اشعار کاربران مجموعه دلنوشته دلواره | پرنده سار کاربر انجمن نگاه دانلود

Kallinu

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/12/27
ارسالی ها
509
امتیاز واکنش
19,059
امتیاز
765
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
دیگر برای ماندن به آدم ها اصرار نمی کنم؛ آن هایی که بخواهند، می مانند. شیر هم اگر زیادی بماند، ترش می شود. بگذار بروند... آدمها اگر بخواهند، می مانند!​
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • Kallinu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/12/27
    ارسالی ها
    509
    امتیاز واکنش
    19,059
    امتیاز
    765
    محل سکونت
    حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
    خیلی چاق شده ام اخیرا؛ بس که حرف هایم را خوردم، و بس که از دیگران حرف خوردم...​
     
    آخرین ویرایش:

    Kallinu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/12/27
    ارسالی ها
    509
    امتیاز واکنش
    19,059
    امتیاز
    765
    محل سکونت
    حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
    ما حواسمان به خودمان نیست. باید از یک دست بدهیم و از همان بگیریم؛ ما اما از یک دست می دهیم، از دست دیگر هم می دهیم! این است که بی چاره ایم!
    + از «رمان کوتاه همپیالگی با ماه» به قلم خودم
     
    آخرین ویرایش:

    Kallinu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/12/27
    ارسالی ها
    509
    امتیاز واکنش
    19,059
    امتیاز
    765
    محل سکونت
    حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
    پیش از او که دلم را نگاه می کردم، صاف بود، ساده بود، سفید... بی رد و اثر... او که آمد، دلم را تا زد، از گوشه و کنارش برید، دردم گرفت؛ اما دردش را دوست داشتم. می دانستم سرانجامش، سرانجام بدی نیست؛ همان گونه که سرانجام همایونفر می گفت. فکر می کردم آخرش قرار است به خوشبختی برسم. او، از دل من، یک هواپیمای کوچک ساخت. خوشحال بودم که این هواپیما قرار است پرواز کند و خوشحال تر، از آن که بالاخره روز پایان این غم فانی رسیده است؛ فقط... نمی دانم چرا هواپیمایم را که به هوا پراند، اصلا پرواز نکرد..؟
    و این جا من می مانم و یک دل مچاله شدهء سیاه و اویی که دید دلم به درد نمی خورد، و رهایم کرد...
    + از «رمان پروانه ها هرگز نمی میرند...» به قلم خودم
     
    آخرین ویرایش:

    Kallinu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/12/27
    ارسالی ها
    509
    امتیاز واکنش
    19,059
    امتیاز
    765
    محل سکونت
    حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
    یک روز هم می رسد، که آدم می نشیند، و برای خودش دل می سوزاند. می نشیند در اتاقی که هیچ پنجره ای ندارد، و آن قدر به دیوار خالی نگاه می کند، که دیوار هم شاکی می شود. می نشیند و به خاطر می آورد زمان هایی که را که باید می رفت و نرفت، و زمان هایی که باید می ماند و نماند. می نشیند، و خودش را در آغـ*ـوش می گیرد؛ قاضی می شود برای خودش، خودش را تبرئه می کند، خودش را مجازات می کند. یک روز هم می رسد، که آدم می نشیند، و برای خودش دل می سوزاند. یک روز هم می رسد...
     
    آخرین ویرایش:

    Kallinu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/12/27
    ارسالی ها
    509
    امتیاز واکنش
    19,059
    امتیاز
    765
    محل سکونت
    حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
    قصه ای میکشم و نامش را میگذرام " چشمهایت " ! نه " چشمهایش " ؛ تو چطور میتوانی " او " باشی ؟
    ضمیر " من " میشکند وقتی که " تو " ، " او " هستی. وقتی که " تو " ، " او " هستی، احساس میکنم غریبه ای با " من ".
    " او " ..
    " او " ...
    ببین ! حتی لفظش هم غریبه به نظر میرسد ! انگار که شیئی دست نیافتنی ، یا محال ... چیزی بسیار بعید ... !
    داشتم میگفتم ؛ چشمهای " تو " عالمیست بخدا . نمیدانم چه عادت گندیست که دارم ، تا چون " تو " یی در زندگی ام " عزیز " میشود ، به رفتنش فکر میکنم . به اینکه اگر برود ، این مرتبه در کدام کنج اتاقم به گریستن بنشینم ؟ و چون " تو " یی را میدانم از دست خواهم داد . و همین دانستن است که باعث شده شالگردن سفید نیم بافته ای یک ماه تمام زیر تختم خاک بخورد . تابستان است ، درست . اینجا جنوب است و زمستان آنچنان سردی ندارد ، این هم درست ؛ اما چون خیالت اندازه ی من نمیشود ، شالگردنت را میبافم . این دیگر حتما اندازه ام می شود . به رنگ سفید ! خودش یک بار برگشت گفت " سفید خوبه . سفید به همه رنگ میاد " !
    اه لعنتی ... یک دیالوگ طلایی پرفکت هم دارد ؛ در اوج دعوا و بحث و درگیری ، و همه در فوران خشم ، آرام و با لبخند به ام گفت " قهر مال آدم بزرگا نیست " !
    فکر نمیکنم دیگر گذر فرشته هایی چون " او " به زندگی مسکوت من ، گوشه ی این تخت با یک عروسک خرگوش سفید بیافتد .
    ای بابا ، انگار من خودم هم قبول کرده ام " تو " دیگر نیستی . دیگر دور شده ای . دیگر " او " شده ای ...
    یک روز هم میرسد ، قصه ای که از تو کشیده ام را رنگ میکنم و میآویزمش به دیوار همین اتاق تاریک . همین اتاقی که درش بسته است . همین اتاقی که پرده ی سبز رنگش مقابل پنجره افتاده است . دقیقا همین اتاق ! من هم ، بالاخره یک روزی در همین اتاق خواهم مرد . و چه زیباست اگر رو به روی چشمهای " تو " بمیرم !

    مرداد 1398 / پرنده سار
     
    آخرین ویرایش:

    Kallinu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/12/27
    ارسالی ها
    509
    امتیاز واکنش
    19,059
    امتیاز
    765
    محل سکونت
    حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
    میچرخم و میچرخم و میچرخم،
    این کرهء خاکی را زیر پا له میکنم،
    در تجلی کاغذها و قلمها دنبال نشانی از تو میگردم،
    تمام دریاها و اقیانوسها را اشک میکنم،
    تمام بیدمجنونها را از بیخ قطع میکنم،
    صدای اشرف زاده را از کل شهر محو میکنم،
    فقط تو یک بار دیگر رخ نشانم بده؛
    بی تو من بی سرزمینم مثل باد!
    اندکی بنشین،
    که باران بگذرد...
    تقدیم به @رزمین رولینگ بهترین ♥
    سیـــــــاوش ='( (T_T)
     
    آخرین ویرایش:

    Kallinu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/12/27
    ارسالی ها
    509
    امتیاز واکنش
    19,059
    امتیاز
    765
    محل سکونت
    حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
    کاش قبل از رفتن، همدیگر را بغـ*ـل کنیم، ببوسیم، حرف های توی دلمان را بلند بگوئیم. کاش... شاید آخرین دیدارمان باشد..!​
     
    آخرین ویرایش:

    Kallinu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/12/27
    ارسالی ها
    509
    امتیاز واکنش
    19,059
    امتیاز
    765
    محل سکونت
    حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
    امروز صبح، وقتی بیدار شدم و دیدم که باز هم زنده ام و باز هم نفس می کشم بدون آنکه جوابی به خودم برای دلیل زیستنم داده باشم، داشتم فکر می کردم که سقوط از برج میلاد 37 ثانیه طول میکشد. 37 ثانیه سقوط. 37 ثانیه پرواز. دو صدم ثانیه مرگ در جا. و همه چیز تمام میشد. همه چیز واقعا تمام میشد. دیگر هیچ جاده ای از روی تنم گذر نمیکرد. دیگر تمام میشدم. تمام تمام. یک پرواز کوچک و، پایان. من از کودکی دوست داشتم یک خلبان باشم...
    + از رمان «سئانس سوگ»
    پرنده سار
     
    آخرین ویرایش:

    Kallinu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/12/27
    ارسالی ها
    509
    امتیاز واکنش
    19,059
    امتیاز
    765
    محل سکونت
    حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
    اگه میری، کامل برو!
    من با رفتنت مشکلی ندارم. می خوای بری برو. کسی جلوتو نگرفته. مطمئن باش از رفتنت هم ناراحت نمی شم؛ اما اگه میری، کامل برو! وسایلتو جا نذار! اون خودکارای رنگارنگی که باهاش شکلای عجق وجق و بی معنی می کشیدی ببر. نذار یه روز زیر مبل پیداشون کنم. اون جعبهء بافتنی و کتابای آشپزی کوفتیت هم ببر. به درد من نمی خورن. یادت باشه که کامل بری! لباساتو جا نذار. با لباسای تنت کدوم قبرستونی رات میدن اصلا؟ به خاطر خودتم که شده، تو این سرمای استخون سوز یکی دو پارچه ببر! عمیقا می خوای اذیت کنی! عکساتو، تمام تابلوهاتو بردار و گورتو از این خونه گم کن! هیچ عکس دو نفره و تک نفره ای از تو نمونده باشه! نه، کلا هیچ عکسی تو خونه نمونه! همه رو ببر هر کار می خوای بکن، اصلا آتیششون بزن. خاطرات ده سال آشناییمون هم ببر با خودت. هر چی تو ذهنم هست رو منتقل کن به مغز خودت و برو. نمی خوام بعد از تو بشینم یه گوشه و اشک اینو بریزم که چرا کامل نرفتی. چرا هنوز هستی. چرا من نمی تونم با رفتنت کنار بیام. چرا اصلا خواستی بری. مهم نیستن اینا؛ مهم اینه که تو الان رفتی و این رفتن رو هیچکاریش نمیشه کرد. تو رو نمیشه از تو خاک برگردوند، منو نمیشه از هوات بیرون کرد! کاش وقتی می خواستی بری کامل می رفتی؛ میدونم اون همه خاطره تو هیچ چمدونی جا نمیشد، اون همه عکس با هیچ بنزینی نمی سوخت، لباساتو نمیشد با خودت ببری و من روزی سه تا خودکار رنگی زیر مبلا پیدا می کنم ولی... کاش وقتی می خواستی بری، کامل می رفتی؛ نه این جور نصفه نیمه، خودت نیستی ولی همهء تو هست...!
     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    بالا