- عضویت
- 2016/07/11
- ارسالی ها
- 4,853
- امتیاز واکنش
- 14,480
- امتیاز
- 791
نگارش: ویلیام هچر،ترجمه تلخیص و اقتباس بهروز ثابت
هدف این مقاله این است که به صورتی خلاصه، مطالب کتابی ارزشمند به خوانندهء فارسی زبان عرضه گردد. مترجم با اختیار ترجمه و اقتباس آزاد مطالبی را حذف و یا اضافه نموده، و یا چکیدهء آنها را عرضه داشته است. لذا اگر این ترجمه حق مطلب را اداء نمی کند این امر ناشی از بی راهه رفتن مترجم است و نه قصوری از قلم توانای نویسنده.
بخش اول: طبیعت انسان
1- اجزاء متشکلهء طبیعت انسان: طبیعت انسان از برآیند دو کیفیت اساسی متشکل گردیده است. کیفیت اول کیفیت جسمانی (مادی) و کیفیت دوم کیفیت روحانی (غیر مادی) است. جنبهء جسمانی آدمی عبارت است از قوای ژنتیک که به صورتی ارثی در لحظهء انعقاد نطفهء متکوّن شده ضمن کنشهای متقابل با محیط فرم و شکل می گیرد. قوای ژنتیک در اثرکنش های متقابل با محیط پرورش یافته از طرفی موجب رشد و تکامل خصوصیات مشترک انسانی گشته و از طرف دیگر به هرکس شخصیت جسمانی متحصر به فردی می بخشد که او را از دیگران متمایز می سازد. و اما جنبهء روحانی طبیعت انسان که منشاء غیر مادّی دارد و ما آنرا روح و یا جان می نمامیم در لحظهء انعقاد نطفه بر آن تعلق گرفته به "فرد" او تخصیص می یابد.
همچنان که جنبهء مادی انسان دارای توانائی های متعددی است، جنبهء روحانی او نیز دارای استعدادات چندی است که عبارتند از قوای مدرکه (ذهن، فهم، شعور، عقل،...) قوای حساسه (احساسات قلبی و عاطفی و یا نیروی عشق) و اراده که او را قادر به مباشرت و انجام عملی می سازد.
همانطور که در مورد طبیعت مادی انسان اشاره رفت، فطرت روحانی او نیز بطور دائم با محیط پیرامونش در ارتباط متقابل است و در نتیجهء این ارتباطات متقابل مادی و روحانی جنبهء سوم شخصیت آدمی که عبارت باشد از خصوصیات حاصله از فراگیری یا تعلیم و تربیت و یا آنچه که "قوای اکتبسابی" نامیده شده نمایانگر می گردد. پس بطور خلاصه می توان گفت که حقیقت وجود انسان از مجموع خصوصیات ارثی (کاملا جسمانی، مادی)، روحی (کاملا روحانی، غیر مادی) و تعلیم و تربیتی (هم مادی و هم روحانی )تشکیل یافته است. (1)
در مورد اخلاق (Character) متفاوتهء نوع انسان آمده است:
اخلاق در بین نوع انسان عبارت است از: اخلاق فطری، اخلاق ارثی و اخلاق اکتسابی که به تربیت حاصل گردد. امّا اخلاق فطری هر چند فطرت الهیِّه خیر محض است و لکن اختلاف اخلاق فطری در انسان متفاوت است. درجات است اما به حسب درجات خوب و خوش تر است. چنانکه جمیع نوع انسان ادراک و استعداد دارد امّا ادراک، استعداد و قابلیّت در میان نوع انسان متفاوت است...و امّا تفاوت اخلاق ارثی این از قوّت و ضعف مزاج، یعنی ابوین چون ضعیف المزاج باشند اطفال چنان گردند و اگر قوی باشند اطفال جسور شوند ...و امّا تفاوت اخلاق من حیث التربیة این بسیار عظیم است زیرا تربیت بسیار حکم دارد...این تربیت را باید بسیار مهمّ شمرد زیرا امراض همچنانکه در عالم اجسام به یکدیگر سرایت شدیده دارد به همچنین اخلاق در ارواح و قلوب نهایت سرایت دارد. این تفاوت تربیت بسیار عظیم است و حکم کلی دارد.[2]
بر طبق این بیان روشن می گردد که اخلاق فطری (ذاتی) عبارت است از قوای منبعث از روح "که خیر محض است ولکن در انسان به تفاوت درجات" می باشد، اخلاق ارثی که عبارت است از خصوصیّات ژنتیک، و اخلاق اکتسابی که عبارت است از خصوصیّات مکتسبه از تعلیم و تربیت (در اینجا منظور از تعلیم و تربیت عبارت است از کلیّهء تاثیرات محیط بر فرد و واکنش و یا پاسخ فرد به آن تاثیرات). استعدادات فطری و ارثی در انسان خارج از کنترل و تسلّط کامل او هستند اما فرآیند تعلیم و تربیت او را قادر می سازد که این استعدادات را بطور نسبی افزایش و یا کاهش دهد. در نتیجه تفاوت در اخلاق را نمی توان تنها به ارث یا به فطرت نسبت داد.
2- معنویت و تکامل روحی: از آنچه در بالا مورد بررسی قرار گرفت می توان چنین نتیجه گرفت که انسان دارای استعدهای مادّی و معنوی نامحدودی است که از بدو تولّد "بالقوّه" در وجود او موجود بوده و این وظیفهء یک نظام تعلیم و تربیت تکامل گر است که به این استعدادها اجازهء رشد و پرورش دهد و آنها را از "قوّه" به "فعل" درآورد. هدف و منظور نهائی حیات انسان عبارتست از رشد و تکامل صحیح، همه جانبه و هماهنگ توانائی ها و ظرفیّتهای روحانی او. و از آنجا که جسم آدمی ابزار تکامل روح در حیات مادّی و زمینی است، لذا رشد و سلامتی جسمانی نیز کاملا ضروری است تا علّت غائی که عبارت از پیشرفت روحانی باشد حاصل گردد. از مطالب بالا می توان تعریف علمی و دقیقی از تکامل روحانی و یا سیر و سلوک معنوی به دست آورد: تکامل روحانی عبارتست از فرآیند (جریان) رشد و پیشرفت کامل، مناسب و هماهنگ استعدادهای روحی هر فرد. در نقطهء مقابل، عدم تکامل روحانی عبارتست از عدم رشد و پیشرفت این استعدادها، یا رشد نامتوازن و ناهماهنگ آنها (منظور آن است که یک بخش از توانائی های روح به قیمت فدا شدن بقیّه رشد کند) و یا اینکه توانائی ها و آثارشان در مجاری نادرست هدایت شوند. از بطن این نظریّه می توان فرمول جمع بندی شدهء دقیقی در مورد اخلاقیّات (میزان خوب و بد) ارائه داد: هر آنچه که مشوّق جریان تکامل روحانی باشد و موجب باروری آن گردد خوب است و هر آنچه که سدّ راه آن شود بد.
3- دوگانگی در طبیعت بشر: گفته شد که انسان از محیط تاثیر می گیرد و نسبت به این تاثیرات محیطی واکنش نشان می دهد. امّا نه تمام تاثیرات محیطی و نه تمام واکنش های فردی نسبت به آنها در مسیر تکامل روحانی، مفید فایده اند. لذا می توان گفت که تکامل روحانی عبارتست از اینکه فرد فراگیرد که چگونه در شرایط گوناگون "واکنش شایسته" نشان دهد و نیز چگونه بنا به مقتضیّات گوناگون "عمل مناسب" از خود ظاهر سازد. در این جهان خاکی که روح و جسم به یکدیگر وابسته اند همواره ثنویّت یا دوئیّتی مابین نیازهای آنها برقرار است: جسم به غذا، پناهگاه، امنیت و غیره نیازمند است و برای رسیدن به اینها می تواند به آسانی در سراشیب مال اندوزی، خشونت و بی توجّهی به دیگران بلغزد. از طرف دیگر روح نیز دارای نیازهائی است که غیر محسوس و ماوراء الطبیعی اند. نیازهای روحی انسان در یافتن معنی و مقصود حیات و شناسائی خالق و ارتباطات روحانی با سایر افراد بشری برآورده می شوند. این تضادّ بین نیازهای جسمانی و روحانی تنها زمانی در جریان مطلوب خویش قرار می گیرد که انسان ارادهء خود را به ارادهء حقّ تفویض کند و با قوهء روحانیّت به اصلاح ضعف ها و کمبودها ی مادّی خویش بپردازد و آمال شخصی را فدای اهداف جمعی کند.
این دوگانگی و تضادّ بدان صورت که در فلسفه ها و تفسیرهای مذهبی گذشته مطرح شده نیامده است. جهان را به صورت صحنهء جدال پایان ناپذیر خیر و شر نمی بیند و اصولا برای شر اصالتی قائل نیست. روشن گردیده است که انسان به همانگونه که می تواند استعدادهای مادّی خود را به طریق نادرست مورد استفاده قرار دهد، توانائی های روحانی خود را نیز می تواند در مسیر ناروا به حرکت اندازد. از جهت دیگر اگر قبول کنیم که توانائی های مادّی نیز از طرف خداوند به بشر ارزانی شده، دیگر لزومی ندارد که هر آنچه را که مادّی است شر و هر آنچه را که روحانی است خیر بنامیم. بطور مطلق عدم اعتبار عینی شیطان و یا هر نیروی شیطانی را اعلام می دارد. آنچه که بشر به عنوان شیطان در وجود خویش تصوّر می کند چیزی نیست جز فقدان صفات مثبت. امیال غیر منطقی نتیجهء فشار نیروهای اهریمنی نبوده بلکه زائیدهء آرزوهای ذهنی ما هستند که از درون خود ما برمی خیزند که یا به علّت عدم انضباط صحیح، و یا به جهت غفلت در ارضای صحیح نیازهای طبیعی حاصل گشته اند. بطور کلّی خیر و شر از مقوله های نسبی اخلاقی هستند. در حقیقت خیر و شر، زشت و زیبا، موازین سنجش عمل و رفتار انسان در مسیر تکامل روحانی او محسوب می گردند. همچنین قضاوت خداوند مبتنی بر استعداد و ظرفیّت هر فرد و نیز عمل و نیّت صادقانهء او در شرایط زمانی و مکانی محیط پیرامونش می باشد. در نتیجه غایت تکامل روحانی که عبارت باشد از تلاش پایان ناپذیر برای رسیدن به جامعیّت و کمال خداوندی (انسان کامل) حالت مطلق دارد ولی مسیر و نحوهء دستیابی بدان آرمان (ایده آل) از حالت نسبی برخوردار است.
از این قرار جسم فانی در این جهان مادّی در حکم وسیله ای است که روح باقی را در سیر تکاملی پایان ناپذیرش مدد می رساند. لذا نیازها و شرایط مادّی اگر در مسیر مطلوب خویش قرار گیرند جزء انفکاک ناپذیر ترقی روحانی محسوب می شوند. از این رو نیازهای مادّی نباید سرکوب شوند بلکه باید تحت انضباط درآیند. چه که نیازهای مادّی به آسانی می توانند فرد را بی توجه و حتّی متجاوز به نیازها و حقوق دیگران سازند. لذا هر فرد بایستی بطور روزانه درگیر مبارزه ای بی امان باشد که به مدد آن همواره هدف و مسیر حیات روحانی خویش را محفوظ و مصون دارد. به زبان دیگر می توان گفت که این درگیری مادی و روحانی در حقیقت کشمکش سازنده ای است که توسّط خداوند در وجود انسان به ودیعه گذاشته شده. چه که این درگیری و تضادّ مکانیسم تحول و دگرگونی حیات انسان بوده و در حکم معیاری است که پیوسته شخص را به هوش می دارد که اعمالش را بطور روزانه ارزیابی نموده و واقع گرایانه رشد و تکامل روحانی خویش را بسنجد.
