نقدی بر مقاله موسیقی و رقـ*ـص در مصر باستان

  • شروع کننده موضوع Elka Shine
  • بازدیدها 283
  • پاسخ ها 1
  • تاریخ شروع

Elka Shine

مدیر بازنشسته
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/11
ارسالی ها
4,853
امتیاز واکنش
14,480
امتیاز
791
در مـاهنامهء شمارهء هفدهم آذرماه سال 1382 بعضی از مقالات و موضوعات ارائه‌شده‌ جالب و قابل تعمق بود‌ امـا‌ در بعضی از موارد به نـظر مـی‌رسد اشکالاتی دیده می‌شود که به گمان نگارنده اگر بیشتر مورد ارزیابی قرار گیرد بر غنای بیشتر ماهنامه خواهد افزود.یکی از مقاله‌های مورد نظر‌، مقالهء آقای سید عماد توحیدی در رابـ ـطه با مـوسیقی و رقـ*ـص در مصر باستان می‌باشد.ایشان سعی خود را نمود،تا موارد و مطالبی را بیان نماید،اما با وجود این فقط به‌ بخشی‌ از آن توجه شده و موارد کلیدی دیگر نادیده گرفته شد که به تـبع آن،مـقالهء مورد بحث به صورت کامل پرداخت نگردید.زیرا یک تحقیق هنگامی ماندگار خواهد شد که‌ موارد‌ هربحث و موضوعی،با دلایل و استناد بیان شود و وقتی نویسنده‌ای می‌خواهد مسئلهء خاصی را مطرح نـماید در ایـن اندیشه باشد که آیا توان بیان و بررسی موضوع را دارد یا نه‌!اگر‌ مطلبی همین‌طور ترجمه‌وار نوشته شود و مورد بررسی و مداقه قرار نگیرد لاجرم تأثیرپذیری‌اش را از دست خواهد داد.به عنوان مثال در صـفحه 67 نـوشته شده: «در بسیاری از صحنه‌ها‌ ضیافتهایی‌ که‌ در آرامگاههای مصر باستان لر‌ دیوارها‌ تصویر‌ شده‌اند،غیر دینی بودن میهمانیها به خوبی مشاهده می‌شود و»...(1)خواننده پس از خواندن این مطلب از خودش می‌پرسد چگونه نویسنده به‌ ایـن‌ حـقیقت‌ دسـت یافت؟بهتر آن بود که نویسنده چند خـطی را‌ دربـاره‌ آیـین مردم مصر توضیحاتی می‌داد اگرچه نویسنده در انتهای مقاله در پی آن بود که آن را به انجام‌ برساند‌ که‌ باز هم،کار را نا تمام به انـجام رسـانید کـه‌ درباره آن هم بحث خواهیم نمود.ممکن است پاسـخ داده شـود که مجله موسیقی آن‌چنان ربطی به مسائل‌ اسطوره‌ای‌ که‌ جدا از مسائل موسیقی نوشته شود،ندارد.اما وقتی نویسنده‌ای مـواردی‌ را‌ مـطرح مـی‌کند،ناتمام بودن آن هم چندان لطفی نخواهد داشت و اگر مطلب آن مـجله به دست‌ صاحب‌ تخصصی‌ در همان رشته برسد دربارهء آن مجله چه قضاوت خواهد کرد؟!اگرچه از‌ طریق‌ اسطوره‌ و آیینها می‌توان، ایـده و بـاور مـردم باستان را در رابـ ـطه با علتها و پیدایش هر پدیده‌ را‌ بررسی‌ نمود و تا حـدودی آنـها را از طریق نشانه‌ها و راز و رمز،باز شناخت یا به‌ قول‌ آقای دکتر ابو القاسم اسماعیل‌پور:«اسطوره روایتی رمـزی یـا نـمادین از حقایق کیهانی‌اند‌»(2)مثلا‌ در‌ همین صفحه نوشته شده است: «احتمالا بهترین نشانه لذتـ‌جویی مـصریان بـاستان و ارزش موسیقی و رقـ*ـص‌ در‌ تمدن مصر،نوعی پاپیروس کنایه‌آمیز است که در آن قاطر در حال نواختن‌ هارپ‌،شـیر‌ در حـال

نـواختن چنگ،تمساح در حال نواختن عود و یک میمون در حال نواختن دونی‌ نشان‌ می‌دهد.»(3)
در مصر بـاستان حـیوانات و پرندگان نماد و سمبل خاص خود را داشته‌اند‌ که‌ نمی‌توان‌ به آسانی آنها را نادیده گـرفت. سـرزمین مـصر که نام آن را از کلمه«آیجیپتوس‌» Aigyptos‌ که‌ احتمالا یکی از نامهای قدیمی شهر باستانی«ممفیس» بوده و«هـیکوپتاه»خـوانده می‌شده‌ است‌ گرفته شده،در زمان گذشته به دو منطقه مصر سفلی(شمالی)و مصر عـلیا (جـنوبی)تـقسیم می‌شده‌ که‌ آنها را«نوم»(4)می‌نامیدند. نوم مجموعه‌ای از دهات و روستاهای بودند که در‌ ناحیه‌ معینی در کنار رود نـیل قـرار گرفت‌.هرقوم‌ مصری‌ نوعی از جانواران را ستایش می‌کردند.در‌«فیوم‌»تمساح ،در «تب»،خدای آمـون بـه صـورت قوچ و شهر«ممفیس»(5)، دارای دو خدای‌ نگهبان‌ بود که به صورت ماده‌شیر‌ به‌ نام«سخمت‌»و دیگری‌ بـه‌ صـورت مـاده‌گاو«آپیس».و با یا شاهباز‌ هم‌ به صورت«هوروس»پسر«اوزیریس»و «ایزیس»بـوده اسـت.مصریان باستان برای این‌ حیوانات‌ نیروی بشری و فوق آن قائل بوده‌ و بر این اعتقاد بودند‌ که‌ صـفات خـدایی در انسان یا‌ حیوان‌ تجلی می‌کند یا در هردو جلوه‌گر می‌شود به همین دلیـل بـرای خدایان خود‌ تن‌ انسان و سر حیوان یـا بـالعکس‌ تـصور‌ می‌نمودند‌.چنانچه قبلا توضیح‌ داده‌ شد،«هـوروس»تـنش به‌ صورت‌ انسان،و صورتش به صورت شاهباز یا باز بود،که آن را نماد آفـتاب مـی‌پنداشتند‌.یا‌ خدای«ست»درمصر عـلیا کـه سرش‌ مـانند‌ سـگ شـکاری‌ همراه‌ دست‌ و پای انسانی با دمی‌ از خوک کـه نماد خدای ظلمت بوده است...(6)
با توجه به موارد ذکر شده آیـا‌ مـی‌تون‌ همین طور بدون نمادشناسی آن حیوانات‌،بـا‌ توجه‌ به‌ اینکه‌ مـوسیقی هـم می‌نواختند‌ که‌ موضوع اصلی مـقاله اسـت،بحث و بررسی نادیه گرفته شود؟مانند اینکه از «شیوا» بگوییم و فقط، موضوع چند دست‌ عجیب‌ و چـشم‌ سـوم و گردن‌بند از مار او را عنوان‌ نماییم‌ و از‌ ایـده‌ مـردمان‌ هـند‌ در رابـ ـطه با«شـیوا» هـیچ نگوییم در حالی که تـحقیقات نـشان می‌دهد موضوع فراتر از آن است.زیرا بر اساس اعتقاد مردم باستانی هند، شیوا جهان را‌ از طـریق مـوسیقی آفرید.گاهی او را خدای مرگ و نابودکننده مـوجودات مـی‌شمارند.گاهی او را نـماد تـوالد و تـناسل،ایزد آذرخش،ایزد پزشـکی و دارو می‌نامند. شیوا غلبا در حال رقـ*ـص بر‌ روی‌ جسد شیطان و فریب نشان داده می‌شود که چهار بـازوی او از دو طـرف گشاده و در هوا در حال دست‌افشانی است کـه هـرکدام از آنـها نـماد خـاص خود را دارد‌ و در‌ یکی از دسـتهایش طـبل کوچکی قرار دارد رقـ*ـص او در پایان هرگردش دورانی و فرار رسیدن زمان پیوستن به جهان ارواح به پایان می‌برد‌ و مـوجبات‌ تـباهی جـهان تخیلی مایا را‌ فراهم‌ می‌سازد.(7)
البته بر اسـاس جـغرافیا و فـرهنگ خـاص هـرمنطقه بـعثضی از پدیده‌ها در همان منطقه جلوه و معنا می‌یابد.مثلا در ایران شیر،بر اساس آیین‌ مهر‌ نماد آتش می‌باشد چنانچه‌ پیروان‌ یا یاران طریقت مهری در مرحله چهارم،بر اساس راهـنمایی پیر خود یا«مهیار»،مرحله نمادی غسل اولیه خود را با عسل انجام می‌دادند و از آب امتناع می‌نمودند زیرا آب‌ را‌ ضد آتش می‌دانستند چنانچه در آثار به‌جامانده در تخت جمشید حلمه شیر به گاو،نـماد پیـروزی گرما بر سرما می‌باشد(8).حال اگر فردی اطلاعی در رابـ ـطه با آداب و رسوم مهریان‌ نداشته‌ باشد و یا‌ غافل از نماد شیر،حمله شیر به گاو را بی‌معنا ارزیابی نماید آیا گره‌ای از گره‌ها را‌ بـاز خـواهد گشود؟
موسیقی در عرفان ما جایگاه خاص خود را دارد‌ مثلا‌ عده‌ای‌ نای هفت‌بند را کنایه از هفت مرحله سلوک سالک می‌دانند و یا صدای بم را نمادی از دکر ‌‌جلی‌ و صـدای غـیث نای و صدای زیر سازهای زهـی را نـمادی از ذکر خفی عنوان‌ می‌کنند‌ که‌ رمز و اشاره آن برای ملل شرق مانند ایرانیان قابل درک می‌باشد و ممکن است برای یک‌ اروپایی اصل قابل درک نباشد(البته بـه جـز افرادی که در رابـ ـطه بـا‌ فـلسفه و عرفان و تاریخ و ادبیات‌ ما‌ غور و بررسی نموده‌اند).
در انتهای مقاله هم نویسنده از مهم‌ترین بخش مقاله با واژگان کلیدی‌اش به آسانی گذشت!در حالی که در این قسمت اگر اندکی صبر و حوصله به خـرج مـی‌داد‌ مقاله دارای انسجام بیشتری می‌شد.متأسفانه یکی از ایرادهایی که اخیرا در بیشتر مجلات باب شده،این است که نویسنده فقط اسم یا مواردی شبیه به موضوع را فقط به انگلیسی‌ در‌ پانوشت ذکر مـی‌کند و مـابقی کارها را بـه خواننده وامی‌نهد انگار فقط عنوان نمودن واژه انگلیسی حق مطلب را ادا می‌نماید!اگر به بعضی از مقاله‌های همین شماره هـشتم مقام رجوع‌ شود‌ صحت ادعای ما روشن می‌شود که نقد آنـها صـفحات بـیشتری را شامل می‌گردید که به همین یک نقد بسنده می‌کنیم.
نوشتن واژه‌ها به انگلیسی خیلی مهم است زیـرا ‌ ‌از‌ طـریق‌ آن می‌توان درست خواند تلفظ نمود اما آن‌گاه که هیچ آگاهی در رابـ ـطه با آن داده نـمی‌شود چـه فـایده‌ای دارد!. از همه مهم‌تر وقتی از منابع و مطالب استفاده شده‌ کمتر‌ یاد‌ می‌شود و آن هم به صورت‌ ناقص‌ و...اگـر‌ هدف اصلی ما آگاهی دادن به مردم خوب این مرز و بوم است باید آگـاهانه‌تر عمل کنیم و نام را فـدای حـقیقت ننماییم‌.مثلا‌ همین‌ خوانندگان گرامی مقام موسیقایی،چند نفر از اسطوره‌ها‌،خصوصا‌ از اسطوره‌های مصری آگاهی دارند؟ ممکن است در رشته خود صاحب‌نظر بوده،ولی در مورد

