تنهای تنها
کاربر نگاه دانلود
روزهای پاییزی بارانی یک به یک از پس هم می گذرند، باران این روزها داغ دل هر خیابانی را تازه می کند، و این بی وقفه باریدن شاید به مذاق خیلی ها خوش نیایید و چتر به دست به این و سو آن سو بگریزند، برای رسیدن به سرپناهشان. اما برای من و تو که بی پروا می گوییم چترها دست و پای عاشقی را می بدند! و بی مهابا بی آنکه بگوییم، وای آن پالتوی سفیدم گلی می شود!... یا، باران...! حرفش را نزن... اورکت اورجینالم را سال پیش زیر آن باران اسیدی از دست دادم! قدم میگذاریم به قلب عاشق خیابان ها و سر به روی این آبی بیکران می گیریم و سیراب می شویم از این همه شوق و شور وصف ناپذیر پاییزی... باران بی شک قطعه ای از زندگی است!
این روز بعد از یک روز کاری پرمشغله و ترافیک های هر روزه به خانه ات که می رسی دلت یک فنجان دم نوش می خواهد گرم می خواهد! طعم به لیمو... عطر چای یاسمن... شاید هم یک فجان چای سبز و لیمو همان چیزی است که روزت را کامل می کند. فنجانت را دست بگیری... پرده را کنار بزنی باز کنی پنجره را و غرق شوی در بخاری از فنجانت در هوا به پرواز در می آید... آرامش عجیبی است، همان طور که از عکس پیداست.
به خیالم پاییز فصلی است که نمی شود تنها سپری اش کرد! باید کسی باشد که لحظه لحظه حال تو را همراهی کند... تصور کن... یک پنج شنبه ی پاییزی را که با اعضای خانواده ات جمع می شوی و بساط آش رشته به پا می کنید...! باور کنید با یک کاسه آش رشته پر کشک و پیاز داغ هم می توان به زندگی امیدوار بود، زندگی درک همین اکنون است...! اگر هم می خواهید شاهد عکس های بیشتری از این بانوی هنرمند باشید به صفحه اینستاگرام ایشون به آدرس سری بزنید.
پاییز است و بلندی شب هایش! این شب ها جان می دهد برای تماشای یک فیلم بی نظیر... بگذارید جزیی تر توصیفش کنم، کنج کاناپه ات بنشینی و پتوی رو مبلی موهرت را تا گردن بالا بکشی و ظرف بزرگ ذرت کره ای داغ بو داده را بغـ*ـل بگیری و فیلم محبوبت را پلی کنی...! شاید یک فیلم ژانر وحشت که محبوب خودم هست! یا شاید از آن هندی های همیشه عاشق که آخرش همیشه خوب است... و یا یک فیلم وطنی سینمای هنر و تجربه که باز هم محبوب من است...! هر چه می خواهد باشد مهم این است که شب پاییزی خانه باشی و کنج کاناپه با پتوی رو مبلی و ظرف ذرت بو داده ی کره ای به تماشای زندگی ات بنشینی!
فصل فصل عاشقی است... منکر شدن عشق مثل انکار اکسیژن بر روی زمین است! برای آنکه پاییزمان پاییز باشد کمی حس و حال عاشقانه کم داریم! برای عاشقانه زیستن نیاز به انجام کار نامتعارفی نداریم، با یک کتاب خوب و ۱۰ دکوراسیون دنج برای داستان های عاشقانه! هم می توان عمیقا درک عاشقانه ای از زندگی پیدا کرد، کتابخانه ها را خالی کنید از کوهی از مجلات بی استفاده، ۵ کتاب خوب کنج میز تحریرت می ارزد به تمام حجم آن کتابخانه ای که بی شک به انبار کاغذ باطله می ماند تا یک کتابخانه ی نفیس! کتاب بخوانیم، کتاب !
درست است روزهای پاییزی کوتاه اند اما دلیل آن نیست که از دید و بازدید های پاییزی غافل شویم! چشن میانه ی پاییز تمام شد، جشن بعد از میانه می گیریم! چه ایرادی دارد، از هنر خانم های با سلیقه ایرانی ایده بگیرید، شیرینی و کیک درست کنیم زنگ بزنیم به یک دوست! بگوییم چایت را دم کن... گل گل باشد! شیرینی پختم تا کاممان را شیرین کنیم به یاد گذشته! آلبومت را هم دم دست بگذار.... دلم هوای گذشته ها را کرده است!
پاییز هم روزی تمام می شود مثل همه چیز که آغازی دارد و پایانی! پاییز زرد رنگ جایش را می دهد به زمستان سفید پوش و باران عاشق می شود برف دوست داشتنی! چه خوب می شود این روزهای آخر پاییز مهیا شویم برای زمستان، بافتنی دست بگیریم به یاد مادربزرگ هایمان، مرد ها را بفرستیم انبار کامواهای رنگی بیاورند و یک شال گردن رنگ و وارنگ را از سر بگیریم، برای این صحنه ی دل انگیز فقط یک شومینه ی روشن کم خواهیم داشت و صندلی راک که تاب بازی خیال باشد بر صندلی ننویی مادر بزرگ!
می دانم که همیشه حس بافتنی دست گرفتن نیست! یا شاید باز کردن کتاب و بو دادن ذرت کره ای برای تماشای یک فیلم با ژانر محبوب! گاهی که البته اغلب هم این طور است دست می بریم به سوی تکنولوژی و وب گردی!
