- عضویت
- 2016/07/11
- ارسالی ها
- 4,853
- امتیاز واکنش
- 14,480
- امتیاز
- 791
در مـاهنامهء شمارهء هفدهم آذرماه سال 1382 بعضی از مقالات و موضوعات ارائهشده جالب و قابل تعمق بود امـا در بعضی از موارد به نـظر مـیرسد اشکالاتی دیده میشود که به گمان نگارنده اگر بیشتر مورد ارزیابی قرار گیرد بر غنای بیشتر ماهنامه خواهد افزود.یکی از مقالههای مورد نظر، مقالهء آقای سید عماد توحیدی در رابـ ـطه با مـوسیقی و رقـ*ـص در مصر باستان میباشد.ایشان سعی خود را نمود،تا موارد و مطالبی را بیان نماید،اما با وجود این فقط به بخشی از آن توجه شده و موارد کلیدی دیگر نادیده گرفته شد که به تـبع آن،مـقالهء مورد بحث به صورت کامل پرداخت نگردید.زیرا یک تحقیق هنگامی ماندگار خواهد شد که موارد هربحث و موضوعی،با دلایل و استناد بیان شود و وقتی نویسندهای میخواهد مسئلهء خاصی را مطرح نـماید در ایـن اندیشه باشد که آیا توان بیان و بررسی موضوع را دارد یا نه!اگر مطلبی همینطور ترجمهوار نوشته شود و مورد بررسی و مداقه قرار نگیرد لاجرم تأثیرپذیریاش را از دست خواهد داد.به عنوان مثال در صـفحه 67 نـوشته شده: «در بسیاری از صحنهها ضیافتهایی که در آرامگاههای مصر باستان لر دیوارها تصویر شدهاند،غیر دینی بودن میهمانیها به خوبی مشاهده میشود و»...(1)خواننده پس از خواندن این مطلب از خودش میپرسد چگونه نویسنده به ایـن حـقیقت دسـت یافت؟بهتر آن بود که نویسنده چند خـطی را دربـاره آیـین مردم مصر توضیحاتی میداد اگرچه نویسنده در انتهای مقاله در پی آن بود که آن را به انجام برساند که باز هم،کار را نا تمام به انـجام رسـانید کـه درباره آن هم بحث خواهیم نمود.ممکن است پاسـخ داده شـود که مجله موسیقی آنچنان ربطی به مسائل اسطورهای که جدا از مسائل موسیقی نوشته شود،ندارد.اما وقتی نویسندهای مـواردی را مـطرح مـیکند،ناتمام بودن آن هم چندان لطفی نخواهد داشت و اگر مطلب آن مـجله به دست صاحب تخصصی در همان رشته برسد دربارهء آن مجله چه قضاوت خواهد کرد؟!اگرچه از طریق اسطوره و آیینها میتوان، ایـده و بـاور مـردم باستان را در رابـ ـطه با علتها و پیدایش هر پدیده را بررسی نمود و تا حـدودی آنـها را از طریق نشانهها و راز و رمز،باز شناخت یا به قول آقای دکتر ابو القاسم اسماعیلپور:«اسطوره روایتی رمـزی یـا نـمادین از حقایق کیهانیاند»(2)مثلا در همین صفحه نوشته شده است: «احتمالا بهترین نشانه لذتـجویی مـصریان بـاستان و ارزش موسیقی و رقـ*ـص در تمدن مصر،نوعی پاپیروس کنایهآمیز است که در آن قاطر در حال نواختن هارپ،شـیر در حـال
نـواختن چنگ،تمساح در حال نواختن عود و یک میمون در حال نواختن دونی نشان میدهد.»(3)
در مصر بـاستان حـیوانات و پرندگان نماد و سمبل خاص خود را داشتهاند که نمیتوان به آسانی آنها را نادیده گـرفت. سـرزمین مـصر که نام آن را از کلمه«آیجیپتوس» Aigyptos که احتمالا یکی از نامهای قدیمی شهر باستانی«ممفیس» بوده و«هـیکوپتاه»خـوانده میشده است گرفته شده،در زمان گذشته به دو منطقه مصر سفلی(شمالی)و مصر عـلیا (جـنوبی)تـقسیم میشده که آنها را«نوم»(4)مینامیدند. نوم مجموعهای از دهات و روستاهای بودند که در ناحیه معینی در کنار رود نـیل قـرار گرفت.هرقوم مصری نوعی از جانواران را ستایش میکردند.در«فیوم»تمساح ،در «تب»،خدای آمـون بـه صـورت قوچ و شهر«ممفیس»(5)، دارای دو خدای نگهبان بود که به صورت مادهشیر به نام«سخمت»و دیگری بـه صـورت مـادهگاو«آپیس».و با یا شاهباز هم به صورت«هوروس»پسر«اوزیریس»و «ایزیس»بـوده اسـت.مصریان باستان برای این حیوانات نیروی بشری و فوق آن قائل بوده و بر این اعتقاد بودند که صـفات خـدایی در انسان یا حیوان تجلی میکند یا در هردو جلوهگر میشود به همین دلیـل بـرای خدایان خود تن انسان و سر حیوان یـا بـالعکس تـصور مینمودند.چنانچه قبلا توضیح داده شد،«هـوروس»تـنش به صورت انسان،و صورتش به صورت شاهباز یا باز بود،که آن را نماد آفـتاب مـیپنداشتند.یا خدای«ست»درمصر عـلیا کـه سرش مـانند سـگ شـکاری همراه دست و پای انسانی با دمی از خوک کـه نماد خدای ظلمت بوده است...(6)
با توجه به موارد ذکر شده آیـا مـیتون همین طور بدون نمادشناسی آن حیوانات،بـا توجه به اینکه مـوسیقی هـم مینواختند که موضوع اصلی مـقاله اسـت،بحث و بررسی نادیه گرفته شود؟مانند اینکه از «شیوا» بگوییم و فقط، موضوع چند دست عجیب و چـشم سـوم و گردنبند از مار او را عنوان نماییم و از ایـده مـردمان هـند در رابـ ـطه با«شـیوا» هـیچ نگوییم در حالی که تـحقیقات نـشان میدهد موضوع فراتر از آن است.زیرا بر اساس اعتقاد مردم باستانی هند، شیوا جهان را از طـریق مـوسیقی آفرید.گاهی او را خدای مرگ و نابودکننده مـوجودات مـیشمارند.گاهی او را نـماد تـوالد و تـناسل،ایزد آذرخش،ایزد پزشـکی و دارو مینامند. شیوا غلبا در حال رقـ*ـص بر روی جسد شیطان و فریب نشان داده میشود که چهار بـازوی او از دو طـرف گشاده و در هوا در حال دستافشانی است کـه هـرکدام از آنـها نـماد خـاص خود را دارد و در یکی از دسـتهایش طـبل کوچکی قرار دارد رقـ*ـص او در پایان هرگردش دورانی و فرار رسیدن زمان پیوستن به جهان ارواح به پایان میبرد و مـوجبات تـباهی جـهان تخیلی مایا را فراهم میسازد.(7)
البته بر اسـاس جـغرافیا و فـرهنگ خـاص هـرمنطقه بـعثضی از پدیدهها در همان منطقه جلوه و معنا مییابد.مثلا در ایران شیر،بر اساس آیین مهر نماد آتش میباشد چنانچه پیروان یا یاران طریقت مهری در مرحله چهارم،بر اساس راهـنمایی پیر خود یا«مهیار»،مرحله نمادی غسل اولیه خود را با عسل انجام میدادند و از آب امتناع مینمودند زیرا آب را ضد آتش میدانستند چنانچه در آثار بهجامانده در تخت جمشید حلمه شیر به گاو،نـماد پیـروزی گرما بر سرما میباشد(8).حال اگر فردی اطلاعی در رابـ ـطه با آداب و رسوم مهریان نداشته باشد و یا غافل از نماد شیر،حمله شیر به گاو را بیمعنا ارزیابی نماید آیا گرهای از گرهها را بـاز خـواهد گشود؟
موسیقی در عرفان ما جایگاه خاص خود را دارد مثلا عدهای نای هفتبند را کنایه از هفت مرحله سلوک سالک میدانند و یا صدای بم را نمادی از دکر جلی و صـدای غـیث نای و صدای زیر سازهای زهـی را نـمادی از ذکر خفی عنوان میکنند که رمز و اشاره آن برای ملل شرق مانند ایرانیان قابل درک میباشد و ممکن است برای یک اروپایی اصل قابل درک نباشد(البته بـه جـز افرادی که در رابـ ـطه بـا فـلسفه و عرفان و تاریخ و ادبیات ما غور و بررسی نمودهاند).
در انتهای مقاله هم نویسنده از مهمترین بخش مقاله با واژگان کلیدیاش به آسانی گذشت!در حالی که در این قسمت اگر اندکی صبر و حوصله به خـرج مـیداد مقاله دارای انسجام بیشتری میشد.متأسفانه یکی از ایرادهایی که اخیرا در بیشتر مجلات باب شده،این است که نویسنده فقط اسم یا مواردی شبیه به موضوع را فقط به انگلیسی در پانوشت ذکر مـیکند و مـابقی کارها را بـه خواننده وامینهد انگار فقط عنوان نمودن واژه انگلیسی حق مطلب را ادا مینماید!اگر به بعضی از مقالههای همین شماره هـشتم مقام رجوع شود صحت ادعای ما روشن میشود که نقد آنـها صـفحات بـیشتری را شامل میگردید که به همین یک نقد بسنده میکنیم.
نوشتن واژهها به انگلیسی خیلی مهم است زیـرا از طـریق آن میتوان درست خواند تلفظ نمود اما آنگاه که هیچ آگاهی در رابـ ـطه با آن داده نـمیشود چـه فـایدهای دارد!. از همه مهمتر وقتی از منابع و مطالب استفاده شده کمتر یاد میشود و آن هم به صورت ناقص و...اگـر هدف اصلی ما آگاهی دادن به مردم خوب این مرز و بوم است باید آگـاهانهتر عمل کنیم و نام را فـدای حـقیقت ننماییم.مثلا همین خوانندگان گرامی مقام موسیقایی،چند نفر از اسطورهها،خصوصا از اسطورههای مصری آگاهی دارند؟ ممکن است در رشته خود صاحبنظر بوده،ولی در مورد
مطلب خاصی خواهان اطلاعات بیشتری باشند،چنانچه خود نگارنده در بـعضی از مقالات خواهان آگاهی بیشتر و دانش بیشتری بودم که متأسفانه...به هرروی برای روشن شدن موضوع از مقاله مورد نظر همان بخش را مورد بررسی قرار میدهیم.نویسنده مقاله نوشته است:«با پیدایش آیـین دیـنی و اسیر(در یونان و اوسیریس)رقـ*ـص عنصری حیاتی در جشنوارههایی شد که برای او و آست(در یونان ایسیس) خواهر-همسرش برگزار میشد این جشنوارههایی هم که متعلق به آپیس بود اهمیت داشت»(9)که در پانوشت فـقط واژهـهای انگلیسی نظیر،واسیر Wasir اوسیرس Osirs است Aset ایزیس Isis آپیس Apis نوشته شسده است(7) عموما محققین در مقالات سعی مینمایند از واژههایی استفاده کنند که بیشترین کاربرد را در نزد عموم مردم یا بین اهل قلم یـا دانـش،داشته باشد بنابراین آنها هیچگاه تعریف اسم یا واژهای را که مورد بررسی قرار ندادهاند رها ننموده و به واژهای دیگر نمیپردازند که به عقیده آنها باعث سردرگمی خواننده میگردد.مـثلا بـیشتر مـحققین به نام کشور از«وازیریس»مـصری Osirs مـصری بـه همین نام یاد نمودهاند اساتیدی چون خانم دکتر ژاله آموزگار یا دکتر ملک شهمیزادی،یا خانم دکتر فرنگیس مزداپور و... حالا اگر نـویسندهای بـخواهد بـدون اینکه توضیح دوباره این نام بدهد و حتی واژه مـتداول مـصری آن را ذکر ننماید و یک دفعه از واژه یوناین«اوسیریس»استفاده کند.چه سودی نصیب خواننده میشود؟مانند اینکه هرگاه بخواهیم از«کورش»بگوییم از واژه یـونانی«سـیروس»اسـتفاده نماییم یعنی اصل را برداریم و به فرع بپردازیم.همین طور در مـقاله مورد نظر نام مصری ایزیس(خواهر و همسر اوزیریس)«آست»نام بـرده شده و یونانی آن را«ایسیس» ذکر نموده،جالب تـوجه ایـنجاست کـه در کتاب فرهنگ مصور سنتی اثر«جی سی کوپر»اکثر موارد از نـام مـصری متداول مورد نظر ما،نام بـرده و یک توضیح در رابـ ـطه با نام یونانی آن داده است.به هـرروی نـویسنده مـقاله بر آن بوده که ماجرای اسطورهای اوزیرس و ایزیس را بازگو نماید که برای مـزید اطـلاع آنـ را به صورت مجمل باز میگوییم.
«اوزیرس»خدای بسیار قدیمی است او پسر خدای زمین، گـپ Geb و نـوت NUT آسـمان بود او را مظهر روییدن نباتات دانستهاند.هنگامی که او با خواهرش«ایزیس» ازدواج میکند برادرش ست Seth (خـدای ظـلمت که درباره او قبلا توضیح داده شد)به او حسادت نموده و با خدعه و نیرنگ او را گرفتار مـیکند و آنـگاه او را مـیکشد و جسد کشتهشده او را او را در تابوتی از چوب سدر قرار میدهد و تابوت را در رود نیل رها میکند.ایزیس همسر«اوزیـریس» بـه جستوجوی شوی خود میپردازد و او را در ساحل شام مییابد و آن را به مصر برمیگرداند.ست دگربار جـسد را مـییابد و آنـ را تکهتکه نموده و آن قطعات را به 14 ناحیه مصر پخش میکند و بر اثر آن حبوبات به وجود میآید.پس از مـدتی«ایـزیس»همسر«اوزیریس »پسرش «هوروس»را به دنیا میآورد او پس از پرورش یافتن به جنگ عموی خـود سـت مـیرود و بالاخره عموی خود را دستگیر مینماید،در حالی که در طول نبرد یک چشمش را از دست میدهد.او«ست»را نـزد مـادرش مـیبرد و «ایزیس»قاتل شوی خود را میبخشد.«هوروس»قطعات اجزای بدن پدر را جمعآوری میکند و از طـریق«تـات» thoth خدای دانایی که تنش به صورت انسان سرش به شکل لکلک بود،پدرش«اوزیریس»را زنده میگرداند. پس از آن«اوزیـریس»را خـداوندگار جهان زیرین عنوان میکنند،و اما چشم هوروس توسط پدرش شفا مییابد و پس از آن هـوروس بـه صورت خدای واقعی آفتاب درمیآید و جلوه خـدایی او را بـه دلیـل اهمیتش بر رشد و نموی غلات یا کـشاورزی مـیدانند(10)و در هنر مصری«هوروس»اغلب به شکل کودکی روی غنچه نیلوفر آبی نشسته است(11). ایـن بـود چکیدهای از اسطوره«اوزیریس»که نـویسنده مـقاله فقط بـه عـنوان پیـدایش آیین دینی«واسیر»نام بـرده بـود. بـه هرروی اگر نویسنده محترم،بخشی از این نکات را رعایت مینمود،مقاله از لحاظ تـحقیق ارزش بـیشتری را دارا میشد تا نظر خوانندگان گرامی چـه باشد؟
نـواختن چنگ،تمساح در حال نواختن عود و یک میمون در حال نواختن دونی نشان میدهد.»(3)
در مصر بـاستان حـیوانات و پرندگان نماد و سمبل خاص خود را داشتهاند که نمیتوان به آسانی آنها را نادیده گـرفت. سـرزمین مـصر که نام آن را از کلمه«آیجیپتوس» Aigyptos که احتمالا یکی از نامهای قدیمی شهر باستانی«ممفیس» بوده و«هـیکوپتاه»خـوانده میشده است گرفته شده،در زمان گذشته به دو منطقه مصر سفلی(شمالی)و مصر عـلیا (جـنوبی)تـقسیم میشده که آنها را«نوم»(4)مینامیدند. نوم مجموعهای از دهات و روستاهای بودند که در ناحیه معینی در کنار رود نـیل قـرار گرفت.هرقوم مصری نوعی از جانواران را ستایش میکردند.در«فیوم»تمساح ،در «تب»،خدای آمـون بـه صـورت قوچ و شهر«ممفیس»(5)، دارای دو خدای نگهبان بود که به صورت مادهشیر به نام«سخمت»و دیگری بـه صـورت مـادهگاو«آپیس».و با یا شاهباز هم به صورت«هوروس»پسر«اوزیریس»و «ایزیس»بـوده اسـت.مصریان باستان برای این حیوانات نیروی بشری و فوق آن قائل بوده و بر این اعتقاد بودند که صـفات خـدایی در انسان یا حیوان تجلی میکند یا در هردو جلوهگر میشود به همین دلیـل بـرای خدایان خود تن انسان و سر حیوان یـا بـالعکس تـصور مینمودند.چنانچه قبلا توضیح داده شد،«هـوروس»تـنش به صورت انسان،و صورتش به صورت شاهباز یا باز بود،که آن را نماد آفـتاب مـیپنداشتند.یا خدای«ست»درمصر عـلیا کـه سرش مـانند سـگ شـکاری همراه دست و پای انسانی با دمی از خوک کـه نماد خدای ظلمت بوده است...(6)
با توجه به موارد ذکر شده آیـا مـیتون همین طور بدون نمادشناسی آن حیوانات،بـا توجه به اینکه مـوسیقی هـم مینواختند که موضوع اصلی مـقاله اسـت،بحث و بررسی نادیه گرفته شود؟مانند اینکه از «شیوا» بگوییم و فقط، موضوع چند دست عجیب و چـشم سـوم و گردنبند از مار او را عنوان نماییم و از ایـده مـردمان هـند در رابـ ـطه با«شـیوا» هـیچ نگوییم در حالی که تـحقیقات نـشان میدهد موضوع فراتر از آن است.زیرا بر اساس اعتقاد مردم باستانی هند، شیوا جهان را از طـریق مـوسیقی آفرید.گاهی او را خدای مرگ و نابودکننده مـوجودات مـیشمارند.گاهی او را نـماد تـوالد و تـناسل،ایزد آذرخش،ایزد پزشـکی و دارو مینامند. شیوا غلبا در حال رقـ*ـص بر روی جسد شیطان و فریب نشان داده میشود که چهار بـازوی او از دو طـرف گشاده و در هوا در حال دستافشانی است کـه هـرکدام از آنـها نـماد خـاص خود را دارد و در یکی از دسـتهایش طـبل کوچکی قرار دارد رقـ*ـص او در پایان هرگردش دورانی و فرار رسیدن زمان پیوستن به جهان ارواح به پایان میبرد و مـوجبات تـباهی جـهان تخیلی مایا را فراهم میسازد.(7)
البته بر اسـاس جـغرافیا و فـرهنگ خـاص هـرمنطقه بـعثضی از پدیدهها در همان منطقه جلوه و معنا مییابد.مثلا در ایران شیر،بر اساس آیین مهر نماد آتش میباشد چنانچه پیروان یا یاران طریقت مهری در مرحله چهارم،بر اساس راهـنمایی پیر خود یا«مهیار»،مرحله نمادی غسل اولیه خود را با عسل انجام میدادند و از آب امتناع مینمودند زیرا آب را ضد آتش میدانستند چنانچه در آثار بهجامانده در تخت جمشید حلمه شیر به گاو،نـماد پیـروزی گرما بر سرما میباشد(8).حال اگر فردی اطلاعی در رابـ ـطه با آداب و رسوم مهریان نداشته باشد و یا غافل از نماد شیر،حمله شیر به گاو را بیمعنا ارزیابی نماید آیا گرهای از گرهها را بـاز خـواهد گشود؟
موسیقی در عرفان ما جایگاه خاص خود را دارد مثلا عدهای نای هفتبند را کنایه از هفت مرحله سلوک سالک میدانند و یا صدای بم را نمادی از دکر جلی و صـدای غـیث نای و صدای زیر سازهای زهـی را نـمادی از ذکر خفی عنوان میکنند که رمز و اشاره آن برای ملل شرق مانند ایرانیان قابل درک میباشد و ممکن است برای یک اروپایی اصل قابل درک نباشد(البته بـه جـز افرادی که در رابـ ـطه بـا فـلسفه و عرفان و تاریخ و ادبیات ما غور و بررسی نمودهاند).
در انتهای مقاله هم نویسنده از مهمترین بخش مقاله با واژگان کلیدیاش به آسانی گذشت!در حالی که در این قسمت اگر اندکی صبر و حوصله به خـرج مـیداد مقاله دارای انسجام بیشتری میشد.متأسفانه یکی از ایرادهایی که اخیرا در بیشتر مجلات باب شده،این است که نویسنده فقط اسم یا مواردی شبیه به موضوع را فقط به انگلیسی در پانوشت ذکر مـیکند و مـابقی کارها را بـه خواننده وامینهد انگار فقط عنوان نمودن واژه انگلیسی حق مطلب را ادا مینماید!اگر به بعضی از مقالههای همین شماره هـشتم مقام رجوع شود صحت ادعای ما روشن میشود که نقد آنـها صـفحات بـیشتری را شامل میگردید که به همین یک نقد بسنده میکنیم.
نوشتن واژهها به انگلیسی خیلی مهم است زیـرا از طـریق آن میتوان درست خواند تلفظ نمود اما آنگاه که هیچ آگاهی در رابـ ـطه با آن داده نـمیشود چـه فـایدهای دارد!. از همه مهمتر وقتی از منابع و مطالب استفاده شده کمتر یاد میشود و آن هم به صورت ناقص و...اگـر هدف اصلی ما آگاهی دادن به مردم خوب این مرز و بوم است باید آگـاهانهتر عمل کنیم و نام را فـدای حـقیقت ننماییم.مثلا همین خوانندگان گرامی مقام موسیقایی،چند نفر از اسطورهها،خصوصا از اسطورههای مصری آگاهی دارند؟ ممکن است در رشته خود صاحبنظر بوده،ولی در مورد
مطلب خاصی خواهان اطلاعات بیشتری باشند،چنانچه خود نگارنده در بـعضی از مقالات خواهان آگاهی بیشتر و دانش بیشتری بودم که متأسفانه...به هرروی برای روشن شدن موضوع از مقاله مورد نظر همان بخش را مورد بررسی قرار میدهیم.نویسنده مقاله نوشته است:«با پیدایش آیـین دیـنی و اسیر(در یونان و اوسیریس)رقـ*ـص عنصری حیاتی در جشنوارههایی شد که برای او و آست(در یونان ایسیس) خواهر-همسرش برگزار میشد این جشنوارههایی هم که متعلق به آپیس بود اهمیت داشت»(9)که در پانوشت فـقط واژهـهای انگلیسی نظیر،واسیر Wasir اوسیرس Osirs است Aset ایزیس Isis آپیس Apis نوشته شسده است(7) عموما محققین در مقالات سعی مینمایند از واژههایی استفاده کنند که بیشترین کاربرد را در نزد عموم مردم یا بین اهل قلم یـا دانـش،داشته باشد بنابراین آنها هیچگاه تعریف اسم یا واژهای را که مورد بررسی قرار ندادهاند رها ننموده و به واژهای دیگر نمیپردازند که به عقیده آنها باعث سردرگمی خواننده میگردد.مـثلا بـیشتر مـحققین به نام کشور از«وازیریس»مـصری Osirs مـصری بـه همین نام یاد نمودهاند اساتیدی چون خانم دکتر ژاله آموزگار یا دکتر ملک شهمیزادی،یا خانم دکتر فرنگیس مزداپور و... حالا اگر نـویسندهای بـخواهد بـدون اینکه توضیح دوباره این نام بدهد و حتی واژه مـتداول مـصری آن را ذکر ننماید و یک دفعه از واژه یوناین«اوسیریس»استفاده کند.چه سودی نصیب خواننده میشود؟مانند اینکه هرگاه بخواهیم از«کورش»بگوییم از واژه یـونانی«سـیروس»اسـتفاده نماییم یعنی اصل را برداریم و به فرع بپردازیم.همین طور در مـقاله مورد نظر نام مصری ایزیس(خواهر و همسر اوزیریس)«آست»نام بـرده شده و یونانی آن را«ایسیس» ذکر نموده،جالب تـوجه ایـنجاست کـه در کتاب فرهنگ مصور سنتی اثر«جی سی کوپر»اکثر موارد از نـام مـصری متداول مورد نظر ما،نام بـرده و یک توضیح در رابـ ـطه با نام یونانی آن داده است.به هـرروی نـویسنده مـقاله بر آن بوده که ماجرای اسطورهای اوزیرس و ایزیس را بازگو نماید که برای مـزید اطـلاع آنـ را به صورت مجمل باز میگوییم.
«اوزیرس»خدای بسیار قدیمی است او پسر خدای زمین، گـپ Geb و نـوت NUT آسـمان بود او را مظهر روییدن نباتات دانستهاند.هنگامی که او با خواهرش«ایزیس» ازدواج میکند برادرش ست Seth (خـدای ظـلمت که درباره او قبلا توضیح داده شد)به او حسادت نموده و با خدعه و نیرنگ او را گرفتار مـیکند و آنـگاه او را مـیکشد و جسد کشتهشده او را او را در تابوتی از چوب سدر قرار میدهد و تابوت را در رود نیل رها میکند.ایزیس همسر«اوزیـریس» بـه جستوجوی شوی خود میپردازد و او را در ساحل شام مییابد و آن را به مصر برمیگرداند.ست دگربار جـسد را مـییابد و آنـ را تکهتکه نموده و آن قطعات را به 14 ناحیه مصر پخش میکند و بر اثر آن حبوبات به وجود میآید.پس از مـدتی«ایـزیس»همسر«اوزیریس »پسرش «هوروس»را به دنیا میآورد او پس از پرورش یافتن به جنگ عموی خـود سـت مـیرود و بالاخره عموی خود را دستگیر مینماید،در حالی که در طول نبرد یک چشمش را از دست میدهد.او«ست»را نـزد مـادرش مـیبرد و «ایزیس»قاتل شوی خود را میبخشد.«هوروس»قطعات اجزای بدن پدر را جمعآوری میکند و از طـریق«تـات» thoth خدای دانایی که تنش به صورت انسان سرش به شکل لکلک بود،پدرش«اوزیریس»را زنده میگرداند. پس از آن«اوزیـریس»را خـداوندگار جهان زیرین عنوان میکنند،و اما چشم هوروس توسط پدرش شفا مییابد و پس از آن هـوروس بـه صورت خدای واقعی آفتاب درمیآید و جلوه خـدایی او را بـه دلیـل اهمیتش بر رشد و نموی غلات یا کـشاورزی مـیدانند(10)و در هنر مصری«هوروس»اغلب به شکل کودکی روی غنچه نیلوفر آبی نشسته است(11). ایـن بـود چکیدهای از اسطوره«اوزیریس»که نـویسنده مـقاله فقط بـه عـنوان پیـدایش آیین دینی«واسیر»نام بـرده بـود. بـه هرروی اگر نویسنده محترم،بخشی از این نکات را رعایت مینمود،مقاله از لحاظ تـحقیق ارزش بـیشتری را دارا میشد تا نظر خوانندگان گرامی چـه باشد؟
تالار نقد نگاه دانلود
دانلود رمان و کتاب های جدید