- نام رمان
- همزاد چهار نفر
- نام نویسنده
- آرمان کریمی
- ژانر
-
- اجتماعی
- نام ویراستار
- ZrYan
نگـاه دانلـود اجتماعی از اتفاقات دور اطرافمان و مشکلات روزانه ای که برایمان رخ میدهد. ضمیر ناخوادگاهمان که واکنشهای گاه خطرناک نشان میدهدو …
خلاصه:
چهار دوست قدیمی که هرکدام نامههایی جداگانه از شخصی ناشناس دریافت میکنند؛ نامههاییکه تنها یک جملهی کوتاه در آنها به رشتهی تحریر درآمده است. نویسندهی این نامه کسی نیست جز خودشان!
قسمتی از رمان همزاد چهار نفر :
بعدازظهر یک روز پاییزی بود و من قدمزنان، در حال عبور از خیابانی بودم. آن سال، سرمای عجیبی بر شهررخنه کرده بود؛ گویی میخواست هلاکت و نابودی ما را جشن بگیرد. بهطوریکه بخاریها از شرم، رنگ باخته و شعلههایشان دیگر گرمی و سرزندگی همیشگی را نداشتند. همه مطمئن بودند که زمستان بسیار طاقتفرسایی در پیش داریم و این مسئله مرا نگران میکرد.
آن روز هم طبق معمول در حال بازگشت از سرکار به خانه بودم. من «آ» هستم، با پالتویی مشکی وکیفی پر از اسناد و مدارک کاری. صورت سرخ و بینی یخزدهام نشاندهندهی سرمای شدید آن روز بود.درست به یاد نمیآورم که یکشنبه بود یا دوشنبه؛ ولی از این مطمئن هستم که روز کاری بسیارسختی را پشت سر گذاشته بودم.
خلاصه:
چهار دوست قدیمی که هرکدام نامههایی جداگانه از شخصی ناشناس دریافت میکنند؛ نامههاییکه تنها یک جملهی کوتاه در آنها به رشتهی تحریر درآمده است. نویسندهی این نامه کسی نیست جز خودشان!
قسمتی از رمان همزاد چهار نفر :
بعدازظهر یک روز پاییزی بود و من قدمزنان، در حال عبور از خیابانی بودم. آن سال، سرمای عجیبی بر شهررخنه کرده بود؛ گویی میخواست هلاکت و نابودی ما را جشن بگیرد. بهطوریکه بخاریها از شرم، رنگ باخته و شعلههایشان دیگر گرمی و سرزندگی همیشگی را نداشتند. همه مطمئن بودند که زمستان بسیار طاقتفرسایی در پیش داریم و این مسئله مرا نگران میکرد.
آن روز هم طبق معمول در حال بازگشت از سرکار به خانه بودم. من «آ» هستم، با پالتویی مشکی وکیفی پر از اسناد و مدارک کاری. صورت سرخ و بینی یخزدهام نشاندهندهی سرمای شدید آن روز بود.درست به یاد نمیآورم که یکشنبه بود یا دوشنبه؛ ولی از این مطمئن هستم که روز کاری بسیارسختی را پشت سر گذاشته بودم.