• مهمان عزیز،
    برای ارسال نظر و نقد به رمان ها میتوانید بعد از دانلود و مطالعه فایل PDF رمان از دکمه دادن امتیاز نقد و نظر خود را بنویسید و با ستاره ها از 1 تا 5 ستاره به رمان امتیاز دهید.
نام رمان
ایمی واتس و آینه ی اسرار آمیز
نام نویسنده
zahra.bgh
ژانر
  1. عاشقانه
  2. تخیلی
نام ویراستار
ZrYan
نگـاه دانلـود تخیلی فانتزی که با موجودات ناشناخته ارتباط بر قرار میکند و باعث بوجود آمدن مشکلات زیادی میشود و باید با نیروهای بد مبارزه کند.

خلاصه:

داستان دختری به نام ایمی است که طی حوادثی، متوجه می شود موجوداتی ناشناخته از طریق آینه ی سحرآمیزی وارد شهر می شوند. او به همراه یکی از دوستانش، پیگیر اتفاقات شده و متوجه می شود آن آینه در انباری مدرسه اش پنهان شده. در انتها ایمی و جارد به دلیل کنجکاوی بچگانه ی خود، به آینه نزدیک شده و وارد ماجرای خطرناکی می شوند که جانشان را به خطر می اندازد…
imi%20vats%20va%20ayeneh%20jafooyi.JPG

قسمتی از رمان ایمی واتس و آینه ی اسرار آمیز :

اعتراف می کرد که این موضوع خودش را نیز ترسانده است، اما از طرفی جمع آوری آن ها و از سویدیگر قول جارد برای افشای حقیقت های بیشتر کمی او را از نگرانی در می آورد. بر خلاف فکر هایبدی که به ذهنش راه میافت، این امید وجود داشت که دیگر هیچ موجود ناشناس و مرموزی نمانده باشد که بخواهد اطراف خانه و یا مدرسه اش پرسه بزند. ایمی با این افکار خود را قانع کرده و تصمیمگرفت تا رفتن به نزد جارد دیگر به آن موضوع فکر نکند. سپس نفس عمیقی کشید و دوان دوان خودرا به کلاسش رساند.
درس ریاضی هیچ گاه برایش شیرین نبود، بنابراین قرار نبود آن روز هم چهار ساعت در کلاس ریاضیبه او خوش بگذرد. تنها کلمه ای که در وصف آن درس و معلمش به ذهنش می آمد یک کلمه بود:
شکنجه گاه!
با این حال ایمی مثل همیشه تمام مسئله های پیچیده را حل کرده و دور تمامی نکات مهم را خط کشید. و بالاخره پس از آنکه چهار ساعت تمام نکته برداری کرد، چند راه حل پر پیچ وخم را یاد گرفت و انگشتان دستش تا مرز بی حسی رفت کلاسش به پایان رسید و زنگ به صدا درآمد.
ایمی اولین کسی بود که از جا برخاسته و شروع به جمع کردن وسایلش کرد، و پس از آن جلوتر ازهمه از کلاس بیرون آمده و دوان دوان از راهرو خارج شد، سپس از راه پله ی طبقه ی دوم پایین آمد.درست همان لحظه بود که برای سومین بار با آن صحنه مواجه شد، درست در راهروی طبقه ی اولموجودی با جثه ای کوچک از لا به لای پای صدها دانش آموز گذشته و بی معطلی وارد آخرین درانتهای راهرو شد. ایمی آنقدر از دیدن آن صحنه شوکه شد که تا چند لحظه خشکش زد. و درست
قبل ازآنکه فریاد بی صدایش از گلویش خارج شود، پنج شش دانش آموز سال آخر به او تنه ی
محکمی زدند و ایمی به شدت به دیوار پشت سرش برخورد کرد.
ارسال کننده
zahra.bgh
دانلود
168
بازدیدها
453
اولین انتشار
آخرین بروزرسانی
امتیاز
0.00 ستاره 0 امتیاز

رمان ها بیشتر از zahra.bgh

  • رمان یابنده الماس
    رمان یابنده الماس
    رمان یابنده الماس نگـاه دانلـود تخیلی هیجانی هست که با نیروهای ماورایی و مخوف درگیری دارد و قهرمان...
بالا