داستان کانی کانگورو

  • شروع کننده موضوع Miss.aysoo
  • بازدیدها 238
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Miss.aysoo

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/05/17
ارسالی ها
3,219
امتیاز واکنش
8,180
امتیاز
703
محل سکونت
سرزمیــن عجـایبO_o
#قصه_کودکانه

کانی کانگورو

@taranehdastan

یکی بود یکی نبود .یک کانگورو کوچولویی بود به اسم کانی. کانی کوچولو دیگه کم کم بزرگ می شد،ولی دوست نداشت از تو کیسه اش بیرون بیاد وراه رفتن را تجربه کند .مامان وبابای کانی کوچولو هر کاری کردند کانی کوچولو از توh کیسه بیرون نیومد که نیومد. دوستان هم سن کانی همه از کیسه مامان شون بیرون می آمدند ودر بیشه زار بپر بپر می کردن ولی کانی کوچولو انگار نه انگار که باید اونهم راه رفتن را یاد بگیرد .تااینکه...

تا اینکه یک روز که مامان کانی کوچولو تصمیم داشت به میهمانی برود ،خواست از یک رود کوچک بپرد ولی چون کانی بزرگ وسنگین شده بود پایش پیچ خورد ونتوانست بقیه راه را برود .خانم کانگورو به زحمت خودش را به گوشه ای کشید ومنتظر کمک شد ولی کسی از آنجا عبور نکرد .کانی کوچولو که درد کشیدن مادرش را دید دیگر تحمل نکرد واز کیسه اش بیرون آمد وآرام آرام روی پاهایش ایستاد کمی بپر بپر کرد ودید که راه رفتن اصلا ترس ندارد .مامان کانی کوچولو در حالیکه درد می کشید گفت:آفرین پسر شجاع وقوی من!حالا برو به خانه خاله که پشت همین تپه است وکمک بیاور.

کانی کوچولو به راه افتاد وسریع کمک آورد ومادرش را نجات داد.همه به شجاعت وتوانایی کانی تبریک گفتند.
@taranehdastan
 
بالا