اشعار کاربران مجموعه شعر رفته از یاد (جلد دوم) | همایون ثالثی کاربر انجمن نگاه دانلود

[همایون]

با دل غمگین من فریاد کن من خسته ام
اشک را از دیده ام آزاد کن من خسته ام

آرزوهایم همه گم گشت بی صبر و قرار
شکوه از این جور و این بیداد کن من خسته ام

غمسرای این دل بی طاقتم ویرانه شد
عاقبت فکری بر این غمباد کن من خسته ام

قاصدک بیهوده می‌رقصی بگرد من چرا
تن رها کن آشیان بر باد کن من خسته ام

بی خبر یا باخبر در گرد این خونین جگر
دور باطل را تو استرداد کن من خسته ام

در رگ این خسته دل اندوه و ماتم جاری ا‌ست
جای دیگر این شعف بنیاد کن من خسته ام

از غم نامردمی‌های رفیقان زخمی ام
چاره ای بر جمع این اضداد کن من خسته ام

در دلم آشوب و غم همسان کرمانشاه و بم
رو به مرگم این زمان امداد کن من خسته ام

 

[همایون]

از عشق تو می‌گویم و کم طاقتی ای یار
از من بگریزی و سرم تکیه به دیوار

زیبای من ای آنکه جهانت همه رنگ است
روی تو قشنگ است و مرا دیده گهربار

زیبای خردمندی و من طفلک نادان
شاید که تو عقلم بدهی ای بت عیار

لطف تو گران است و مرا هیچ نبینی
خورشید تویی ذره منم گم شده مقدار

جانا تو جهانی و منم گم‌شده در هیچ
اشکم بشود سیل به هجران تو هشدار

معبود تویی سوی توام قبله‌ی حاجات
هرچیز تو هستی و منم نقطه‌ی پرگار

زیبایی تو حرف و حدیث دگران است
شد سهم همایون همه شب دیده‌ی بیدار

دانلود رمان های عاشقانه

 

[همایون]

"چشم تو خواب می‌رود یا که تو ناز می‌کنی"
روح شکسته مرا سوی فراز می‌کنی

من غلطم اگر دلت جز حرم خدا شود
کافر و بت پرست را، امر نماز میکنی

عاشق تو به جرم خود معترف است جان من
مهر و عتاب و وصل خود حکم تو ساز می‌کنی

روی بپوشی از هما ، روز مرا سیه کنی
عاشق بیقرار را غرق نیاز می‌کنی

آه تمام عشق من ، دین من و خدای
من
روز شود برای من ، چشم که باز میکنی

دانلود رمان های عاشقانه

 

[همایون]

رو از چه پنهان میکنی
من را هراسان میکنی
این عاشق رنجیده را
نالان و گریان می کنی
ای ماه بنشین در برم
اینگونه احسان میکنی
روی تو تنها روی خوش
این را تو کتمان میکنی
دین منی ای ماه من
دردم تو درمان میکنی
شعرم ندارد چون اثر
روحم پریشان میکنی
تو دوستم میداری و
اینگونه عنوان میکنی
عشق منی و در دلم
میل دلت ، آن میکنی
جانم به دستت دادم و
محکوم هجران میکنی
زیبای من ای مه جبین
دل را به زندان میکنی
جانم فدای بودنت
من را تو قربان میکنی
روح و دلم جانا تویی
عقلم تو میزان میکنی
سوگند بر تو ای صنم
من را تو انسان میکنی

دانلود رمان های عاشقانه

 

[همایون]

ماه رمضان نیمه شد و نیمه ی آن هست
تا عید شود منتظرم من همه شب مـسـ*ـت

کی صبح و شب و ظهر و غروب و سحری شد
تا یاد تو قدر نفسی کم شود از دست

ای دوست ببین مرغ هما بین من و توست
عشق است که این مهر نهان گشته و نشکست

در روز جزا نزد خدا روی سپیدم
امروز سعادت به من دلشده پیوست

یا رب به دل پاک و نظرگاه امیدم
آنگونه نشانم که نگاه آمد و بنشست

دانلود رمان های عاشقانه

 

[همایون]

ویرانه‌ی دل گرچه که امروز خراب است
قلب از نفس تلخ کلاغان به عذاب است
دیریست که در پایه‌ی دیوار خرابات
گنجی است که پنهان به نوشید*نی و به خضاب است
بر مـسـ*ـت زند حد که چرا میشکنی عهد
عهدم به غروب و کمی عهد شباب است
می میخورم و باز در این عالم مـسـ*ـتی
روز خوش ما خوشـی‌ و بدش همچو حباب است
گر پاک‌ببازم همه ی عالم خاکی
من خویشم و جز آن همگی رنگ و لعاب است
تا خادم خویشم به فلک اسب دوانم
هر صخره‌ شود فتح چو عزمم به شتاب است
در لحظه‌ی مـسـ*ـتی بروم راه خدا را
یک مور نیازارم و آن راه صواب است
امروز نمردیم و به شادی گذراندیم
نیک است به شادی برسد آن، که حساب است!
خاموش همایون که جهان خفته به خویش است
یک‌دم تو بخواب آنکه شب اینک به حجاب است

دانلود رمان های عاشقانه

 

[همایون]

ای کاش قدری زودتر، از خواب هشیارم کنی
بر عشق نافرجام خود، مصلوب و آزارم کنی

من غرق رویای توام، ای از همه مطلوب‌تر
درمان تو بودی، پیشتر از آنکه بیمارم کنی

ای کاش طعم بـ..وسـ..ـه‌ات، بر جان من ننشسته بود
تا با لبان آتشین، بر خود گرفتارم کنی

در بند تو افسون شده راه تباهی رفته ام
من تاج گل بخشیدمت، تو گل به سیگارم کنی

هرگز نماند آنکه آهنگش به رفتن کوک شد
مرگ همایون میشود، از خویش بیزارم کنی؟

دانلود رمان های عاشقانه

 

[همایون]

آبان به پایان میرسد آخر
ای ماه من زیباتر از آذر

ای مهر تو از مهر افزونتر
ای رنگ تو رخشنده چون گوهر

از بعد میلادم تو زیبایی؟
یا بوده ای تو از ازل برتر؟

یاران من در یازده ماهند
آبانیان را لطف تو برسر

بعد از همایون ماه آبان هم
در گور او پایان رسد آخر

دانلود رمان های عاشقانه

 

[همایون]

آفتاب نگاه

سراپا شور و نورم از نگاهت آفتاب من
خرامان از تو شد مرغ شب و چنگ و رباب من
ملول و مـسـ*ـت آن شب تا که دیدم سحر چشمانت
هوای آن دو چشمانت ربود از دیده خواب من
یقین از عشق جاری و دل خونین من فهمی
بیابی، خون نمیریزی به جام بی نوشید*نی من
رها سازم جهان فهمد به سویت اشتیاقم را
نشاید کیمیای جان شود رنگ سراب من
اگر لطفت نمایان و اگر مهر تو پنهان شد
دلم شاد و اگر خون نام تو ذکر شر‌اب من

دانلود رمان های عاشقانه

 

[همایون]

بیهوده از عشق و از وفا می‌گفتیم

‏خرمهره بجای درُّ گوهر سُفتیم

‏او با دگری خوش و به ما بی مهر است

‏در حسرت و در خیال خامی خُفتیم

دانلود رمان های عاشقانه