اشعار کاربران مجموعه شعر دایره‌ی دل | مرتضی‌علی پارس‌نژاد کاربر انجمن نگاه ‌دانلود

  • شروع کننده موضوع Morteza Ali
  • بازدیدها 324
  • پاسخ ها 9
  • تاریخ شروع

Morteza Ali

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/05/18
ارسالی ها
506
امتیاز واکنش
8,650
امتیاز
622
سن
20
به نام خدایی که عشق در جهان آفرید
به این عشق، جهان، بی‌بها جلوه داد

نام اثر:
دایره‌ی دل
نام نویسنده:
مرتضی‌علی پارس‌نژاد
کاربر انجمن نگاه‌دانلود

مقدمه:
دل در گروی تو، چه دیوانه رهاییست!
در دایره‌ی دل، جز تو احَدی نیست
در یاد تو بودن، نبضِ نفسِ من
بی‌تو به جهان نیست، قلبِ تاسه‌یِ* من
با بودن تو، جان، آرامش به گردش
بی‌بودن تو مرگ، می‌پیچد به دورش
پس باش که هستی‌ام به بودن تو هست
شادباش جهانم وابسته‌یِ دلبستن تو هست

تاسه*=» اضطراب، بی‌تابی، بی‌قراری
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • Morteza Ali

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/18
    ارسالی ها
    506
    امتیاز واکنش
    8,650
    امتیاز
    622
    سن
    20
    "نیامدند!"

    دل رفته‌است
    به دور او نشسته است
    به پای او فتاده است
    به جان او، وابسته است
    منِ بی‌دل
    این‌جا نشسته‌ام
    نظاره‌گر
    به انتظار
    چشم‌هایم به راه
    که بیاید دلِ من با او!
    که بیاید...
    و نمی‌دانم چرا اشک از چشم‌هایم روان است!
    گویی در عمق وجود
    می‌دانم
    نه دلم آمدنی است و نه او می‌آید!
    سر بر سنگ نَهَم
    و چنین جان دَهَم
    و می‌دانی؟

    سر قبرم نه دلم آمد و نه صاحب بد تا کنِ آن...
     
    آخرین ویرایش:

    Morteza Ali

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/18
    ارسالی ها
    506
    امتیاز واکنش
    8,650
    امتیاز
    622
    سن
    20
    "عشق‌"

    عشق
    صفت نیست!
    که رهایش بشود کرد...
    در بوته‌ی جان
    خاک وجود است که بی‌آن، هیچ بوته برایش ثمری ثبت نمی‌شد!
     
    آخرین ویرایش:

    Morteza Ali

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/18
    ارسالی ها
    506
    امتیاز واکنش
    8,650
    امتیاز
    622
    سن
    20
    "زبان دل"

    دست‌ها گویی زبان‌اند!
    راوی عمق جهان‌اند
    از ته دل‌ها بگویند
    از صمیم قلب گویند
    از میان بغض و نفرت، کینه و دشمن‌بداری
    عشق و احساس و بسی هم دوست‌داری
    اسلحه بر دست گیرند
    گر که دم بر بغض باشند
    یا اگر عشق در میان باشد
    به حکم عشق، نوازش‌ می‌کنند
    دست‌ها گویی زبان‌اند!
    راوی عمق جهان‌اند

    از درون دل بگویند...
     
    آخرین ویرایش:

    Morteza Ali

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/18
    ارسالی ها
    506
    امتیاز واکنش
    8,650
    امتیاز
    622
    سن
    20
    "این دلم..."

    تو نیستی
    این دلم تنگ می‌گذارد
    تو نیستی
    این دلم آشفته‌وار است
    تو نیستی
    این دلم...
    تو نیستی
    این دلم خیاط ندارد
    تو نیستی
    این دلم قانون ندارد
    تو نیستی
    این دلم، جانی ندارد
    تو نیستی
    این دلم مرگ خواهد...
    مرگ، آمد!
    تو نیستی

    این دلم تسلیم مرگ است...
     

    Morteza Ali

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/18
    ارسالی ها
    506
    امتیاز واکنش
    8,650
    امتیاز
    622
    سن
    20
    "در سکوت دل..."

    در سکوت دل، می‌نوازم عشق
    پیش چشم تو، زنده می‌کنم دل
    برایم دم می‌زنی
    از قصه‌ی عشق و عاشقی
    جانم فدایت می‌شود
    جانت فدایم می‌کنی
    لیلی و مجنون می‌شویم
    دل‌ها به هم پل می‌زنیم...
    شیرین و خسرو می‌شویم
    با هم لبخند می‌زنیم...
    گره می‌کنیم به هم
    دست‌های دیگری
    زیر این نیلوفری
    گذر از باغ میزنیم
    به بخشش معنا می‌دهم
    عشق را تو معنا می‌کنی
    در کنار هم، با هم
    رسم عاشقی به جای می‌آوریم...
     

    Morteza Ali

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/18
    ارسالی ها
    506
    امتیاز واکنش
    8,650
    امتیاز
    622
    سن
    20
    "امانت‌داری"

    دل‌ در گرویت داری
    لبخند به لبش بنشان!
    در رسم امانت‌داری
    لایقی باش، بر اسم امین
    که امانت‌داری،
    آن است که آسیب به دلی نرسانی
    بر شیشه‌ی حسی تو خراشی نکشان!
    که به این است، امانت‌داری...
     

    Morteza Ali

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/18
    ارسالی ها
    506
    امتیاز واکنش
    8,650
    امتیاز
    622
    سن
    20
    "بهانه می‌گیرم تو را..."

    دلم آشوب است
    تنم آرام نیست
    جان به پایت زاریست
    که بهانه‌ها به دوش می‌کشد... تا به قیامت!
    که تو هم می‌دانی، در کارت آمدنی نیست...
    و این دل، بر بهانه گیر‌ی‌ات تا به ابد باقی است...
    می‌داند نمی‌آیی، می‌داند نمی‌خواهی
    راه فراموشی از یاد بـرده است...
    و من‌ام آن محکوم!

    که بهانه می‌گیرم تو را تا به ابد...
     

    Morteza Ali

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/18
    ارسالی ها
    506
    امتیاز واکنش
    8,650
    امتیاز
    622
    سن
    20
    "بی‌ تو"

    عجب دارد این دنیایَم
    دهان باز دارد این عالَم
    بی‌تو من گرد و غبار غم گرفته‌ام
    باز هم، باز هم، باز هم گرد تو می‌گردد دِلَم
    مانده‌ام!
    مانده‌ام در بودت، دائم‌الطوافت بود این دلم
    حال که نیستی دلم گرد چه می‌گردد؟ نمی‌دانم!
    احساسم زند چنگ، به جانم جانِ جانانم
    ندارد باور رفت تو، ندارد چشم، احساسم
    نمی‌بیند، جای خالی‌ات
    نمی‌خواند، نامه‌ی رفتت
    جانم!
    تو نیستی و دلم دربند احساسم
    نباش! همچنان گرد تو می‌گردد دلم

    گرد جای خالی‌ات...
     

    Morteza Ali

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/18
    ارسالی ها
    506
    امتیاز واکنش
    8,650
    امتیاز
    622
    سن
    20
    "کاش می‌شد..."

    کاش می‌شد درک کرد
    فاصله‌ها پر کرد
    چاله‌ای از بهرشان کند
    و تماماً خاکشان کرد

    کاش می‌بود محکمه
    دادستانِ دادِ دل‌های شکسته
    حکم می‌داد که بچسبانی تکه تکه
    با محبت، با عشق، با توجه...

    کاش می‌شد باشی
    در کنارم، دائمی
    هر دمت با من گذرانی
    به دیدار هر لبخندت، از من جان ستانی!

    کاش می‌شد کاش، می‌شد!
     

    برخی موضوعات مشابه

    • قفل شده
    • مهم
    قواعد و اصول قوانین تایپ شعر
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    115
    بالا