مطلب خاصی خواهان اطلاعات بیشتری‌ باشند‌،چنانچه‌ خود نگارنده در بـعضی از مقالات خواهان آگاهی بیشتر و دانش‌ بیشتری بودم که متأسفانه...به هرروی برای روشن شدن موضوع از مقاله مورد نظر همان بخش را مورد‌ بررسی‌ قرار‌ می‌دهیم.نویسنده مقاله نوشته است:«با پیدایش آیـین دیـنی و اسیر(در‌ یونان‌ و اوسیریس)رقـ*ـص عنصری حیاتی در جشنواره‌هایی شد که برای او و آست(در یونان ایسیس) خواهر-همسرش‌ برگزار‌ می‌شد‌ این جشنواره‌هایی هم که متعلق به آپیس بود اهمیت داشت»(9)که در‌ پانوشت‌ فـقط‌ واژهـ‌های انگلیسی نظیر،واسیر Wasir اوسیرس Osirs است Aset ایزیس Isis آپیس Apis نوشته‌ شسده‌ است‌(7) عموما محققین در مقالات سعی می‌نمایند از واژه‌هایی استفاده کنند که بیشترین کاربرد را‌ در‌ نزد عموم مردم یا بین اهل قلم یـا دانـش،داشته باشد بنابراین آنها‌ هیچ‌گاه‌ تعریف‌ اسم یا واژه‌ای را که مورد بررسی قرار نداده‌اند رها ننموده و به واژه‌ای دیگر‌ نمی‌پردازند‌ که به عقیده آنها باعث سردرگمی خواننده می‌گردد.مـثلا بـیشتر مـحققین به نام‌ کشور‌ از‌«وازیریس»مـصری Osirs مـصری بـه همین نام یاد نموده‌اند اساتیدی چون خانم دکتر ژاله آموزگار‌ یا‌ دکتر ملک شهمیزادی،یا خانم دکتر فرنگیس مزداپور و... حالا اگر نـویسنده‌ای بـخواهد‌ بـدون‌ اینکه‌ توضیح دوباره این نام بدهد و حتی واژه مـتداول مـصری آن را ذکر ننماید و یک دفعه‌ از‌ واژه‌ یوناین«اوسیریس»استفاده کند.چه سودی نصیب خواننده می‌شود؟مانند اینکه هرگاه بخواهیم از‌«کورش‌»بگوییم از واژه یـونانی«سـیروس»اسـتفاده نماییم یعنی اصل را برداریم و به فرع بپردازیم.همین طور‌ در‌ مـقاله مورد نظر نام مصری ایزیس(خواهر و همسر اوزیریس)«آست»نام بـرده‌ شده‌ و یونانی آن را«ایسیس» ذکر نموده،جالب‌ تـوجه‌ ایـنجاست‌ کـه در کتاب فرهنگ مصور سنتی اثر‌«جی‌ سی کوپر»اکثر موارد از نـام مـصری متداول مورد نظر ما،نام بـرده‌ و یک‌ توضیح در رابـ ـطه با نام‌ یونانی‌ آن داده‌ است‌.به‌ هـرروی نـویسنده مـقاله بر آن بوده‌ که‌ ماجرای اسطوره‌ای اوزیرس و ایزیس را بازگو نماید که برای مـزید اطـلاع آنـ‌ را‌ به صورت مجمل باز می‌گوییم.
«اوزیرس‌»خدای بسیار قدیمی است‌ او‌ پسر خدای زمین، گـپ Geb‌ و نـوت‌ NUT آسـمان بود او را مظهر روییدن نباتات دانسته‌اند.هنگامی که او با‌ خواهرش‌«ایزیس» ازدواج می‌کند برادرش ست‌ Seth‌ (خـدای‌ ظـلمت که درباره‌ او‌ قبلا توضیح داده شد‌)به‌ او حسادت نموده و با خدعه و نیرنگ او را گرفتار مـی‌کند و آنـ‌گاه او را مـی‌کشد‌ و جسد‌ کشته‌شده او را او را در‌ تابوتی‌ از چوب‌ سدر‌ قرار‌ می‌دهد و تابوت را در‌ رود نیل رها می‌کند.ایزیس همسر«اوزیـریس» بـه جست‌وجوی شوی خود می‌پردازد و او را در‌ ساحل‌ شام می‌یابد و آن را به مصر‌ برمی‌گرداند‌.ست‌ دگربار‌ جـسد‌ را مـی‌یابد و آنـ‌ را‌ تکه‌تکه نموده و آن قطعات را به 14 ناحیه مصر پخش می‌کند و بر اثر آن حبوبات به‌ وجود‌ می‌آید‌.پس از مـدتی«ایـزیس»همسر«اوزیریس »پسرش‌ «هوروس‌»را‌ به‌ دنیا‌ می‌آورد‌ او پس از پرورش یافتن به جنگ عموی خـود سـت مـی‌رود و بالاخره عموی خود را دستگیر می‌نماید،در حالی که در طول نبرد یک چشمش را از‌ دست می‌دهد.او«ست»را نـزد مـادرش مـی‌برد و «ایزیس»قاتل شوی خود را می‌بخشد.«هوروس»قطعات اجزای بدن پدر را جمع‌آوری می‌کند و از طـریق«تـات» thoth خدای دانایی که تنش‌ به‌ صورت انسان سرش به شکل لک‌لک بود،پدرش«اوزیریس»را زنده می‌گرداند. پس از آن«اوزیـریس»را خـداوندگار جهان زیرین عنوان می‌کنند،و اما چشم هوروس توسط پدرش شفا می‌یابد‌ و پس‌ از آن هـوروس بـه صورت خدای واقعی آفتاب درمی‌آید و جلوه خـدایی او را بـه دلیـل اهمیتش بر رشد و نموی غلات یا کـشاورزی مـی‌دانند‌(10‌)و در هنر مصری«هوروس»اغلب‌ به‌ شکل کودکی روی غنچه نیلوفر آبی نشسته است(11). ایـن بـود چکیده‌ای از اسطوره«اوزیریس»که نـویسنده مـقاله فقط بـه عـنوان پیـدایش آیین دینی‌«واسیر‌»نام بـرده بـود. بـه‌ هرروی‌ اگر نویسنده محترم،بخشی از این نکات را رعایت می‌نمود،مقاله از لحاظ تـحقیق ارزش بـیشتری را دارا می‌شد تا نظر خوانندگان گرامی چـه باشد؟
 
  • پیشنهادات
  • Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    سخن از پیوند نا گسستی میان رقـ*ـص و هنرهای دیگر شاید آسان نباشد؛ هرچند که این پیوند، به گونههایی در باله و ، به صورتی شاملتر، در کمدی موزیکالها وجود دارد و استقبال فراوانی از آن ، بویژه در تآتر کنونی مغرب زمین، بعمل آمده است.
    بی تردید رقـ*ـص، و خصوصاً رقـ*ـص غنائی، نقشی سازنده در برخی از مراحل تحول اجتماعات بشری ایفا کرده است، تا آنجا که میتوان آن را از قدیمیترین و جامعترین وسایل اجتماعی بیان عواطف و آرزوها و خواستهها دانست. در دوران باستان، رقـ*ـص غنایی از ارزش خاص در میان هنرها برخوردار بوده و در شمار مظاهر اساسی زندگی همگانی محسوب میشده است.


    « پینداروس » شاعر بزرگ که میخواست یونان قرن پنجم پیش از میلاد را به وصف درآورد، چنین گفت: « آنجا، سرزمین رقصهای زیباست ». از نقش ظروف و کتیبههائی که بر ویرانههای معابد یونان بهجامانده، میتوان بهدرجهء قدرشناسی یوناییان از رقـ*ـص غنائی، پی برد. این تصاویر نمایشگر گروه رقصندگانی است که دستهای از نوازندگان – بر گردنشان و یا در کنارشان – جمع شدهاند و سازهایی را مینوازند که بیشتر آنها در زمان ما نیز به کار میرود.
    توجه مصر باستان به موسیقی و رقـ*ـص، به زمانهای بسیار دور باز میگردد. و در واقع موسیقی و رقـ*ـص مصری، خود اصالت تمدن فراعنه را مینمایاند؛ زیرا، نقشهای موجود در معابد، تمایل مصریان را از آغاز تاریخ، به رقـ*ـص، آواز و موسیقی روشن میکند.
    برخی بر این عقیدهاند که آلات موسیقی که در نقشهای معابد قدیمی مصر دیده میشود، صورت تحول یافتهء ابزاری است که در زراعت و شکار به کار میرفته است. برای مثال، چوبی که در نقشهای « رقـ*ـص باران طلبی و زرخیزی » دیده میشود، و آهنگ آن مایهء آرامش فلاحان بوده، به کوبهای شبیه است که برای از بین بردن آفات نباتی به کار میرفته است؛ و گیتار در نظر اینان، صورت تغییر یافتهء کمان ماهیگیری است. شاید این نظریه تا حدی درست باشد. به هر تقدیر نقشهای معابد کهن میرساند که صدای انسان نیرومندترین وسیله جهت پیوند با نیروهای جهان ناشناخته بودهاست.
    اخیراً بهمتن برخی از ترانههایی که در مراسم مذهبی خوانده میشده، دست یافتهاند که در میان آنها « سرودههای ایزیس و نفتیس » که بنیاد آنها بر مراسم پنج روزهء مذهبی نهاده شده، دیده میشود. اگرچه از شیوهء اجرای آنها مدرکی در دست نیست اما – چنانکه از نقشها دریافته میشود – خوانندگان را با سازهایی چون « صلصال » و دف بزرگ همراهی میکردهاند.
    نقشهای « دولت قدیم » و خصوصاً آنهایی که بر دیوارهء گورها و آرامگاهها دیده میشوند، تنها دربارهء مراسم مذهبی، یا دربارهء خدایان، و یا روز قیامت نیست؛ بلکه پهنههای گوناگون زندگی را منعکس ساختهاند. مثلا مناظری طبیعی از مزارع و دشتهای سرسبز و صحنههایی از فلاحان در حال زراعت و معدنکاوان به چشم میخورد. و براینها باید نقشهایی را که از زندگی اشراف و بزرگان ترسیم شده، افزود که در آنها میتوان رفاه و شادمانی گروه اخیر را احساس کرد. در این تصاویر غالباً یکی از بزرگان بر صندلیی بزرگ، که تکیهگاهی بلند دارد، و با زیورآلات گرانبها تزیین یافته در کنارزن و گاهی فرزندان، نشسته است. گهگاه هم در برابرشان سفرهای دراز پر خوراکیها و آشامیدنیهای رنگارنگ گسترده شدهاست. و اکثراً در فاصلهای دور از ایشان نوازندگان به چشم میخورند که، در ردیف جلو، سه خواننده، روی زمین چهار زانو نشسته و پشت سر آنها گروه همسرایان مشاهده میشوند که کف زنان ترانه را تکرار میکنند.
    سازهایی که در نقشهای مذکور بهچشم میآید، اغلب نی، گیتار هفت سیمی و گاه طبلی گرد شبیه به دف است. اما خواننده غالباً ایستاده در حالیکه لبهایش از هم باز است و یکی از دستهایش را بر گوش نهاده، دیده میشود.