هدف این مقاله این است که به صورتی خلاصه، مطالب کتابی ارزشمند به خوانندهء فارسی زبان عرضه گردد. مترجم با اختیار ترجمه و اقتباس آزاد مطالبی را حذف و یا اضافه نموده، و یا چکیدهء آنها را عرضه داشته است. لذا اگر این ترجمه حق مطلب را اداء نمی کند این امر ناشی از بی راهه رفتن مترجم است و نه قصوری از قلم توانای نویسنده.
بخش اول: طبیعت انسان
1- اجزاء متشکلهء طبیعت انسان: طبیعت انسان از برآیند دو کیفیت اساسی متشکل گردیده است. کیفیت اول کیفیت جسمانی (مادی) و کیفیت دوم کیفیت روحانی (غیر مادی) است. جنبهء جسمانی آدمی عبارت است از قوای ژنتیک که به صورتی ارثی در لحظهء انعقاد نطفهء متکوّن شده ضمن کنشهای متقابل با محیط فرم و شکل می گیرد. قوای ژنتیک در اثرکنش های متقابل با محیط پرورش یافته از طرفی موجب رشد و تکامل خصوصیات مشترک انسانی گشته و از طرف دیگر به هرکس شخصیت جسمانی متحصر به فردی می بخشد که او را از دیگران متمایز می سازد. و اما جنبهء روحانی طبیعت انسان که منشاء غیر مادّی دارد و ما آنرا روح و یا جان می نمامیم در لحظهء انعقاد نطفه بر آن تعلق گرفته به "فرد" او تخصیص می یابد.
همچنان که جنبهء مادی انسان دارای توانائی های متعددی است، جنبهء روحانی او نیز دارای استعدادات چندی است که عبارتند از قوای مدرکه (ذهن، فهم، شعور، عقل،...) قوای حساسه (احساسات قلبی و عاطفی و یا نیروی عشق) و اراده که او را قادر به مباشرت و انجام عملی می سازد.
همانطور که در مورد طبیعت مادی انسان اشاره رفت، فطرت روحانی او نیز بطور دائم با محیط پیرامونش در ارتباط متقابل است و در نتیجهء این ارتباطات متقابل مادی و روحانی جنبهء سوم شخصیت آدمی که عبارت باشد از خصوصیات حاصله از فراگیری یا تعلیم و تربیت و یا آنچه که "قوای اکتبسابی" نامیده شده نمایانگر می گردد. پس بطور خلاصه می توان گفت که حقیقت وجود انسان از مجموع خصوصیات ارثی (کاملا جسمانی، مادی)، روحی (کاملا روحانی، غیر مادی) و تعلیم و تربیتی (هم مادی و هم روحانی )تشکیل یافته است. (1)
در مورد اخلاق (Character) متفاوتهء نوع انسان آمده است:
اخلاق در بین نوع انسان عبارت است از: اخلاق فطری، اخلاق ارثی و اخلاق اکتسابی که به تربیت حاصل گردد. امّا اخلاق فطری هر چند فطرت الهیِّه خیر محض است و لکن اختلاف اخلاق فطری در انسان متفاوت است. درجات است اما به حسب درجات خوب و خوش تر است. چنانکه جمیع نوع انسان ادراک و استعداد دارد امّا ادراک، استعداد و قابلیّت در میان نوع انسان متفاوت است...و امّا تفاوت اخلاق ارثی این از قوّت و ضعف مزاج، یعنی ابوین چون ضعیف المزاج باشند اطفال چنان گردند و اگر قوی باشند اطفال جسور شوند ...و امّا تفاوت اخلاق من حیث التربیة این بسیار عظیم است زیرا تربیت بسیار حکم دارد...این تربیت را باید بسیار مهمّ شمرد زیرا امراض همچنانکه در عالم اجسام به یکدیگر سرایت شدیده دارد به همچنین اخلاق در ارواح و قلوب نهایت سرایت دارد. این تفاوت تربیت بسیار عظیم است و حکم کلی دارد.[2]
بر طبق این بیان روشن می گردد که اخلاق فطری (ذاتی) عبارت است از قوای منبعث از روح "که خیر محض است ولکن در انسان به تفاوت درجات" می باشد، اخلاق ارثی که عبارت است از خصوصیّات ژنتیک، و اخلاق اکتسابی که عبارت است از خصوصیّات مکتسبه از تعلیم و تربیت (در اینجا منظور از تعلیم و تربیت عبارت است از کلیّهء تاثیرات محیط بر فرد و واکنش و یا پاسخ فرد به آن تاثیرات). استعدادات فطری و ارثی در انسان خارج از کنترل و تسلّط کامل او هستند اما فرآیند تعلیم و تربیت او را قادر می سازد که این استعدادات را بطور نسبی افزایش و یا کاهش دهد. در نتیجه تفاوت در اخلاق را نمی توان تنها به ارث یا به فطرت نسبت داد.
2- معنویت و تکامل روحی: از آنچه در بالا مورد بررسی قرار گرفت می توان چنین نتیجه گرفت که انسان دارای استعدهای مادّی و معنوی نامحدودی است که از بدو تولّد "بالقوّه" در وجود او موجود بوده و این وظیفهء یک نظام تعلیم و تربیت تکامل گر است که به این استعدادها اجازهء رشد و پرورش دهد و آنها را از "قوّه" به "فعل" درآورد. هدف و منظور نهائی حیات انسان عبارتست از رشد و تکامل صحیح، همه جانبه و هماهنگ توانائی ها و ظرفیّتهای روحانی او. و از آنجا که جسم آدمی ابزار تکامل روح در حیات مادّی و زمینی است، لذا رشد و سلامتی جسمانی نیز کاملا ضروری است تا علّت غائی که عبارت از پیشرفت روحانی باشد حاصل گردد. از مطالب بالا می توان تعریف علمی و دقیقی از تکامل روحانی و یا سیر و سلوک معنوی به دست آورد: تکامل روحانی عبارتست از فرآیند (جریان) رشد و پیشرفت کامل، مناسب و هماهنگ استعدادهای روحی هر فرد. در نقطهء مقابل، عدم تکامل روحانی عبارتست از عدم رشد و پیشرفت این استعدادها، یا رشد نامتوازن و ناهماهنگ آنها (منظور آن است که یک بخش از توانائی های روح به قیمت فدا شدن بقیّه رشد کند) و یا اینکه توانائی ها و آثارشان در مجاری نادرست هدایت شوند. از بطن این نظریّه می توان فرمول جمع بندی شدهء دقیقی در مورد اخلاقیّات (میزان خوب و بد) ارائه داد: هر آنچه که مشوّق جریان تکامل روحانی باشد و موجب باروری آن گردد خوب است و هر آنچه که سدّ راه آن شود بد.
3- دوگانگی در طبیعت بشر: گفته شد که انسان از محیط تاثیر می گیرد و نسبت به این تاثیرات محیطی واکنش نشان می دهد. امّا نه تمام تاثیرات محیطی و نه تمام واکنش های فردی نسبت به آنها در مسیر تکامل روحانی، مفید فایده اند. لذا می توان گفت که تکامل روحانی عبارتست از اینکه فرد فراگیرد که چگونه در شرایط گوناگون "واکنش شایسته" نشان دهد و نیز چگونه بنا به مقتضیّات گوناگون "عمل مناسب" از خود ظاهر سازد. در این جهان خاکی که روح و جسم به یکدیگر وابسته اند همواره ثنویّت یا دوئیّتی مابین نیازهای آنها برقرار است: جسم به غذا، پناهگاه، امنیت و غیره نیازمند است و برای رسیدن به اینها می تواند به آسانی در سراشیب مال اندوزی، خشونت و بی توجّهی به دیگران بلغزد. از طرف دیگر روح نیز دارای نیازهائی است که غیر محسوس و ماوراء الطبیعی اند. نیازهای روحی انسان در یافتن معنی و مقصود حیات و شناسائی خالق و ارتباطات روحانی با سایر افراد بشری برآورده می شوند. این تضادّ بین نیازهای جسمانی و روحانی تنها زمانی در جریان مطلوب خویش قرار می گیرد که انسان ارادهء خود را به ارادهء حقّ تفویض کند و با قوهء روحانیّت به اصلاح ضعف ها و کمبودها ی مادّی خویش بپردازد و آمال شخصی را فدای اهداف جمعی کند.
این دوگانگی و تضادّ بدان صورت که در فلسفه ها و تفسیرهای مذهبی گذشته مطرح شده نیامده است. جهان را به صورت صحنهء جدال پایان ناپذیر خیر و شر نمی بیند و اصولا برای شر اصالتی قائل نیست. روشن گردیده است که انسان به همانگونه که می تواند استعدادهای مادّی خود را به طریق نادرست مورد استفاده قرار دهد، توانائی های روحانی خود را نیز می تواند در مسیر ناروا به حرکت اندازد. از جهت دیگر اگر قبول کنیم که توانائی های مادّی نیز از طرف خداوند به بشر ارزانی شده، دیگر لزومی ندارد که هر آنچه را که مادّی است شر و هر آنچه را که روحانی است خیر بنامیم. بطور مطلق عدم اعتبار عینی شیطان و یا هر نیروی شیطانی را اعلام می دارد. آنچه که بشر به عنوان شیطان در وجود خویش تصوّر می کند چیزی نیست جز فقدان صفات مثبت. امیال غیر منطقی نتیجهء فشار نیروهای اهریمنی نبوده بلکه زائیدهء آرزوهای ذهنی ما هستند که از درون خود ما برمی خیزند که یا به علّت عدم انضباط صحیح، و یا به جهت غفلت در ارضای صحیح نیازهای طبیعی حاصل گشته اند. بطور کلّی خیر و شر از مقوله های نسبی اخلاقی هستند. در حقیقت خیر و شر، زشت و زیبا، موازین سنجش عمل و رفتار انسان در مسیر تکامل روحانی او محسوب می گردند. همچنین قضاوت خداوند مبتنی بر استعداد و ظرفیّت هر فرد و نیز عمل و نیّت صادقانهء او در شرایط زمانی و مکانی محیط پیرامونش می باشد. در نتیجه غایت تکامل روحانی که عبارت باشد از تلاش پایان ناپذیر برای رسیدن به جامعیّت و کمال خداوندی (انسان کامل) حالت مطلق دارد ولی مسیر و نحوهء دستیابی بدان آرمان (ایده آل) از حالت نسبی برخوردار است.
از این قرار جسم فانی در این جهان مادّی در حکم وسیله ای است که روح باقی را در سیر تکاملی پایان ناپذیرش مدد می رساند. لذا نیازها و شرایط مادّی اگر در مسیر مطلوب خویش قرار گیرند جزء انفکاک ناپذیر ترقی روحانی محسوب می شوند. از این رو نیازهای مادّی نباید سرکوب شوند بلکه باید تحت انضباط درآیند. چه که نیازهای مادّی به آسانی می توانند فرد را بی توجه و حتّی متجاوز به نیازها و حقوق دیگران سازند. لذا هر فرد بایستی بطور روزانه درگیر مبارزه ای بی امان باشد که به مدد آن همواره هدف و مسیر حیات روحانی خویش را محفوظ و مصون دارد. به زبان دیگر می توان گفت که این درگیری مادی و روحانی در حقیقت کشمکش سازنده ای است که توسّط خداوند در وجود انسان به ودیعه گذاشته شده. چه که این درگیری و تضادّ مکانیسم تحول و دگرگونی حیات انسان بوده و در حکم معیاری است که پیوسته شخص را به هوش می دارد که اعمالش را بطور روزانه ارزیابی نموده و واقع گرایانه رشد و تکامل روحانی خویش را بسنجد.