فرهنگی و هنری "هنری"!سازان معترض!

  • شروع کننده موضوع Behtina
  • بازدیدها 82
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Behtina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/08
ارسالی ها
22,523
امتیاز واکنش
65,135
امتیاز
1,290
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
5efc0f5ee1c454acf51f748d32f8887e_M.jpg
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]بهزاد عشقی: ... اکنون این قبیل فیلم سازان فرافکنی می‌کنند و بداقبالی خود را به پای مافیای سینما و نیرو های مجهول دیگر می‌نویسند. در حالی که خود برآمده از مافیاهایی بودند که سینمای سترون، آن ها را به مثابه آثاری فوق مدرن به جریان اصلی سینمای هنری ایران بدل می کردند...[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]بهزاد عشقی، نویسنده و منتقد باسابقه سینمای ایران، به بهانه گفتگوی اخیر محمدعلی طالبی (اینلینک:عاقبت فیلمسازان برآمده از سینمای گلخانه‌ای 1360/ محمدعلی طالبی: 22 جایزه از جشنواره کودک گرفته‌ام، ولی کسی مرا به عنوان فیلمساز نمی‌شناسد/ فیلم‌هایم نه تنها در اکران، که در نمایش خانگی هم مشتری ندارند!/ او همچنان به دنبال کمک نهادهای دولتی است )، یادداشتی نوشته و آن را در اختیار کافه سینما گذاشته است. یادداشتی که حاوی نکته‌های مهمی درباره فساد ناشی از مدیریت فرهنگی وابسته به اقتصاد مرکزی است. که چطور با استفاده از رسانه‌های وابسته به خود، واقعیت را تغییر می‌دهند، و خلاف هنر خلاقانه حقیقی، و امنیت ملی واقعی کشورشان عمل می‌کنند. مقاله بهزاد عشقی را بخوانید:

صندلی های خالی و استاد الکن

محمد علی طالبی می گوید که: 22 جایزه جهانی گرفته است و با این همه کسی او را نمی شناسد و فیلم هایش را نه در سینما و نه در شبکه خانگی نمایش نمی دهند. (این لینک). چرا؟ آیا دسیسه ای در کار است؟ آیا این فیلم‌ها بر قدرت است و کانون های قدرت نمایش آن را برنمی تابند؟ آیا این فیلم‌ها نخبه و فرهنگی‌اند و مروجان سینمای سهل انگار مانع نمایش آن می شوند؟ پاسخ به باور من ساده تر از این حرف هاست: این فیلم ها را نه مردم می پسندند، نه منتقدان، و نه هیچکس. پس چرا می باید امکانات نمایش را در اختیار فیلم هایی بگذارند که کسی دوست‌شان ندارد؟ "قول"، آخرین فیلمی بود که از این فیلمساز می دیدم. دهه فجر بود و این فیلم فقط یک سانس و به شکل رایگان در یکی از سینما های رشت اکران شد. تماشاگران فیلم اغلب بازیگران محلی همین فیلم بودند که به همراه خانواده های خود به تماشای آن آمده بودند. صدای چیپس خوران و جابه جا شدن صندلی ها، صدای سرفه و خمیازه و صحبت های پراکنده. فیلم کسی را جلب نمی کرد و حتا بازیگرانی که خود را بر پرده می دیدند،نمی توانستند با فیلم همراه شوند. طالبی در گذشته کمی با موج سواری، کمی با سرمشق گرفتن از فیلم های کیارستمی وار، و کمی با تکیه بر فیلمنامه دیگران، از جمله فیلمنامه کیارستمی در فیلم بید و باد، تا حدودی توانسته بود وارد بازی بزرگان شود و اعتباری برای خود کسب کند.اما اکنون که فیلم های کیارستمی وار رنگ باخته بود، دیگر تکیه گاهی نداشت و فرسنگ ها از خود جا مانده بود. به راستی فیلم قول برای چه کسانی ساخته شده بود؟برای عموم تماشاگران و به قصد فروش؟برای جلب منتقدان و نخبگان و اقشار فرهیخته؟ برای حضور در جشنواره های برون مرزی و کسب افتخار؟ برای ثبت در تاریخ و کشف شدن در آینده؟ برای دغدغه های شخصی فیلمساز؟ در واقع هیچکدام. فیلم ساخته شده بود که بعد از چند نمایش معدود، برای همیشه به آرشیو برود و فراموش شود. وقتی شما مخاطب خود را گم می کنید و در واقع برای اشباح فیلم می سازید، آنوقت چطور انتظار دارید که آثارتان را حلوا حلوا کنند و در سینما های پرتعداد و برای صندلی های خالی نمایش بدهند؟ گفتم صندلی و یاد نمایش نامه "صندلی ها" اثر اوژن یونسکو افتادم. در این نمایش نامه پیرمرد و پیرزنی برای تماشاگران فرضی صندلی می چینند تا استاد ارجمندی بیاید و برای تماشاگرانی که وجود ندارند، سخنرانی کند.استاد می آید و پشت تریبون قرار می گیرد و متوجه می شویم که لال است و حرف هایش برای کسی مفهوم نیست.این موقعیتی خیالی و شبح آمیزاست و کاملا غیرواقعی به نظر می رسد. اما شگفتا که رد پای این موقعیت را گاهی می توان در واقعی ترین و روزمره ای ترین اتفاق های زندگی نیزباز جست. آیا وضعیت فیلمسازانی چون طالبی و فیلم هایی چون قول، شبیه سخنرانی استاد الکن در نمایش نامه صندلی ها نیست؟ شما در سینما های عمومی برای که می خواهید فیلم نشان بدهید؟ برای صندلی های خالی؟ا شکال از کیست؟ از مافیای قدرت و ثروت، و یا از شما که گویایی خود را از دست داده اید؟ مگر همین مافیا نبود که در دهه طلایی 1360، دست فیلمسازانی چون شما را گرفت که وارد بازی بزرگان شوید؟ چند سال پیش یاداشتی در مجله فیلم نوشتم و از ایران به عنوان بهشت فیلسازان بی استعداد یاد کردم. شما می توانید شاعر و یا نویسنده بی استعدادی باشید و بعد با بودجه خود کتاب چاپ کنید و به دوستان هدیه بدهید. اما با فیلسازی نمی توان شوخی کرد و شما یا باید برای گیشه فیلم بسازید و پول خود را از مردم بگیرید، و یا با استفاده از یارانه های دولتی و ساختن فیلم های [مثلا] "هنری"، به فرهنگ یاری برسانید. اما در ایران پاره ای از فیلمسازان فیلم هایی می سازند که هیچکس نمی پسندد و با این همه همچنان به کار خود ادامه می دهند و برای فیلم های خود تهیه کننده و سرمایه گزار پیدا می کنند.

