با دل غمگین من فریاد کن من خسته ام
اشک را از دیده ام آزاد کن من خسته ام
آرزوهایم همه گم گشت بی صبر و قرار
شکوه از این جور و این بیداد کن من خسته ام
غمسرای این دل بی طاقتم ویرانه شد
عاقبت فکری بر این غمباد کن من خسته ام
قاصدک بیهوده میرقصی بگرد من چرا
تن رها کن آشیان بر باد کن من خسته ام
بی...