- نام رمان
- غنچه مشکی
- نام نویسنده
- sbaw_r (صبا رستگار)
- ژانر
-
- عاشقانه
- تراژدی
- نام ویراستار
- shaghiw.79 و Nazanin84
داستان دختری که گرفتار مشکلاتي شده و برای نجات خود در سیاهی و تاریکی دست و پا میزند. کسی برای نجات او می آید تا با مهرباني اش سیاهی ها را به سفیدی تبدیل کند
خلاصه:
داستان، درمورد دختری از جنس سنگه؛ دختری که توی سیاهی اطرافش هرلحظه بیشتر فرو میره
و هیچ تلاشی برای نجات خودش نمیکنه.
شخصیتِ دیگهی داستان، یه دختر مهربون و حساسه؛ دختری از جنس روشنایی، دختری که
میخواد هرطوری که شده دوستش رو نجات بده؛ اما… .
آیا موفق میشه با روشنایی وجودش، سیاهی رو شکست بده؟
یا سرنوشت چیز دیگهای رو براشون رقم زده؟
کلام نویسنده:
سلام عزیزان!
میخواستم قبل از شروع رمان چندتا مورد رو بگم.
موضوع این رمان نزدیک به یکساله که توی ذهنم میچرخید و من بالاخره به خودم جرئت
دادم تا بنویسم.اسم خودم رو نمیذارم نویسنده؛ چون هنوز خیلی راه مونده تا لایق
این اسم بشم و از شماهامیخوام توی این راه کمکم کنید؛ با نقدهای سازنده. من ازتون
نقد میخوام نه توهین دوستان؛ و با حمایت، حتی با یه تشکر ساده هم میشه حمایت کرد
و همین تشکرها یه دلگرمی و قوت قلبیه برای منِ تازهکار.
مقدمه :
چیدم از تو باغچهی دل
گل بیکسی رو آخر
محرم راز شبونه
عطر ریحون، گل پونه
میشنوی غنچهی زیبا
آخر راه من اینجاست
تو پیچیده در من و من
سهم دیدارم رو میخوام
تو شدی بعد سیاهی
غنچهی مشکی دنیام
گلی از جنس وجودم
غنچهی زندگی من
عطرت از جنس نفسهام
تو پناه مهربونی
تو امید راه فردام
پشت احساس تباهی
تو پس از شکست قلبم
زدی پیوندی به رگهام
آخر راه من اینجاست
بودن تو در کنارم
آخر با حس وجودت
روز روشن شده شبهام
خلاصه:
داستان، درمورد دختری از جنس سنگه؛ دختری که توی سیاهی اطرافش هرلحظه بیشتر فرو میره
و هیچ تلاشی برای نجات خودش نمیکنه.
شخصیتِ دیگهی داستان، یه دختر مهربون و حساسه؛ دختری از جنس روشنایی، دختری که
میخواد هرطوری که شده دوستش رو نجات بده؛ اما… .
آیا موفق میشه با روشنایی وجودش، سیاهی رو شکست بده؟
یا سرنوشت چیز دیگهای رو براشون رقم زده؟
کلام نویسنده:
سلام عزیزان!
میخواستم قبل از شروع رمان چندتا مورد رو بگم.
موضوع این رمان نزدیک به یکساله که توی ذهنم میچرخید و من بالاخره به خودم جرئت
دادم تا بنویسم.اسم خودم رو نمیذارم نویسنده؛ چون هنوز خیلی راه مونده تا لایق
این اسم بشم و از شماهامیخوام توی این راه کمکم کنید؛ با نقدهای سازنده. من ازتون
نقد میخوام نه توهین دوستان؛ و با حمایت، حتی با یه تشکر ساده هم میشه حمایت کرد
و همین تشکرها یه دلگرمی و قوت قلبیه برای منِ تازهکار.
مقدمه :
چیدم از تو باغچهی دل
گل بیکسی رو آخر
محرم راز شبونه
عطر ریحون، گل پونه
میشنوی غنچهی زیبا
آخر راه من اینجاست
تو پیچیده در من و من
سهم دیدارم رو میخوام
تو شدی بعد سیاهی
غنچهی مشکی دنیام
گلی از جنس وجودم
غنچهی زندگی من
عطرت از جنس نفسهام
تو پناه مهربونی
تو امید راه فردام
پشت احساس تباهی
تو پس از شکست قلبم
زدی پیوندی به رگهام
آخر راه من اینجاست
بودن تو در کنارم
آخر با حس وجودت
روز روشن شده شبهام