    از بررسی این صحنهها میتوان بهنوع حرکات و رقصهای رقصندگان پیبرد. برخی از نقشهای آرامگاههای منطقه « سقازه »، رقصندهای را نشان میدهد که با آهنگی ملایم حرکت میکند. او یکی از پاهایش را بالا میآورد و دو دست خود را به موازات پا حرکت میدهد و در همان حال سرش به پشت خم شده و موهای بافتهاش به پایین آویزان شده و سرموها بهدور گویی گره خورده که سنگینی آن ناگزیر موی را به پایین کشاندهاست. این گوی با حرکت دورانی، دایرهای ایجاد میکند. در نقش دیگر، رقصندگان بهرقصی دیگر پرداختهاند که با کف زدن دخترانی که پشت سر آنها ایستادهاند، همراهی میشود.
    کف زدن چنانکه میدانیم، هیچگاه از رقصهای شرقی جدا نشدهاست. گروهی علت کندی و ملایمت این رقـ*ـص را بیانگر وقاری دانستهاند که لازمهء اجرای آنها بوده و نیز برخی انعکاسی از طبیعت زندگی آرام و راحت مردم آن زمان پنداشتهاند.
    این نوع رقـ*ـص را « رقـ*ـص تک گروهی » خواندهاند تا از «رقـ*ـص دو گروهی » باز شناخته شود. و چون « رقـ*ـص تک گروهی » یک نوع حرکت را دنبال میکرده، فراعنه بر « رقـ*ـص دو گروهی »، ( همان رقـ*ـص تک گروهی که در جهت مخالف هم اجرا میشده ) « رقـ*ـص جدال » نام نهادهاند.
    در « رقـ*ـص جدال » هر یک از دو گروه دارای چهار رقصنده هستند که پشت سر هم به ترتیب قرار میگیرند، و حرکاتی ویژه انجام میدهند، و بعد رقـ*ـص را بهمان شکل که شروع کردهاند، پایان میدهند.
    نباید تصور کنیم که رقـ*ـص تنها به مجالس بزرگان اختصاص داشته، چه با عناوین « رقـ*ـص بومی »، «رقـ*ـص مقدس » و « رقـ*ـص سوگواری » نیز روبرو هستیم.
    در پارهای از نقشهای آرامگاهها به تصاویری از رقصهای بومی برمیخوریم که با کمی دقت به اختلاف این رقصها با رقصهای پیش گفته، در حرکت و نظم، میتوان پیبرد. این رقصها هرچند که از هماهنگی دقیقی برخوردار نیست اما حرکات طبیعی آن چشمگیر است. این حرکات در مجموعهء رقصهایی که نوعی « چوب بازی » است به بهترین شکل تجلی یافته و در زمان حال نیز در روستاهای مصر، در موسم درو، رواج دارد.
    « رقـ*ـص مقدس » در بسیاری از نقشهای دولت قدیم به چشم میخورد و مهمترین آن « رقـ*ـص باد » است که نقش آن بر آرامگاههای بسیاری از پادشاهان و بزرگان ترسیم شده است. از ویژگیهای این رقـ*ـص که با ترنم ساز و آواز همراه بوده، نوعی خصیصهء مذهبی آن است. نظیر این رقـ*ـص در اواخر قرون وسطی در اروپا رونق یافته است.
    در نقشهای فوق گروهی از نوازندگان و خوانندگان بهچشم میخورند که در جلو آنها رقصندگان بلند موی و آراسته که موهاشان را بشکل تاج پرزیوری درآوردهاند مشغول رقصند. ترانههایی که زمزمه میشده و رقصی که ارائه میگردیده حکایت از داستان زندگی بشر و مبارزهاش با بادهای شمالی و جنوبی و غربی و شرقی و پیروزیش بر آنها بوده تا بتواند از زندگی جاودانهء پس از مرگ بهرهمند گردد.
    نوعی دیگر از این رقـ*ـص، نیز وجود داشته که قصهای دیگر را بیان میکرده، هرچند که قصه از عنصر غنایی و خصیصهء مذهبی تهی بودهاست. شکل دراماتیک این رقصها ما را بر آن میدارد که قبول کنیم که اینها بیهیچ تردید، نخستین « باله » ها هستند که شکلهای تکاملیافتهء آن را امروز میشناسیم.
    این نقشها نیز داستانهای رقصهای چندی را که هر کدام نام ویژهای دارد باز میگوید. از میان اینگونه رقصها میتوان از « رقـ*ـص تکان »، « رقـ*ـص بر فراز کشتی » و « رقـ*ـص دلربایی » یاد کرد.
    فاجعه هایی که در مصر رخ نمود، عصر اهرام را در هم پیچید. بیشتر مظاهر زندگی از درهم ریختن بنیاد « دولت قدیم » تاثر پذیرفت. راههای نوینی در موسیقی را در هم پیچید. بیشتر مظاهر زندگی از در هم ریختن بنیاد « دولت قدیم » تاثر پذیرفت. راههای نوینی در موسیقی و رقـ*ـص و آواز پدید آمد و نظرگاه هنری مردم تغییر کرد ولی نمیتوان این دگرگونی را جامع و همهگیر دانست. واقعیت این است که از نوع نقشهای پیش گفته در زمان « دولت میانه » هم وجود داشته است. اما پدیدهء فوقالعادهای که در آن عصر بهچشم میخورد پیدایش ترانههای نوینی است که دارای رنگی غیر مذهبی و « زمینی » هستند. برای نمونه میتوان ترانهء زیر را که از آغاز « دولت میانه » باقی مانده، عرضه کرد:


    از لـ*ـذت های زندگی بهرهور شو

    با رایحههای عبیرآگین معطر باش

    تاجی از نیلوفر آبی برای همسرت بساز
    اوهام را رها و فراموش کن
    وزان پیش که رهسپار گور شوی
    از شور و شادمانی زندگی خود سرشار دار .


    این طرز تفکر واکنش طبیعی احساسی است که بر اثر سقوط اندیشه های « دولت قدیم » که مبتنی بر « بیبنیادی زندگی » بود، مصریان را تحت تاثیر قرار دادهاست.
    پیدایش « دولت جدید »، که عصر توسعهء مصر فرعونی است، اوضاع را دگرگون ساخت و سازهای نوینی مانند عود، طنبور، و طبل وارد موسیقی مصر شد. و نوعی « گیتار » پیدا آمد که دارای ده یا دوازده سیم بود. در همین عصر « سرنا » مستقیماً از آسیا به مصر وارد شد و این ساز بیشتر در دربار پادشاهان و مراسم نظامی مورد استفاده قرار میگرفت. دو نوع « سرنا » یکی مسی یکی نقرهای از « دولت جدید » برجای ماندهاست.
    سازهای موسیقی تازه نتوانست جای سازهای اصیل کهن را بگیرد بلکه در کنار آنها مورد استفاده قرار گرفت. فیالمثل در آرامگاه « امنمحات » در « قرنه »، که مربوط به دوران «تحتمس » سوم است، نفشی از دختری زیباروی برجایمانده که سازی مینوازد که از دو نی ساخته شدهاست. در کنار او جوانی دیده میشود که گیتار مینوازد و ترانهای را زمزمه میکند:


    برای تو روز زیبائی است

    روز زیبا و بامداد زیبائی

    ...امنمحات


    جالبترین ترانهء عاشقانهء آن عهد، ترانهای است که در « طیبه » بر « پاپیروسی » یافتهاند. به زعم محتوای روانی و همهگیر ترانه، نقشها میرساند که از ترانههای مورد پسند همه بودهاست. عاشق در ترانهء مورد نظر میسراید:


    در سرای محبوبهام را

    بر میانهء نمای عبارت نشاندهاند
    و هر دو لنگهء آن، در حالی که قفلش شکسته، باز است.
    آتش خشم از چشمان محبوبهام زبانه میکشد
    کاش،
    دربان من بودم
    زیرا،
    در آن هنگام، اگر خشمالود هم که شده باشد، صدایش را میشنیدم
    کاش، کودکی بودم و مرا رنجه میکرد تا ازو بترسم.
    میروم و خودم را در خانهام، بیمارگونه، میافکنم و از دیدهها نهان میگردم
    همسایگان در جستجوی حالم به خانهام خواهند آمد
    و با آنها محبوبهام هم میآید
    وجود او کوشش پزشکان را بیثمر میسازد زیرا
    تنها او درد مرا میداند
    و داروی دردم پیش اوست
    و با او خوشبخت خواهم بود.

    در رقـ*ـص هم دگرگونی تازهای پیش آمد. چون نقشهای آن زمان نشان میدهد که رقصندگان جز پوششی شفاف و بدننما برمیان نداشتند و گویی برهنه بودند. آنهاگاه میرقصیدند و گاه هم سازهایی را که اشاره رفت مینواختند. در « قرنه » به نقشی بر میخوردیم که رقصندهای را در حالی که میچرخد و طبل مینوازد، نشان میدهد. دیگری خود را تکان میدهد و عود مینوازد، و سومی دو دستش را به شیوهای عشوهگرانه روی سرش میبرد. همانگونه که در رقـ*ـص شرقی هنوز مرسوم است. در همانجا نقشی دیگر وجود دارد در برگیرنده رقصندگانی که در حالتهای گوناگونی قرار گرفتهاند. از روی همین نقش میتوان حدس زد که حرکات رقصدگان از چابکی و خشونت برخوردار بودهاست.
    برخی از محققان برآنند که پادشان کلده و آشور که با پادشاه مصر نزدیک بودهاند، ماهرترین رقاصگان خود را برای هنرنمایی در برابر فرعون به مصر میفرستادند. و این خود میتواند تغییرات تازه را در رقصها توجیه کند.
    در آرامگاه « خیر واف » در « قرنه »، که مربوط به دوران « منوفیس » سوم است مجموعهای از نقشها وجود دارد که نمایشی مذهبی را در مجلس « سوکاریس » و جشن سیامین سالگرد زندگی پادشاه را نشان میدهد.
    و نیز میتوان به وسیلهء این نقشها به رابطهء نابینایان با نوازندگی و خوانندگی و سرایندگی که دارای ریشهای عمیق در تاریخ و اساطیر ملل بزرگ است پیبرد. در « طیبه » بسیاری از نقشهای « دولت جدید » روشندلانی را نشان میدهد که گیتار مینوازند و ترانه میخوانند و متن برخی از ترانهها هماکنون با خط « هیروگلیفی » در کنار نقش موجود است و در آرامگاه «ملک انتف » که بیست و یک قرن قبل از میلاد میزیسته، تصویر نوازنده و خواننده نابینایی را منقوش میبینیم و کلام ترانه هم در کنار آن دیده میشود، نشان میدهد که ترانه مذکور تا چه حد مورد توجه مردم بوده که قرنها سـ*ـینه به سـ*ـینه نقل میشده تا جایی که در زمان رامها میان قرنهای 14 تا 12 قبل از میلاد هنوز مورد توجه بوده و بارها بر برگهای پاپیروس ثبت و نوشته شدهاست. متن ترانم چنین است:



    از آغاز خدایان- که در زمانی بس دور میزیستند و در اهرام میغنودند-

    اشراف و مردگان مومن در آرامگاههاشان

    میآرامند
    از بناهایی که آنها بهپا میداشتند دیگر اثری
    برجای نمانده
    کجایند آنها ؟ و سرنوشتشان چیست ؟
    سخنانی پندآموز و حکمتآمیز
    از دو دانشمند : « امحوتب » و « حاردیدف » شنیدم
    اما کو معبدهایی که برای آنان بنیاد شد ؟
    دیوارها فرو ریخت
    و باد و باران اثر آنها را نابود ساخت
    گویی هرگز نبوده اند.
    کسی از آنجا برنگشت تا ما را بر سرنوشت آنها آگاه سازد و از نیازهاشان با خبرمان کند و دلهامان را آرامش دهد
    تا به دنیایی که آنها رهسپار شدند، رخت برکشیم
    دل خود را آرامش بخش
    و رهایی خود را فراموشی میدان
    و فرمان دل را در زندگی فرو مگذار
    چهرهات را با مشک بیامیز
    و نرمترین پوشاک را بر تن کن
    و خود را با خوشبویترین عطرها
    -که خدایان شایستهء آنند-
    خوشبوی میدار
    بر نیکبختی و شادمانی خود بیفزای
    تا اندیشه و دلت را اندوه فرا نگیرد
    خوشبختی را غنیمت دان و خواستهایت را برآور
    و بهره مندی خود را از زندگی دو چندان کن
    از امروز تا آخرین دم مرگ که بر تو گریه کنند
    دلت را در غبار تشویش و حزن رها مکن
    چه، هر کس که مرد، این گریهها را نشنید
    و این نالهها کسی را از گور رهایی نبخشید،

    همین امروز را جشن بگیر
    و از آن ملال و نومیدی به خود راه مده
    ببین- هرگز کسی دارایی خود را به گور نتواند برد
    آگاه باش- پس از مرگ کسی باز نخواهد گشت،
    هرگز!
    آنچه را در این ترانه آمدهاست، « عمر خیام » پس از سه هزار سال باز سروده است.
    پیش از سقوط « دولت جدید » یونانیان ردیف آواز و قواعد موسیقی خود را از آن، یا به شکل مستقیم یا از طریق جزیره « کرت » اخذ کردند. بدینگونه موسیقی عصر باستان در غرب و جنوب رونق گرفت، تا جاییکه هنوز برخی از شکلهای آن مورد استفاده قرار دارد.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا