- عضویت
- 2015/11/08
- ارسالی ها
- 22,523
- امتیاز واکنش
- 65,135
- امتیاز
- 1,290
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]کافهسینما – سید آریا قریشی: ... خوشحالکننده است که رحمانیان در بند ایده بزرگ اولیهاش نمانده و ماجرای بازسازی شاهکارهای کلاسیک را طوری با موفقیت به مسیر حرکت داستان و روند معرفی شخصیتها پیوند زده که خیلی از ایدههایی که با ارجاع به فیلمهای کلاسیک آمریکایی نمایش داده میشوند، یا بخشی از درونیات شخصیتها را افشا میکنند یا مستقیماً به پیشرفت داستان کمک میکنند...[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
در فیلم سینما نیمکت، شخصیتی دوستداشتنی به نام صبا (اشکان خطیبی) حضور دارد که یکجورهایی آدم را یاد بهلول میاندازد: آدمی که ترجیح میدهد به اعتبار خود دیوانه باشد تا به اعتبار دیگران عاقل؛ از آن آدمهای ظاهراً مشنگی که ایدهاش برای ایرانیزه کردن هر قطعه موسیقی خارجی ممکن است در نگاه اول سادهانگارانه یا حتی خندهدار به نظر برسد، اما همین شیوه کارش به شکل جالبی نه تنها با تلاش دیگر اعضای گروه شکل گرفته برای بازتولید فیلمهای بزرگ سینمای کلاسیک هماهنگ میشود، بلکه بعد جدیدی به این تلاش میبخشد. از جنبهای، کاری که رحمانیان در سینما نیمکت انجام میدهد، بیشباهت به کاری نیست که صبا در فیلم انجام میدهد: نوعی ایرانیزه کردن ارزشهای فرمی و مضمونی آثار کلاسیک سینما؛ نوعی نمونه ایرانی سینما پارادیزو بدون آن که به سمت تقلید بی قید و شرط از شاهکار تورناتوره پیش رود. خوشحالکننده است که رحمانیان در بند ایده بزرگ اولیهاش نمانده و ماجرای بازسازی شاهکارهای کلاسیک را طوری با موفقیت به مسیر حرکت داستان و روند معرفی شخصیتها پیوند زده که خیلی از ایدههایی که با ارجاع به فیلمهای کلاسیک آمریکایی نمایش داده میشوند، یا بخشی از درونیات شخصیتها را افشا میکنند یا مستقیماً به پیشرفت داستان کمک میکنند. در بهترین سکانسهای فیلم، هر دو در کنار هم وجود دارند: از جمله سکانس درخشان نمایش فیلم پرواز بر فراز آشیانه فاخته در زندان که احتمالاً اولین سکانسی از فیلم است که تماشاگر علاقهمند به سینمای کلاسیک را نیمخیز میکند.
سینما نیمکت، داستان یک گروه نمایشی دورهگرد است که در دوران منع استفاده از ویدیو در دهه شصت سعی میکنند فیلمهای بزرگ سینمای کلاسیک را با امکانات محدود برای گروهی از مخاطبان بازسازی کنند. ایده «ادای دین به بخش مهمی از تاریخ سینما» ایده خطرناکی است و تلاش برای رسیدن به این مرحله مثل راه رفتن روی لبه تیغ میماند. از یک سو ممکن است فیلم آن قدر سطح پایین و ضعیف از آب در آید که حس و حال تماشای شاهکارهای کلاسیک را هم زایل کند و از طرف دیگر اگر فیلم به معضل ادا و خودنمایی دچار شود، از مسیر درست خارج میشود. اما رحمانیان از هر دو دستانداز با موفقیت عبور میکند. فیلم البته به جز ادای دین به ماهیت کلاسیک سینما، دارای وجوه دیگری هم هست: از جمله نگاهی اعتراضی به هر گونه ممیزی و سانسور و در درجه بالاتر، هر نیروی قاهری که قرار باشد نقش قیم را برای هر هنری ایفا کند. اما نکته هیجانانگیز این است که حتی این وجه از فیلم هم بدون خــ ـیانـت به سویه دلنشین «عشق سینما»یی فیلم روایت میشود. به جز معدودی از دیالوگهای طلبکارانه (از جمله برخی از دیالوگهای رد و بدل شده در زندان) سینما نیمکت لحن طلبکارانهای ندارد و در مورد آدمهایی است که از کارشان لـ*ـذت میبرند و پاداش خود را هم از همان لذتی به دست میآورند که تنفس در فضایی عشق سینمایی برای آنها به ارمغان میآورد. فیلم از ادای دینهای سینمایی به سمت غرغرهای تکراری و بیمایه پیش نمیرود. سینما نیمکت در نسخه نهایی فیلمی نیست که با در آوردن ادای عشق به سینمای کلاسیک به اثری «حزبی» تبدیل شود. ارجاع به سینمای کلاسیک در درجه اول برای ارضای حس عاشقانه نسبت به خود سینما رخ میدهد و ابزار و بهانهای برای رسیدن به اهداف دیگر نیست. در چنین شرایطی، حتی وجه اعتراضی فیلم هم نتیجهای عامتر و کلیتر از صرفِ اعتراض به فضای بسته یک دوره خاص پیدا میکند. همان طور که اشاره به گروه لمپنی که سعی میکنند قدرت خود را بر ایدههای درجه یک گروه اصلی فیلم تحمیل کنند، میتواند اعتراض به هر گونه اعمال اجباری سلیقههایی با دیدگاههای غیر سینمایی بر هنرمندان در طول تاریخ تلقی شود: از جمله مشکلاتی که برای همین فیلم به وجود آمد. با این توضیحات، سینما نیمکت نکتهای تکراری اما بسیار مهم را به ما یادآوری میکند: این که برای ساخت فیلمی با حرفهای اساسی، نیازی به این نیست که حرفهای گندهای به طور مستقیم در خود فیلم مطرح شود. اگر همه چیز به درستی سر جای خود قرار گیرند، مسیر حرکت فیلم به جایگاهی جهانشمولتر هموار میشود. خوشبختانه سینما نیمکت به جز چند مورد کوتاه به دام «حرفهای گنده» نمیافتد و همین یکی از رازهای موفقیت فیلم است. فیلم از لحاظ اجرایی، از جمله با دوربینی که کمتر به حرکت در میآید و استفاده از نماهای گاه مشابه، کمی زیادی تئاتری به نظر میرسد اما رحمانیان موفق میشود هیجان و شور و حال یک گروه واقعاً «سینمایی» را به بیننده منتقل کند. فیلم در این راه از حضور هماهنگ و درجه یک تیم بازیگریاش هم بهره میبرد: علی عمرانی و مهتاب نصیرپور به طرز شگفتانگیزی در سکانسهای بازسازی آثار سینمای کلاسیک موفق شدهاند در کمترین زمان ممکن بیشترین حجم از احساسات متغیر را به شکلی باورپذیر منتقل کنند، حضور درجه یک هومن برقنورد علیرغم اغراق در بازی به علت هماهنگی با کاراکتر جذابش به دل مینشیند، رامین پورایمان در تمام لحظات بیان آنونسهای آثار سینمایی دلنشین است و اشکان خطیبی، فراتر از همه زحمات جسمی تحسینبرانگیزی که برای باورپذیر کردن نقش خود متحمل شده، تصویر بسیار جذابی از یک عاشق واقعی دلسوخته ارائه میدهد.
با این وجود به نظر میرسد سینما نیمکت به تدوین مجدد احتیاج دارد. فیلم در برخی از قسمتها از نفس میافتد. به نظر میرسد با تدوین مجدد و حذف 10 – 15 دقیقه از فیلم، میتوانیم با اثر سرحالتر و خوشریتمتری روبهرو باشیم. اما تماشای این فیلم سرزنده و پرانرژی در دل این همه فیلم خسته و بیمار، غنیمت است.
