- عضویت
- 2017/04/27
- ارسالی ها
- 2,201
- امتیاز واکنش
- 4,999
- امتیاز
- 606
ماهنامه سپیده دانایی - محمود گلزاری، روانشناس:
مرگ، پایان کبوتر نیست
مرگ، وارونه یک زنجره نیست
مرگ، در ذهن اقاقی جاری است
مرگ، در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد
مرگ، در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید
مرگ، با خوشه انگور، می آید به دهان
مرگ، در حنجره سرخ- گلو می خواند
مرگ، مسئول قشنگی پر شاپرک است
مرگ، گاهی ریحان می چیند
گاه در سایه نشسته است به ما می نگرد
و همه می دانیم
ریه های لـ*ـذت، پُر از اکسیژنِ مرگ است
«سهراب سپهری»
مرگ از درون سایه دیگری به ما نگاه نمی کند. سایه خود ماست؛ همراهی همیشگی و جدایی ناپذیر. مرگ با همزاد خود، زندگی، پیمان بسته اند که آنی از هم غافل نشوند و با یادآوری هم، انسان ها را در مسیر پرپیچ و خم و دلهره آور عمرشان، به شادمانی، بالندگی و جاودانگی رهنمون شوند. این حقیقت را به جز پیام آوران خدا و اولیای الهی و خردمندان ژرف اندیش به روشنی بازگو کرده اند:
«سیسرون» (106-43 پ.م) گفت: «فلسفه ورزیدن آماده شدن برای مرگ است» و «سنکا» (درگذشته 68 پ.م) اظهار داشت: «هیچ انسانی از درک معنای واقعی زندگی بهره مند نمی شود، مرگ کسانی که اراده ترک آن نموده اند و آماده مرگ هستند.1»
«سقراط» در آخرین روز زندگی اش، که با نوشیدن جام شوکران به پایان آمد، به شاگردان خود این درس را داد که: فیلسوفان راستین در کار چگونه مدرن اند.2 و «مونتنی» (1532- 1592) در رساله اش در باب مرگ پرسیده است: چرا از آخرین روز زندگی ات می هراسی؟ بیش از روزهای دیگر در مرگ سهیم نیست. آخرین گام خستگی نمی آورد. تنها خستگی را آشکار می کند.3
مرگ، پایان کبوتر نیست
مرگ، وارونه یک زنجره نیست
مرگ، در ذهن اقاقی جاری است
مرگ، در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد
مرگ، در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید
مرگ، با خوشه انگور، می آید به دهان
مرگ، در حنجره سرخ- گلو می خواند
مرگ، مسئول قشنگی پر شاپرک است
مرگ، گاهی ریحان می چیند
گاه در سایه نشسته است به ما می نگرد
و همه می دانیم
ریه های لـ*ـذت، پُر از اکسیژنِ مرگ است
«سهراب سپهری»
مرگ از درون سایه دیگری به ما نگاه نمی کند. سایه خود ماست؛ همراهی همیشگی و جدایی ناپذیر. مرگ با همزاد خود، زندگی، پیمان بسته اند که آنی از هم غافل نشوند و با یادآوری هم، انسان ها را در مسیر پرپیچ و خم و دلهره آور عمرشان، به شادمانی، بالندگی و جاودانگی رهنمون شوند. این حقیقت را به جز پیام آوران خدا و اولیای الهی و خردمندان ژرف اندیش به روشنی بازگو کرده اند:
«سیسرون» (106-43 پ.م) گفت: «فلسفه ورزیدن آماده شدن برای مرگ است» و «سنکا» (درگذشته 68 پ.م) اظهار داشت: «هیچ انسانی از درک معنای واقعی زندگی بهره مند نمی شود، مرگ کسانی که اراده ترک آن نموده اند و آماده مرگ هستند.1»
«سقراط» در آخرین روز زندگی اش، که با نوشیدن جام شوکران به پایان آمد، به شاگردان خود این درس را داد که: فیلسوفان راستین در کار چگونه مدرن اند.2 و «مونتنی» (1532- 1592) در رساله اش در باب مرگ پرسیده است: چرا از آخرین روز زندگی ات می هراسی؟ بیش از روزهای دیگر در مرگ سهیم نیست. آخرین گام خستگی نمی آورد. تنها خستگی را آشکار می کند.3