شما در کجای جهان می توانید فیلمسازی پیدا کنید که مدام فیلم های شکست خورده بسازد و همچنان بتواند به کار خود تداوم ببخشد؟البته تعدادی از این فیلمسازان بودجه های میلیاردی از دولت می گیرند که فیلم های تبلیغاتی بسازند.ا ین نوع فیلمسازی نیز چه در جهان آزاد، و چه در کشور های تمامیت خواه، کمابیش وجود دارد. اما سوال این است. آیا این فیلم ها در ایران می توانند اهداف سفارش دهندگان خود را برآورده کنند؟شواهد نشان می دهد که چنین نیست و فیلم های تبلیغی یا پس از ساخت به آرشیو می روند، یا این که با تبلیغات رایگان و فراوان اکران می شوند و حاصلی جز شکست به بارنمی آورند. اما تعدادی دیگراز فیلمسازان دولتی شیوه های نهان روشانه تری دارند. از دولت پول می گیرند و به خیال خود فیلم های هنری می سازند و آنگاه به عنوان فیلمسازان مولف و مستقل خود را از شارحان سینمای فرهنگی قلمداد می کنند و فیلمسازان سینمای تجاری را، که سود خود را از گیشه می گیرند،جیب بر می خوانند. اما در واقع چه کسی جیب بر است؟ فیلمسازی که تفریح می فروشند و از مردم پول می گیرد؟یا کسی که به حساب خزانه برای اشباح فیلم می سازد؟طالبی یکی از فیلمسازان برآمده از دهه 1360 است. نخستین فیلم سینمایی اش خط پایان بود. آنگاه به عنوان کارگردان فنی با مرضیه برومند در فیلم شهر موش ها همکاری کرد. فیلم بسیار فروخت و موفقیت فیلم نیز تنها به نام مرضیه برومند ثبت شد. مجموعه تلویزیونی گل پامچال، کار بعدی طالبی بود که دردوران پیشا ماهواره و پیشا اینترنت، و در زمانی که دسترسی به سینمای جهان و دیدن فیلم های خارجی دشوار بود، تا حدودی دیده شد. اقبال نسبی از این مجموعه نیز بیش تر مدیون داستان پردازی کامبوزیا پرتوی به عنوان نویسنده فیلمنامه، و حضور بازیگرانی چون فاطمه معتمد آریا بود. دوران درخشش جهانی فیلم های کیارستمی بود و طالبی نیز با استفاده از فرصت مسیر خود را تغییر داد و با فیلم های کوتاه چکمه و تیک تاک، و فیلم های بلندی چون بید و باد و کیسه برنج و تو آزادی، سوار موج فیلم های کیارستمی وار شد. این فیلم ها در پاره ای از جشنواره های خارجی جوایزی دریافت داشتند و به این ترتیب دوران طلایی طالبی آغاز شد. البته اغلب این فیلم ها یا اکران نمی شدند، و یا درصورت اکران شکست می خوردند. منتقدان نیز این فیلم ها را چندان جدی نمی گرفتند. اما این ها مهم نبود و مهم این بود که فیلمساز پولش را اغلب از دولت می گرفت و به جوایزی که از جشنواره های درجه چندم خارجی می گرفت، فخر می فروخت. اما هیچ جایزه ای نمی تواند جلوی میرایی فیلم هایی را که قبل از تولد مرده اند، بگیرد. چنان که در مورد طالبی نیز چنین شده است و فیلم هایش در گذر زمان از یاد رفته اند و او برای اثبات هویت خود مدام مجبور می شود که جایزه های جهانی خود را برای فیلم هایی که فراموش شده اند،به رخ دیگران بکشد. کیارستمی وقتی فیلم نان و کوچه را در سال 1349 می ساخت، فقط به دلمشغولی های هنری خود می اندیشید و به فکر موفقیت در هیچ جشنواره داخلی و خارجی نبود. اما محمدعلی طالبی‌ها، همچون کاسبکاران سینمای بساز-بفروش،راه های آزموده را می آزمودند و به کسب پول و افتخار در جشنواره های خارجی می اندیشیدند. به ظاهر جناح تندرو از این فیلم ها به عنوان آثار سیاه نما یاد می کردند. اما مدیران بنیاد فارابی برای همین فیلم ها در جشنواره های خارجی بازاریابی می کردند. چون این فیلم ها مضامین اخلاقی و شبه عرفانی خنثایی داشتند و می توانستند در مقابل سینمای اجتماعی و چون و چراکننده، به عنوان سینمای مستقل و بدیل معرفی شوند. در واقع این موج سواران،خواسته و ناخواسته باعث از نفس افتادن سینمای اجتماعی ایران و انزوای بسیاری از فیلمسازان مستقل می شدند.

موج فیلم های کیارستمی وار سرانجام بر اثر تکرار و ابتذال به مرحله اشباع رسید و مقبولیت اش را در جشنواره های خارجی از دست داد. آنگاه فیلمسازانی چون طالبی کاسه چه کنم به دست گرفتند که چه باید کرد؟ طالبی فیلم دیوار را برای سینمای حرفه ای ساخت،اما این فیلم با وجود حضور بازیگران نامور در گیشه شکست خورد. دوباره از نهاد های دولتی یاری گرفت و با ساختن فیلم هایی چون قول، کوشید که آب رفته را به جوب بازگرداند و دوباره به دوران طلایی فیلم های کیارستمی وار برگردد. اما دوران آن فیلم ها به سر رسیده بود و چنین فیلم هایی حتا در پرت ترین جشنواره های خارجی نیز مورد اقبال قرار نمی گرفتند. این چنین است که اکنون فیلمسازانی چون طالبی فرافکنی می کنند و بد اقبالی خود را به پای مافیای سینما و نیرو های مجهول دیگر می نویسند. در حالی که خود برآمده از مافیا هایی بودند که سینمای سترون، آن ها را به مثابه آثاری فوق مدرن به جریان اصلی سینمای هنری ایران بدل می کردند. اتفاقا همین فیلمسازان در دهه های نه چندان دور،خواسته و ناخواسته مانع برآمدن فیلمسازانی می شدند که نمی خواستند بر اساس سرمشق های تعیین شده فیلم بسازند. اکنون باد ها خیر از تغییر فصل می دهند و فیلمسازانی چون طالبی یا باید به سایه بروند، و یا سوارموج های تازه تری شوند. آیا می توانند؟

بهزاد عشقی
آبان 1395
[/BCOLOR]
 

برخی موضوعات مشابه

بالا