کوانتای انرژی اینشتین (فوتون‌ها)

  • شروع کننده موضوع ANDREA
  • بازدیدها 184
  • پاسخ ها 1
  • تاریخ شروع

ANDREA

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/01/15
ارسالی ها
4,712
امتیاز واکنش
68,494
امتیاز
976
سن
22
یکی از معدود خوانندگان تیزهوش مقاله‌های اولیه ماکس پلانک در باب نظریه‌ی کوانتومی، آلبرت اینشتین، کارمند اداره‌ی ثبت اختراعات برن بود. از نظر اینشتین فرض بدیهی عناصر انرژی، روشن و واقعی و با این حال ترس‌آور می‌نمود. او در این باره گفته بود:

«« آن چنان که زمین زیر پای فرد خالی می‌شود و هیچ زیربنای محکمی وجود ندارد که بتواند خانه را بر روی آن بنا نهد.»

با این حال اینشتین تا پایان عمر در جستجوی زیربنای محکم بود. او حتی بدون در اختیار داشتن مبنای مفهومی ارضاکننده‌ای، به کشف اصل قدرتمندی دست یازید که نظریه‌ی کوانتوم را در گام بزرگ بعدی‌اش پس از کار پلانک به پیش برد. او نظریه‌اش را در یکی از مقاله‌های سال معجزه یعنی ۱۹۰۵ ارائه کرد.

پلانک در استفاده از مفهوم کوانتوم محتاط بود. او به دلیل مناسبی که به دلالت‌ها و معانی ضمنی رادیکال این مفهوم مربوط می‌شد، در برخورد با کوانتوم به عنوان یک موجود واقعی تردید داشت و مواظب بود که هیچ‌ چیز را در مورد میدان تابش در داخل کوره‌ی جسم سیاه که بخشی از آن نور و بخش دیگر تابش گرمایی بود برهم نزند. کوانتای انرژی که از آن صحبت می‌کرد مربوط به مدل تشدید‌گر مولکول‌های در حال ارتعاش در دیواره‌های کوره بود. اینشتین در یکی از مقاله‌های ۱۹۰۵ و در چندین مقاله بعد از آن دیدگاهی ابتکاری ارائه داد که به موجب آن کوانتای واقعی وجود دارد و می‌توان از آن از طریق آزمایش‌های خاصی به عنوان جزای سازنده‌ی نور و میدان‌های تابشی دیگر یافت. او دیدگاه خود را با وضوح و جسارت بارزی بیان کرد:

«« طبق فرضی که در اینجا اتخاذ کرده‌ایم، انرژی پرتو نور … به طور پیوسته در فضایی گسترش‌یابنده توزیع نشده بلکه شامل تعداد متناهی از کوانتای انرژی است که در فضا جای گزیده‌اند و بدون تقسیم‌شدن حرکت می‌کنند و تنها به شکل واحدهای کامل تولید و جذب می‌شوند.»

با اینکه تصویری را که اینشتین ارائه کرد، با صفت “ابتکاری” توصیف شد، تصویر مذکور بسیار ساده است:

انرژی موجود در میدان‌های تابشی به ویژه‌ نور دارای توزیع پیوسته نیست، بلکه در چیزهایی ذره‌گونه جایگزین گشته است.

اینشتین این ذرات تابش را “کوانتای انرژی” نامید. آنها را در کاربرد مدرن با اعمال تغییراتی در نظریه‌ی اینشتین، “فوتون” می‌نامند.



Einstein.jpg




اینشتین مفهوم فوتون‌های خود را از طریق استدلال‌های موجز و زیرکانه به سبک مقاله‌ی ۱۹۰۰ پلانک بسط داد. مفهوم آنتروپی و معادله‌های بنیادی ترمودینامیک، دوباره دروازه‌ها را به سوی قلمرو کوانتوم گشود. معادله‌های آنتروپی برای میدان تابش، میدان را همانند گاز ایده‌آلی نشان می‌دهد که تعداد بسیار اما متناهی از ذرات مستقل دارد. هر کدام از این ذراتِ تابش (فوتون‌ها)، مقداری انرژی حمل می‌کنند که با عناصر انرژی پلانک hv مشخص می‌شود.

v بسامد تابش است. اگر n فوتون موجود باشد، انرژی کل عبارت است از:



E=Nhv



اینشتین با استفاده از معادله‌ی فوق به این نتیجه رسید که میدان تابش مانند گاز ایده‌آل، N ذره‌ی مستقل دارد و انرژیِ یک فوتون تنها عبارت است از:



E/N=hv



اینشتین با این استدلال متقاعد شده بود، اما به نظر نمی‌آمد که کس دیگری در این اعتقاد با او سهیم بوده باشد. سال ۱۹۰۵ بود. اصل موضوع کوانتوم پلانک هنوز مورد توجه عمده نبود و اینشتین آن را به نور و اشکال دیگر تابش اعمال کرد، گامی که پلانک خود تا ۱۰ سال دیگر برنداشت. آنچه پلانک و خوانندگان مقاله‌ی ۱۹۰۵ اینشتین را می‌آزرد، این مسئله بود که بحث از مفهوم نور در شکل ویژه‌‌ی آن به مدت تقریباً یک قرن به طور جدی برای فیزیک‌دانان مطرح نبود. نظریه‌ی نورشناخت غالب بود. تصور غالب تقریباً در کل قرن نوزدهم این بود که نور عبارت است از رشته‌ای از جبهه‌های موج که با امواج دایره‌ای حاصل از انداختن سنگریزه در آب ساکن مشابهت دارد. از زمان کارهای توماس یانگ و اگوستین فرنل در اوایل قرن نوزدهم این فرض برقرار بود که امواج نور مسبب ایجاد الگوی تداخل و نوارهای تاریکی است که از کنار هم قرار گرفتن دو پرتو نور به نحو ویژه حاصل می‌شود. پدیده‌های نورشناختی دیگر به ویژه شکست و پراش نیز به سادگی با نظریه‌ی موجی نور قابل توضیح است.

آلبرت اینشتین یکصد سال پس از اولین مقاله‌های یانگ، این اندازه جسارت داشت که بگوید توجه دوباره به پیشنهاد نیوتون یعنی نور همانند دوشی از ذرات، از ارزش ابتکارآمیز برخوردار است. اینشتین با توجه به کاربردهای ویژه‌ای که در اصل موضوع کوانتوم یافت به تعبیر ذرات نور رسید و مهم‌تر از آن در یکی از مقاله‌های ۱۹۰۵ نشان داد که نتایج تجربی، گواهی برانگیزاننده‌ای در مورد وجود ذرات نور ارائه می‌کند که تناقض اساسی با آزمایش‌های قبلی بر مبنای نظریه‌ی به ظاهر غیر قابل رد موجی دارد.





ادامه دارد…







منبع: کتاب زندگی و زمانه فیزیک‌دانان پیشرو از گالیله تا هاوکینگ نوشته‌ی ویلیام اچ. کراپر
 
  • پیشنهادات
  • ANDREA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/15
    ارسالی ها
    4,712
    امتیاز واکنش
    68,494
    امتیاز
    976
    سن
    22
    اینشتین با توجه به کاربردهای ویژه‌ای که در اصل موضوع کوانتوم یافت به تعبیر ذرات نور رسید و مهم‌تر از آن در یکی از مقاله‌های ۱۹۰۵ نشان داد که نتایج تجربی، گواهی برانگیزاننده‌ای در مورد وجود ذرات نور ارائه می‌کند که تناقض اساسی با آزمایش‌های قبلی بر مبنای نظریه‌ی به ظاهر غیر قابل رد موجی دارد.

    مهمترین دلیل تجربی اینشتین، “اثر فوتوالکتریک” بود. اثر مزبور به این معنی است که با افشاندن نور ماورای بنفش به سطح صاف فلزی که در خلاء تهیه شده، جریان الکتریکی تولید می‌شود. فیلیپ لنارد در اواخر دهه‌ی ۱۸۹۰ و اوایل دهه‌ی ۱۹۰۰ جریان فوتوالکتریک را مطالعه کرد (لنارد همان کسی بود که بعدها از روی عداوت و با رویکردی ضد یهودی در جهت اخراج اینشتین از آلمان کوشید و سرانجام موفق شد). لنارد کشف کرد که جریان خروجی از فلز “مورد هدف”، محتوی الکترون‌هایی است که می‌توان انرژی جنبشی آنها را به دقت اندازه گرفت و الکترون‌های منتشر شده، انرژی خود را از پرتو نوری کسب می‌کنند که روی سطح فلز می‌تابد. اگر دیدگاه کلاسیک اتخاذ شود (یعنی امواج نوری همانند امواج اقیانوس بر سطح فلز می‌کوبند و الکترون‌ها همانند سنگریزه‌های پراکنده روی ساحل‌اند)، ضرورتاً با قوی‌تر شدن تابش یعنی هنگامی که امواج با انرژی بیشتری ضربه می‌زنند، هر الکترون انرژی بیشتری می‌گیرد. اما این چیزی نبود که لنارد مشاهده کرد. او در ۱۹۰۲ کشف کرد که گرچه تعداد کل الکترون‌های رها شده از سطح فلز در هر ثانیه متناسب با شدت تابش افزایش می‌یابد، اما انرژی الکترون‌های تنها، مستقل از شد نور است.‌

    10655662-large-1.jpg


    اینشتین نشان داد در صورتی‌که بتوان تابش را مجموعه‌ای از فوتون‌های ذره‌گونه انگاشت، می‌توان این وجه معماگونه‌ی اثر فوتوالکتریک را درک کرد. او فرایندی ساده برای انتقال انرژی از فوتون‌ها به الکترون‌های فلز پیشنهاد کرد:

    «« بر مبنای این مفهوم که نور برخوردکننده محتوی (فوتون‌ها) به بزرگی hv است … فرد می‌تواند خروج الکترون‌ها توسط نور را به روش زیر تصویر کند. (فوتون‌ها) به سطح بیرونی جسم (فلز) نفوذ می‌کند و حداقل بخشی از انرژی آنها به انرژی جنبشی الکترون‌ها تبدیل می‌شود. ساده‌ترین راه برای تصور این مطلب این است که (فوتون) کل انرژی خود را به یک الکترون تنها انتقال می‌دهد. می‌توانیم فرض کنیم این اتفاقی است که می‌افتد.»»

    هر فوتون جذب یک الکترون می‌شود و همه‌ی انرژی‌اش را به آن الکترون انتقال می‌دهد. هنگامی که الکترون انرژی جنبشی فوتون را می‌گیرد، از سط فلز رها می‌شود و جریان الکتریکی تولید می‌کند. همان‌طور که الکترون مسیر خود را از میان ازدحام اتم‌های فلز می‌یابد، انرژی از دست می‌دهد. بنابراین انرژی‌اش هنگام خروج از فلز معادل انرژی گرفته شده از فوتون‌ منهای مقدار انرژی از دست رفته در فلز است.

    pelec1.gif


    اگر انرژی از دست‌ رفته الکترون را با p و انرژی گرفته شده از فوتون، یعنی همان انرژی که در ابتدا به الکترون داده شده، با hv پلانک (v اکنون بسامد نور فرابنفش تابیده است) و انرژی باقی مانده در فرایند فوتوالکتریک را با E که انرژی الکترون خروجی از فلز است نشان دهیم، می‌توان نوشت:

    E = hv-p

    تصویر اینشتین در مورد الکترون‌های کنده‌ شده از اهداف فلزی در مواجهه‌ی فوتون-الکترون، به سادگی بی‌نظمی مورد مشاهده لنارد را توضیح می‌دهد. هر برهم‌کنشی بدون توجه به شدت نور، انتقال انرژی فوتون به الکترون مشابهی‌ را موجب می‌شود. بنابراین الکترون‌های الحاقی به جریان فوتوالکتریک از یک قسمت خاص هدف فلزی، بدون توجه به اینکه حاصل برخورد یک فوتون یا بی‌شمار فوتون در ثانیه به فلز باشد، انرژی یکسانی دارند. این توضیح گرچه به نحو تحسین‌برانگیزی ساده است، باید برای مخاطبان شکاک اینشتین به همان اندازه‌ی بقیه‌ی استدلال‌هایش دور از دسترس به نظر آمده باشد. طبق نظر جیمز جینز، نظریه‌پرداز بریتانیایی، این قاعده که یک فوتون جذب یک الکترون می‌شود، «« نه تنها برای کشتن دو پرنده با یک سنگ بلکه کشتن یک پرنده را با دو سنگ نیز منع می‌کند.»»

    نظریه‌ی فوتون اینشتین بیش از هر چیز دیگری که او در فیزیک به آن دست یافت، با عدم اعتماد و شکاکیت مواجه شد. این عدم پذیرش کلی تا ۱۹۲۶ ادامه یافت که گیلبرت لوئیس اصطلاح جاافتاده‌ی امروزی ” فوتون” را معرفی کرد. آنچه اینشتین با شهودش به سادگی آن را دریافت تا ۲۰ سال بعد همواره پرسش‌برانگیز می‌نمود. این امر چیزی شبیه رسیدن به کوهی از مشاهدات بود که جایگاه دائمی فوتون‌ها را در دنیای نظریه‌ی کوانتوم به آن بدهد.

    در حالی‌که اینشتین سیاحت جسورانه‌ خود را در قلمرو کوانتوم آغاز کرده بود، پلانک به منتقد اصلی نظریه‌ی خود بدل شد. به نظر می‌آید که پلانک از این امر که کار ساختن نظریه‌ی کوانتوم به اینشتین و نسل جدید واگذار می‌شود، ناراحت نبود. شاید هم خوشحال بود. او در اواخر عمر بدون حس طنز شخصی نوشت:

    «« یک حقیقت جدید علمی با متقاعدکردن مخالفانش و وادار ساختن آنان به دیدن نور پیروز نمی‌شود،‌بلکه بر عکس از آن‌رو پیروز می‌شود که نسل جدیدی بزرگ می‌شوند که با آن آشنا هستند»».

    ادامه دارد…

    منبع: کتاب زندگی و زمانه فیزیک‌دانان پیشرو از گالیله تا هاوکینگ نوشته‌ی ویلیام اچ. کراپر
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    2
    بازدیدها
    156
    بالا