اشعار کاربران علیماژ | مجموعه اشعار ژیلا.ح

🍫 Dark chocolate

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/09/06
ارسالی ها
2,828
امتیاز واکنش
38,895
امتیاز
1,056
سن
23
محل سکونت
°•تگرگ نشین•°
بسم الله
نام مجموعه ی اشعار: علیماژ
شاعر: ژیلا.ح

سال هاست من با خودم تنها شدم
رهرویی شبگرد این شبها شدم...
 
  • پیشنهادات
  • 🍫 Dark chocolate

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/06
    ارسالی ها
    2,828
    امتیاز واکنش
    38,895
    امتیاز
    1,056
    سن
    23
    محل سکونت
    °•تگرگ نشین•°
    باز باران بی ترانه، بی بهانه
    نغمه های عارفانه
    ناله های عاشقانه

    سرو رقصان در دل باد
    ساز غم از جان به باران

    قامت مـسـ*ـت شقایق
    نامه های صادقانه

    شیشه های نم گرفته
    ابر های غم گرفته

    سوز ساز عاشقانه
    خلوت تلخ و بهانه

    ابر و باران
    باد و طوفان

    آسمان و رعد و بوران
    یاد تو ویرانه ام کرد،
    در هیاهوی زمستان

    باز باران باز باران باز باران،
    باز تنهایی کماکان
     

    🍫 Dark chocolate

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/06
    ارسالی ها
    2,828
    امتیاز واکنش
    38,895
    امتیاز
    1,056
    سن
    23
    محل سکونت
    °•تگرگ نشین•°
    غرق باران شده ای
    غم و اندوه به ژرفای دلت می ریزند،
    پای تا سر به خودت می لرزی
    ابر ها رقـ*ـص کنان می بارند
    و تو تنها شده ای
    رعد می غرد و ناگه باران
    غم و اندوه و خزان و طوفان
    به تماشای لبخند تو یک کوه جهان استاده،
    مژده ای دل که مسیحا نفست آمده است،
    نم اشک از گل چشمت بگشا،
    که خدا می خندد،
    دست آورده تو را در آغـ*ـوش،
    یک نفس، بی غم و درد دور جهان می چرخد،
    گر۶ از بغض صدایت بگشا
    تو در آغـ*ـوش خدا می چرخی، می خندی،
    رنگ نارنجی تو بوی بهاران دارد،
    مگذار دولت غم حکم کند در پی نارنجی تو...!
     

    🍫 Dark chocolate

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/06
    ارسالی ها
    2,828
    امتیاز واکنش
    38,895
    امتیاز
    1,056
    سن
    23
    محل سکونت
    °•تگرگ نشین•°
    گردش پرگار ما
    گرد هماوای توست

    به چه خوش همایشی
    نام من برای توست

    می کشد قلم ز تو
    نقش ها نگار من

    کوچه های شهر من
    از برای نام تو

    می خرد دلم ز تو
    قهر ها نگار من

    می ستانی از دلم
    ناز و غمزه های تو

    در سکوتم آتشی
    می کشی به قلب من

    روز ها گریختند،
    از دلم، ز شهر غم

    نغمه آورم به کف،
    از دلم ز حال من

    واژه ها نمی شوند،
    وصف این هوا به من

    در سرم بهانه هاست،
    در دلم هوای تو،

    در طلب رسم به این،
    بخت و منتها به تو،

    سایه ی تبار تو،
    رخت بسته بر دلم،

    نیست تک نشانه ای
    تارسم به پای تو...
     

    🍫 Dark chocolate

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/06
    ارسالی ها
    2,828
    امتیاز واکنش
    38,895
    امتیاز
    1,056
    سن
    23
    محل سکونت
    °•تگرگ نشین•°
    دوش در خواب صبا را دیدم
    خبر از عشق به دامن زده بود

    گفتمش گمشده یارم دیده،
    گفت اری، زهمان آمده بود

    گفتمش وصف نما حالش را،
    گفت عاشق شده یارت، چه زیبا شده بود،

    گفتمش حا و مکانش خوب است؟
    گفت فردوس به نامش شده بود

    گفتمش باد، صبای‌آسمان،
    خبر از حال خرابم بردی

    گفتی دل تنهای مرا آزردی
    نغمه ی گریه ی عاشق بردی

    باد خندید دمی هیچ نگفت
    طاقتم طاق شد اشکم جاری

    ناگه از خواب پریدم باری
    گم شدم باز در این تنهایی
     

    🍫 Dark chocolate

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/06
    ارسالی ها
    2,828
    امتیاز واکنش
    38,895
    امتیاز
    1,056
    سن
    23
    محل سکونت
    °•تگرگ نشین•°
    با من اینبار سخن از عشق مگو ای حافظ
    دل من سخت فرو ریخته از تنهایی
    بزن اینبار رفیقم فالی
    از نبودش، ز فراق، تنهایی

    شکسته دلی را بسرای ای حافظ
    که نگاهش به دری دوخته است
    غزلی آور و حالم بنواز
    از دلم، سوخته و ساخته است

    مطربی گو که بخواند ز دلم
    دل من لک زده آوازی را
    از سکوتم ننویس در فالم
    نکند رعشه زند اسمان را

    مطرب اینبار کمی غم بنواز
    دل ما خواب رود شاید هم
    شیونی سر بدهد بر آسمان
    شاید آرام شود شاید هم

    حافظ این بار چه ساکت شده ای؟
    غزلم کو؟ زده ای فال برای دل من؟
    نشد آیا که ز من دم بزنی؟
    باشد اما تو دلم را نشکن...
     

    🍫 Dark chocolate

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/06
    ارسالی ها
    2,828
    امتیاز واکنش
    38,895
    امتیاز
    1,056
    سن
    23
    محل سکونت
    °•تگرگ نشین•°
    هر چه تو را حذف کنم
    باز تو در جان منی

    ماه شبانگاهی من
    گردش پرگار منی

    بی تو به باران بزنم
    غرش طوفان منی

    رعد تویی باد تویی
    عابر دیوانه منم

    رهگذر خاطره ها
    در پس‌سرمای دلم

    غم بنوازد دل من
    ناز نوازنده تویی

    دست فلک بافته این
    گردش تقدیر تو را

    کوه شوی دور شوی
    یاد فروزنده تویی

    گرچه پری وار روی
    قلب مرا بستانی

    شعر کتابم بشوی
    قرعه ی هر فال منی

    من توئم و تو آسمان
    دست مرا بیا بگیر

    دور جهان چرخ بزن
    یاور من عشق تویی
     

    🍫 Dark chocolate

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/06
    ارسالی ها
    2,828
    امتیاز واکنش
    38,895
    امتیاز
    1,056
    سن
    23
    محل سکونت
    °•تگرگ نشین•°
    سایه انداخته غم بر تب و تابم حالم
    وای از این بختک شبهای پریشان حالی
    صد و صدها اگر اما و ولی آوارم
    نتوانم که به کاغذ بکشانم حالم
    چه شدآخر به دلم این دل بد بیمارم
    که نماند از نفسش نای و نوای آهم
    صنما رخ بنما گمشده ی در چاهم
    شیشه ی عمر من آخر نرسد یک سال هم
    نرسد نغمه ی خوش از گره آوازم
    حال بد می‌طلبد، بارش باران زا؛ غم.
     

    🍫 Dark chocolate

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/06
    ارسالی ها
    2,828
    امتیاز واکنش
    38,895
    امتیاز
    1,056
    سن
    23
    محل سکونت
    °•تگرگ نشین•°
    می شود در پس یک روز
    که تنهایی ما
    غنچه کند،
    سبز شود گل بدهد
    فقط ای دوست بماند یادت
    که نماندی رفتی
    تلخ شدی
    و شکستی همه ی پل های پشت سرت
    نکنم یک لحظه
    من فراموش تو را
    تو مرا ریختی و از پس‌هر آوارم
    یک جوانه سر به بیرون زده است
    سبز باغی شود این من
    چمنی، باغ، درختی
    پشته ای، یک بوستان...
    لیک امشب توبمان
    با بغـ*ـل خاطره هایت
    در پس‌یک پاییز

    و خزان و طوفان...
     

    🍫 Dark chocolate

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/06
    ارسالی ها
    2,828
    امتیاز واکنش
    38,895
    امتیاز
    1,056
    سن
    23
    محل سکونت
    °•تگرگ نشین•°
    هیس آرام بخند،
    آهسته برو، نرم بیا،
    نکند تلخ شوی غم بزنی،
    نکند لحظه ای آشوب کنی، شهر آرامی را
    نکند شب شوی بر این آسمان
    نکند یاد بری خاطره ها
    هیس آرام بگری
    نکند اشک تو باران بشود
    نکند آه تو ویرانه کند
    شهر آرامی را
    نکند غم ز دلت راه به بیرون یابد
    نکند باز در این ورطه‌ی سخت
    باز غوغا کنی
    هیس آرام ببر،
    دل ز یار و تار و نای و نوا
    هیس آرام بمیر
    این همان حکم دل است
    سخت قاضی شده بر روح و روان
    هیس آرام بمیر، هیس آرام بخند
    نکند برخیزد، زندگی بهر خیال و خوابش
    نکند گم کنی آغـ*ـوش خزان
    هیس آرام بخواب
    این همان پایان است...
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    16
    بازدیدها
    401
    بالا