کا، مفهوم روح حیات در مصر باستان

  • شروع کننده موضوع Elka Shine
  • بازدیدها 246
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Elka Shine

مدیر بازنشسته
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/11
ارسالی ها
4,853
امتیاز واکنش
14,480
امتیاز
791
ka.jpg

بدون هیچگونه دردی و بدون هیچگونه اندوهی، به گستره ای روانه شو که نور جاودان درش پرتوافکن است


نیروی حیات بشر


کا در مصر باستان مفهوم "نیروی حیات" را می رسانید و عاملی بود که تفاوت مابین یک فرد زنده و مرده را تعیین می کرد. بر این اساس، مرگ آنهنگام رخ می داد، که کا جسم را ترک می گفت. مصریان اعتقاد داشتند که کا با خوردن و آشامیدن تقویت می شود. از همین رو برای مردگانشان خوردنی و نوشیدنی پیشکش می کردند.

دستبند کا

دستبند کا شامل عناصری می شد که از "الواح زمرد" و فرهنگ مصر باستان، گرفته شده بود. تصویر نیلوفر مصری بر دستبند کا، نمادی از چرخه مرگ و زندگی بود، چون نیلوفر مصری خاصیتی دارد که در طول روز بر سطح آب باقی می ماند و در تاریکی شب، به زیر آب فرو می رود.
این دستبند با سنگ های نیمه قیمتی ای، مانند یشم که در مصر باستان برای حفاظت از خود بکار می رفت یا فیروز، لاجورد و عقیق تزیین می شد.

ترجمه نوشته های هیروگلیف که بر دستبندها حک شده، چنین می گوید که: "به پا خیز و بیدار شو، تو مرده نیستی، کای تو درون تو تا ابد بافی خواهد ماند".
الواح زمرد فرایندی را که در آن، طاط جسم خویش را ترک می کند و جوهره کای خود را از مرگ حفظ می کند، شرح می دهند. این همان شیوه ای است که با آن، در قالب اجساد گوناگون بازتولد می یابد (طاط در یونان با عنوان هرمس مثلث العظمه (تریگمِستوس) شناخته می شد – یعنی هرمسی که سه بار متولد شده است). مقصودی مشابه این، از طریق "فن مرکابا" نیز حاصل می شود.

الواح زمرد ِ طاط

در اینجا بخشی از لوح زمرد طاط را که به شرح این فرایند می پردازد، می آوریم:

بشنو ای انسان و به صدای من گوش بده،
و رو به خردی کن که از مرگ به تو داده می شود؛
زمانی، که در پایان کار تو مقرر گشته است،
ممکن است که مایل باشی از زندگی درگذری
و به گستره ای بروی که خورشیدهای صبحگاهی در آن
زندگانی و هستی ای دارند همچون فرزندان نور.
بدون هیچگونه درد و اندوهی عبور کن
و به گستره ای که نور جاودانی است وارد شو.

دراز بکش در حالی که سرت رو به شرق است
و دستانت بر منبع حیاتت حلقه بسته است. (چاکرای شکم)

تمام هوشیاری خود را بر جایگاه حیات بگذار.
آن را به گردش در بیاور و به شمالی و جنوبی تقسیم کن.
یکی را به سمت شمال روانه کن
و دیگری را به سمت جنوب.
و انها را به آرامی در هستی خود جای ده.
پیش به سوی آنها، اراده کن که اخگر نقره ایت به پرواز درآید،
به بالا و به جلو، رو به سوی خورشید صبح،
درآمیخته با نور، یکی شده با چشمه آن.

آنجا، تا آنهنگام که طلبی وجود خواهد داشت، همچنان زبانه خواهد کشید.
آنگاه به یک مکان و یک هیئت، باز خواهد گشت.

ای انسان، بشناس آن را، باری عبور کن از روح های بزرگ،
تغییری ارادی از زندگی به زندگی.
پس هرآنکس که از آواتار گذشت،
به مرگ خویش مایل است آنچنان که به زندگانی خویش.

به من توجه کن ای انسان، و از خرد من بنوش.
سرّی را بیاموز که "صاحب زمان" است.
بیاموز که چگونه اند آنها، تو صاحبانی را فراخواهی خواند
که قادرند زندگی های گذشته را، به خاطر بیاورند.

عظیم آن سرّی است که آسان بر آن دست توانی یافت
و با آن سروری زمان را به خویش تقدیم داری.
وقتی که مرگ به سرعت بر تو وارد می شود،
نترس و بدان که تو را بر او تسلط است.

جسمت را آرام کن، با اضطراب از خود مقاومت نشان مده.
حرارت روحت را در قلب خویش قرار ده،
سپس سریعا آن را به جایگاه مثلث امتداد ده.

لخـ*ـتی درنگ کن و آنگاه به جانب مقصود شو.
این مقصود، مکانی است مابین ابروانت،
مکانی که در آن، خاطرات زندگی بایستی در غلیان باشد.
حرارتت را در اینجا، در جایگاه مغرت قرار ده.
تا آنگاه که انگشتان مرگ روحت را بِرُباید.
سپس همچنان که از برزخ عبور می کنی،
همانا خاطرات زندگی نیز عبور خواهند کرد بر تو.

سپس گذشته همچون حال خواهد نمود،
سپس خاطرات همه چیز متوقف و ثابت خواهد گشت.
از هرگونه رجعت و قهقرا رها خواهی گشت،
و تمام چیزهای گذشته در امروز خواهند زیست.
 
بالا