لیلی ، لیلی می ماند اگر مجنون مجنون بود
درد فراغ آسان بود اگر امیدی به وصال بود عشق ، عشق میماند اگر طعم خــ ـیانـت در ان نبود
زندگی زیبا بود اگر عشق به دیده ی هــ ـو*س نبود
جهانم گشته تاریک
اسمانم سرد و سیاه
روزگار تلخ
شب وروزیم گویی یکی
ومن در میان این تاریکی
همه جا سیاه
دنیا پر از گـ ـناه
خاطراتم سیاه
سـ*ـینه ام پر از آه
خدا پس کجاست ان ماه؟
من مثال ان ماه تنها
که گم شدم در تاریکی دنیا
ماه محو
بی رنگ
شدهام آن ماه که پشت ابر پنهان گشته است
از اسمان رها شده در خویش زندان گشته است
مرا ببین
مرا بیاب
در اغوش بکش مرا
ز تنم جدا کن غم را
و بگو
ماه من غصه چرا ؟
ای خوش قرا ای خوش ادا بی ما مرو با ناز بیا این قلب ما گشته جدا از جان ما جانان ما ای هم نوا ای هم صدا شعری بخوان در بحر ما ای عشـ*ـوه گر ای جلوه گر با ناز بیا ارام بیا در شعر من ارامشی در جان من اسایشی وصل به هم هردو کلام ارامشم در شعروجان در پیچ و تاب گیسوان در عشق بی پایان ان افسونگران ارامشم گشته نهان ای کاشف ومکشوف من ای خانه مخروب من ای دردبی درمان من ای دین و ای ایمان من گشتم فنا ای دلربا جانی بده جانان ما
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]