پیری خان قدرتمند و ملوس

  • شروع کننده موضوع mahi 78
  • بازدیدها 467
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

mahi 78

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2013/12/18
ارسالی ها
282
امتیاز واکنش
145
امتیاز
0
محل سکونت
همه جا و هیچ جا
نترسید ببری خان اسم پلنگ یا ببری عظیم و ترسناک نبوده ؛ اسم خان بزرگ و قدرتمندی نیز نبوده است ببری خان گربه ای بود مثل همه گربههای ایرانی با شکل و قیافه ای ملوس اما بسیار خوش شانس .
حتما میپرسید چرا خوش شانس ؟ چون این گربه به جای اینکه در کوچهها پرسه بزند و دنبال یک لقمه نان بخور و نمیر بگردد گربه عزیز السلطان یا همان ملیجک بود. ملیجکی که ناصرالدین شا ه قاجار به شدت اورا دوست داشت . به همین خاطر خانه این گربه خوشبخت هم در کاخ گلستان بود اما ماجرا به همین جا ختم نمیشود ملیجک در دوران کودکی با این گربه بازی میکرد این گربه هم که هنوز نامینداشت بنا به طبیعت مادری اش چند بچه گربه نازنین زائیده بود .
روزی از روزها که اتفاقا ناصرالدین شاه بیمار شده بود و در وسط یکی از تالارهای کاخ نالان و بی حال خوابیده بود گربه قصه ما طبق عادت گربهها ی ماده ؛ میخواست بچهها یش را جابه جا کند و محل عبورش نیز تالاری بود که ناصرالدین شاه در آن خوابیده بود . گربه بیچاره بچه اش را به دهان گرفته بود و آرام آرام از میانه تالار میگذشت که ناگهان امینه اقدس ؛ همسر شاه و عمه ملیجک وارد تالار شد و در را پشت سرش بست . گربه که نمیدانست چه کار کند دور رختخواب شاه دوری زد وهاج و واج همان جا ایستاد . امینه اقدس که زن زرنگی بود از ترس اینکه ناصرالدین شاه با دیدن گربه ای در تالار میر غصب را صدا نزند بلافاصله گفت : قربان خاک پایتان بگردم این گربه بچه اش را آورده تا بلا گردان شما بکند و به این ترتیب شما از بیماری نجات پیدا کنید . حتما فردا صبح عرق میکنید و تبتان قطع میشود .
فردا صبح که ناصرالدین شاه سالم وسرحال از رختخواب بلند شد . به یاد گربه ای افتاد که باعث شفای اوشده بود . گربه به لقب ببری خان مفتخر شد و برایش تشک اطلس دوختند وبه گردنش گردبند الماس آویزان کردند .
از آن روز به بعد غذای ببری خان را از آشپزخانه دربار میآوردند ، این غذا که معمولا جوجه کباب مخصوص بود در ظرفی مهر شده به این گربه خوشبخت تقدیم میشد. ظرف غذا را مهر مخصوص میزدند و میبستند تا خدای ناکرده کسی قصد مسموم کردن ببری خان را نداشته باشد .
ببری خان قصه ما یک غلام بچه مخصوص نیز داشت که همیشه در خدمتش بود تا اگر خواست – گلاب به رویتان – فکری به حال آن همه غذایی که خورده بود بکند اورا به محل مخصوص هدایت کند و خدای نکرده تالار شاهانه را به گند نکشد .
علاوه بر همه اینها ببری خان کالسکه ای مخصوص نیز داشت هرروز عصر اورا برآن سوار میکردند و به گردش میبردند تا دلش نگیرد.


Babri-Khan.jpg

اما درباریان و نوکران و .. که معمولا تقاضاهایشان به گوش شاه نمیرسید نیز راهی پیدا کرده بودند که تا درخواستهایشان را از طریق ببری خان به شاه برسانند آنها نامههایشان را نوشته و به گردن گربه میبستند و چون کسی جرات نمیکرد به این نامهها دست بزند حتما به دست ناصر الدین شاه میرسید و او نیز به احترام مقام ببری خان که حسابی در دل شاه جا کرده بود به هر درخواستی جواب مثبت میداد .
شاه طاقت دوری جناب ببری خان را هم نداشت و در همه سفرهای داخلی و خارجی او را همراه خود میبرد و اگر هم نمیتوانست او را ببرد حتما از طریق نامه و تلگراف از احوالات ببری خان باخبر میشد . برای نمونه به تلگراف امین اقدس به شاه زمانی که به سفر خارجی رفته بود نگاه کنید:
از التفات حضرت اقدس شهریاری روحنا فداه الحمدلله احوالم بسیار خوب است، از تشریف آوردن قبله عالم جان رفته دوباره به تن آمد و از این خوشحالی ساعتی هزار مرتبه شکرانه خدا را به جا میآورم. عکس قبله عالم رسید، قسمت شد، عکس علی حده که مرحمت فرموده بودید در روی صندلی در میان حیاط گذاشتم، خانمها عصرها میآیند زیارت میکنند. ببری خان عرض بندگی میرساند. صبح تا شام مشغول درست کردن عکسخانه خانه قبله عالم هستم
امینه اقدس
و یا در نامه ای دیگر برای اینکه خود را در نزد شاه شیرین کند مینویسد .
تصدق وجود مبارکت شوم
از احوالات کمینه بخواهید بعد از لطف خداوند و از تصدق فرق همایون الحمدلله سلامت هستم و از گرمای تهران جان در بردم. …… ان شاءالله روزی باشد به سلامت موکب همایون تشریف فرما شود، به زیارت خاک پای همایون مشرف شوم. زمین را سجده نمایم. شکرانه خداوند را بجا آورم. عرض دیگر؛ قبله عالم نمیداند کمینه امسال چقدر غصه دربارۀ ببری خوردم، یک روز دستش باد کرد، نشستم گریه کردم، دوا درمان کردم خوب شد. یک دفعه دیگر یک دانه دندانش افتاد باز گریه کردم. ….دیگر روز که میشد ببری خان بغلم بود، هرگوشه خنک بود او را میبردم، مبادا ازگرما صدمه بخورد، حالا خوب چاق شده است. ان شاءالله مراجعت فرمودید باز هم ببری خان سر شما را گرم میکند ببری خان که دندان افتاده است، پیش من است. خاک پای مبارک را میبوسم. …… جواب عریضه را التفات فرمایید. ذوق نمایم..
اما حسودی زنان درباری نگذاشت که روزگار ببری خان به همین ترتیب بگذرد و بالاخره بعد از چندین بار توطئه او را ربودند واز کاخ بیرون بـرده و سر به نیستش کردند .شاید به خودتان بگویید خوب شاه یک مملکت اجاز ه ندارد که برای خودش یک گربه ناقابل داشته باشد و به خاطر حمایت از حقوق حیوانات اورا دوست داشته باشد . باید بگوییم ناصر الدین شاه در روزگاری حکومت میکرد که و ضعیت مردم ایران از نظر بهداشت وتغذیه درمرتبه وحشتناکی بود . آن چنان که با آمدن فصل گرما بیماریهای گوناگونی شیوع پیدا میکرد ودهها هزار نفر از مردم را میکشت ویا گاهی در شهر و روستاها آن چنان قحطی اتفاق میافتاد که هیچ کس زنده نمیماند . امینت اجتماعی وجود نداشت و مردم نمیتوانستند با اطمینان از شهری به شهر دیگر سفر کنند و حاکمان قاجاری از هیچ ظلمیبه مردم فروگذار نمیکردند .

1744.jpg



 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا