- عضویت
- 2017/02/07
- ارسالی ها
- 5,830
- امتیاز واکنش
- 35,457
- امتیاز
- 1,120
- سن
- 20
هاشم آقاجری پروژه نوشریعتی را در چهار بخش دنبال می کند شناسایی تفاوت های موقعیت کنونی ما با موقعیتی که شریعتی در آن به سر می برد, تمرکز بر شریعتی متاخر به عنوان زمینه و پایه اصلی بازسازی پروژه نوشریعتی, تبیین فاعلان و عاملان تاریخی در زمانه حاضر و سرانجام تشخیص حوزه حضور نوشریعتی آیا حوزه حضور آن با تسخیر قدرت تعریف می شود یا تغییر زندگی آقاجری در گفت گوی حاضر به دو پرسش پاسخ می دهد, دو پرسشی که در آستانه همایش چهلمین یادمان علی شریعتی با روشنفکران متأثر از شریعتی و نیز موافقان و منتقدان او در میان گذاشته می شود ١ بحران مبتلابه امروز ما و پرسمان اصلی این دوران را چه می دانید ۲ با توجه به میراث شریعتی و پیشینه و پشتوانه هم اندیشی و هم سخنی در سرمشق گفتمانی و صورت بندی معرفتی دوران او, اکنون چه راه حل, خروجی و برون رفتی ارائه می دهید آنچه در ادامه می آید پاسخ های هاشم آقاجری است, با این توضیح که متن حاضر تنها خلاصه ای از بحث اوست که به دلیل کمبود حجم امکان ارائه کامل آن نبوده است
برای بحث اکنون، ما، و شریعتی و پیگیری طراحی و تولید پروژه نوشریعتی، باید در چهار بخش موضوع را پیگیری کنیم. در بخش اول، باید درباره موقعیت کنونی خودمان سخن بگوییم و ویژگی ها و شرایط موجود را بررسی و تحلیل کنیم، به خصوص از این جهت که به گمان من با توجه به اینکه پروژه شریعتی نه یک پروژه مَدرسی و فلسفی بلکه یک پروژه روشنفکرانه معطوف به تغییر و تحول تاریخی است و در نتیجه نسبتی با زمینه و زمانه خویش دارد، شناسایی تفاوت های موقعیت کنونی ما با موقعیتی که شریعتی در آن به سر می برد لازم است. به این ترتیب، با فهم تفاوت زمینه و زمانه ای که در آن قرار داریم می توان خوانش تازه و معطوف به واقعیت ها و ضرورت های کنونی داشت.
بخش دوم، با چه رویکردی قرار است پروژه نوشریعتی را نوسازی کنیم؟ شریعتی یک فرآیند فکری و جستجوگر بسیار متحولی بوده است به طوری که نمی توان از یک شریعتی ثابت سخن گفت. او علی رغم عمر کوتاهی که داشت جهش فکری و تحولاتی از سر گذراند که مانع از نگاهی ایستا به او می شود. باید شریعتی را دینامیک و پویا دید. در یک تقسیم بندی نسبی و نه مطلق می توان شریعتی را به شریعتی متقدم و شریعتی متأخر تقسیم کرد. زمینه ها و پایه اصلی بازسازی پروژه نوشریعتی اساساً شریعتی متأخر است. این به آن معنا نیست که در برساختن این پروژه جدید نمی توان از عناصری از شریعتی متقدم استفاده کرد. در مقام مقایسه، در منازعه مارکسیسم بر سر مارکس متقدم و متأخر، مارکسیست های هگلی به مارکس متقدم و مارکس «دست نوشته ها» رجوع می کنند ولی مارکسیست های آلتوسری و ساختارگرا به مارکس متأخر مراجعه می کنند. این ارجاع ها کاملاً برمی گردد به نوع گرایش هایی که هرکدام از این خوانش ها دارند. البته ممکن است در بین دوستان کسانی باشند که شریعتی متقدم را ترجیح دهند.
در بخش بعدی باید به این مسأله بپردازیم که فاعلان و عاملان تاریخی درحال حاضر چه کسانی اند؟ از آنجا که شریعتی یک تفسیر نیست بلکه نوعی پروژه تغییر است و هر پروژه تغییری کارگزاران و فاعلان تغییر می خواهد باید دید در زمانه ما این فاعلان تغییر و تحول چه کسانی اند؟ باز در اینجا باید نگاهی کنیم به تفاوت هایی که در زمینه ظهور نومارکسیسم (مارکسیسم انتقادی) با مارکسیسم سنتی وجود داشت. یکی از این تفاوت ها دقیقاً به دلیل این است که کارگزار تاریخی کلاسیک دوره مارکس که کارگزار تغییر در سرمایه داری رقابتی صنعتی قرن نوزدهم است با تکامل سرمایه داری در قرن بیستم، با پدیده هایی مثل دولت رفاه، آمبورژوازه شدن پرولتاریا و ... تغییر می یابد. ازاین رو، نومارکسیسم با کارگزارانی همچون روشنفکران و نیروهای تازه ای مشخص می شود که به خصوص در دهه ٦٠ میلادی در صحنه تاریخ غرب پا به عرصه گذاشتند. باید در موقعیت کنونی خود این فاعلان را مشخص کنیم. با توجه به تغییر و تحولاتی که طی چند دهه کنونی اتفاق افتاده به واقع باید گفت که ما در جهانی متفاوت از جهان شریعتی زندگی می کنیم. بدین معنا که تفاوت ما با شریعتی از لحاظ زمینه و زمانه صرفاً یک تفاوت تدریجی مبتنی بر نوعی اصلاح و تطور نیست بلکه نوعی تفاوت انقلابی و گسست آمیز است. این جهان جدید برای جامعه و انسان ایرانی جهانی است متأثر از دو روند و دو نیرو: یک نیرو و روند حاصل از انقلاب و نظام مستقری که در ایران وجود دارد و یکی هم ناشی از روند جهانی که در کل سیاره وجود دارد و بسیاری از پدیده های اجتماعی، اقتصادی و سیـاس*ـی را در سطح جهان دستخوش تحول اساسی و بنیادی کرده است.
سرانجام در بخش پایانی باید مشخص کنیم که حوزه حضور نوشریعتی کجاست؟ حوزه حضور نوشریعتی آیا با تسخیر قدرت تعریف می شود یا تغییر زندگی؟
برای بحث اکنون، ما، و شریعتی و پیگیری طراحی و تولید پروژه نوشریعتی، باید در چهار بخش موضوع را پیگیری کنیم. در بخش اول، باید درباره موقعیت کنونی خودمان سخن بگوییم و ویژگی ها و شرایط موجود را بررسی و تحلیل کنیم، به خصوص از این جهت که به گمان من با توجه به اینکه پروژه شریعتی نه یک پروژه مَدرسی و فلسفی بلکه یک پروژه روشنفکرانه معطوف به تغییر و تحول تاریخی است و در نتیجه نسبتی با زمینه و زمانه خویش دارد، شناسایی تفاوت های موقعیت کنونی ما با موقعیتی که شریعتی در آن به سر می برد لازم است. به این ترتیب، با فهم تفاوت زمینه و زمانه ای که در آن قرار داریم می توان خوانش تازه و معطوف به واقعیت ها و ضرورت های کنونی داشت.
بخش دوم، با چه رویکردی قرار است پروژه نوشریعتی را نوسازی کنیم؟ شریعتی یک فرآیند فکری و جستجوگر بسیار متحولی بوده است به طوری که نمی توان از یک شریعتی ثابت سخن گفت. او علی رغم عمر کوتاهی که داشت جهش فکری و تحولاتی از سر گذراند که مانع از نگاهی ایستا به او می شود. باید شریعتی را دینامیک و پویا دید. در یک تقسیم بندی نسبی و نه مطلق می توان شریعتی را به شریعتی متقدم و شریعتی متأخر تقسیم کرد. زمینه ها و پایه اصلی بازسازی پروژه نوشریعتی اساساً شریعتی متأخر است. این به آن معنا نیست که در برساختن این پروژه جدید نمی توان از عناصری از شریعتی متقدم استفاده کرد. در مقام مقایسه، در منازعه مارکسیسم بر سر مارکس متقدم و متأخر، مارکسیست های هگلی به مارکس متقدم و مارکس «دست نوشته ها» رجوع می کنند ولی مارکسیست های آلتوسری و ساختارگرا به مارکس متأخر مراجعه می کنند. این ارجاع ها کاملاً برمی گردد به نوع گرایش هایی که هرکدام از این خوانش ها دارند. البته ممکن است در بین دوستان کسانی باشند که شریعتی متقدم را ترجیح دهند.
در بخش بعدی باید به این مسأله بپردازیم که فاعلان و عاملان تاریخی درحال حاضر چه کسانی اند؟ از آنجا که شریعتی یک تفسیر نیست بلکه نوعی پروژه تغییر است و هر پروژه تغییری کارگزاران و فاعلان تغییر می خواهد باید دید در زمانه ما این فاعلان تغییر و تحول چه کسانی اند؟ باز در اینجا باید نگاهی کنیم به تفاوت هایی که در زمینه ظهور نومارکسیسم (مارکسیسم انتقادی) با مارکسیسم سنتی وجود داشت. یکی از این تفاوت ها دقیقاً به دلیل این است که کارگزار تاریخی کلاسیک دوره مارکس که کارگزار تغییر در سرمایه داری رقابتی صنعتی قرن نوزدهم است با تکامل سرمایه داری در قرن بیستم، با پدیده هایی مثل دولت رفاه، آمبورژوازه شدن پرولتاریا و ... تغییر می یابد. ازاین رو، نومارکسیسم با کارگزارانی همچون روشنفکران و نیروهای تازه ای مشخص می شود که به خصوص در دهه ٦٠ میلادی در صحنه تاریخ غرب پا به عرصه گذاشتند. باید در موقعیت کنونی خود این فاعلان را مشخص کنیم. با توجه به تغییر و تحولاتی که طی چند دهه کنونی اتفاق افتاده به واقع باید گفت که ما در جهانی متفاوت از جهان شریعتی زندگی می کنیم. بدین معنا که تفاوت ما با شریعتی از لحاظ زمینه و زمانه صرفاً یک تفاوت تدریجی مبتنی بر نوعی اصلاح و تطور نیست بلکه نوعی تفاوت انقلابی و گسست آمیز است. این جهان جدید برای جامعه و انسان ایرانی جهانی است متأثر از دو روند و دو نیرو: یک نیرو و روند حاصل از انقلاب و نظام مستقری که در ایران وجود دارد و یکی هم ناشی از روند جهانی که در کل سیاره وجود دارد و بسیاری از پدیده های اجتماعی، اقتصادی و سیـاس*ـی را در سطح جهان دستخوش تحول اساسی و بنیادی کرده است.
سرانجام در بخش پایانی باید مشخص کنیم که حوزه حضور نوشریعتی کجاست؟ حوزه حضور نوشریعتی آیا با تسخیر قدرت تعریف می شود یا تغییر زندگی؟