- نام رمان
- باران می بارد
- نام نویسنده
- شقایق گلی
- ژانر
-
- اجتماعی
- عاشقانه
- معمایی
- نام ویراستار
- Atlas 1998_ n.i.m.a
- سطح رمان
- نیمه حرفهای
رمان باران می بارد
خلاصه:
مردی از جنس آتش با دنیایی درهم آلوده، سالهاست که میسوزد و میسوزاند؛
اما محکم و پابرجاست. مثل همهی انسانهای دیگر، در زندگیاش دچار خطا و لغزشهایی شده است؛
اما خبر از اتفاقاتی که روزگار برایش رقم زده است ندارد. نمیداند این سرنوشت برایش بازیای رقم زده است
که از درون نابود میکند! این بین کسی پا به بازی گذاشت که لطیف بود، زیبا بود، دختر بود.
سوءتفاهم شد. همهی آنهایی که زود قضاوت کردند لطمه خوردند، ضربه زدند. خون به پا شد اما به ناحق! زهرش دامن همهشان را گرفت.
مقدمه:
از یک اشتباه شروع شد. لحظههایی در زندگی هست که چارهای برایش نداری و اتفاق میافتد؛
درست مثل یک برنامهی از پیش تعیینشده. از همان اول بود که فهمیدم جدال نابرابری بین پدرها،
فرزندهایشان و زندگی اتفاق افتاده است. زهرش، دامن همه را گرفت و گردباد خونی به پا شد.
ما اسیر شدیم و بازی خوردیم، بدون آنکه قصدی داشته باشیم. ما خاکستریهایی هستیم که
در دست زمانه، تلفیقی از سیاه و سفیدهای زندگی شدیم. ما بیگـ ـناه، گناهکار شناخته شدیم!
خلاصه:
مردی از جنس آتش با دنیایی درهم آلوده، سالهاست که میسوزد و میسوزاند؛
اما محکم و پابرجاست. مثل همهی انسانهای دیگر، در زندگیاش دچار خطا و لغزشهایی شده است؛
اما خبر از اتفاقاتی که روزگار برایش رقم زده است ندارد. نمیداند این سرنوشت برایش بازیای رقم زده است
که از درون نابود میکند! این بین کسی پا به بازی گذاشت که لطیف بود، زیبا بود، دختر بود.
سوءتفاهم شد. همهی آنهایی که زود قضاوت کردند لطمه خوردند، ضربه زدند. خون به پا شد اما به ناحق! زهرش دامن همهشان را گرفت.
مقدمه:
از یک اشتباه شروع شد. لحظههایی در زندگی هست که چارهای برایش نداری و اتفاق میافتد؛
درست مثل یک برنامهی از پیش تعیینشده. از همان اول بود که فهمیدم جدال نابرابری بین پدرها،
فرزندهایشان و زندگی اتفاق افتاده است. زهرش، دامن همه را گرفت و گردباد خونی به پا شد.
ما اسیر شدیم و بازی خوردیم، بدون آنکه قصدی داشته باشیم. ما خاکستریهایی هستیم که
در دست زمانه، تلفیقی از سیاه و سفیدهای زندگی شدیم. ما بیگـ ـناه، گناهکار شناخته شدیم!