داستان نمایشگاه نقاشی

гคђค1737

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/12
ارسالی ها
7,959
امتیاز واکنش
45,842
امتیاز
1,000
محل سکونت
زیر خاک
توی شهر پرنده ها جنب و جوشی به چشم می خورد.همه داشتند به خانم هدهد کمک می کردند تا نمایشگاهی از آثار نقاشی خود برپا کند. لک لک و طاووس و کبوتر و بلبل که دوستان صمیمی او بودند، بیشتر از دیگران به او کمک می کردند و نقاشی ها را کنار درختان قرار می دادند و کنار آن ها دسته های گل می گذاشتند تا منظره زیباتری ایجاد کنند. کارشان که تمام شد، کلاغ را فرستادند تا به همه ی اهالی جنگل خبر برگذاری نمایشگاه نقاشی هدهدخانم را بدهد.کلاغ هم قارقارکنان رفت و خبر را به سراسر جنگل رساند. بیشتر حیوانات آمدند و نقاشی های قشنگ هدهدخانم را دیدند و به هنرش آفرین گفتند فقط یک نفر بود که به او تبریک و آفرین نگفت و با ناراحتی از نمایشگاه خارج شد اوآقای فاخته بود. شب همه رفتند و کسی توی نمایشگاه نماند. قرار شد کسانی که نمایشگاه را ندیده اند فردا برای دیدنش بیایند. فردا صبح وقتی هدهدخانم و دوستانش به نمایشگاه آمدند دیدند که اسم و امضای هدهدخانم در زیر تمام نقاشیها خط خورده و اسم و امضای آقای فاخته جای آن را گرفته است! روی تابلوی نمایشگاه هم به جای اسم هدهد نوشته شده بود:نقاش:آقای فاخته.


نمایشگاه نقاشی. نویسنده: مهری طهماسبی دهکردی
نمایشگاه نقاشی. نویسنده: مهری طهماسبی دهکردی

پرنده ها ناراحت شدند و شروع کردند به پاک کردن اسم فاخته از روی نقاشی ها. همان موقع آقای فاخته آمد و شروع کرد به اعتراض به آن ها که چرا اسم مرا پاک می کنید؟ من این نقاشی ها را کشیده ام. اما پرنده ها به او خندیدند و گفتند:« همه می دانند که تو بلد نیستی حتی یک خط هم روی کاغذ بکشی چه رسد به کشیدن تابلو. کار بدی کرده ای که اسمت را جای اسم هدهدخانم نوشته ای.این کار مثل دزدی است و خیلی زشت است. به جای این کارتو هم باید بتوانی هنری یاد بگیری و آن را به بقیه نشان بدهی. با نوشتن اسم زیر نقاشی دیگران که تو نقاش نمی شوی.» فاخته از شنیدن حرف های آن ها خیلی ناراحت شد ولی نتوانست جوابی به آن ها بدهد. آن ها راست می گفتند.فاخته از هدهدخانم عذرخواهی کرد. هدهد خانم او را بخشید. فاخته هم رفت تا نقاشی یاد بگیرد و نمایشگاه بزند و نقاشی هایش را به دیگران نشان بدهد.
 
بالا