمیز ندارند و عدم پذیرش خواسته‌هاى آنان مشکلى براى حکام منامه در پى نمى‌آورد! این گمان کار را به جایى رسانید که در اقدامى جسورانه، رهبر مردم بحرین- آیت‌الله شیخ عیسى قاسم- را از ساده‌ترین حقوق شهروندى که داشتن «تابعیت» در زادگاه خویش است، محروم کرد و بیم آن مى‌رفت که سناریوى به شهادت رساندن آیت‌الله باقر النمر در اینجا هم پیاده گردد و خود این منشأ مشکلات بزرگى گردد.

در واقع بیانیه سردار سلیمانى نشان داد، ایران ضمن آن‌که دخالتى در انتفاضه مردم بحرین ندارد، در عین حال نمى‌تواند چشم خود را بر روى آنچه در بحرین مشاهده مى‌کند ببندد؛ برخلاف آن‌که بعضى از «استادنماها» وانمود کرده‌اند، بیانیه سردار سلیمانى سنگ بناى یک جنگ و جدال عربى ایرانى نیست بلکه سنگ بناى کنش انقلابى ایران در منطقه است. بیانیه سردار سلیمانى در واقع بیانیه ملت ایران بود که قبلاً در راهپیمایى‌ها بر سر دست گرفته بودند؛ «ما انقلابى هستیم».

انقلابى‌گرى البته با دیپلماسى تفاوت جدى دارد ولى به‌معناى اقدام نسنجیده هم نیست کما این‌که بیانیه وزارت خارجه که در واقع یک بیانیه حمایتى به‌حساب مى‌آید بر سنجیده بودن موضع فرماندهى قدس تأکید داشت. روز گذشته بعد از صدور بیانیه سردار سلیمانى، عده‌اى در داخل ابتدا اصالت این نامه را مورد تردید قرار دادند و سپس وانمود کردند که این بیانیه نوعى جدال بین سپاه و وزارت خارجه و توپى است که سلیمانى در میدان ظریف زده است!

این در حالى است که بیانیه یک جدال جدى بین ایران و آمریکا و عناصر وابسته به آن به‌حساب مى‌آید کما این‌که در متن بیانیه نیز به آن اشاره شده بود.

بیانیه سردار سلیمانى یک مقاله سیاسى نیست که یک روزنامه‌نگار آن را نوشته باشد و در آن نوعى نظریه‌پردازى را مطرح کرده باشد. بیانیه سردار سلیمانى نقطه آغاز یک تحرک جدى به قصد «دفاع مؤثر» از حقوق مردم بحرین است و از این‌رو آل‌خلیفه طبعا مى‌داند که از این پس با شرایط جدیدى مواجه خواهد شد. این شرایط برخلاف شرایط دوره مبارزه مسالمت‌آمیز هیچ نفعى براى رژیم ندارد و کفه ترازو را به نفع ملت بحرین سنگینى خواهد کرد.

مردم بحرین که تا پیش از این به‌دلیل ممانعتى که از سوى ایران وجود داشت، از جمهورى اسلامى دلخور بودند، هم‌اینک در تشکل‌هاى جدید و به‌صورتى «عملیاتى» سازمان پیدا مى‌کنند و موازنه امنیتى را به نفع خویش تغییر مى‌دهند.

با اقداماتى که رژیم آل‌خلیفه علیه شهروندان و به‌خصوص علیه رهبران روحانى انجام داد و به‌خصوص با اقدام ابلهانه «سلب تابعیت بحرینى» از آیت‌الله شیخ‌قاسم، افکارعمومى حتى در سطح عربى کنار مردم و علیه رژیم قرار دارد. مردم بحرین در واقع در انتقال از دست‌یازیدن به روش‌هاى آشتى‌جویانه به توسل به سلاح، پیشقدم نبوده و تاکنون در همین مبارزه مسالمت‌آمیز، ده‌ها شهید داده است. پس مردم بحرین را نمی‌توان به تندروى متهم کرد.

از دریچه دیگر، اقدام بحرین در سلب تابعیت بحرینى یک عمل نمادین به‌حساب مى‌آید وقتى از روحانى عالیقدرى که صاحب نفوذ وسیعى است، سلب تابعیت مى‌شود حاوى دو پیام مهم داخلى و خارجى است. پیام داخلى آن این است که مردم به این باور برسند که اگر تسلیم نشوند باید کشورشان را ترک کنند.

پیام خارجى آن این است که ملت‌هاى ناهمخوان با سیاست‌هاى آمریکا دریابند که جبهه غربى -عربى آنقدر قدرت دارد که مى‌تواند در روز روشن یک رهبر عظیم‌الشأن را از کشورش اخراج کند. پس چنین جبهه‌اى مى‌توانند یک ملت و دولت را هم از طبیعى‌ترین حقوق خود محروم نمایند.

پس در نقطه مقابل آن، حتما باید اتفاقى مى‌افتاد وگرنه چند روز بعد آیت‌الله شیخ قاسم را اعدام مى‌کردند. در واقع کارى که بیانیه سردار سلیمانى کرد این بود که به رژیم جنایتکار بحرین بگوید آنچه تو نقطه پایان فرض کرده‌اى، نقطه آغاز است و انتهاى آن اضمحلال حتمى رژیم بحرین خواهد بود.

دولت و ملت ایران جنگى را آغاز نکرده‌اند و آغازکننده جنگى هم نخواهند بود ولى به تجربه دریافته‌اند که یک جنگ تحمیلى را چگونه مدیریت کنند تا متجاوز را نابود نمایند. دولت و مردم ایران به آمریکا اعلام جنگ نکرده‌اند ولى راه غلبه با جنگ‌ها و حملاتى که این رژیم علیه جمهورى اسلامى پدید آورده است را مى‌دانند. غلبه جمهورى اسلامى در عراق، سوریه و یمن بر تروریسم و افراطى‌گرى و به فنا دادن چند صد میلیارد دلار از پول‌هاى سعودى و کویت و قطر و امارات نشان از سطح آمادگى ایران دارد.

ایران و به‌خصوص سردار سلیمانى به‌خوبى ثابت کرده‌اند که وقتى وارد پرونده‌اى مى‌شوند، آن‌را در میانه راه رها نمى‌کنند و کارى را تا به انتها نرسانند رها نمى‌کنند. مردم بحرین و نه هیچ مردم مظلوم دیگرى از ایران جدا نیستند و ایران و اسلام پاره‌هاى تن خود را فراموش نخواهند کرد.
 

برخی موضوعات مشابه

بالا