سید آریا قریشی/ کافهسینما[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]کافهسینما – سید آریا قریشی: ... خوشحالکننده است که رحمانیان در بند ایده بزرگ اولیهاش نمانده و ماجرای بازسازی شاهکارهای کلاسیک را طوری با موفقیت به مسیر حرکت داستان و روند معرفی شخصیتها پیوند زده که خیلی از ایدههایی که با ارجاع به فیلمهای کلاسیک آمریکایی نمایش داده میشوند، یا بخشی از درونیات شخصیتها را افشا میکنند یا مستقیماً به پیشرفت داستان کمک میکنند...[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
در فیلم سینما نیمکت، شخصیتی دوستداشتنی به نام صبا (اشکان خطیبی) حضور دارد که یکجورهایی آدم را یاد بهلول میاندازد: آدمی که ترجیح میدهد به اعتبار خود دیوانه باشد تا به اعتبار دیگران عاقل؛ از آن آدمهای ظاهراً مشنگی که ایدهاش برای ایرانیزه کردن هر قطعه موسیقی خارجی ممکن است در نگاه اول سادهانگارانه یا حتی خندهدار به نظر برسد، اما همین شیوه کارش به شکل جالبی نه تنها با تلاش دیگر اعضای گروه شکل گرفته برای بازتولید فیلمهای بزرگ سینمای کلاسیک هماهنگ میشود، بلکه بعد جدیدی به این تلاش میبخشد. از جنبهای، کاری که رحمانیان در سینما نیمکت انجام میدهد، بیشباهت به کاری نیست که صبا در فیلم انجام میدهد: نوعی ایرانیزه کردن ارزشهای فرمی و مضمونی آثار کلاسیک سینما؛ نوعی نمونه ایرانی سینما پارادیزو بدون آن که به سمت تقلید بی قید و شرط از شاهکار تورناتوره پیش رود. خوشحالکننده است که رحمانیان در بند ایده بزرگ اولیهاش نمانده و ماجرای بازسازی شاهکارهای کلاسیک را طوری با موفقیت به مسیر حرکت داستان و روند معرفی شخصیتها پیوند زده که خیلی از ایدههایی که با ارجاع به فیلمهای کلاسیک آمریکایی نمایش داده میشوند، یا بخشی از درونیات شخصیتها را افشا میکنند یا مستقیماً به پیشرفت داستان کمک میکنند. در بهترین سکانسهای فیلم، هر دو در کنار هم وجود دارند: از جمله سکانس درخشان نمایش فیلم پرواز بر فراز آشیانه فاخته در زندان که احتمالاً اولین سکانسی از فیلم است که تماشاگر علاقهمند به سینمای کلاسیک را نیمخیز میکند.
سینما نیمکت، داستان یک گروه نمایشی دورهگرد است که در دوران منع استفاده از ویدیو در دهه شصت سعی میکنند فیلمهای بزرگ سینمای کلاسیک را با امکانات محدود برای گروهی از مخاطبان بازسازی کنند. ایده «ادای دین به بخش مهمی از تاریخ سینما» ایده خطرناکی است و تلاش برای رسیدن به این مرحله مثل راه رفتن روی لبه تیغ میماند. از یک سو ممکن است فیلم آن قدر سطح پایین و ضعیف از آب در آید که حس و حال تماشای شاهکارهای کلاسیک را هم زایل کند و از طرف دیگر اگر فیلم به معضل ادا و خودنمایی دچار شود، از مسیر درست خارج میشود. اما رحمانیان از هر دو دستانداز با موفقیت عبور میکند. فیلم البته به جز ادای دین به ماهیت کلاسیک سینما، دارای وجوه دیگری هم هست: از جمله نگاهی اعتراضی به هر گونه ممیزی و سانسور و در درجه بالاتر، هر نیروی قاهری که قرار باشد نقش قیم را برای هر هنری ایفا کند. اما نکته هیجانانگیز این است که حتی این وجه از فیلم هم بدون خــ ـیانـت به سویه دلنشین «عشق سینما»یی فیلم روایت میشود. به جز معدودی از دیالوگهای طلبکارانه (از جمله برخی از دیالوگهای رد و بدل شده در زندان) سینما نیمکت لحن طلبکارانهای ندارد و در مورد آدمهایی است که از کارشان لـ*ـذت میبرند و پاداش خود را هم از همان لذتی به دست میآورند که تنفس در فضایی عشق سینمایی برای آنها به ارمغان میآورد. فیلم از ادای دینهای سینمایی به سمت غرغرهای تکراری و بیمایه پیش نمیرود. سینما نیمکت در نسخه نهایی فیلمی نیست که با در آوردن ادای عشق به سینمای کلاسیک به اثری «حزبی» تبدیل شود. ارجاع به سینمای کلاسیک در درجه اول برای ارضای حس عاشقانه نسبت به خود سینما رخ میدهد و ابزار و بهانهای برای رسیدن به اهداف دیگر نیست. در چنین شرایطی، حتی وجه اعتراضی فیلم هم نتیجهای عامتر و کلیتر از صرفِ اعتراض به فضای بسته یک دوره خاص پیدا میکند. همان طور که اشاره به گروه لمپنی که سعی میکنند قدرت خود را بر ایدههای درجه یک گروه اصلی فیلم تحمیل کنند، میتواند اعتراض به هر گونه اعمال اجباری سلیقههایی با دیدگاههای غیر سینمایی بر هنرمندان در طول تاریخ تلقی شود: از جمله مشکلاتی که برای همین فیلم به وجود آمد. با این توضیحات، سینما نیمکت نکتهای تکراری اما بسیار مهم را به ما یادآوری میکند: این که برای ساخت فیلمی با حرفهای اساسی، نیازی به این نیست که حرفهای گندهای به طور مستقیم در خود فیلم مطرح شود. اگر همه چیز به درستی سر جای خود قرار گیرند، مسیر حرکت فیلم به جایگاهی جهانشمولتر هموار میشود. خوشبختانه سینما نیمکت به جز چند مورد کوتاه به دام «حرفهای گنده» نمیافتد و همین یکی از رازهای موفقیت فیلم است. فیلم از لحاظ اجرایی، از جمله با دوربینی که کمتر به حرکت در میآید و استفاده از نماهای گاه مشابه، کمی زیادی تئاتری به نظر میرسد اما رحمانیان موفق میشود هیجان و شور و حال یک گروه واقعاً «سینمایی» را به بیننده منتقل کند. فیلم در این راه از حضور هماهنگ و درجه یک تیم بازیگریاش هم بهره میبرد: علی عمرانی و مهتاب نصیرپور به طرز شگفتانگیزی در سکانسهای بازسازی آثار سینمای کلاسیک موفق شدهاند در کمترین زمان ممکن بیشترین حجم از احساسات متغیر را به شکلی باورپذیر منتقل کنند، حضور درجه یک هومن برقنورد علیرغم اغراق در بازی به علت هماهنگی با کاراکتر جذابش به دل مینشیند، رامین پورایمان در تمام لحظات بیان آنونسهای آثار سینمایی دلنشین است و اشکان خطیبی، فراتر از همه زحمات جسمی تحسینبرانگیزی که برای باورپذیر کردن نقش خود متحمل شده، تصویر بسیار جذابی از یک عاشق واقعی دلسوخته ارائه میدهد.
با این وجود به نظر میرسد سینما نیمکت به تدوین مجدد احتیاج دارد. فیلم در برخی از قسمتها از نفس میافتد. به نظر میرسد با تدوین مجدد و حذف 10 – 15 دقیقه از فیلم، میتوانیم با اثر سرحالتر و خوشریتمتری روبهرو باشیم. اما تماشای این فیلم سرزنده و پرانرژی در دل این همه فیلم خسته و بیمار، غنیمت است.
سید آریا قریشی/ کافهسینما[/BCOLOR]